کد خبر: 216874
A
در گفت‌وگو با دیده بان ایران مطرح شد؛

توسلی: بازرگان در آبان ۵۷ گفت که حکومت اسلامی بدین نحو به استبداد روحانیت منتهی می‌شود/ آقای خمینی می‌گفت انقلاب به شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است/ نهضت آزادی با آمریکا مذاکره کرد تا حمایت از شاه را کاهش دهد

محمد توسلی، دبیرکل سابق نهضت آزادی در مصاحبه تفصیلی به دیده‌بان ایران گفت: مهندس بازرگان آبان ۵۷ علی‌رغم مخالفت اعضای نهضت با آقای خمینی بیعت نکرد و گفت که «حکومت اسلامی بدین نحو که شما در طلب آن هستید، به استبداد روحانیت منجر خواهد شد.» مهندس بازرگان در دو دیداری که با آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو داشتند، حاضر نشدند طبق عرف مرسوم که بقیه شخصیت‌ها عمل کردند، نامه‌ای به ایشان بنویسند و بیعت ‌کنند، این ایستادگی مهندس بازرگان باعث شد که در نوفل لوشاتو تنش ایجاد شود؛ به نحوی که حتی دوستان ما، اعضای نهضت آزادی ایران در اروپا و حتی شخص صادق قطب‌زاده به مهندس بازرگان معترض ‌شدند./ توسلی درباره ماجرای اعدام‌های پس از انقلاب و موافقت آیت‌الله خمینی با اعدام‌ها گفت: دکتر یزدی در دیداری که با آقای خمینی داشتند، انتقاداتی را به ایشان مطرح کردند و آقای خمینی گفتند که هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است. دکتر یزدی اما پاسخ دادند که آیا اگر امام حسین (ع) بود، شمشیر دست شمر می‌داد؟ یا تعبیری مشابه این. آقای خمینی بعد از شنیدن این جمله سکوت کردند و پاسخی ندادند./ وی همچنین ضمن تشریح ابعاد شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ گفت: شخص شاه هم به خاطر اقداماتی که انجام داد و هم به خاطر این که دچار خودکامگی بود، عملاً نقش اصلی را در پیروزی انقلاب ۵۷ ایفا کرد. نهضت آزادی به دنبال این بود که ضمن مذاکره با مقامات آمریکایی، تلاش کند که حمایت آمریکا از شاه حذف شود یا حداقل کاهش یابد. در همین راستا، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و احمد صدر حاج‌سیدجوادی برای این کار انتخاب شدند و با توجه به این که زبان خارجی هر سه نفر، فرانسوی بود، بنده به عنوان مترجم با آن‌ها همراه شدم.

توسلی: بازرگان در آبان ۵۷ گفت که حکومت اسلامی بدین نحو به استبداد روحانیت منتهی می‌شود/  آقای خمینی می‌گفت انقلاب به شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است/ نهضت آزادی با آمریکا مذاکره کرد تا حمایت از شاه را کاهش دهد

دیده‌بان ایران؛ تاریخ شفاهی: نهضت آزادی ایران از جمله گروه‌های سیاسی تاثیرگذار بر انقلاب ۵۷ است که با توجه به این که در همان سال‌های اولیه روی کار آمدن جمهوری اسلامی، از سپهر سیاسی کشور کنار گذاشته شد، رسانه‌ها حداقل در سال‌های اخیر کمتر به بررسی نقش این گروه در وقایع منجر به پیروزی انقلاب پرداخته‌اند. بدون تردید مهمترین چهره نهضت آزادی در طول تاریخ تشکیل این گروه از سال ۱۳۴۰ تا امروز، «مهدی بازرگان» است که با حکم آیت‌الله خمینی (ره) به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت و اولین رئیس دولت جمهوری اسلامی منصوب شد. بازرگان و همراهانش البته کمتر از یک سال بعد از پیروزی انقلاب، از دولت موقت استعفا دادند و بعد از یک دوره حضور برخی اعضای نهضت آزادی در مجلس شورای اسلامی، دیگر هیچ‌گاه صلاحیت آن‌ها برای حضور در مجلس یا دیگر ارکان سیاسی کشور تایید نشد.

در راستای گفت‌وگوهای تاریخ شفاهی دیده‌بان ایران برای بررسی ابعاد انقلاب ۵۷، با «محمد توسلی» نخستین شهردار تهران بعد از انقلاب به گفت‌وگو نشستیم که از جمله اعضای نهضت آزادی است که کوران وقایع انقلاب اسلامی را از نزدیک لمس کرده و مسئولیت‌های مهمی در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن داشته است. توسلی که از نزدیکان بازرگان در دوره پیروزی انقلاب محسوب می‌شود، از ۸ اسفند ۵۷ با حکم نخست‌وزیر دولت موقت، شهردار تهران شد و تا ۳ دی ۵۹ در این سمت باقی ماند. او در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب نیز مسئول تبلیغات راهپمایی‌های تهران بود و در زمان بازگشت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به ایران، مسئولیت بخش تبلیغات ستاد استقبال از امام خمینی (ره) را برعهده داشت.

محمد توسلی بعد از کنار رفتن از مسئولیت شهرداری تهران، دیگر هیچ‌گونه مسئولیت اجرایی را در جمهوری اسلامی عهده‌دار نشد، اما به کار خود در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران ادامه داد. او از ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ یعنی بعد از درگذشت «ابراهیم یزدی»، دبیرکل نهضت آزادی شد و تا ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ نیز در این مسئولیت باقی ماند. توسلی که از جمله چهره‌های تاثیرگذار در وقایع منجر به پیروزی انقلاب اسلامی بود، با این که در سال ۱۳۵۰ و در زمان حکومت پهلوی نیز بازداشت شده بود، بعد از پیروزی انقلاب نیز چند مرتبه در سال‌های ۱۳۶۷، ۱۳۶۹، ۱۳۸۰، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ دستگیر شد که در برخی از این دستگیری‌ها، جمع دیگری از اعضای نهضت آزادی نیز همراه او روانه زندان شدند.

توسلی در گفت‌وگوی تفصیلی با دیده‌بان ایران، ضمن تشریح ابعاد شکل‌گیری جنبش‌های اعتراضی علیه رژیم محمدرضا شاه پهلوی و بررسی چگونگی پیروزی انقلاب اسلامی و نقش نهضت آزادی در این زمینه، تاکید کرد که «شخص شاه هم به خاطر اقداماتی که انجام داد و هم به خاطر دچار بودن به خودکامگی، عملاً نقش اصلی را در پیروزی انقلاب ۵۷ ایفا کرد.» دبیرکل پیشین نهضت آزادی ایران همچنین خاطرنشان کرد که «مهندس بازرگان از همان ابتدا پیش‌بینی می‌کرد که روحانیت بر حکومت بعد از انقلاب حاکم خواهد شد.» او در بخش دیگری از مرور خاطرات دوره انقلاب، به اعتراض دکتر ابراهیم یزدی به عملکرد صادق خلخالی در نزد آیت‌الله خمینی اشاره کرد و تاکید داشت که «آقای خمینی در پاسخ به دکتر یزدی گفتند که هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است.» توسلی همچنین به این نکته اشاره کرد که نهضت آزادی در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب در تلاش بود که «ضمن مذاکره با مقامات آمریکایی»، تلاش کند که «حمایت آمریکا از شاه حذف شود یا حداقل کاهش یابد.»

