فرصتی که نخبگان اصلاح طلب از دست دادند
فضای سیاسی ایران برای بازیگران عرصه سیاست مطلوب نیست. این را از اصولگرا و اصلاحطلب همه میدانند. اما راهحل چیست؟
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، درماههای گذشته این بحث بیش از همیشه به میان کشیده شد. یک پیشنهاد گرد آمدن با سابقهها و دلسوزان دو جناح بود تا در مسائل کلان کشور به وحدت نظر برسند، پیشنهادی دیگر در قالب شکلگیری مجمعی یازده نفره از اصولگرا و اصلاحطلب برای معرفی یک کاندیدا به مردم مطرح شد و حالا محسن میردامادی، فعال سیاسی اصلاحطلب که در کارنامهاش سابقه دبیرکلی جبهه مشارکت دیده میشود طرح خود را اعلام میکند. تشکیل دو جبهه فراگیر اصلاحطلب و اصولگرا و حرکت به سوی نظام دو حزبی نسخهای است که محسن میردامادی در ذهن دارد. پیشنهاد تشکیل دو جبهه فراگیر البته پیشتر توسط دیگر فعالین سیاسی نیز به نوعی داده شده است اما گویی این پیشنهادی است تنها برای مطرح شدن، چه آنکه نه پارلمان اصلاحات محمدعلی نجفی در جریان اصلاحات خریدار داشت و نه پارلمان اصولگرایی مرتضی نبوی و حزب فراگیر محمدرضا باهنر در اصولگرایان. با این حال اصلاحطلبان گامهایی هرچند لرزان و اندک برای رسیدن به یک جبهه واحد برداشتهاند و امیدوارند رقیب اصولگرا نیز قدم گذاشتن در راه تشکیل یک جبهه فراگیر را آغاز کند. این شاید فصل مشترک فعالین استخوان خرد کرده حزبی در ایران باشد؛ نقطهای که از محمدرضا باهنر تا محسن میردامادی همه در همانجا ایستادهاند.
«بایدها و نبایدهای تحزب در ایران» عنوان نشستی بود که عصر پنجشنبه اعضای حزب اتحاد ملت ایران اسلامی را در دفتر این حزب گرد هم آورد تا از زبان محسن میردامادی، دبیرکل یکی از اثرگذارترین و البته چالشبرانگیزترین حزبهای پس از انقلاب اسلامی از دغدغههای حزبی خود بگویند.چه اینکه پس از ٤ سال اغمای احزاب اصلاحطلب در دولت گذشته حالا چهار سال است که احزاب و گروههای اصلاحطلب نفسی گرفتهاند و برای اثرگذاری در صحنه سیاست کشور میکوشند. محسن میردامادی در این جلسه از استفاده بهینه نخبگان سیاسی در بزنگاههای تاریخی برای شکلگیری احزاب فراگیر گفت. او البته یکی از بزنگاههای تاریخی مهم را در دولت اصلاحات دانسته و معتقد است که در آن دوران اصلاحطلبان باید با محوریت رییس دولت اصلاحات دست به ایجاد تشکیلاتی فراگیر میزدند. این فعال سیاسی اصلاحطلب البته با تاسف گفت که نخبگان اصلاحطلب این فرصت را از دست دادند. او همچنین نسخه موثر امروز کشور را شکلگیری دو جبهه فراگیر اصلاحطلب و اصولگرا دانست و از دو جناح سیاسی خواست برای این مهم بکوشند چرا که تشکیلات فراگیر و قدرتمند نیاز به رقبایی قدرتمند نیز دارند.
**تحولخواهان از روند تحزب در ایران معاصر ناراضیاند
به گزارش «اعتماد» میردامادی، در این نشست با اشاره به عدم رضایت سیاستورزان و تحولخواهان در ایران از روند تحزب در دوران معاصر در کشور با طرح یک سوال گفت: در بررسی مشکلاتی که در فرآیند تحزب در کشور وجود دارد این سوال مطرح است که آیا همه تلاشهای ممکن صورت گرفته و از فرصتها به نحو مناسب استفاده شده و ما اکنون در این جایگاه ایستادهایم؟ وی افزود: این اصل پذیرفتهشدهای است و همواره تکرار شده است که دموکراسی و تحزب همزاد و همراه و مکمل یکدیگر بوده و پا به پای هم رشد میکنند. اصل دیگر هم این است که قدرت مطلقه با دموکراسی قابل جمع نیست. ما نمیتوانیم کشوری را پیدا کنیم که در آن قدرت مطلقه و دموکراسی در کنار یکدیگر باشند. طبعا بر این مبنا میتوان نتیجه گرفت که قدرت مطلقه با تحزب قابل جمع نیست.
