حرف‌های امید بخش صفایی فراهانی برای ادامه مبارزه پسر دوست داشتنی برنامه 90!

به گزارش دیده بان ایران؛ مهدی وارد مبارزه ای سخت شده است. جایی که مثل شیر ایستاده تا بیماری سخت را با روحیه مثال زدنی اش خاک کند. برای دو فرزند عزیزش ، همسری که دوشادوشش ایستاده. خانواده ای که تمام وجودش مهدی است و همه دوستانی که هر روز انتظار بازگشتش به تحریریه را می کشند. او نشسته مصاحبه صفایی فراهانی با حسین دهباشی در خشت خام را دیده و این برایش الهام بخش بوده برای تلاشی مضاعف در برابر بیماری. بیایید با هم یکبار یا شاید چند باره این سطرها را بخوانیم تا بدانیم چطور می شود جنگید و امید داشت به فرداهای بهتر. شاید خیلی این نوشته ورزشی نباشد اما مهدی یکی از ماست . یکی از بهترین های جامعه ورزشی نویسی دو دهه اخیر ایران.

« من دروغ نگفتم و برای خوشامد و خوشنیامد مردم نبود من کار درست رو انجام دادم» این جواب محسن صفایی فراهانی بود به سوال حسین دهباشی که نقل به مضمون پرسید چرا سال ۸۸ برای آزادی مصاحبه نکردید در حالی که مردم می دونستن تحت فشار این مصاحبه انجام می‌شه. 
مهندس انگار اما درس زندگی می‌داد می گفت در جدل با قاضی مرتضوی برای درخواست مصاحبه تلویزیونی بعد از یک ماه انفرادی کتک و شلاق خوردن بهش جواب داده « پدرم می گفت من ۱۰۰ تومن می دم بچه‌ام یه شب بیرون نمونه اگه موند دیگه فرقی نمی کنه. منم تو این سال‌ها فکر می کردم دارم به مردم و انقلاب خدمت می کنم و حقم این نبود . وقتی اومدم اینجا دیگه فرقی نمی کنه ۱۰ سال باشه ۳۰ سال باشه » و جای دیگه ای در جواب تهدید به اعدام نقل به مضمون گفت« آخرش مرگه دیگه ؟ ما بالاخره یه روزی می میریم من دروغ نمی‌گم که زنده بمونم» .
این آزادگی محسن صفایی فراهانی تو عمل کردش معلومه و تو روزی که می تونسته از همه چیز با یه مصاحبه خلاص شه پای اخلاق ایستاده. نه پای حزب نه پای خوشامد مردم فقط پای اخلاق. 
مصاحبه مهندس رو گوش کردم و کلی اشک ریختم . چه برای خودش چه برای کسانی که این کار رو باهاش کردن و چه برای مملکتی که یه همچین آدمی رو الان با این همه مشکل اقتصادی بیرون گود داره بدون دلیل. .
این مصاحبه رو حتما گوش کنید یکی از معدود مصاحبه‌هاییه که حس می کنم توی خشت خام حسین دهباشی تحت تاثیر صداقت صفایی فراهانی قرار گرفته.مصاحبه‌ای عالی که تبریک می گم براش به اقای دهباشی خسته نباشید.
.
پ.ن ۱: تو دوره کمیته انتقالی فوتبال به خاطر شرایط شغلی هفته‌ای دوبار با مهندس مصاحبه های کوتاه داشتیم. تو همون روزها واسه من روشن بود که هیچ مدیری در حد توانایی او در کشور نداریم اما تحت تاثیر روزه گرفتن و نماز خوندن مهندس توی اوین قرار گرفتم. که مفاتیح و نهج البلاغه بهش نداده بودند و ۱۹ بار قران رو ختم کرده بود.
.
پ.ن ۲ : نمی‌دونم چطور اما مصاحبه این آدم انرژیم رو برای مبارزه با سرطان چند برابر کرد وقتی اراده‌ش رو در زندان دیدم حس کردم دارم کم می‌ذارم.
پ.ن ۳ : خدا رو صدهزار مرتبه شکر که یک روز دیگه به من فرصت نفس کشیدن رو داد که این مصاحبه رو بشنوم و یاد بگیرم. 
الحمدلله الحمدلله الحمدلله