مدیر پیشین «مرکز موسیقی»: نباید هنرمند ممنوعالفعالیت داشته باشیم/ شجریان می گفت مگر چند نفر از ما مانده؟/ به کلمه «بوسه» در ترانه استاد شجریان مجوز نمی دادند
علی مرادخانی گفت:من تیرماه سال 69 وارد «مرکز سرود و آهنگهای انقلابی» شدم که البته زمان وزارت آقای مهاجرانی نام مرکز سرود و آهنگهای انقلابی را به «مرکز موسیقی» تغییر دادیم. تا تیرماه سال 83 مسئول این مرکز بودم. در این مدت با هنرمندان زیادی در ارتباط بودم. ازجمله استاد شجریان؛ البته ما از سالها قبل در حوزه قرآنی با ایشان آشنا بودیم و گاهی اوقات خدمت ایشان میرسیدیم و دیدارهایی داشتیم.
به گزارش دیده بان ایران؛ نهفقط موسیقی، بلکه کل حوزه هنر از اواخر دهه 50 به مدت یک دهه دچار انسداد شد. سالهایی که هرچند در موسیقی آثار ارزشمندی عرضه میشد، اما گویی نزاعی مستمر بین جامعه موسیقی و ساختار حاکم وجود داشت. با پایان جنگ، فشارها کاهش یافت و فضا برای موسیقی تا حدودی باز شد. شاید یکی از مهمترین چهرههای این دوره در مدیریت، علی مرادخانی بود. مدیر پیشین «مرکز موسیقی» و مدیر امروزین «موزه موسیقی» با ما از چالشهای موسیقی در زمان مدیریتش گفت و از مناسباتش با استاد شجریان.
جنابعالی از چه تاریخی در مرکز موسیقی فعالیت داشتید و ارتباط شما با استاد شجریان چگونه بود؟
من تیرماه سال 69 وارد «مرکز سرود و آهنگهای انقلابی» شدم که البته زمان وزارت آقای مهاجرانی نام مرکز سرود و آهنگهای انقلابی را به «مرکز موسیقی» تغییر دادیم. تا تیرماه سال 83 مسئول این مرکز بودم. در این مدت با هنرمندان زیادی در ارتباط بودم. ازجمله استاد شجریان؛ البته ما از سالها قبل در حوزه قرآنی با ایشان آشنا بودیم و گاهی اوقات خدمت ایشان میرسیدیم و دیدارهایی داشتیم. آقای شجریان برخی اوقات به جلسات مرحوم استاد مولایی در هیئت سنگلج میآمدند. همانطور که میدانید برخی از جلسات هیئت، در منازل افراد برگزار میشد. به گمانم سال 54 بود که یک بار آقای شجریان و آقای عباس میرداماد در هیئت، «مقابلهخوانی» داشتند؛ یعنی هرکدام یک آیه میخواند که معمولاً به اصطلاح میبایست همکوک باشند و خیلی هم جالب و زیبا بود این بخش. این آشنایی و ارتباط مربوط به گذشته بود. در سالهای پس از انقلاب هم که به مناسبتهای مختلف دیدارها و گفتوگوهایی با ایشان داشتیم. پس از اینکه از مرکز موسیقی استعفا دادم، کماکان با دوستان و استادان و همکاران در ارتباط بودیم و بیشتر به کار موزه موسیقی و آمادهسازی آن مشغول بودم و در این مدت نیز گهگاه استاد میآمدند به موزه و گاه تا ساعتها در موزه میماندند و گپوگفتهای مفصلی هم پیرامون کارها، اوضاع و احوال و فعالیتها داشتیم.
یک بار با استاد شجریان و آقای محمدعلی زم که رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری بودند به همراه آقای ملکمدنی شهردار و آقای مرتضی کاظمی، به منزل آقای پایور رفته بودیم. حرف موزه موسیقی که میشد بین رفقا اختلافنظر بود. میگفتند چرا میخواهی ساختمان به این خوبی را صرف این کار کنی. من دیدم زمان برای گفتن این حرف مناسب است. به آقای پایور گفتم الحمدالله کارها انجام شده و بهزودی موزه موسیقی افتتاح خواهد شد. این حرف را که گفتم آقای شجریان پشت حرف من را گرفت و گفت یکی از کارهای فوقالعاده خوب همین کار است. آقای ملکمدنی هم همین بحث را ادامه داد و خیلی خوب حمایت شد. برای روز افتتاح هم آقای شجریان سازهای ساخت خودشان را فرستادند و مردم هم بهخوبی استقبال کردند.
وقتی آقای شجریان به اینجا میآمدند بهجز مرور خاطرات، درباره سیاستهای حوزه موسیقی صحبت میکردید؟
بله. بخشی از این گفتوگوها مربوط میشد به دوران مدیریت من در حوزه موسیقی که دقیقاً چهارده سال طول کشید. در آن زمان فعالیتهای صحنهای موسیقی زیاد بود. کار در حوزه موسیقی هم طاقتفرسا بود و انتظارات هنرمندان هم بالا. از طرفی آنقدر هم دست ما چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اجرایی باز نبود. با استاد شجریان مشورت میکردیم و من نظرات ایشان را بهویژه در مورد ارکسترها و اجراهای صحنهای و بعضاً برخی از آثار موسیقی سنتی میپرسیدم. این کار بیشتر برای پیدا کردن راهحلهایی برای رفع مشکلات موجود در این حوزه بود. ما فهرستی را اعلام کردیم که بر اساس آن، اساتید و برخی نخبگان موسیقی نیاز به مجوز نداشتند و آقای شجریان هم نظرشان در این خصوص همراه بود. برای مثال استدلال ما این بود در جایی که استاد جلیل شهناز و استاد بهاری هستند که بیشتر از هر کسی قدرت ارزیابی آثار را دارند، چه کسی میخواهد خود اینها را ارزیابی کند؟ یک بار آقای شجریان با من تماس گرفت و گفت مگر آن فهرستِ مجوز نیست؛ پس شورای شعر چه میگوید؟ ما موافقت کردیم با شورای شعر هماهنگ کنیم تا کسانی که در این لیست هستند مشکلی نداشته باشند و حتماً این افراد در چارچوبی قابل پذیرش، شعر آثار خود را انتخاب کنند. تلاش من در طول چند دوره، همواره این بود که افراد نیاز به مجوز نداشته باشند. در نخستین مرحله بزرگان و اساتید متقدم از مجوز معاف شدند. مرحله بعد این بود که کسانی که مورد تأیید این بزرگان هستند نیاز به مجوز نداشته باشند. قصد ما تداوم این وضعیت بود که نظارت هنرمندان بیشتر از طریق خودشان انجام شود که البته پس از اتمام دوره مدیریت ما این موضوع پی گرفته نشد و اوضاع به روال سابق برگشت. مدیران بعدی انگیزهای برای پیگیری چنین کاری نداشتند. وقتی بخواهید در حوزه موسیقی نظارت کیفی داشته باشید، تغییر ایجاد میکنید؛ بنابراین برخی حساس خواهند شد. من معتقد بودم نظارت هنرمند بر اثر خودش قویتر و مؤثرتر است و وقتی به خود فرد واگذار شود مراقبت بیشتر خواهد بود چون با اعتبار خود هنرمند در ارتباط است.
استاد شجریان در مورد کلاسهایی که میخواستند تشکیل بدهند ابتدا تردید داشتند و میپرسیدند به نظرت این کار شدنی هست؟ پیشنهاد دادم در ابتدای دوره بهتر است این کلاسها در سالن رودکی برگزار شود تا نتیجه را ارزیابی کنیم. درواقع اولین کلاسهای ایشان از همانجا آغاز شد. یادم هست زمانی که آقای هابیل علیاف به ایران آمد، آقای شجریان میگفت خوب است با آقای هابیل هم یک کار مشترک انجام بدهیم. برنامهای برگزار کردیم و در آن برنامه هنرمندان زیادی بودند و باید بداهه کار میکردند. ما هماهنگ کردیم و این دو نفر در مورد نوع همکاری و همنوایی با هم به تفاهم رسیدند. قرار شده بود همایون شجریان هم در کنارشان باشد و با تنبک ایشان را همراهی کند. در سالن صحبتهای خوبی شد. در آن برنامه هنرمندان بزرگ و زیادی حضور داشتند و استاد شجریان و استاد هابیل علیاف و همایون شجریان برنامهای اجرا کردند که نتیجه کار خیلی خوب بود.
بخشی از بدنه موسیقی ایران یک باوری در ذهنشان شکل گرفته که تعدادی از خوانندگان بزرگ مانند گلپا و ایرج از موسیقی ما حذف شدند و فرصت کار به آنها داده نشد. این جمع پای آقای شجریان را به میان میآورند که چرا ایشان اینقدر راحت بودند و آنها نبودند. نظر شما چیست؟
این چند نفر که میگویید مشخص هستند. آقایان عبدالوهاب شهیدی، ایرج و گلپایگانی در زمان مدیریت من در حوزه موسیقی، مجوز فعالیت داشتند. چنانچه به آثار منتشرشده این عزیزان توجه کنیم کاملاً مشخص و معلوم است که در چه زمان این فعالیتها انجام گرفته است. در دوره معاونت امور هنری هم به منزل جناب آقای گلپایگانی رفتم و همواره جویای احوال ایشان بودم. نکته این است که تمام اختیار در دست معاونت و فقط ارشاد نبود و نهادهای نظارتی هم کار خودشان را پیش میبردند که اگر مسئلهای وجود دارد، آن مسئله را بشود حل کرد. من تلاش میکردم تا بتوانیم مجموعههایی را متقاعد کنیم که مثلاً مشکل آقای شهیدی را حل کنیم. البته بخشی از این مباحث برمیگردد به مدیریت حوزه موسیقی که باید پای کار بایستد و پیگیری و مذاکره کند؛ دلیل بیاورد و در جایی هم که لازم است خود هنرمند در فعالیتهای هنری اثری تأملبرانگیز ارائه بدهد.
از هنرمندانی که متأسفانه کارش در زمان حیات به ثمر نرسید و شب قبل از حضور در مرکز موسیقی دچار سکته قلبی شد و از دنیا رفت، هرچند کار مجوز داشت و پس از ایشان منتشر شد ولی دوست میداشتیم که در زمان حیات خود ایشان میبود. یکی از هنرمندان پاپ قبل از انقلاب...
حبیب؟
نه. البته حبیب هم آمد و همینجا در موزه موسیقی نشسته بود و برای فعالیتهای آتی خودشان و راهکارهای آن گفتوگو کردیم. آن هنرمند که عرض کردم مرحوم مازیار بود. من همیشه از این بابت خیلی متأسف و ناراحت هستم. البته بعداً آلبوم مازیار منتشر شد. تمام دغدغه من این بود که نباید هنرمند ممنوعالفعالیت داشته باشیم. اعتقاد داشتم کسی که در این مملکت مانده را باید حمایت کنیم. با کورش یغمایی هم همکاری کردیم و آلبوم سیب نقرهای ایشان در زمان ما منتشر شد.
این سیستمهای نظارتی که شما از آن سخن گفتید کجاست؟ آنها چه کسانی هستند؟
وقتی قرار است مجوزی صادر شود بهطور معمول بخشهای مختلف ازجمله حراست و مقامهای بالادستی ورود پیدا میکنند. حساسیتهایی روی برخی هست که ممکن است مراکزی که با آنها کار میکنند از عمق و محتوای موضوع، اطلاع لازم را نداشته باشند. دستگاههای نظارتی میتوانند با بررسیهای مربوط به خود، مسائلی را مطرح کنند که ما اطلاع نداشته باشیم. به برخی اساتید گفته میشد مراقب گفتوگوهای رسانهای خود باشند. چون ممکن است به ناصواب مورد بهرهبرداری برخی محافل خارج از کشور قرار گیرد که درنهایت به ضرر خودشان میبود.
اما آقای شجریان نهتنها برای کسی مزاحمت ایجاد نمیکرد، همواره سفارش میکرد تا میتوانید کمک کنید به اساتید و پیشکسوتان. ساعتها با ایشان بحث و گفتوگو میکردیم. میگفت مگر چند نفر از ما مانده؟ میگفتم استاد هر کسی را میشناسید که مشکلی دارد بگویید تا رفع مشکل بشود. زمانی که ارکستر مضرابی را راه انداختیم، به آقای دهلوی گفتیم معطل نکنید و این ارکستر را هر چه زودتر به اجرا برسانید. البته فقط یک کنسرت برگزار شد بعد از آن نتوانستیم کار را ادامه بدهیم.