مشروح گفت‌وگوی تفصیلی با دیده‌بان ایران با محمد توسلی را در ادامه می‌خوانید:

انقلاب ۵۷ در امتداد انقلاب مشروطه بود

* اگر بخواهید مهمترین نکات داخلی و خارجی که باعث شکل‌گیری انقلاب اسلامی را شرح بدهید، چه نکاتی را مطرح می‌کنید؟

لازم است ابتدا نگاه کلان تاریخی داشته باشیم که ببینیم انقلاب در چه شرایطی اتفاق افتاد و چه عواملی در انقلاب سال ۱۳۵۷ تاثیرگذار بودند. برای این منظور، باتوجه به این که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در واقع ادامه انقلاب مشروطه است و همان مطالبات را در انقلاب ۵۷ داشتیم، باید یک نگاه تاریخی از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۱۳۵۷ داشته باشیم و ببینیم چه فرآیندی اتفاق افتاده و چه عوامل واقع‌بینانه‌ای زمینه‌های تحقق انقلاب سال ۵۷ را فراهم کردند.

به لحاظ اسناد تاریخی در جریان هستیم که انقلاب مشروطه که در سال ۱۲۸۵ اتفاق افتاد، در شرایطی بود که جامعه ما گرفتار استبداد و خودکامکی شاهان وقت در سلسله قاجاریه بود. البته از قبل از انقلاب مشروطه، از امیرکبیر گرفته تا افراد دیگر، خیلی‌ها دنبال این بودند که موانع توسعه‌یافتگی ایران را برطرف کنند. در آن شرایط، جامعه ما در تحولاتی سیر می‌کرد که در اسناد تاریخی آمده است. شخصیت‌هایی مانند آخوند خراسانی و میرزای نایینی از روحانیت در آن زمان نقش موثری داشتند. از این طرف، روشنفکرانی که در غرب تحصیل کرده بودند، انتظار داشتند که همان دستاوردهایی‌ را که در اروپا بوده است، به‌سرعت در انقلاب مشروطه در جامعه ما پیاده کنند.

جامعه ما هم در آن زمان جامعه عقب‌افتاده‌ای بود؛ یک جامعه مذهبی سنتی که آمار نشان می‌دهد تنها حدود ۵ درصد مردم باسواد بودند. در یک چنین شرایطی، انقلاب مشروطه شکل گرفت. آنچه که مطالبه اصلی مردم در انقلاب مشروطه بود، عبور از استبداد و خودکامگی فردی شاهان و حاکمیت قانون و در چارچوب قانون، آزادی و حاکمیت ملت بود.

انقلاب مشروطه ۱۴ سال بیشتر دوام نیاورد. البته در ۲۰ ماه اول دستاوردهای بسیار باارزشی داشت. ولی مهم این است که بررسی کنیم چرا در جامعه ما، چه روحانیت، چه روشنفکران و چه بدنه جامعه، این انقلاب با آن آرمان‌های انسانی که داشت، فقط ۱۴ سال بیشتر دوام نیاورد؟ یعنی در دوران مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه و نهایتاً در ۱۲۹۹ با تاثیری که بیگانگان داشتند، با استفاده از شرایط و اختلافاتی که در داخل کشورمان بود، کودتای سوم اسفند ۹۹ شکل گرفت که عملاً به انقلاب مشروطه پایان داد. بعد از آن کودتا، به هرحال رضا شاه در ۱۳۰۴ مستقر شد و دو دهه، دوران حاکمیت رضا شاه در ایران را داشتیم.

روشنفکران ما از جمله یادی کنیم از مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دیگران که فرصتی بود در آن دوران که در خارج تحصیل کنند و با جوهر تمدن غرب آشنا شوند. ضمن این که همه این‌ها فرزندان مشروطه بودند و خانواده‌هایشان هم در انقلاب مشروطه نقش موثری داشتند. این دو نفر به همراه آیت‌الله طالقانی که خانواده او هم در انقلاب مشروطه نقش موثر داشتند، بعد از شهریور ۱۳۲۰ که رضا شاه از ایران اخراج و فضای سیاسی نسبتاً باز شد، احساس مسئولیت کردند که باید به وظیفه ایمانی، اخلاقی و اجتماعی خودشان عمل کنند.

استبداد و خرافات؛ موانع اصلی توسعه‌یافتگی ایران پیش از انقلاب

اسناد تاریخی نشان می‌دهد که این پیشگامان، موانع توسعه‌یافتگی ایران را در دو عامل دیدند؛ یکی استبداد ۲۵۰۰ساله سیاسی که فرهنگ جامعه ما را کاملاً تحت تاثیر قرار داده بود. یکی دیگر هم خرافات هزار ساله؛ که علی‌اکبر حکمی‌زاده در آن زمان کتابی را با همین عنوان نوشت و آیت‌الله خمینی هم همان موقع کتاب کشف الاسرار را نوشتند و به ایشان پاسخ دادند. حکمی‌زاده با نوشتن آن کتاب نشان داد که علاوه بر این ۳ بزرگوار (بازرگان، سحانی و طالقانی)، در حوزه هم کسان دیگری بودند که توجه داشتند که یکی از عوامل توسعه‌نیافتگی ما همین خرافات تاریخی در جامعه به صورت استبداد دینی است.

در آن مقطع تاریخی، این بزرگواران با بررسی‌هایی که انجام می‌دهند و با استناد به این آیه قرآن که «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»، راهکار بیرون آمدن از آن وضعیت را ایجاد تحولات فرهنگی - اجتماعی یا توسعه انسان‌محور می‌بینند؛ یعنی تاکید می‌کنند که تا جامعه به لحاظ فرهنگی و اجتماعی متحول نشود، امکان ندارد که ما از موانع توسعه‌یافتگی عبور کنیم. بنابراین کارهای فرهنگی – اجتماعی را در اولویت برنامه خود قرار می‌دهند و بحث بازگشت به قرآن برای عبور از خرافات هزارساله، در دستور کار طالقانی و بازرگان قرار می‌گیرد که در آثار برجای‌مانده از این بزرگواران در آن دوران، کاملاً برجسته است. آن‌ها این تلاش‌ها را در دهه ۲۰ با حمایت و تشکیل نهادهای مدنی پیگیری می‌کنند.

دکتر محمد مصدق نیز که از فرزندان و فعالان انقلاب مشروطه است، در این فرآیند مشارکت مستمر دارد و در چنین فضایی، طرح ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ مطرح می‌شود و در آن ۲۸ ماه دوران نهضت ملی ایران و نخست‌وزیری خود (اردیبهشت ۱۳۳۰ تا مرداد ۱۳۳۲) آن طرح و سایر برنامه‌های اجتماعی را پیگیری می‌کند. دکتر مصدق کوشش می‌کند که در همان راستا به نیازهای راهبردی جامعه پاسخ بدهد. طالقانی، بازرگان و سحابی هم به رقم این که کار فرهنگی و اجتماعی در اولویت برنامه‌هایشان بود، اما در آن مقطع در دولت دکتر مصدق همکاری لازم را داشتند. 

اما با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه، بازهم دولت ملی دکتر مصدوق دوام نمی‌آورد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ می‌دهد؛ کودتایی که با مدیریت اطلاعات انگلیس (MI6) و اطلاعات آمریکا (CIA) رخ می‌دهد که اسناد آن منتشر شده و کاملاً مشخص است که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها نقش کلیدی در کودتا و برکناری دکتر مصدق داشتند و به شاه کمک کردند که دوباره بتواند حکومت استبدادی و خودکامه خود را برقرار کند.