**احزاب نمایندگان طبقات اجتماعی هستند
این نماینده مجلس ششم شکلگیری احزاب را حول شکافهای اجتماعی دانسته و اظهار کرد: پایگاه اجتماعی احزاب طبقات اجتماعی در جامعه هستند که آن طبقات توسط شکافهای اجتماعی از یکدیگر مجزا میشوند. احزاب این طبقات را نمایندگی و از منافع آنها حمایت میکنند. او اضافه کرد: شکافهای کلاسیکی که در مطالعات تحولات سیاسی- اجتماعی اروپا بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند، شکافهای دولت-کلیسا، مرکز- حاشیه، صنعت-کشاورزی یا شهر- روستا و سرمایه-کار است. البته در جوامع شکافهای دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد مانند شکافهای قومیتی یا مذهبی و امثال آن. اما در هر جامعهای در ادوار زمانی مختلف یکی از شکافها میتواند به شکاف اصلی تبدیل شود. میردامادی از غلبه نگاههای ایده آلیستی بر نگاه واقع گرایانه چنین گفت: موضوع دیگری که به خصوص در جوامع دارای شرایط انقلابی موضوعیت دارد و باید مورد توجه قرار گیرد، غلبه نگاههای آرمانگرایانه و ایده آلیستی است که بسیاری از رویکردهای واقعگرایانه و متعارف را نمیپسندد.
وی نتیجهگیری کرد: در چنین شرایطی پدیدههایی همچون حزب و تحزب منفی تلقی میشود. نمونه بارز این فضا و شرایط را در دوران اولیه پس از استقلال امریکا میتوانیم ببینیم. در آن دوره نوع رهبران استقلال امریکا نگاه مثبتی به احزاب نداشتند و آنها را دارودستههایی میدیدند که ملت را دچار تفرقه میکنند. جورج واشنگتن از اثرات زیانبار حمیت حزبی که ملت جدید را تقسیم و احتمالا نابود میکند سخن میگفت. البته نوع این شخصیتها پس از مدتی احزاب را به عنوان نهادی اجتنابناپذیر پذیرفتند.
**نمیتوان گفت همیشه استبداد اجازه شکلگیری احزاب را نمیداده است
آیا در کشور ما در صدسال گذشته همواره قدرت مطلقهای حاکم بوده که اجازه نداده است احزاب شکل گرفته و نهادینه شوند یا فرآیند تحزب در ایران با مشکلات و نارساییهای دیگری مواجه بوده است؟ این نماینده مجلس ششم در پاسخ به این سوال چنین اظهار کرد: قطعا در دورههایی چنین قدرت مطلقهای به عنوان مانع اصلی وجود داشته، اما آیا میتوان گفت که در دهه ١٣٢٠ هم همین شرایط وجود داشته است؟ اگر وجود داشته، چگونه در آن دوران حزب توده، با وجود آنکه مرامی کمونیستی داشت که در جامعه مذهبی ما امکان فعالیت آن را محدود میکرد، آن قدر رشد کرد و در صحنه سیاسی کشور به نهادی تاثیرگذار تبدیل شد؟ اما چرا در همین دوره نیروهای ملی یا مذهبی نتوانستند حزبی تاثیرگذار شکل بدهند؟
وی ادامه داد: پرسش بعدی این است که در دوران دکتر مصدق آیا امکان شکلگیری حزب وجود نداشت؟ در آن زمان دولت در دست نیروهای تحولخواه بود و مرحوم مصدق هم از محبوبیت بالایی در میان مردم برخوردار بود و اگر درصدد تاسیس حزبی برمیآمد قطعا مورد استقبال مردم قرار میگرفت؛ لذا نمیتوان گفت همیشه و در همه مقاطع استبداد بوده که اجازه شکلگیری احزاب و تحزب را نمیداده است. وی به این گمانه که برخی تصور میکنند پس از انقلاب نیز ساختار قدرت اجازه شکلگیری احزاب تاثیرگذار را نداده است، چنین پاسخ داد: من تردید دارم که این تصور صحیح باشد و انتخاب آقای خاتمی یا آقای روحانی و همین انتخابات اخیر مجلس نشان میدهد که چنین مانعی به صورت جدی وجود ندارد و ما در شرایطی قرار نداریم که شکلگیری و فعالیت احزاب امکانپذیر نباشد. بنابراین برای تحلیل چرایی عدم موفقیت احزاب باید به دنبال دلایل دیگری باشیم.
**اصلیترین شکاف امروز کشور اقتدارگرایی-دموکراسی خواهی است
این نماینده مجلس ششم با تاکید بر اینکه از نظر شکافهای اجتماعی در جامعه ما نمیتوان شکافهایی همچون فرادستان و فرودستان را نفی کرد، گفت: علاوه بر آن شکافهایی مانند قومیت و مذهب نیز وجود دارند، ولی هیچ یک از این شکافها، شکاف اصلی نیستند. به نظر میرسد در دهههای اخیر شکاف اصلی که بر دیگر شکافها غالب شده، شکاف اقتدارگرایی- دموکراسیخواهی است. بسیاری از شکافهای دیگر همچون قومیت و مذهب نیز ذیل این شکاف قرار میگیرند.
میردامادی در ادامه به تحلیل وضعیت احزاب در ایران پرداخته و تصریح کرد: از نظر زمینه اجتماعی و رویکرد مردم نسبت به احزاب نیز شواهد نشان میدهد که شرایط برای فعالیت حزبی نامناسب نیست. تجربیات گذشته ما نیز نشان میدهد هم در بین نخبگان و هم در میان مردم پتانسیل و قابلیت لازم برای راهاندازی و اداره یک حزب توانمند وجود دارد. به لحاظ میزان اعضای احزاب در جوامع پیشرفته سیاسی، اعضای احزاب بزرگ حدود یک درصد جمعیت اینگونه کشورها هستند. مثلا در کشور آلمان که حدود ٨٠ میلیون جمعیت دارد حزب سوسیالیست، حدود ٨٠٠ هزار و حزب دموکرات مسیحی حدود ٦٠٠ هزار عضو دارند. حزب سبز و حزب دموکرات آزاد و احزاب دیگر این کشور اعضای بسیار کمتری دارند. در مجموع در اینگونه کشورها مجموع اعضای احزاب نوعا از حدود ٢ درصد بیشتر نیست. در کشور ما نیز بر اساس ارزیابیهای صورت گرفته ،گفته میشود بین ٣ الی ٤ درصد مردم آمادگی همکاری با احزاب را دارند. اگر این درصد در مرحله عمل به ٢ و حتی ١ درصد هم برسد، کاملا مطلوب است.
**نگرانی از بروز دیکتاتوری حزبی
میردامادی که در سالهای گذشته دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی بود با اشاره به تجربیات این حزب اظهار کرد: ما در جبهه مشارکت در بسیاری از مواقع نمیتوانستیم پاسخگوی افرادی باشیم که میخواستند به عضویت حزب درآیند و این اتفاق هم مکرر رخ میداد. وقتی که ما چنین شرایطی داریم طبعا نمیتوانیم بگوییم مردم به احزاب اقبال نشان نمیدهند بلکه نخبگانی که باید مدیریت و ظرفیتسازی کنند قادر به استفاده بهینه از ظرفیتهای مردم نبودهاند. وی ادامه داد: البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که در ذهن برخی نخبگان علاقهمند به فعالیت حزبی نگرانیهایی نیز وجود دارد، از جمله اینکه چه تضمینی وجود دارد که احزاب کارآمد نهایتا به دیکتاتوری حزبی مبتلا نشوند؟ اتفاقات و تجربیاتی هم رخ داده که این نگرانی را تا حدی موجه میکند.
وی با تاکید بر اینکه ترکیه نمونهای جدید از این نگرانی است، گفت: شعار اصلی حزب عدالت و توسعه ترکیه، برقراری دموکراسی و کوتاه کردن دست نظامیها از عرصههای سیاسی در آن کشور بود. این حزب از حمایت اتحادیه اروپا در این جهت بهره برد و با کوتاه کردن دست نظامیها موقعیت خود را به خوبی تثبیت کرد. ولی اینک اردوغانی را میبینیم که از آن شعارها فاصله گرفته و بسیاری از اقدامات سابق را خود انجام میدهد. در واقع اردوغان برخاسته از یک حزب سیاسی دموکراسیخواه اکنون خود به یک دیکتاتور تمامعیار تبدیل شده است.
این نماینده مجلس ششم با اشاره به اینکه این نگرانی قابل تامل است و در صورت شکلگیری نظام حزبی و تحزب باید سازوکارهایی پیشبینی شود که احزاب از آرمانها و قول و قرارهای خود با مردم فاصله نگیرند، افزود: در اکثر قریب به اتفاق کشورهایی که دارای نظام حزبی هستند، این سازوکارها وجود دارد و چنین اتفاقاتی نمیافتد و پدیدههایی مثل اردوغان در نظامهای حزبی استثنا هستند و نه قاعده.
**زیانهای فقدان احزاب
او ادامه داد: البته دفاع از تحزب و نظام حزبی به این معنا نیست که چنین نظامی فاقد عیب و ایراد است ولی تجربه بشری نشان داده است که محاسن تحزب به مراتب بیش از معایب آن است و جایگزین بهتری برای آن وجود ندارد. در فقدان احزاب، جامعه به جامعهای بیتفاوت یا اتمیزه تبدیل میشود که افراد در آن منفردا تصمیم میگیرند و میتوانند مورد استفاده صاحبان قدرت قرار بگیرند. در چنین جامعهای برای مردم فاقد ساماندهی امکان پرسشگری و حسابکشی از مسوولان وجود ندارد.
میردامادی در ادامه به یادآوری پرسشهای مقدماتی پرداخت: چرا جامعه ما تاکنون در تحزب موفق نبوده است؟ باتوجه به اینکه روشنفکران و مردم ما پذیرش آن را داشتهاند و شرایط تاریخی ما نیز در مقاطعی برای نهادینه کردن تحزب مناسب بوده، چرا این اتفاق رخ نداده است؟ وی افزود: در اینجا موضوع بزنگاههای تاریخی ملتها مطرح میشود. در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند»نوشته عجماوقلو و رابینسون به این سوال مهم پرداخته میشود که چرا در میان جوامعی که در تاریخ خود شرایطی نسبتا مشابه را طی کردهاند برخی بسیار پیشرفت کردهاند امابرخی از آنها درجا زده یا به عقب رفتهاند. در آن کتاب توضیح داده میشود که هر ملت و جامعهای در طول تاریخ خود با بزنگاههایی تاریخی مواجه میشود که در صورت بهرهبرداری صحیح از آن فرصت، گامی بلند به جلو برمیدارند و در صورت عدم استفاده از آن بزنگاه و فرصت درجا زده و پیشرفتی نمیکنند. مشهودترین مثال سالهای اخیر برای این امر کشور مصر است که پس از قیام مردم و سقوط مبارک بعد از دوران طولانی دیکتاتوری آن جامعه بزنگاهی تاریخی برای حرکت به سوی دموکراسی به دست آورد ولی نخبگان آن کشور نتوانستند از آن استفاده کنند و مجددا محکوم به حکومتی شبیه حکومت مبارک شدند.
رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم با تاکید بر اینکه مشکل اصلی جامعه ما نیز عدم بهرهبرداری مناسب از بزنگاههای تاریخی خود بوده است، اظهار داشت: دهه ١٣٢٠ و بعد از رفتن رضا شاه، تا اواخر دهه که به تدریج قدرت شاه تثبیت شد یکی از این بزنگاههای تاریخی بود. در این دوره کاملا امکان فعالیت حزبی و نهادینه کردن احزاب وجود داشت. ولی بهجای سازمانیابی و بهرهبرداری از آن فرصت تاریخی در آن سالها نیروهای سیاسی با همدیگر درگیر بودند و روزنامهها و گروهها به طور وسیع و شدید از یکدیگر بدگویی میکردند.
وی افزود: آقای موحد در کتاب ارزشمند «خواب آشفته نفت» در وصف تاریخ آن دوره میگویدکه رضاخان که رفت اقتدار قوه مجریه را هم با خود برد و کمکم مجلس جان گرفت و خواست از دولت فاصله بگیرد و استقلال خود را بازیابد. محمدرضا که او را به جای پدر بر اریکه سلطنت نشانده بودند در اوایل مشق دموکراسی میکرد و جوانتر و بیدل و جراتتر از آن بود که پا جای پای پدر بگذارد و رویای جباریت در دل بپروراند. اما مجلس که در نبود احزاب جولانگاه خودنماییها و جنجالآفرینیها و دستهبندیها بود، همراه با روزنامهها که رنگ هوچیگری و باجخواهی بر آنها غلبه داشت، امان دولتها را میبریدند و عملا دولت و دربار را به هم نزدیک میکردند که حاصل آن تقویت دربار و دخالت روزافزون آن در امور، از جمله انتخابات مجلس میشد.
**حزب توده تشکیلاتی بود که از فرصتها استفاده کرد
میردامادی گفت: تنها گروهی که در آن دوره توانست از فرصت استفاده کند و تشکیلاتی جدی ایجاد کند حزب توده بود که آن هم عمدتا نقشی منفی ایفا کرد. دوران دکتر مصدق نیز قطعا یکی از همان بزنگاههای تاریخی ما بوده که امکان تحزب وجود داشته است. مرحوم دکتر مصدق در مقابل اصرار دوستان خود که محور حزبی شده و تشکیل حزب بدهد مقاومت کرده و نپذیرفت که سردمدار یک حزب سیاسی شود و در مقابل اصرارها جبهه ملی را راهاندازی کرد.
وی ادامه داد: جبهه ملی در آن زمان تشکیلاتی ضعیف بود و قادر به مدیریت و هدایت تحولات سیاسی جامعه نبود. به عنوان مثال، در انتخابات مجلس هفدهم که در زمان نخست وزیری دکتر مصدق برگزار شد و ١٣٦ نماینده باید انتخاب میشدند جبهه ملی تنها ١٥ کاندیدا، ٩ نفر برای تهران و ٦ نفر برای شهرستانها به مردم معرفی کرد. یعنی توان یک تشکیلات سیاسی این بود که از ١٣٦ نماینده تنها ١٥ کاندیدا معرفی کند. مشخص است که چنین تشکیلاتی نمیتواند تحولات بزرگی که در آن دوره در حال شکلگیری بود را مدیریت و با مخاطرات مقابله کند.
میردامادی با بیان اینکه اگر مصدق میپذیرفت و لیدر یک حزب سیاسی میشد با محبوبیتی که داشت حتما حزب موفق و فراگیر میشد، تصریح کرد: در این صورت به احتمال زیاد کودتا یا رخ نمیداد یا موفق نمیشد، چون موضوع احتمال کودتا از یک سال قبل از وقوع آن مطرح بود. به تعبیر محمدعلی موحد، تنزهطلبی دکتر مصدق مانع میشد که وی خود محور یک حزب قرار گیرد.
**دو بزنگاه انقلاب اسلامی و اصلاحات
این نماینده مجلس ششم در ادامه به بزنگاه دیگر کشور یعنی انقلاب اسلامی اشاره کرده و گفت: انقلاب شرایطی را ایجاد کرد که امکان تحزب وجود داشت و نمیتوان گفت حاکمیت این اجازه را نمیداد. بیشتر دیدگاههای ایدهآلیستی بود که میگفت با چنین انقلابی ما نیاز به حزب و ایجاد واسطه بین مردم و حکومت نداریم، برخی هم بر این باور بودند که شبکه مساجد میتوانند چنین نقشی را ایفا کنند و خلأ و کمبودی وجود نخواهد داشت.
او در ادامه به دوران اصلاحات به عنوان گامی بلند به سوی تحزب اشاره کرد: در دوران اصلاحات البته فعالیت حزبی قابل توجهی صورت گرفت اما اگر در آن دوران حزبی با محوریت آقای خاتمی تشکیل میشد، با محبوبیتی که ایشان داشت، قطعا میتوانست به حزب فراگیر و موفقی تبدیل شود. در این صورت به احتمال قوی اصولگرایان نیز برای حفظ موقعیت سیاسی خود در جامعه به سمت شکل دادن تشکیلات مشابهی سوق پیدا میکردند و عملا گامهای اولیه به سمت رقابت حزبی برداشته میشد. شاید اگر اصلاحطلبان و اصولگرایان در آن زمان تجربه امروز را داشتند چنین آرزویی محقق میشد.
محسن میردامادی از عدم استفاده مطلوب نخبگان در جهت تحزب در تاریخ یکصد ساله اخیر کشور در بزنگاهها و فرصتهای مناسب گفت و توصیه کرد: نسل امروز با درسآموزی از تجارب گذشته باید از اینگونه فرصتها که در آینده نیز به وجود خواهد آمد استفاده کند. اگر بخواهیم شرایط فعلی خود را بررسی کنیم باید توجه کنیم که ما امروز در دوران گذار به سر میبریم. ما از یک جامعه که برخی از مولفههای دموکراسی و مقدمات تحزب را دارد میخواهیم به سمت یک جامعه دموکراتیک حرکت کرده و به سایر ابعاد دموکراسی و تحزب دست پیدا کنیم. این دوران، دوران گذار است و شرایط فعالیت در این جامعه با جامعهای که در آن دموکراسی و تحزب نهادینه و تثبیت شده متفاوت است. خلئی که در تمامی بزنگاههایی که از آن صحبت شد میتوانیم ببینیم این است که در آن مقاطع زمانی، یک حزب یا یک تشکیلات سیاسی فراگیر که بتواند تحولات را مدیریت کند وجود نداشته است.
**بزرگترین نیاز کشور؛ ایجاد تشکیلات سیاسی فراگیر
وی با تاکید بر اینکه در دوران اصلاحات اگر چنین تشکیلاتی داشتیم در سال ٨٤ با سه یا چهار کاندیدا وارد انتخابات نمیشدیم، اظهار کرد: این بزرگترین نشانه عدم وجود یک حزب فراگیر و کارآمد است. اگر چنین تشکیلاتی داشتیم هیچگاه آقای احمدینژاد رییسجمهور نمیشد. نیاز امروز ما هم همین است. یعنی اگر نتوانیم تشکیلات سیاسی فراگیری را به وجود بیاوریم که بتواند تحول و اصلاحطلبی را در محدوده نظام سیاسی موجود هدایت و مدیریت کند باز هم اگر در شرایطی مانند دوران اصلاحات قرار بگیریم ممکن است به همان سرنوشت دچار شویم.
وی ادامه داد: ما در حال حاضر هم با عناوین و تابلوهای حزبی بسیاری روبهرو هستیم که بسیاری از آنها در عمل اساسا وجود خارجی ندارند، عدهای وجود دارند اما بسیار کوچک هستند و تاثیرگذار نیستند، مواردی هم احزاب بزرگتر و سازمانیافتهتر هستند اما آنقدر گسترده نیستند که بتوانند جریانات اصلاحطلبی را مدیریت کنند. در جامعه در حال گذار، برخلاف جوامع توسعهیافته و نظام حزبی تثبیت شده، وجود احزاب متعدد میتواند کاملا مخرب باشد و موجب رقابتهای منفی درونجناحی شود.
**لزوم تشکیل جبهه فراگیر اصلاحطلبان و اصولگرایان
میردامادی با اشاره به اینکه امروز به یک تشکیلات فراگیر سیاسی نیاز داریم که بتواند اکثریت قریب به اتفاق اصلاحطلبان را در برگیرد و اصلاحات را مدیریت کند، اظهار کرد: به دلیل واقعیتهایی که امروز در جامعه ما وجود دارد ممکن است این تشکیلات گسترده نتواند یک حزب باشد، اما میتواند یک جبهه فراگیر باشد. جبههای که در برگیرنده احزاب و شخصیتهای مختلف اصلاحطلب بوده و در صورت موفقیت به سمت یک حزب فراگیر حرکت کند.
وی ادامه داد: اما باید به این نکته توجه داشت که حزب در صورتی که یک رقیب قدرتمند نداشته باشد رشد نمیکند. احزاب در رقابت با هم رشد میکنند. اگر ما در خانواده اصلاحطلبان بخواهیم رشد تشکیلاتی پیدا کنیم باید رقیب ما و جناح اصولگرا نیز تشکیلات قوی داشته باشند. آنها هم مشابه مشکلات ما را دارند. اتفاقی که در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢ برای آنها رخ داد همان اتفاقی بود که در سال ٨٤ برای اصلاحطلبان رخ داد.
این نماینده مجلس ششم با بیان اینکه نکته مهم دیگر این است که در فرآیند دموکراسی باید منافع همه نیروهای درگیر در تحولات جامعه دیده شود، ابراز داشت: یعنی مخالفان دموکراسی هم زمانی دموکراسی را میپذیرند که ببینند در درازمدت منافع آن برای آنها بیش از مضراتش است یا نپذیرفتن آن برای آنها آسیبهای بیشتری به همراه دارد. این اصطلاح برد- برد که اخیرا رایج شده، یکی از مسائلی است که در فرهنگ دموکراسیخواهی از گذشته مطرح بوده است. در واقع دموکراسی باید در مسیری حرکت کند که همه از آن منتفع شوند.
منبع: روزنامه اعتماد