«نذر آب» در سیستان و بلوچستان
«روزهای خوش «دریاچه هامون» را فقط در خواب میشود دید، روزهایی که نسیم رقص میکرد در دل دریاچه و خنکایش مینشست در دل مردم. این روزها هامون تقریباً مرکز تلهای باقی مانده شنهای روان است که تا وسط جاده هم آمدهاند و خودنمایی میکنند؛ البته دیگر باید بگوییم «کویر هامون»!»
به گزارش دیده بان ایران؛ روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: تا چشم کار میکند گرد مرگ است که بر رخ دریاچه نشسته است. قایقهای رنگ و رو رفته و زمین ترکخورده نشان میدهد چندی است که دیگر رنگ زندگی، از این دریاچه رخت بسته است. اسکله هم متروکه شده است. در و دیوارهای اطراف پر است از تبلیغات تعمیر قایق موتوری، فروش وسایل ماهیگیری و صیادی؛ نشانههایی که فقط داغ دل مردم را تازه میکنند. دیگر کسی نمانده تا نی بُرِش زند و «توتن» بسازد و بزند به دل هامون. حالا دیگر مردان «توتن»سوار سیستانی قاب عکسی شدهاند بر دیوارهای «موزه منطقهای جنوب شرق ایران» و داغی بر دل مردم این سرزمین که با شروع هر طوفان تازهتر میشود.
اینجا سیستان، مرکز بادهای معروف ۱۲۰ روزه است که گاه قدشان تا ۲۶۰ روز کش میآید و میشود محنت مردم این سرزمین؛ سرزمینی که روزی بهخاطر رونق کشاورزی و دامپروری و ماهیگیری انبار غله ایران بوده است. اما مرز آبی هیرمند بسته شد! هامون چشم به راه ماند و خشک شد و حال بادهایی که میهمان هامون بودند و ارمغانشان خنکای لذتپذیری بود، شدهاند بلای جان مردم. این بار بادها ریگ کف دریاچه میآورند، شن و ماسه میآورند برای مردم، محنت و رنج میآورند.
بادهایی که آسم هدیه میآورند!
زابل و زهک و هیرمند جاهایی هستند که خشکسالی بیشتر از هر جایی در آن، جاخوش کرده، منطقه اسیر طوفان است و بیشترین امدادرسانیها در این مناطق اتفاق میافتد. قرار است زاهدان را به مقصد زابل ترک کنیم؛ حدود ۲۰۰ کیلومتر فاصله زاهدان تا زابل است. آفتابنزده راه میافتیم! هوا بشدت میل به گرم شدن دارد و زمین خشک است و تشنه. این تشنگی وقتی با روزهای بحرانی و طوفانی همنشین میشود زندگی را بر کام مردم تلختر و زهرتر میکند. بیشتر فعالیت امدادگران استان در زمان طوفان، اسکان اضطراری است برای آنهایی که در راه میمانند، کمک به روستاییان برای اینکه خانههایشان را از حصر شنها رهایی دهند و توزیع آب آشامیدنی و ... .
هر چه میرویم به سمت «زهک»، زمین بیتاب و خشکتر میشود و تلهای باقیمانده شنهای روان بیشتر خودنمایی میکنند؛ تلاش جمعیت هلال احمر استان این بوده است که در پایگاههای استان از نیروهای بومی منطقه استفاده کند تا هم رفت و آمد راحتتر باشد و هم امدادگرها دلگرمتر.
رسول راشکی، مدیرعامل جمعیت هلال احمر سیستان است. مدیرِ میانسالی که خاطرات زیادی از روزگار خوش سیستان و بلوچستان دارد. خودش زاده یکی از همین روستاهایی است که لحظه به لحظه خشک شدن هامون و رنگ باختن زندگی از رخ سرزمینش را دیده است. بحث خشکسالی و طوفان که میشود لبخند میزند و میگوید: یک وقتهایی آنقدر گرد و خاک و طوفان زیاد است که چشم چشم را نمیبیند حالا این را ضرب کنید در خشکسالی و بیآبی...گاه غلظت شنها در هوا به ۱۵برابر حد مجاز میرسد و حتی یک متریتان را هم نمیتوانید ببینید.
