کد خبر: 5391
A
روایتی از مَرد تکرار نشدنی فوتبال ایران؛

من اصلا دوست ندارم موقع مرگم مزاحم مردم شوم، مردم کلی گرفتاری دارند

زنده یاد منصور پورحیدری میگفت: «من اصلا دوست ندارم موقع مرگم مزاحم مردم شوم. راستش می‌خواهم بدون مزاحمت برای مردم دفن شوم. بدون اینکه کسی برای من بیاید و در ورزشگاه‌ها دوره بچرخم. مردم کلی گرفتاری دارند. سخت زندگی می‌کنند. دوست ندارم باعث زحمت آنها شوم.»

من اصلا دوست ندارم موقع مرگم مزاحم مردم شوم، مردم کلی گرفتاری دارند

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، درگذشت منصور پورحیدری برای همه اهالی فوتبال خبری است شوک برانگیز و باورنکردنی. ضایعه‌ای که بار دیگر فوتبال را در سوگی محض فرو می‌برد. منصور مردی بود که در همه سال‌های حیات حرفه‌ای به واسطه اخلاق نابش زبانزد اهالی فوتبال بود. او از همین رو همواره به نیکی یاد شده و از او به‌عنوان یکی از نوادر اخلاقی سخنان بسیار به زبان آورده‌اند. کمتر کسانی بوده‌اند که در ایام حیات به واسطه رفتار و منش خود اینگونه مورد تحسین و تمجید قرار بگیرند و عمیقا مورد وثوق باشند.گرچه وصف خصوصیات اخلاقی منصورخان با واژه‌ها قابل توصیف نیست و نمی‌توان تمام آنچه او در خود داشت را به سادگی بیان کرد. پورحیدری به حدی این اواخر از خود فروتنی نشان می‌داد که حتی در گفت‌وگویی که نگارنده صلاح ندانست در آن زمان منتشر شود خواست از قولش بنویسیم: «نمی خواهم بعد از مرگم مزاحم مردم شوم.»



آن روز (حدودا 3 ماه پیش) تازه از بیمارستان مرخص شده بود. علی پسرش می‌گفت که دوره دیگری از شیمی درمانی را پشت سر گذاشته و ما امیدواریم که توده سیاه از ریه پدر جدا شود و پدرم سلامتی‌اش را به دست آورد. صدای منصورخان اما دیگر مانند همیشه صاف و شفاف نبود. صدایش می‌لرزید اما با اشتیاقی وصف ناشدنی در آن شرایط هم سعی می‌کرد مانند همیشه پاسخگو باشد.
انگار برای خودش قاعده‌ای تعیین کرده بود که همواره باید در مقابل خبرنگاران پاسخگو باشد. این تماس اما بیشتر جنبه احوالپرسی داشت و هرگز قصد نداشتم در آن لحظات باب گفت و گویی رسانه‌ای را با منصورخان باز کنم اما به دلیل سال‌ها ارتباط خودش هم بی‌میل نبود که چند کلامی با من حرف بزند. انگار دلش تنگ شده بود، گرم‌تر از همیشه حال و احوال کرد و حتی حال همکاران را هم پرسید.
بغض را می‌شد در اعماق وجودش حس کرد اما به خودش مسلط بود و سعی می‌کرد نامقطع به حرف‌هایش ادامه دهد. این صدای بریده بریده اشک هر شنونده‌ای را درمی‌آورد. پرسیدم منصورخان پزشکان چه گفته اند؟ پاسخ داد: «این گرفتاری تمام شدنی نیست.» معنی حرف‌هایش را اینگونه فهمیدم که به غروب زندگی‌اش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود اما جرات اینکه درباره مرگ حرف بزنم را نداشتم. ادامه داد: «زندگی است دیگر. نمی‌شود با واقعیت‌هایش کنار نیامد.» سعی کردم حرف‌های مثبتی بزنم. گفتم: «ان‌شاء‌ا... سلامتی‌تان را به دست می‌آورید و به استقلال برمی‌گردید.»
واقع‌گرایی منصورخان بعید بود که این جمله را جدی گرفته باشد. همینگونه هم بود و بی آنکه به امیدواری من کاری داشته باشد ادامه داد: «من اصلا دوست ندارم موقع مرگم مزاحم مردم شوم. راستش می‌خواهم بدون مزاحمت برای مردم دفن شوم. بدون اینکه کسی برای من بیاید و در ورزشگاه‌ها دوره بچرخم. مردم کلی گرفتاری دارند. سخت زندگی می‌کنند. دوست ندارم باعث زحمت آنها شوم.» صحبت‌هایش را قطع کردم و گفتم: «این چه حرفی است منصورخان. به امید خدا سلامتی تان را به دست می‌آورید و به آغوش استقلال برمی‌گردید.» در آن شرایط بیش از این دیگر نمی‌شد حرفی زد. منصور پورحیدری دیگر آن مرد بشاش و قبراق همیشگی نبود. انگار می‌دانست که ستیز با این بیماری هیچ ثمره‌ای ندارد. شاید می‌دانست که بازنده این نبرد است و باید آرام آرام خودش را آماده و مهیای سفر ابدی کند اما مگر می‌شود او را همانطور که می‌گفت در خاک قرار داد؟ مگر می‌شد منصور را بدون آگاهی دوستدارانش و بی‌آنکه برای آخرین بار در ورزشگاه شیرودی دور افتخار بزند در خانه آخرت گذاشت. نه می‌شود و نه خواهد شد. منصور پورحیدری همانطور که ناصر حجازی با آداب خاصی در ورزشگاه آزادی دور افتخار زد، همانگونه که غلامحسین مظلومی در شیرودی چرخید و مانند آقا رضای احدی و خیلی‌های دیگر بسی با احترام و شکوه بیشتری و در حضور خیل عظیم فوتبالدوستان باید دور سرافرازی و افتخار بزند و به سمت قطعه نام‌‌آوران بهشت زهرا (س) برود و در آنجا در همسایگی بسیاری از بزرگان و نوادر به خواب ابدی فرو برود. آری با منصورخان نیز باید به رسم ادب و احترام همان کرد که رسم پهلوانی ایجاب می‌کند و بی‌شک برای آخرین وداع او نیز همه خواهند آمد. از بزرگ تا کوچک و همه به احترامش خواهند ایستاد و زیر تابوتش را خواهند گرفت بی‌آنکه منتی باشد.

منبع: ایران ورزشی

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر