شمس تبریزی

  • بازخوانی جدیدی از روایت عاشقانه شمس و مولانا

    من شمسم. نیامدم مولانا را آرام کنم. آمدم ناآرام‌اش کنم. آشوبی زیبا به پا کنم. بی‌خودی و عاشقی نو نثار آورده‌ام. خلعت زیروزیر، دهل عتاب، دف مستی، بوسه‌ی اتش عشق بر جبین سرد سواد او جرقه‌ای بر هیمه‌های هیاهوی او.