رنج و غم مردم این سرزمین زیاد است و شنیدنی؛ روستاییان بخشیهایی از سیستان، شبها مرغ و خروسهایشان، گوسفند و بزهایشان را میآورند وسط خانه خودشان، چون آغلها زیر طوفان مانده است و پولی ندارند که تعمیرش کنند و حیوان زبان بسته هم شب زیر طوفان بماند ممکن است بمیرد! اینجا اگر خانه و زندگیات را ول کنی و برای مدت طولانی بروی سفر؛ وقتی برگردی جز تلی از شن و خاک چیزی نمانده است. در این مناطق کودکان و زنان زیادی بخاطر کمبود آب و سوء تغذیه دچار مشکلات جدی هستند.
دکتر علی اصغر پیوندی رئیس جمعیت هلال احمر که برای بررسی وضعیت آسیب دیدگان از خشکسالی به سیستان و بلوچستان سفر کرده میگوید: یکی از اهداف این نهاد کشور در کنار مردم بودن در تمام حوادث طبیعی و غیرطبیعی است. با توجه به مشکلات خشکسالیهای دو دهه اخیر در این استان و معضلات بسیاری که برای مردم به همراه داشته است، این نهاد وظیفه خود دانسته تا تمام توانش را برای کمک به مردم این منطقه به کار گیرد.وی ادامه میدهد: اساساً هلال احمر وظیفهای در زمینه مقابله باخشکسالی ندارد اما در این مسیر ضروری است راهکارهای پیشگیری ثانویه برای کمتر شدن یا متوقف کردن خشکسالی در منطقه با همکاری سایر نهادها و دستگاه ها بعد از بررسیهای کارشناسی مورد توجه قرار گیرد.
زندگی نه چندان مسالمتآمیز با سرزمین تشنه!
مردم این مناطق کارشان دامپروری و کشاورزی است، اما با خشک شدن هامون و استمرار خشکسالی و بعد از آن طوفانهای شن بیشتر زمینهای کشاورزی زیر شن مدفون شده و عملاً نمیشود از آنها استفاده کرد. بررسیها نشان میدهد بیشتر مردم منطقه مشکلات تنفسی دارند و بسیاری از روستاها در طوفان قابل دسترسی نیست و امدادگران بسته غذایی و آب آشامیدنی برای مردم میآورند.
در روستاها اوضاع چندان مطلوب نیست. باغچهها تا زانو در شن است، تاکهای تازه قلمهزده همهشان خشکیده است. وضعیت امرار معاش مردم رنگ خشکی و شن دارد. شنها در همه جای زندگی و جان مردم رخنه کرده است. بیشتر مردم روستاهای گرفتار در خشکسالی و طوفان، آسم یا مشکل تنفسی دارند، حتی کابوساش هم ترسناک است که جایی زندگی کنی که اگر سرت را دیر بجنبانی شنهای ناخوانده تا بالای پنجره خانه بالا میآیند و محبوست میکند...
وقت تنگ است؛ داغی زمین، نفسگیر بودن هوا و شنهایی که زیر دندانهایمان جا خوش کردهاند اجازه نمیدهند بیشتر بمانیم و حرف بزنیم... محلیها اطلاعات خوبی از سیستان و بلوچستان دارند و دوست دارند دائماً از سرزمینشان و روزهای پررونقاش برای دیگران بگویند؛ از پایانه مرزی میلَک میگویند که قرار است منطقه آزاد شود و جایی شود مانند چابهار و شاید به زندگی مردم رونق بدهد. از هامون میگویند که برای خیلی از جوانان سیستانی تداعیکننده کودکی پرشور و نشاط بوده است؛ کودکی که با یک تور ماهیگیری و یک قلاب پیوند خورده و دریاچهای که محل ماهیگیری بچهها بوده و از حال امروز هامون و هیرمند میگوید که با بسته شدن آب از سوی کشور افغانستان خشک شد و...