استاد دهلوی فرد حساسی بودند و یادم هست که نگهبان درِ ورودی تالار به یکی از افراد در مورد ورود و خروج مطالبی را گفته بود که به استاد هم قدری برخورده بود و ایشان گلایه داشتند که چرا مجموعهای که همه کار را حمایت میکند، بعضی وقتها نگهبان حراست اشکال در کار ایجاد میکند. بعد از کنسرت با آقای دهلوی در سالن کوچک جمع شده بودیم. آقای پایور به ایشان گفتند شما یک کار بزرگ را با این گلایهها که یک نگهبان به من این را گفته خراب نکنید؛ اصل کار شما خیلی بزرگ است. این نکته جالبی بود که وقتی اصل کار بزرگ است، نباید مسائل کوچک را برجسته کرد. من خیلی اصرار داشتم اگر مشکلاتی در این زمینهها هست با تعامل و گفتوگو حل کنیم.
در تداوم همین سیاست حمایت از هنرمندان پیشکسوت، اولین نامهای که امضا کردم رفع ممنوعیت خروج آقای داریوش پیرنیاکان بود. آن زمان آقای شجریان در اروپا بودند و بنا داشتند کنسرت بدهند. تماس گرفتند و گفتند آقای عندلیبی و آقای پیرنیاکان توسط مرکز سرود ممنوعالخروج شدهاند درحالیکه در کنسرت ما هم قرار هست ساز بزنند. شخصاً پیگیری کردم و اولین رفع ممنوعیت در آن زمان انجام شد.
در یکسوی ساختار آقای مرادخانی را میبینیم که کارهایی در حوزه موسیقی انجام میدهد، اما ساحتهای دیگری در ساختار هست که کار دیگر میکنند. برآیند این دو نیرو در خدمت موسیقی سنتی ایران بود؟
در کشور ما یکسری مسائل نسبت به موسیقی وجود دارد که انکارناپذیر است. بعضیها موسیقی را جایز نمیدانند و برخی مشکلی با موسیقی ندارند. در این بین هم یک طیف گستردهای وجود دارد که اصولاً با موسیقی و هنر و امثال اینها مسئلهای ندارند و به اصطلاح مصرفکننده هستند؛ بنابراین مخالفان موسیقی زیادی بودند که باید مدیریت میشدند.
پیش از انقلاب این تفکرات در مدیریت نبود؟
موضوع قبل و بعد از انقلاب با هم تفاوت دارد. از منظر حکومتی قبل انقلاب مشکلی نداشتند. آنها همه امکانات را در اختیار داشتند. از منظر عامه مردم هم جامعه چندین طیف داشته که در طیف مذهبی مسئله زیاد بوده است. در مورد سینما، موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی هرکدام برای خودشان مباحثی داشتند. کسی که در مسند مدیریت مینشیند باید به این مباحث هم وقوف داشته باشد. جدای از این مسائل نمیتوان مدیریت کرد. هنوز هم کسانی هستند که با موسیقی موافقت ندارند. منطق آنها هم قابل شنیدن است. کسانی هم هستند که میگویند موسیقی جزو آفرینشهای الهی است و باید از آن خوب استفاده کرد. از اینجا به بعد کار سخت میشود. چون باید ببینیم خوب چیست که هم هنجارهای اجتماعی رعایت شود و هم اینکه در مسائل اندک درجا نزینم و هم اینکه به روز کار انجام بدهیم. درواقع درایت مدیر است که میتواند اینها را به جایی برساند. هنر را نمیتوان آنقدر واپس نگه بدارید تا مسائل اجتماعی حل بشود. در مورد هنر ناچار هستید که جلوتر کار کنید. چون ویژگی هنرمند این است که جلوتر از جامعه حرکت میکند. اینجاست که یک مدیر باید بداند چطور اینها را همپا کند. هنر روز یک صورت جدید از خودش نشان میدهد. با این صورتهای جدید چه باید بکنیم؟ آیا باید آنها را انکار کنیم؟ گاهی برخی اهالی موسیقی سنتی میگویند باید با موسیقی پاپ بهشدت برخورد شود. حالا یک مدیر باید بهگونهای عمل کند که همه اینها در جریان نسبتاً متعادلی حرکت کنند. چرا میگویم نسبتاً؟ چون نمیتوان ادعا کرد که بهطور مطلق داریم درست کار میکنیم. این نسبتاً متعادل هم باید به سمت مثبتها متمایل باشد. خیلی تلاش کردیم که هم موسیقی سنتی و هم پاپ بتوانند کار کنند و در کنار یکدیگر قرار بگیرند و مجبور نشویم بخشی را انکار کنیم.
آیا شما توانستید این تعادل را که میگویید برقرار کنید؟
این ارزیابی اجتماعی است که معلوم میکند به سمت مثبت بوده یا منفی. به نظر خودم ما توانستیم در حوزه موسیقیِ مقامی یا نواحی خیلی کار کنیم. وقتی من وارد مرکز موسیقی شدم دیدم جشنواره فجر داریم که همهچیز در آن هست. درواقع اتفاقاً هیچچیز ندارد! مجموعهای از فعالیتها در کنار هم قرار گرفته بودند و هنرمندان محترمی هم میآمدند و در آن کار میکردند؛ اما جشنواره دکترین نداشت؛ بنابراین سعی کردیم تخصصی کار کنیم. این جشنوارهها را تبدیل کردیم به جشنوارههای مختلف؛ جوان، موسیقی مقامی، جشنواره نواحی، ویژه بانوان، ملل مسلمان و... علاوه بر این در بخشهای مختلف حوزه موسیقی سعی کردم بتوانم معدل را حفظ کنم. مجموعه اتفاقاتی میافتاد در بخش نمادها و نمایهها. در حوزه نظارت و حمایت کارهایی را میطلبید که باید انجام میشد. آن موقع در مورد موسیقی خارجی مثل الآن نبود که در دسترس همه باشد. از آن طرف موسیقی را میآوردند و مجوز پخش میگرفتند. من این مجوز را منوط به تولید آثار کردم. کارها را درجهبندی کردیم. اگر هنرمندان کار درجهیک تولید میکردند میتوانستند چهار اثر را منتشر کنند و همینطور کمتر میشد. این تولیدات هم بیشتر باید در حوزه آثاری میبود که در تأمین هزینهها مشکل داشتند و برگشت هزینه هم بهطور کامل اتفاق نمیافتاد. این ایدهها ما را خودبهخود به معدلی رهنمون میشد که هر دو طرف به هم نزدیک شوند و هنرمند هم بتواند اثرگذار باشد. وقتی گفتیم بزرگان این حوزه نیاز به مجوز ندارند خیلی از آثار که مدتها قبل تولید شده و در مجموعه آثار تولیدکنندگان بلااستفاده مانده بودند منتشر شدند.
همچنین ما در سال 70 در جشنواره آوینیون فرانسه فعالیت چشمگیر داشتیم. در آنجا حاج قربان معرفی جهانی شد. در آن جشنواره به شاهمیرزا مرادی لقب مروارید اقیانوس داده شد. در آن مقطع ایران به یک نقطه بزرگ در حوزه فرهنگ و هنر جهان رسید. به هر حال مدیر باید بتواند انتخاب کند در چه شرایطی قرار بگیرد تا برای این حوزه کارکرد مثبت داشته باشد. بقیه هم قضاوتهای بیرونی است.
شما بهعنوان یک مدیر چطور قضاوتهای بیرونی را دریافت میکردید؟
ابزارهای مختلفی وجود داشت. برخی خیلی مخالف بودند. برخی خیلی تند بودند، اما نمیدانستند اگر خودشان هم پشت همین میز بنشینند همین کارها را خواهند کرد. وقتی درون یک مسئله قرار میگیریم نگاهمان به مسئله تغییر میکند. یک اتفاقی هست که منطق خودش را دارد و ممکن است از بیرون دیده نشود. طبیعی است در حوزه نظارتی مجبورند کارهایی بکنند. من اگر میدیدم اثری رد شده سعی میکردم آن اثر را در کانال مذاکره بیندازم. خود شخص را دعوت میکردیم و میگفتیم به لحاظ فنی این ایرادات را دارد. یکی از این افراد میگفت اصلاً من فالش خواندهام، اما بگذارید مردم قضاوت کنند. پاسخ من این بود که این یک راه است، اما در حال حاضر دستورالعمل ما این است که فالش نخوانید. این یک مرحله بود؛ و الحمدالله امروز دیگر قضایا بهگونهای دیگر پیش میرود. به یادم دارم بحث شعر و کلام خیلی بیشتر از موسیقی مطرح بود. شورای شعر هم مستقیم زیر نظر ما نبود، اما تعاملات خوبی با هم داشتیم. برخی رفقای ما میگفتند شورای شعر خیلی سختگیر است و اصل گرفتاری ما آنجاست. یک روز به شورای شعر رفتم و صحبت کردیم. استادان مرحوم که یادشان به خیر باد، آقایان مشفق کاشانی، شاهرخی، صفا لاهوتی و سایر دوستان بودند و من طرحمسئله کردم و گفتم اساتید گرامی من کل دواوین شعرا را به شما میدهم شما بگویید کدامیک از اشعار آنها مجاز نیستند. گفتند یعنی چه؟ گفتم از شعر حافظ و سعدی و سایران کدام شعر را نباید بخوانند؟ اینکه هر روز اشعار حافظ و سعدی و دیگر بزرگان را بیاورند و مٌهر شورای شعر را دریافت کنند، کار اضافی و پردردسر است. شما بفرمایید کدام شعر حافظ و سعدی مشکل دارد ما اینها را اعلام کنیم و بقیه را مجوز میدهیم شما هم راحت باشید! آقای مشفق کاشانی به مزاح گفتند آقا... میخواهید درِ شورای شعر را ببندید و ما را بیکار کنید؟
از طرفی موسیقی پاپ تفاوتهایی با موسیقی سنتی داشت. عدهای در مورد موسیقی رپ میگفتند موسیقی شیطانپرستان است. کسی میگفت موسیقی رپ همان رجزخوانی و بحرطویلخوانی است. در مورد پاپ و رپ بحث کلام مطرح بود. در هر حال سعی داشتیم بازخوردها را بگیریم، اما خب برخی تحمل کمی داشتند و انتظار میرفت صبورتر باشند.
احساس نمیکنید زمان یک امر نسبی است؟ یک زمانی شاید فرد پانزده ساله عقل پانزده سالگی داشت اما الآن بچه پانزده ساله عقل سی سالگی دارد.
بله من قبول دارم. زمان کوتاه میشود.
یک مقدار به استاد شجریان برگردیم. به خاطر دارید که ایشان چه گرفتاریهایی با ساختار نظارتی داشت و چطور رفع شد و رفتارشان چطور بود؟
آقای شجریان هنرمندی بود که حرف داشت و منتقد بود. با آقای شجریان گاهی پنج شش ساعت بحث میکردیم و گاهی از مطلق انکار به مرز باور میرسیدیم. جلسات ما سخت بود، اما درنهایت به نقطهنظرات مشترکی منتهی میشد.
مصداقی به یاد دارید؟
به آقای شجریان میگفتم بهتر است وارد بحث سیستم نشویم. مسئله سیستم چیز دیگری است، اما در حوزه موسیقی شما کم گفتهاید و چه خوب است بیشتر در این زمینه صحبت کنید. ایشان قبول داشتند. پس از اینکه ایشان با صدا و سیما دچار اختلاف شد، خیلی تلاش کردیم تا فضا تلطیف شود.
به یاد دارم در سال 54 یا 55 در هیئت استاد مولایی بودیم که آن روز در محلهای در حوالی پل رومی منزل حاج آقای مستفید برگزار شده بود. اتاقی بود و من و تعدادی از بچههای هیئتِ آقای مولایی در اتاق نشسته بودیم. آقای شجریان هم آمده بودند. حاجآقا ارمیان صحبتی کرد که ما امروز خیلی خوشحال هستیم که آقای شجریان موسیقی را رها کردهاند و به سمت قرآن آمدند و خیلی خوب است که بقیه هم همین کار را بکنند. صحبت ایشان که تمام شد، آقای شجریان هم اجازه خواست حرف بزند. گفت اشتباه نشود من موسیقی را رها نکردهام و موسیقی کار من است. من رادیو و تلویزیون را به دلیل فساد داخلیاش رها کردم. بعضیها در فکر رفتند و پکر شدند که چرا آقای شجریان اینطور گفتند. این مسئله در خاطر من ماند که آدم باید از نظراتش در همهجا دفاع کند. ایشان بارها به خود من گفته بود من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و وقتی میبینم یک روحانی از طرف دیگر خیابان رد میشود، حتماً با اشاره هم که شده با هم سلام و علیکی میکنیم. میگفت حرف من این است که چرا موسیقی درست پخش نمیکنید؟ اگر من مخالفتی دارم برای این است که میخواهم موسیقی درست از رسانههای ما پخش بشود.
اگر اینطور است که امروز داریم از آقای شجریان صحبتهای انتقادی زیادی میشنویم. نظر شما درباره اینکه میگویند یک قانون اساسی نوشته بودند چیست؟
من نمیدانم و باور هم نمیکنم.