روحانیت از دهه ۴۰ وارد عرصه عمومی و سیاسی شد

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بلافاصله به دلیل فراهم شدن زمینه‌های اجتماعی، نهضت مقاومت ملی تشکیل می‌شود و این نهضت بین سال‌های ۱۳۳۲تا ۱۳۳۹، نقش موثری در جلوگیری از مشروعیت پیدا کردن کودتا داشت. در سال ۱۳۳۹ اما اتفاق جدیدی افتاد و در دوره ریاست جمهوری کِنِدی در آمریکا، فضای سیاسی ایران باز شد و جبهه ملی دوم تشکیل شد و در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ نهضت آزادی ایران تاسیس شد؛ تحولاتی که در این فضا انجام شد، زمینه‌ای را ایجاد کرد که روحانیت وارد عرصه عمومی و سیاسی شود.

در چنین فضایی بود که شاه در شهریور ۱۳۴۱ لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد که با مخالفت مراجع قم روبه‌رو شد و مهندس بازرگان هم گفت‌وگویی‌هایی را با آنان انجام داد که در اسناد تاریخی به تفصیل آمده است که پیامد آن، مقطع تاریخی مهمی است که روحانیت به‌ویژه آقای خمینی، وارد عرصه عمومی و برخورد با استبداد سلطنتی شدند. 

در بهمن ۱۳۴۱ که رفراندم انقلاب سفید مطرح شد، نهضت آزادی ایران بیانیه‌ای در مخالفت با آن صادر کرد و در پی آن، بازداشت سران و فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی اتفاق افتاد و نهایتا به رخداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ انجامید که خشونتی بود که شاه علیه جنبش اجتماعی ایران اعمال کرد و از آن به بعد، شاه در یک حالت جدید، استبداد فردی خودش را به جامعه تحمیل کرد.

شکل‌گیری مبارزه مسلحانه با رژیم شاه در سال‌های ۴۴ تا ۵۴

با توجه به گفتمان جهانی آن موقع، مهندس بازرگان صحبت مهمی را در دادگاه نظامی آن زمان بیان کرد که بارها در اسناد تاریخی تکرار شده است. آن صحبت این بود که ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم. ایشان از رئیس دادگاه خواستند که این پیام را به اعلیحضرت برساند که اگر این پیام مشفقانه ما را نپذیرند و تسلیم مطالبات تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه وجود داشته است، نشوند، یعنی این مطالبه را نپذیرند که شاه فقط باید سلطنت کند و نباید حکومت کند، در آن صورت با گروه‌های دیگری مواجه خواهند شد که با زبان دیگری با شما صحبت خواهند کرد. اما شاه به این پیام راهبردی توجه نکرد و عملاً جامعه ما، چه با نگاه مارکسیستی و چه با نگاه اسلامی، خودشان را برای برخورد انقلابی با رژیم شاه آماده کردند.

اگر رخدادادهای سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۴ را بررسی کنیم، خواهیم دید که در آن زمان، جنبش مسلحانه نقش موثری داشت. نکته کلیدی درباره این جنبش این واقعیت تلخ است که نسل جوان و فرهیخته آن دوران واقعاً سرمایه‌گذاری انسانی بسیار سنگینی انجام داد. ساواک با همکاری موساد و CIA، این جنبش مسلحانه را سرکوب کردند؛ به طوری که در سال ۱۳۵۴ عملاً امکان ادامه کار مسلحانه نبود و فضای جدیدی در جامعه ما به وجود آمد.

فضای کلی جامعه ما تا قبل از سال ۵۰ که خود من از نزدیک شاهد بودم، این بود که عموم جامعه ما، غیر از جمع محدودی که نسبت به شرایط جامعه آشنا بودند، تصورشان این بود که شاه آدم خوبی است و این اطرافیان او هستند که این شرایط را برای جامعه ما ایجاد کرده‌اند. اما بعد از سال‌های ۴۹ و ۵۰، جنبش مسلحانه چنین دستاورد مهمی را برای جامعه ما داشت که مردم به این نتیجه برسند که مشکل اصلی شخص شاه و استبداد است. البته جنبش مسلحانه عملا از سال ۵۴ به بعد ادامه پیدا نکرد، اما تداوم جنبش اجتماعی ایران در بین سال‌های ۵۴ تا ۵۷، اقداماتی انجام داد که زمینه‌های انقلاب ۵۷ را فراهم کرد.

شخص شاه نقش اصلی را در پیروزی انقلاب ۵۷ داشت

چند محور اصلی در فرآیند انقلاب ۵۷ تاثیرگذار بودند؛ نقش اصلی را عملکرد شخص شاه در انقلاب ۵۷ داشت. خاطرات شفاهی مدیرانی که قبل از انقلاب در حکومت حضور داشتند و توسط دانشگاه هاروارد، گردآوری، تنظیم و منتشر شده و در اختیار همگان است، حاکی است که شخص شاه نقش اصلی را در انقلاب ۵۷ داشت؛ هم به خاطر اقداماتی که انجام داد و هم به خاطر استبداد و خودکامگی‌ای که داشت. 

از جمله اقدامات شاه بعد از سال ۵۰، برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، تغییر تقویم تاریخی ایران و حتی انحلال دو حزب خودساخته و تاسیس حزب رستاخیز به‌جای آن بود. شاه رسماً اعلام کرد کسانی که نمی‌خواهند عضو حزب رستاخیز باشند و نمی‌خواهند با ما همکاری کنند، پاسپورت‌شان گرفته شود و از جامعه خارج شوند. چنین فضایی در جامعه وجود داشت که استبداد و خودکامگی شاه در این دوران را به وضوح نشان می‌دهد. این موضوع را در همان سال‌های قبل از انقلاب مهندس بازرگان هم شفاف گفته بودند که محمدرضا شاه نقش رهبری منفی انقلاب را داشت.

آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو بر بام رسانه‌های جهانی، مطالبات تاریخی مردم ایران را مطرح کرد

اما عامل دوم، نقش خود آقای خمینی در جامعه مذهبی ایران بود؛ آقای خمینی بعد از خرداد ۴۲ و ایستادگی در مقابل لایحه کاپیتولاسیون، ابتدا به ترکیه و سپس به عراق منتقل شدند. در مهر سال ۵۷ آقای خمینی از عراق به فرانسه منتقل و در نوفل‌لوشاتو مستقر شدند. آقای خمینی در ۱۱۸ روزی که در نوفل لوشاتو مستقر بودند، با آن واقع‌بینی که داشتند، در مصاحبه‌ها، بیانیه‌ها و سخنرانی‌هایشان، همان مطالبات ملت ایران در انقلاب مشروطه و نهضت ملی ایران را برای آینده انقلاب ارائه کردند؛ از جمله این که گفتند ما دنبال آزادی هستیم و دنبال جمهوریت هستیم؛ همان جمهوریتی که در فرانسه وجود دارد. ایشان همچنین گفتند که در جامعه ما آزادی بیان خواهد بود و حتی مارکسیست‌ها هم در جامعه ما آزاد خواهند بود. 

وقتی آقای خمینی بر بام رسانه‌های جهانی چنین چشم‌اندازی را برای انقلاب ایران مطرح کردند، طبیعی بود که روشنفکران و عموم جامعه ما، اعم از مسلمانان، مارکسیست‌ها و همه گروه‌های اجتماعی، تحت تاثیر این چشم‌اندازی که ایشان مطرح می‌کردند، قرار گرفتند. در چنین شرایطی بود که بسیاری از افراد و حتی برخی شخصیت‌های سیاسی و مدیریتی کشور به نوفل‌لوشاتو رفتند و ضمن دیدار با آقای خمینی با ایشان بیعت کردند. البته در آن زمان مهندس بازرگان به خاطر آگاهی که از سوابق و مبانی فکری روحانیت داشتند، این کار را انجام ندادند که تفصیل آن در اسناد تاریخی آمده است.

در چنین فضایی، راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شکل گرفت. در آن زمان، خود من در ستاد این راهپیمایی‌ها مسئول تبلیغات بودم و با بیش از ۵۰ گروه خبرنگار خارجی که در ایران حضور داشتند، ارتباط داشتم. وقتی شعارهای آن راهپیمایی‌ها را مرور می‌کنیم، محور اصلی آن این است که چون آقای خمینی، همان مطالبات ما را که از انقلاب مشروطه وجود داشته است، مطرح می‌کنند، ما ایشان را به رهبری انتخاب می‌کنیم. این موضوع در تحلیل رویدادهای آن موقع کاملاً برجسته است. 

بنابراین عامل دوم در پیروزی انقلاب، آقای خمینی است که توان بسیج توده‌های مذهبی مردم را داشت. تمام اقشار جامعه ما نیز در آن زمان تحت تاثیر آقای خمینی قرار داشتند و اگر ایشان این نقش را ایفا نمی‌کرد، قطعاً روشنفکران جامعه ما هرگز قادر به ایجاد چنین بسیجی برای گذار از حکومت شاه نبودند.

توسلی 2

نقش «دیپلماسی انقلاب» و «مذاکرات گوادلوپ» در سقوط رژیم شاه در سال ۵۷​

* در این میان، نهضت آزادی ایران چه نقشی در پیروزی انقلاب ۵۷ داشت؟

براساس آنچه در اسناد تاریخی آمده است، از جمله در اسناد تاریخی نهضت آزادی ایران که در جلد نهم، دفتر اول، دوم و سوم آمده و در سایت نهضت قابل دسترسی است، در فاصله سال‌های ۵۴ تا ۵۷ اقداماتی انجام شد که جنبش اجتماعی ایران بتواند با حداقل هزینه، زمینه‌های پیروزی انقلاب را فراهم کند.

اواخر سال ۵۶ در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران این مساله مطرح شد که ظرفیت جنبش اجتماعی ایران کاملا قابل توجه و تقدیر است، اما با حضور نیروهای نظامی، اقتصادی و سیاسی آمریکا و نقشی که آمریکا در مدیریت شاه و حضور در نهادهای مختلف کشور داشت، آیا عبور از آن شرایط امکان‌پذیر است؟ جمع‌بندی این بود که بسیار بعید است. بنابراین تنها راه‌حل این بود که با آمریکا مذاکره وکوشش کرد که یا حمایت آمریکا از شاه حذف یا حداقل کاهش یابد. 

در راستای چنین تحلیلی بود که آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و احمد صدر حاج‌سیدجوادی و با توجه به این که زبان خارجی هر سه نفر، فرانسوی بود، بنده به عنوان مترجم، با آن‌ها همراه شدم. این در حالی است که در سال ۱۳۵۶، فضای سیاسی ایران بسیار بسته و این مذاکرات بسیار حساس بود.

بنابراین محور سوم تاثیر گذار در تحولات انقلاب ۵۷، «دیپلماسی انقلاب» است. علاوه بر نقش مهم شاه و آقای خمینی، دیپلماسی هم در پیروزی انقلاب تاثیرگذار بود. مرور اسناد منتشرشده سفارت آمریکا نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها از همان ابتدا تا دیماه از رژیم شاه حمایت می‌کردند. این مذاکرات که انجام شد، آمریکایی‌ها به‌تدریج در جریان جنبش اجتماعی ایران قرار گرفتند. آقای استمپل، کاردار سفارت خودش مذاکرات را دنبال می‌کرد و آقای سالیوان، سفیر آمریکا در جریان مستقیم مذاکرات بود و این مذاکرات را به آقای ونس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، منتقل می‌شد. 

وقتی مجموع اسناد تاریخی را نگاه می‌کنیم، حتی موقعی که بختیار در ۱۶ دی انتخاب شد، بازهم آمریکایی‌ها به دنبال این بودند که به کمک بختیار و ارتش و تاکید بر لزوم ایجاد دو ماه تاخیر در بازگشت آقای خمینی به ایران، بتوانند اهداف خودشان را دنبال کنند. اما با توجه به فرآیند تحولات جنبش اجتماعی و شرایطی که در آن زمان وجود داشت، آمریکایی‌ها در نهایت ناچار شدند که با واقعیت‌های آن موقع جامعه ما روبه‌رو شوند. در همین راستا آمریکا و سران سه کشور اروپایی پس از «مذاکرات گوادلوپ» در ۱۷ دی تصمیم گرفتند که شاه از ایران خارج شود. در نهایت شاه ۲۶ دی‌ماه از ایران خارج شد و فرآیندی اتفاق افتاد که آقای خمینی هم ۱۲ بهمن ماه به ایران آمدند و انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید.

مهندس بازرگان به دنبال این بود که روحانیت را کنترل کند

این فرآیند نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی ایران، یک انقلاب انسانی و در چارچوب همان مطالباتی بود که مردم در انقلاب مشروطه داشتند. این انقلاب با حضور تمام گروه‌های اجتماعی انجام شد؛ به طوری که در۱۲ فروردین ۵۸، بیش از ۹۸ درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند. اما کدام جمهوری اسلامی؟ آن جمهوری اسلامی که آقای خمینی چشم‌اندازش را در نوفل‌نوشاتو ترسیم کرده بودند، بدون این که هنوز قانون اساسی تصویب شده باشد.

بنابراین در این نگاه کلان، نسل جوان ما باید سوابق انقلاب ۵۷ را از انقلاب مشروطه تا سال ۱۳۵۷ مرور کنند تا متوجه باشند که این گام، عامل اولیه توسعه‌نایافتگی و عبور از استبداد سیاسی است که بزرگانی مانند مهندس بازرگان، آیت‌الله طالقانی، دکتر سحابی و ... از شهریور ۱۳۲۰ پیش‌بینی کرده بودند؛ یعنی قرار بود این گام اولیه طی شود، اما با حضور روحانیت و نقش موثری که در جامعه مذهبی ایران داشتند، با توجه به چشم‌اندازهایی که مهندس بازرگان از روی آگاهی از حضور روحانیت در قدرت ارائه داده بود، در این مسیر انحرافی ایجاد شد که تا امروز ادامه یافته است. 

اگر سوابق رخدادهای ۵۴ تا ۵۷ را بررسی کنیم، مهندس بازرگان در آن دوره فعالیت‌هایی انجام داد که بتواند نهادهایی مستقل از روحانیت تشکیل بدهد تا نهاد روحانیت را کنترل کند تا حاکمیتی که بعد از انقلاب ایجاد خواهد شد، یک دست از روحانیت نباشد؛ از جمله این که مهندس بازرگان در سال ۱۳۵۶، همراه جمع زیادی از نیروهای ملی و مسلمان، جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر را تشکیل داد. اما متاسفانه، به دلایلی که در ادامه توضیح خواهم داد، مهندس بازرگان نتوانست در این فرآیند توفیقی حاصل کند.

بازرگان تمایل داشت بختیار به فرانسه برود و نزد آیت‌الله خمینی استعفا دهد

مهندس بازرگان با توجه به این که باور داشت تحولات باید به صورت تدریجی رخ دهد، از همان دی‌ماه ۵۷ براساس روابط قبلی که از دوران نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی با آقای شاپور بختیار داشت و با توجه به مذاکراتی که آقایان عباس امیرنظام و احمد صدر حاج‌سیدجوادی با بختیار انجام دادند، تمام تلاش بازرگان این بود به گونه‌ای عمل کند که این فرآیند با همکاری بختیار به صورت مسالمت‌آمیز طی شود.

به این ترتیب که طبق مذاکرات انجام‌شده، قرار بود که آقای بختیار به فرانسه برود و نزد آیت‌الله خمینی استعفا دهد. متن استعفانامه هم با نظر شورای انقلاب و نظر خود آقای بختیار تهیه شده بود و قرار بود هم‌زمان این متن را در رسانه‌ها منتشر کنند و هم این که آقای بختیار آن را برای آقای خمینی بفرستد و استعفای خود را به ایشان تقدیم کند. مذاکرات مربوط به این کار، از سوم بهمن آغاز شد که جزئیات آن در اسناد تاریخی آمده است. در روز پنجم بهمن آقای بختیار گفت که شورای سلطنت هم با این سفر موافقت کرده است و قرار بود که ایشان به فرانسه برود و در آنجا استعفا بدهد. 

شاید برای نسل جوان امروز مهم باشد که متن استعفای آقای شاپور بختیار را مرور کنیم تا جوانان امروز ببینند که حتی آقای بختیار در نامه‌ای که به آیت‌الله خمینی می‌نویسد، با چه القاب و ادبیاتی، ایشان را خطاب قرار می‌دهد. در این متن آمده بود که «من به عنوان یک ایرانی وطن‌دوست که خودم را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی می‌دانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت آیت‌الله العظمی امام خمینی و رأی ایشان می‌تواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظم‌له نائل آیم و با گزارش اوضاع فعلی خاص کشور، ضمن درک فیض، درباره آینده کشور کسب نظر کنم.»

روحانیت سنتی و برخی اطرافیان آقای خمینی، مخالف حضور بختیار در پاریس بودند

در همین ایام جمعی از روحانیان در دانشگاه تهران متحصن بودند و متن استعفای بختیار علاوه بر این که در شورای انقلاب تصویب شد، در اختیار این روحانیون قرار گرفت. آنها یک اصلاحیه دادند. گفتند به‌جای «کسب نظر» بنویسید «کسب تکلیف». یعنی حتی کلمات این متن با این دقت انتخاب شد. روز هفتم بهمن این نامه به آقای خمینی رسید. آقای خمینی اصلاحیه علمای مهاجر را پذیرفتند و قرار شد که روز هشتم بهمن آقای بختیار به طرف پاریس پرواز کند و خود را به نوفل لوشاتو برساند.

عصر روز هفتم بهمن بود که خود من در مدرسه رفاه حضور داشتم و شاهد بودم که آقای ربانی شیرازی که نفر سوم در روحانیت مبارز محسوب می‌شد، تلفنی با آقای احمد خمینی در نوفل‌لوشاتو صحبت می‌کردند و به‌شدت با عصبانیت ‌گفتند هرگز نپذیرید که آقای بختیار به آنجا بیاید.

* چرا با حضور بختیار در پاریس مخالفت شد؟

می‌گفتند که این‌ها مشروعیت ندارند و نباید به پاریس و نزد آیت‌الله خمینی بروند. البته فشارهای دیگری هم وجود داشت که مانع از این کار شد. گفته می‌شود که دیگرانی که با آقای خمینی ارتباط نزدیک داشتند، تصمیم ایشان را عوض کردند. بنابراین آقای خمینی در روز هشتم بهمن هم در ساعت ۸ صبح بیانیه‌ای دادند و مخالفت خود را با سفر بختیار اعلام کردند که در رسانه‌ها منتشر شد. 

بازرگان می‌خواست تحولات با حداقل هزینه رخ دهد

مهندس بازرگان تصمیم داشت که اگر آقای بختیار بخواهد به فرانسه برود و استعفا بدهد، همراه او به پاریس برود. اگر این اتفاق می‌افتاد، دو گزینه وجود داشت؛ یکی این که آیت‌الله خمینی، آقای بختیار را به عنوان نخست‌وزیر خودشان انتخاب کنند و افراد شورای سلطنت را هم آقای خمینی انتخاب کنند و آقای بختیار در هماهنگی با شورایی که اعضایش منتخب و مورد تایید آقای خمینی هستند، بتوانند انتخابات آزاد برگزار کنند و مجلس موسسان جدید تشکیل و قانون اساسی جدید تصویب شود.

مهندس بازرگان دنبال چنین راه‌حلی بود؛ ولی متاسفانه، به دو دلیل نتوانست به این هدف خود برسد؛ یکی نگاه خاص علمای مهاجر و روحانیت و نیروهای سنتی که در ایران حضور داشتند. اما قرائن زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد نگاه دیگری هم در نوفل‌لوشاتو وجود داشته است؛ نگاه دیگر این بود که برخی افرادی که در پاریس در اطراف آیت‌الله خمینی بودند، معتقد بودند که حکومت جدید باید از درون انقلاب در بیاید، نه از درون ساختار موجود. این فرآیند با توجه به گفتمان جهانی، برای نسل جوان آن روز قابل پذیرش نبود.

این فرآیندی است که در انقلاب ۵۷ طی شد و عوامل موثر بر آن کاملاً مشخص است. اما جزییاتی هست که در اسناد تاریخی وجود دارد و می‌توانیم درباره آن‌ها بیشتر گفت‌وگو داشته باشیم.

توسلی 1

نقش بازرگان در ورود آیت‌الله خمینی به مبارزه با «استبداد» در سال ۴۱

* نوع ارتباط مهندس بازرگان با آیت‌الله خمینی چگونه بود و چطور شکل گرفت؟

مهندس بازرگان با سوابق نظری روحانیت آشنا بود. آیت‌الله طالقانی هم که دوران حوزه را دیده بود، به‌جای رسم سنتی روحانیون، خط مشی جدیدی را در ارتباط با جامعه و ایجاد تحولات فرهنگی اجتماعی برای عبور از موانع توسعه یافتگی انتخاب کرد. این پیشگامان کاملاً در جریان نظرات روحانیت بودند. اما در مقاطعی تعامل و ارتباط اجتماعی با روحانیت داشته‌اند. از جمله در دوران دادگاه نظامی اوایل دهه چهل که مهندس بازرگان در زندان بودند، تمام شخصیت‌ها و روحانیون از مهندس بازرگان دفاع کردند. اما آقای خمینی آخرین نفری بودند که با احتیاط نامه نوشتند و از ایستادگی مهندس بازرگان تقدیرکردند.

اما رخداد مهم دیگری که باعث شکل‌گیری ارتباط مستقیم مهندس بازرگان و آیت‌الله خمینی شد، مطرح شدن لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در شهریور ۱۳۴۱ بود که سه محور اصلی داشت. آزادی زنان در انتخابات، سوگند به کتاب آسمانی به‌جای قرآن و اصلاحات ارضی. پس از ایجاد محدودیت برای فعالیت جبهه ملی ایران و نهضت آزادی ایران، در واقع این لایحه پوست خربزه‌ای بود که برای برخورد با روحانیت مطرح شده بود تا شاه بتواند برنامه مورد نظر آمریکا را با اقتدار انجام دهد.

مراجع اصلی آن زمان قم، آیت‌الله خمینی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی هر سه نامه‌ای نوشتند و به این لایحه اعتراض کردند. در رسانه‌های داخلی و خارجی بلافاصله این موضع مراجع به عنوان ارتجاع سیاه مطرح شد. مهندس بازرگان، دکتر سحابی و همراهان آنان احساس مسئولیت کردند که باید با مراجع گفت‌وگو انجام شود و هدف واقعی شاه تبیین شود. در همین راستا گفت‌وگوهایی در قم داشتند که جزئیات آن در اسناد تاریخی آمده است،[1] اما در این مذاکرات، مراجع قم بخصوص آیت‌الله خمینی، مطمئن شدند که مشکل اصلی جامعه ما «استبداد» است. در همین راستا بود که آقای خمینی بعد از سال ۴۱ وارد عرصه مبارزه شدند که این مبارزه تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.

بنابراین مهندس بازرگان از سال‌ها قبل از انقلاب، آشنایی با آیت‌الله خمینی و روحانیت داشتند. اقدام راهبردی دیگری که مهندس بازرگان انجام داد، نامه‌ای بود که در مرداد ۵۷ به صورت خصوصی برای آقای خمینی نوشتند. در این نامه مهندس بازرگان تصریح کردند که شما فعلاً به بیگانگان کاری نداشته باشید، مشکل اصلی جامعه ما استبداد است و متمرکز بر آن باشید.

اتفاقاً در دیداری که مهندس بازرگان در آبان ۵۷ هم با آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو داشتند، بازهم این موضوع را یادآوری کردند و از آن به بعد نیز تا زمان پیروزی انقلاب، آقای خمینی مطلبی را درباره بیگانگان بیان نکردند و تمرکز خود را بر مبارزه با استبداد و رفتن شاه گذاشتند. 

مهندس بازرگان در دو دیداری که با آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو داشتند، حاضر نشدند طبق عرف مرسوم که بقیه شخصیت‌ها عمل کردند، نامه‌ای به ایشان بنویسند و بیعت کنند، این ایستادگی مهندس بازرگان باعث شد که در نوفل لوشاتو تنش ایجاد شود؛ به نحوی که حتی دوستان ما، اعضای نهضت آزادی ایران در اروپا و حتی شخص صادق قطب‌زاده به مهندس بازرگان معترض شدند.

پیش‌بینی بازرگان  از پیامدهای حکومت روحانیت بعد از انقلاب

* علت اعتراض این دسته از اعضای نهضت آزادی به مهندس بازرگان چه بود؟

 آقای دکتر مهدی نواب که از اعضای نهضت آزادی ایران در اروپا و پس از انقلاب، اولین سفیرکبیر ایران در آلمان بودند، در سال‌های اخیر خاطرات خود را منتشر کرده‌اند.[2] در این خاطرات، شرح مذاکرات اعضای نهضت آزادی ایران در اروپا با مهندس بازرگان در آبان ۱۳۵۷ که در منزل آقای صادق قطب‌زاده در پاریس انجام شده، منتشر شده است. مهندس بازرگان این مذاکرات را به دوستان خود در ایران منتقل نکرد. این صداقت، امانت و نگاه راهبردی بازرگان است که ضرورت نمی‌دید که این مسائل را مطرح کند، برای این که جامعه، توان شنیدن چنین گزارشی را نداشت که بشنود اعضای نهضت آزادی ایران با مهندس بازرگان که دبیرکل نهضت است، موافق نیستند. 

اما بعد از چند دهه، دکتر مهدی نواب این شجاعت اخلاقی خود را نشان داد و در خاطراتش گزارش گفت‌وگوهای این دیدار را منتشر کرد. خلاصه گزارش این است که پس از چند ساعت گفت‌وگو که حاضرین در جلسه قانع نمی‌شوند، مهندس بازرگان این جمله تاریخی را بیان کرد که «حکومت اسلامی بدین نحو که شما در طلب آن هستید، به حکومت روحانیت منتهی می‌شود و استبداد حکومت روحانیت به مراتب خشن‌تر و بدتر از استبداد شاهنشاهی خواهد بود، مضافاً این که دین شما را هم از شما خواهد گرفت.» این جمله‌ای که مهندس بازرگان در آبان ۵۷ در نوفل‌لوشاتو مطرح کرد، امروز بعد از چهار دهه، شاهد نشانه‌های آن پیش‌بینی در جامعه ایران هستیم.

طالقانی به بازرگان گفت که بهتر است نخست‌وزیری را قبول نکند

* در چنین شرایطی، چرا مهندس بازرگان، حکم نخست‌وزیری آیت‌الله خمینی را قبول کرد؟

در ۱۴ بهمن ۵۷ که اولین جلسه شورای انقلاب در تهران برگزار شد، پیشنهاد نخست‌وزیری به مهندس بازرگان داده شد. در آن جلسه، همه به اتفاق آرا به آقای بازرگان پیشنهاد دادند که این مسئولیت را بپذیرد. البته آقای طالقانی به ایشان گفت که «نخست‌وزیری را نپذیر، چون من روحانیت را می‌شناسم.» عده‌ای اصرار داشتند که همان روز ۱۴ بهمن، مهندس بازرگان نخست‌وزیری را بپذیرد و حکم نخست‌وزیری ایشان صادر شود. مهندس بازرگان در مقابل این اصرارها ناراحت شد و گفت که شمر به امام حسین (ع) یک شب فرصت داد. شما هم یک شب به من فرصت بدهید که تامل کنم. آقای خمینی و بقیه خندیدند و پذیرفتند که مهندس بازرگان یک شب فرصت داشته باشد. 

مهندس بازرگان به‌رغم تمام چالش‌هایی که آقای طالقانی هم پیش‌بینی کرده بود که پذیرش نخست‌وزیری در پی خواهد داشت، تشخیص داده بود که اگر او این سمت را نپذیرد، هیچ‌کس در آن شرایط نمی‌تواند این گذار را طی کند؛ بنابراین مهندس بازرگان در راستای منافع ملی و برای طی کردن دوره گذار، نخست‌وزیری را پذیرفت.

شورای انقلاب ضوابطی را برای اعضای دولت موقتی که قرار بود سر کار بیایند، تعیین کرده بود؛ از جمله این که باید افرادی مسلمان و معتقد به مبانی انقلاب باشند. در این شرایط، دیگر امکان این که مدیران قبلی‌ بتوانند کار را ادامه بدهند، وجود نداشت؛ یعنی کسی مثل بختیار نمی‌توانست نخست‌وزیری را ادامه دهد. اما مهندس بازرگان در راستای منافع ملی و نگاه راهبردی که داشت، این مسئولیت خطیر را پذیرفت.

مدیران باتجربه و توامند در دولت موقت انتخاب شدند

در دولت موقت نیز مهندس بازرگان کسانی را انتخاب کرد که همه توانمند بودند و می‌توانستند فرآیند گذار را در وزارتخانه‌های خودشان طی کنند؛ به عنوان مثال، در وزارت نیرو، آقای مهندس عباس تاج را به عنوان وزیر معرفی کردند که سال‌ها از مدیران رده‌بالای آنجا بودند. در سازمان برنامه نیز آقای مهندس علی‌اکبر معین‌فر انتخاب شدند که سال‌ها مسئول دفتر فنی آنجا بودند. در مسکن و شهرسازی نیز آقای مهندس مصطفی کتیرایی انتخاب شدند که سال‌ها از مدیران و کارشناسان آنجا بودند. در تمام وزارتخانه‌های دولت موقت، مدیرانی انتخاب شدند که در آن وزارتخانه تجربه داشتند، توانمند بودند و می‌توانستند با توجه به فضایی که وجود داشت، دوران گذار را طی کنند.