«هیرمند» یکی از مراکز اصلی طوفانهای ۱۲۰روزه است. شهرستانی مرزی و نزدیک هامون. در برخی از روستاها تنها دو، سه خانوار در آن زندگی میکنند که قصد ترک خانه و کاشانهشان را هم ندارند، زمینهای کشاورزیشان زیر شن مانده است. آغل گوسفندان هم زیر شن است. زبانشان را نمیفهمیم اما از ایما و اشارهها میشود فهمید داستان چیست. وجه اشتراک اینها هم همان بیماری آسم است که از نوزادشان تا زن باردار و پیرمرد و پیرزن را گرفتار کرده است. چندین نوبت سبدغذایی و آب آشامیدنی برایشان آوردهاند تا اوضاع زندگی آرامتر شود، اما همچنان زندگی وفق مراد خشکسالی و طوفان شن میچرخد.
هامون همچنان چشم به راه مانده است
امدادگران از خاطرات سیستان میگویند اینکه در سالیان سال دریاچه هامون میهمان هزاران پرنده مهاجر بود که مسیر کج میکردند تا استراحتی کنند اما از وقتی خشک شد تلفات داد. پرندهها آمدند و به خشکی خوردند و طوفان هم به آنها آسیب زد. برخی مردم محلی، پرندههای جا مانده و گمشده و گرسنه را میبردند خانههایشان. چند روز نگه میداشتند تا آب و هوا بهتر شود و بعد رهایشان میکردند.نزدیکهای غروب است که قصد برگشت میکنیم. در مسیر برگشت چند جایی توقف میکنیم و بازدیدی از روستاها داریم. جادهها تقریباً زیر پوشش شناند و هرقدر هم پاکسازی شود باز هم بهدلیل وزش باد جابهجا میشوند و در کف جاده جاخوش کردهاند و عبور و مرور را مشکل...
شنهای زیر دندان و نِشَسته بر صورت، بدجوری کلافهمان کرده است اما دیدن اوضاع و احوال مردمی که یک سوم سالشان در شرایط چند برابر بدتر است راه را برای اعتراض بسته است. بچههای سیستان حرفهای زیادی در مورد جادههای سیستان و بلوچستان که به استانهای دیگر منتهی میشوند، دارند. جاده فهرج - شورگز که ماسه بادیهایش مشهور است؛ ماسه بادیهایی که آنقدر تیزند که شیشه ماشین را از بین ببرند؛ جاده نهبندان به زابل که به دلیل غلظت بالای شنهای معلق و کاهش دید به زیر ۱۰متر، بیشتر مواقع بسته است. آنها از زیباییهای سیستان هم میگویند از تاریخ پررنگ و لعابش از اینکه اگر آب از سمت افغانستان باز شود ظرف چند روز هامون سیراب میشود.
این مقام مسئول میگوید: سفر به سیستان به منظور بازدید و بررسی کارشناسی مشکلات مردم که دچار خشکسالی شدید هستند، انجام شده تا به عنوان یک سازمان عامالمنفعه تمام تلاش خود را برای کمک به مردم این منطقه به کار بگیریم چراکه خشکسالی این مقطع در سیستان و بلوچستان بسیار پیچیده و سخت است و راهکار خاص خود را میطلبد.
راه اندازی کمپین «نذر آب»، توزیع سبدها و بستههای غذایی مورد نیاز مردم درگیر با خشکسالی و کمکهایی برای بهبود وضعیت اجتماعی مردم و همکاری با نهادها و دستگاههای مسئول برای پیدا کردن راه حلهای مناسب و زودبازده از جمله کارهایی است که در دستور کار قرار گرفته است.
در مسیر بازگشت تمام نگاهم به درختان است؛ درختانی که ریشههایشان در خشکی هنوز استوار مانده و پای هر کدامشان کوهی از شن خانه کرده است. یادم میآید تهران که طوفان آمد آن هم با سرعت ۷۰کیلومتر، درختان شکستند و از ریشه درآمدند، اما در این سرزمین تشنه با سرعت طوفان ۱۲۰کیلومتر و بیشتر، درخت شکستهای نیست.درختان تاب برداشتهاند، کمر خم کردهاند، کمانی شکل شدهاند، اما نشکستهاند گویی درختان این سرزمین هم عادت کردند که بمانند و در برابر خشکسالی وطوفان دوام بیاورند و مقاومت کنند مانند مردم صبورش که در زمینی به غایت خشک و تشنه راه میروند و هر سال میزبان این طوفانهای نهچندان خوشایند هستند. چشم به راه نشستهاند تا روزی آب به هامون و هیرمند بازگردد و زندگی جان بگیرد.