آقای شجریان در مصاحبههایی که بعد از وفات ایشان منتشر شد صحبتهای خیلی تندی میکند.
آقای شجریان شاید بیش از هر کسی با من حرف زده و من به پنهان و آشکار نظرات ایشان واقف هستم. من آقای شجریان را بهدقت واکاوی کردهام. ایشان منتقد بود و سؤال میکرد که چرا اینطور است و میگفت ما چند نفر برای موسیقی ماندهایم. به هر حال اصول داشت و کسی که اصول دارد نمیتواند بر ایرادات چشم بپوشد، اما این به معنای اینکه آدم سیاسی باشد، نبود.
ایشان فعالیت سیاسی نمیکرد اما این روزها ویدئوهایی منتشر میشود که چیز دیگری میگوید.
ما تلاش میکردیم آقای شجریان را نزدیک کنیم. در این میان کسانی بودند که کارهایی میکردند تا این اتفاق نهتنها نیفتد، بلکه اوضاع بدتر شود که البته اکثریتشان خارجنشین هستند. شجریان برای خودش اصول داشت و طبق آن کار میکرد. در کلیت، آقای شجریان آدم بزرگی بود و از جایگاه خودش آگاه بود. میگفت من میخواهم کشورم خوب باشد اما چرا وقتی انتقاد میکنم اینطور قضاوت میشوم؟ من ایشان را دلسوز میدانستم اما بعضیها در خاستگاههای مختلف نظرات مختلف میدهند. قبل از اینکه آخرین بار به سفر امریکا برود با ایشان قرار گذاشتیم و به اتفاق آقای علی جنتی و دکتر هاشمی وزیر وقت بهداشت به منزل ایشان رفتیم. من میخواستم دوستان بدانند که آقای شجریان در مسائل مختلف به اصطلاح استخوان خردکرده هستند. بحث را به سالهای 54 و 55 و هیئت آقای مولایی کشاندم و آقای شجریان بحث مفصلی درباره قرائت قرآن کرد که دوستان مبهوت شدند. شرح و بسط مفصلی پیرامون تکنیک خواندن و تفاوت در قرائت قرآن و خواندن در حوزه آواز ارائه دادند. بعد هم گفتند یکی از کسانی که در قرائت به او اقتدا میکنم شیخ مصطفی اسماعیل است. شجریان ویژگیهای مثبت زیادی داشت و گاهی نگاهها و نقطهنظراتی هم داشت که ممکن بود با برخی مسائل منطبق نباشد.
اهالی موسیقی بین خودشان هم حساسیتهایی دارند و زودرنج هستند آقای شجریان چطور بودند؟
یک بار در جریان تولید یک آلبوم از آقای شجریان مواجه شدیم با یک شعر که مجوز نمیگرفت. شعر این بود: «با من شیدانشین/ بوسه بده از جبین ای حبیبم». روی این شعر مقاومت زیادی شده بود. شجریان از من پیگیری میکرد. به او گفتم کلمه بوسه را ایراد گرفتهاند، اما من درستش میکنم. پیگیر بودم ولی به جایی نمیرسید؛ دولت عوض شد و زمان آقای مهاجرانی رفتم پیش ایشان و گفتم این کار آقای شجریان از خیلی وقت قبل مانده. شعر را گوش داد و گفت خب مشکل ندارد که! زمان عوض شده بود و حساسیتها هم تغییر کرده بود. یادتان میآید زمانی میگفتند در کتابها لفظ عشق نباشد؟ اصلاً مگر ممکن بود؟
آثار منتشرنشده هم دارند؟
بله. همان موقع که در معاونت بودم به همایون هم گفتم کارهای ایشان را بیاور و مجوز انتشار بگیرید. «طریق عشق» درآمد و اخیراً هم خوشبختانه «خراسانیات» را دوستان ما مجوز دادهاند. حتی برای کنسرت هم در حال رایزنی بودیم و قرار شده بود از امریکا که برگشتند مقدمات برگزاری کنسرت را فراهم کنیم که متأسفانه شرایط جسمی ایشان امکان این کار را نداد. به هر صورت یاد و خاطره محمدرضا شجریان بهعنوان استادی سرآمد و ارجمند در هنر موسیقی ایران، همیشه در یاد و خاطره مردم ما خواهد ماند و تاریخ موسیقی ایران، از او بهعنوان نقطه عطفی در موسیقی سنتی ایران یاد خواهد کرد.
منبع: چشم انداز ایران