خود بنده هم در شهرداری تهران، با توجه به تجربه‌ای که داشتم، انتخاب شدم. البته چالش‌هایی هم پیش روی ما وجود داشت که در خاطراتم به آن‌ها اشاره کرده‌ام، اما نسل جوان امروز باید توجه داشته باشد که عبور از این چالش‌ها ساده نبود و فقط افرادی که با مهندس بازرگان به لحاظ فکری و سیاسی و تجربه‌ مدیریتی هماهنگ بودند، می‌توانستند این مسئولیت را بپذیرند. مهندس بازرگان هم برای این که بتواند با کمک این افراد، دوران گذار را طی کند، نخست‌وزیری را پذیرفت، اما در هیچ مقطعی تسلیم نشد.

توسلی 2

بازرگان معتقد بود که حکومت ما باید «جمهوری دموکراتیک اسلامی» باشد

در همان ۱۲ فروردین وقتی آیت‌الله خمینی بحث جمهوری اسلامی را مطرح کردند، مهندس بازرگان تاکید کرد که حکومت ما باید «جمهوری دموکراتیک اسلامی» باشد. چرا؟ برای این که در اساسنامه شورای انقلاب آمده بود و شورای انقلاب این موضوع را تصویب کرده بود و مورد تایید آقای خمینی قرار گرفته بود. مهندس بازرگان ایستاد و گفت که این نقض پیمان است که شما اسم پیشنهادی برای حکومت بعدی را عوض کنید. اما آقای خمینی مخالفت کردند و گفتند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.»

در تمام دوران دولت موقت، مهندس بازرگان ایستادند و تسلیم نشدند و در همین راستا دو سه مرتبه هم استعفا دادند تا نهایتاً بعد از اشغال سفارت آمریکا و جو خاصی که در آن شرایط ایجاد شده بود، استفعای ایشان پذیرفته شد. بنابراین چه پذیرش نخست‌وزیری و چه استعفا دادن، هر دو در راستای منافع ملی بود. البته باید همین‌جا اضافه کنم که مهندس بازرگان بعد از استعفا قهر نکرد و بلافاصله عضو شورای انقلاب شد. بعد هم در مجلس اول نماینده شد. چرا؟ برای این که مهندس بازرگان نگاه راهبردی داشت و می‌دانست که این فرآیند، یک فرآیند طولانی است.

اگر ۲۰۰ اثر مهندس بازرگان در ۱۶ سال بعد از انقلاب را ملاحظه کنیم، یک محور اصلی بیشتر ندارند و آن هم آگاهی‌بخشی به جامعه برای نشان دادن پیامدهای حضور روحانیت در حاکمیت است، تا جامعه بتواند با توانمندی و آگاهی، این فرآیند گذار را طی کند. 

در یکی از آخرین آثار مهندس بازرگان که در سال ۷۱ نوشته شده است، به نام «آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیاء»، صراحتا بر ضرورت جدایی نهاد دین از حکومت تاکید شده است. در سال ۶۸ که ولایت مطلقه فقیه مطرح شد، نهضت آزادی ایران یک نشریه مفصل و پژوهشی با عنوان «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» منتشر کرد که در آن، خطاب به کسانی که به دنبال تصویب ولایت مطلقه فقیه بودند، با زبان علمی نشان داده شده است که آنچه شما مطرح می‌کنید و می‌خواهید در قانون اساسی اضافه کنید، با آموزه‌های قرآنی، سنت، عقلانیت و تجربه بشری هماهنگ نیست. میرزای نایینی از روحانیون شاخص انقلاب مشروطه هم تصریح کرده بود که استبداد دینی پیچیده‌تر از استبداد سیاسی و شرک است و با مطالبات مردم ایران همخوانی ندارد.

بعد از سال ۷۳ و درگذشت مهندس بازرگان، همراهان ایشان راه او را ادامه داده‌اند و با توجه به تلاش‌های آگاهی‌بخشی که در جامعه انجام شده است، امروز بیش از ۸۰ درصد مردم در جامعه ما به ریشه اصلی مشکلات پی برده‌اند و این موضوع در انتخابات اخیر کاملا خودش را نشان داد.

شاه اگر زودتر صدای مردم را می‌شنید، تحولات سال ۵۷ مسیر دیگری را طی می‌کرد

* آیا شرایط حکومت پهلوی در سال‌های ۵۶ و ۵۷، الزام وقوع انقلاب را ایجاب می‌کرد یا مطالبات مردم با انجام اصلاحات نیز محقق می‌شد؟

شاه در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ در یک سخنرانی تلویزیونی گفت که من صدای انقلاب ملت را شنیدم. در همان ایام مهندس بازرگان در زندان بود. بعد از این سخنرانی شاه، تیمسار مقدم که رئیس ساواک بود، در زندان با مهندس بازرگان دیدار کرد و گفت که شاه می‌گوید صدای انقلاب را شنیده است، پس بیایید همکاری کنید. مهندس بازرگان جواب کوتاهی به ایشان داد و گفت که خیلی دیر شده است؛ یعنی شاه باید خیلی زودتر صدای مردم را می‌شنید. به تعبیر بنده، اگر شاه صدای مردم را اواخر ۵۶ یا اوایل ۵۷ شنیده بود و پاسخ می‌داد، تحولات سال ۵۷ مسیر دیگری را طی می‌کرد. 

شاه بعد از آن سخنرانی به دنبال فرآیندی برای ایجاد اصلاحات بود و برای نخست‌وزیری، مذاکراتی را با دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر کریم سنجابی داشت، ولی هیچ‌کدام در آن شرایط مسئولیت نپذیرفتند. وقتی آقای دکتر شاپور بختیار می‌خواست نخست‌وزیری را بپذیرد، در تاریخ ۹ دی جلسه‌ای در شورای مرکزی جبهه ملی تشکیل شد. در آن جلسه، اعضای جبهه به آقای بختیار اخطار دادند که اگر این سمت را بپذیرید، از جبهه ملی اخراج می‌شوید. این صحبت در شرایطی مطرح شد که آقای دکتر سنجابی به نوفل‌لوشاتو رفته بود و با آیت‌الله خمینی بیعت کرده بود. جامعه ما نیز در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا رهبری آقای خمینی را پذیرفته بود. یک هفته بعد اما بختیار حکم نخست‌وزیری شاه را پذیرفت و حکم را در ۱۶ بهمن دریافت کرد و ۲ روز بعد نیز جبهه ملی، بختیار را از این جبهه اخراج کرد.

مهندس بازرگان آن زمان در جریان این فرآیند بود که انتخاب بختیار در آن دوره برنامه خاصی بود که آمریکایی‌ها طراحی کرده بودند که زمینه خروج شاه را فراهم کنند. اصراری که بختیار به آقای خمینی داشت که شما برگشت خود را دو ماه به تاخیر بیندازید نیز در راستای برنامه‌ای بود که ژنرال هایزر در ایران داشت که بتواند با کمک ارتش کودتا کند. اما در نهایت، همه متوجه شدند که جبنش اجتماعی ایران آنچنان توانمند شده است که این برنامه‌ها دیگر کارساز نیست.

توسلی 1

در ۲۳ بهمن، ۴ نفر با حکم خود آیت‌الله خمینی اعدام شدند

* نظر آقای بازرگان درباره اعدام‌های اول انقلاب مخصوصاً اعدام هویدا چه بود؟

نظر مهندس بازرگان و دکتر یزدی درباره اعدام‌های بعد از انقلاب کاملاً روشن بود، آن‌ها به‌شدت با این کارها مخالف بودند. بازرگان تا توانست جلوی این اعدام‌ها و کارهایی که آقای خلخالی انجام می‌داد، ایستاد. روز ۲۳ بهمن آقای خلخالی حدود ۲۰ نفر را در پشت‌بام (مدرسه رفاه) آماده کرد بود که اعدام کند. به توصیه مهندس بازرگان، دکتر یزدی دیداری با آقای خمینی انجام داد و گفت این کاری که شما می‌خواهید انجام دهید، پیامدهای بسیار خطیری دارد. نهایتاً آقای خمینی چهار نفر را خودشان حکم دادند و اعدام کردند.

* چرا مهندس بازرگان جلوی این اعدام‌ها را نگرفت؟

در آن شرایط هیچ‌کس نمی‌توانست در مقابل آقای خمینی بایستد و نقش مؤثری در این زمینه ایفا کند و بتواند از اعدام‌ها جلوگیری کند. با این حال، مهندس بازرگان پیشنهاد داد که دادگاه تشکیل شود و در همین راستا دادگاه انقلاب تشکیل شد تا به جرایم سران حکومت سابق در چارچوب دادگاه و عادلانه رسیدگی شود. قطعا بسیاری از اعدام‌هایی که انجام شد، بی‌رویه بود.

ماجرای روزی که طالقانی به رجوی گفت «این عمامه‌ای که روی سر من است، بولدوزر است»

* مهندس بازرگان قطعاً به اصول خود اعتقاد داشت و وقتی شاهد اعدام‌ها بود، می‌توانست استعفا بدهد. به نظر شما استعفا بهتر نبود؟

فرض کنید که ایشان استعفا می‌داد. در آن صورت، مهندس بازرگان می‌توانست چه نقشی را در فرآیند تحولات بعدی در جامعه ایفا کند؟ اجازه بدهید من خاطره‌ای بگویم و پاسخ شما را در قالب همین خاطر بدهم که می‌تواند به دانسته‌های نسل جوان درباره شرایط آن روزها نیز کمک کند. 

در مرداد سال ۵۸، من در مدیریت شهری تهران بودم و با مرحوم طالقانی ارتباط نزدیکی داشتم و در مواردی با ایشان مشورت می‌کردم. یک روز که به منزل ایشان رفتم، ایشان حضور نداشت و مدتی طول کشید تا آقای طالقانی به منزل برگشت، دیدم که ایشان بسیار عصبانی و ناراحت هستند. من هیچ‌گاه آقای طالقانی را این‌چنین عصبانی و ناراحت ندیده بودم. پرسیدم آقای طالقانی چرا ناراحت هستید؟ گفت من از پیش مسعودِ بچه‌ی فلان و فلان می‌آیم (اشاره به مسعود رجوی). به این بچه نفهم گفتم که بفهم، این عمامه‌ای که روی سر من است، بولدوزر است، آدم عاقل جلوی بولدوزر نمی‌رود.

بنابراین بازرگان و طالقانی با مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه ما آشنا بودند و می‌دانستند که رسالت آن‌ها آگاهی‌بخشی و ایجاد تحول در جامعه است تا جامعه بتواند خود از ریشه اصلی مشکل عبور کند و تحول پیدا کند. این تحولی که در این ۴۶ سال اتفاق افتاده است، همان‌طور که بسیاری از کارشناسان می‌گویند و جا دارد یادی کنیم از دکتر رنانی که می‌گوید این تحول به اندازه ۴۰۰ سالِ دوران قرون وسطا است. بازرگان، طالقانی و همراهان ایشان می‌دانستند که رسالت اصلی‌شان آگاهی‌بخشی و طی شدن فرآیندی است که جامعه آگاه شود تا بتواند گام دوم یعنی اصلاحات دینی را طی کند؛ همان‌طور که میرزای نایینی در انقلاب مشروطه گفته بود، استبداد دینی بسیار پیچیده‌تر از استبداد سیاسی است. 

امیدواریم که جامعه امروز ما با آگاهی در چارچوب راهبرد «وفاق ملی» در جامعه متکثر کنونی بتواند حول مطالبات مشترک ملی که همان مطالبات در انقلاب مشروطه است و همان چشم‌اندازی است که آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو مطرح کردند، کنار هم قرار بگیرند تا جامعه توانمند شود و بتواند با توانمندی از موانعی که وجود دارد، عبور کند و ان‌شاءالله با حداقل هزینه و به صورت خشونت‌پرهیز، مطالبات مردم در جامعه تحقق پیدا کند.

خلخالی در اواخر عمر خود زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت اشتباه کردم

* نظر شما درباره اعدام‌های انجام‌شده توسط آقای خلخالی چه بود؟

نظر ما درباره آقای خلخالی بسیار روشن است. ایشان با آن خلق‌وخوی تندی که داشت، فکر می‌کرد که با اعدام کردن می‌تواند مسائل را حل کند. بگذارید من خاطره‌ای هم از دکتر یزدی درباره اعتراض ایشان به عملکرد آقای خلخالی نقل کنم. در خاطرات دکتر یزدی آمده است که ایشان در دیداری که با آقای خمینی داشتند، همین انتقادات را به ایشان مطرح کردند و آقای خمینی گفتند که هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد و خلخالی شمر ما است. دکتر یزدی اما پاسخ دادند که آیا اگر امام حسین (ع) بود، شمشیر دست شمر می‌داد؟ یا تعبیری مشابه این. آقای خمینی بعد از شنیدن این جمله سکوت کردند و پاسخی ندادند.

در سال‌های پایانی عمر آقای خلخالی، ایشان در مراسمی که برای بزرگداشت مهندس بازرگان در قم برگزار کرده بودیم، آنجا آمده بود و زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت من اشتباه کردم. بسیاری از کسانی که در اوایل انقلاب با مهندس  بازرگان برخورد کردند، به ایشان فحاشی کردند، مرگ بر بازرگان گفتند، پیر خرفت ایران گفتند، بسیاری از آن‌ها بعدها حضوری آمدند و از مهندس بازرگان عذرخواهی کردند.

بسیاری از کنشگران اجتماعی که امروز به مناسبت سی‌امین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان صحبت می‌کنند، همه به اتفاق آرا، نظرشان این است که آنچه مهندس بازرگان از اول انقلاب می‌دید، ما ندیدیم. دکتر هاشم آغاجری در یک سخنرانی که چند سال قبل در کانون توحید داشت، گفت که در آن زمانی که همه جامعه شیفته آقای خمینی بودند، مهندس بازرگان در خشت خام چیزی می‌دید که ما در آیینه هم نمی‌دیدیم.

ضرورت دارد که نسل جوان امروز جامعه ما، سوابق تاریخی را بررسی کنند و کوشش کنند که با توجه به واقعیت‌های تاریخی، ارزش‌های گذشته را حفظ کنند تا همه بتوانیم در کنار همدیگر کوشش کنیم از موانعی که برای تحقق مطالبات تاریخی ملت ایران وجود دارد، عبور کنیم.

منبع: دیده‌بان ایران


[1] برای تفصیل اسناد تاریخی به «نهضت امام خمینی به قلم سید حمید روحانی – چاپ اول ۱۳۴۸» و همچین به اسناد نهضت آزادی ایران جلد اول مراجعه شود.

[2] در جست‌وجوی آرمان‌ها - جلد اول - صفحه۲۹۳ - انتشارات کویر - ۱۴۰۰.

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر