فکر میکنیم رادیو بلندگوی مسجد است/ اساسا تفکر استاندارد در مدیریتهای میانه صداوسیما وجود ندارد
میرفخرایی: مساله اجرا هم یک بیماری است که اصل آن به مشکل مدیریت در تلویزیون بازمیگردد. اینکه امروز بازیگر یا بیتخصصها را به عنوان مجری به کار میگیرند درحالی که مجریان محبوب کنار گذاشته شدهاند بیشتر به مشکلات مدیریتی برمیگردد.
به گزارش دیده بان ایران؛ روزنامه اعتماد با اسماعیل میرفخرایی مجری پیشکسوت تلویزیون مصاحبه ای را در باره وضع مجریان امروز سیما انجام داده است.
بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
بعد از سریالهای نمایشی که نمایی از قصهها، دغدغهها و واقعیت جامعه ایرانی را نمایش میدهند مجریان تلویزیون هستند که هم میتوانند نمایی از جامعه ارایه کنند و هم به شکل متقابلی روی سبک زندگی مردم تاثیر بگذارند اما در حال حاضر ما در تلویزیون مجریان اثرگذار را نمیبینیم.
بگذار از اینجا شروع کنم که اصل این مشکل مثل بیماری قند میماند که در ظاهر یک لکه یا مشکل سطحی روی پوست میبینیم اما مشکل اصلی از پانکراست است. مساله اجرا هم یک بیماری است که اصل آن به مشکل مدیریت در تلویزیون بازمیگردد. اینکه امروز بازیگر یا بیتخصصها را به عنوان مجری به کار میگیرند درحالی که مجریان محبوب کنار گذاشته شدهاند بیشتر به مشکلات مدیریتی برمیگردد.
چرا در این روند بیشتر سینماییها را در قاب تصویر و بر مسند اجرا قرار دادند؟
در سالهای اخیر انتخاب مجریان براساس یک محبوبیت از قبل تعیین شده بوده است و مدیران و اسپانسرها دست به دامن سینما شدند وقتی هم مجری سینمایی میآورید فرد نمیتواند دو کلمه از خود حرف بزند. با وجود اینکه برخی فکر میکنند هنرپیشگی و اجرا مثل هم است اما اصلا اینطور نیست. اجرا حرکت طبیعی مجری است که محتوا را با شخصیت خود ترکیب میکند اما هنرپیشه نقشی را که برای او نوشتهاند ارایه میکند. این تعریف به این معنا نیست که هنرپیشه نمیتواند مجری باشد ولی وقتی در موقعیت مجری قرار میگیرد دیگر نمیتواند هنرپیشه باشد بلکه باید خودش را اجرا کند، فرد چون همیشه بازی کرده است اینجا دیگر نمیتواند بازی کند پس وقتی اتفاق واقعی روی آنتن زنده میافتد نمیتواند آن را جمع کند.
چرا با اینکه تهیهکنندگان و برنامهسازان این همه گاف و اشتباه را از این افراد میبینند همچنان روی این سلبریتیها اصرار دارند؟
بیشتر به دلیل بودجه است. ما 40 هزار یا 50 هزار نفر پرسنل داریم و بودجه کم میآوریم پس مجبور هستیم از اسپانسرها استفاده کنیم. اسپانسر هم دغدغه امور فرهنگی ندارد. آنها افرادی را به عنوان مجری میآورند که تعداد لایک آنها بیشتر باشد. ما به این ترتیب رادیو و تلویزیونی را که برای ملت ایران است در اختیار اسپانسر گذاشتهایم چون پولمان کم است.
و به این ترتیب از مجریان حرفهای دهه 60 و 70 به اجرای بازیگرانی رسیدهایم که صرفا جذاب و خوشتیپ هستند و حتی سبک و شیوه اولیه زبان، بیان و دانش ادبیات فارسی را نمیدانند. افرادی مثل حسین پاکدل، جواد یحیوی یا حتی شومنهایی مثل محمود شهریاری ممنوعالتصویر میشوند و اینها بر سر کار میآیند.
بله زمانی اسدالله پیمان که از رادیو به تلویزیون آمده بود یا خانم عاطفی که اجرای برنامه کودک را بر عهده داشت در قاب تلویزیون ظاهر میشدند یا ژاله کاظمی و بعدترها اکبر عالمی در کسوت اجرا بودند. نبود تفکر درباره مسائل فرهنگی ما را با چنین مشکلاتی روبهرو میکند و بعد یک مجریای پیدا میشود که میگوید من برای تلویزیون مشتری آوردهام. او در سینما تربیت شده است و سینما تفاوت زیادی با تلویزیون دارد. شما در سینما پول پرداخت میکنید و دست به انتخاب میزنید اما پول تلویزیون از آن ملت است.
چرا اصلا تلویزیون که باید دست به چهرهسازی بزند از چهرهها استفاده میکند؟
این کار در همه تلویزیونهای دنیا رخ میدهد که از چهرهها استفاده کنند اما مساله این است که این جریان در سیکل درست خود اتفاق میافتد. آن تلویزیونها با پول مخاطب مدیریت میشود و اگر مجری خراب کند یا ناموفق باشد مخاطب دیگر برنامه را نمیبیند ولی اینجا کسی به مخاطب به عنوان مشتری نگاه نمیکند. مجری ما ممکن است حتی دچار اشتباهات فاحشی شود که یک فاجعه ملی را رقم بزند ولی باز هم میبینیم که بر سر کار است.
گاهی مشکلات از نخواستن مخاطب فراتر است و مجریان تازهکار یا سلبریتیها ابتداییترین استانداردهای لازم برای اجرا را ندارند.
بله، بسیاری نمیتوانند استانداردهای لازم را رعایت کنند و حتی تونالیته صدایشان غلط است یا لباسهای اشتباهی میپوشند. قیافه برخی را میبینید انگار زیبایی اندام کار کرده است و بعد آمده و مجری شده است.
وقتی همین اشکال را به مدیران بیان میکنیم و میگوییم صدا و بیان مجریان از استانداردهای لازم برخوردار نیست توجیه میکنند که مردم این مجریان را دوست دارند.
ما که نباید مردم را در همان نقطهای که هستند نگه داریم بلکه باید مدل درستی ارایه کنیم تا آنها ارتقا پیدا کنند. رادیو و تلویزیون باید همیشه چند قدم از مردم جلوتر باشد اگر خیلی عقب بماند به قهقرا میرود. من چند شب پیش خوابم نمیبرد، رادیو تهران را روشن کردم و بعد شنیدم که آهنگهای عجیب و غریبی پخش میشود.
من این سخنان را فقط درباره رادیو و تلویزیون خودمان بیان نمیکنم بلکه در غرب هم خیلی از رسانهها با افت استانداردها مواجه شدهاند. من چندی پیش گزارشی از پرویز کلانتری، نقاش شناختهشده دیدم که دوربین او را در حالی نشان میداد که انگار داشت با دیواره تلویزیون حرف میزد. درحالی که بدیهیات و حداقلهایی نسبت به اصول مصاحبه وجود دارد که نمیتوان آنها را تغییر داد و فکر کنیم در حال حرکتی خلاقانه هستیم.
شما به عنوان اولین تهیهکننده و اولین مجری برنامه علمی مشغول به کار بودید. چطور شد که از اجرا کنار گذاشته شدید؟
من زمانی با سه درجه تنزل از شغل خود در صداوسیما بازنشسته شدم؛ البته در این سالها همیشه به عنوان مشاور و به روشهای دیگر صداوسیما را همراهی میکردم. یکی از گلایههای من در همه این سالها این بوده است که ما به این همه شبکه نیاز نداریم. بالاخره این تعداد از شبکه هزینه دارد و برای درآوردن این هزینه مجبورید شبکه را دست اسپانسر بسپارید. بنابراین انگار در این شبکهها آب قاطی کردهاید و شما دستگاه دولتی را به اسپانسر سپردهاید. مگر الان تعداد اتومبیل با تعداد اتوبان ما تناسب دارد اما همینطور دستگاه خودرو اضافه کردهایم چون این نگاه کمی همه جا حاکم بوده است. ما کمی فکر میکنیم چون در این سیکل برای ما مهم نیست باید پیامی درست کنیم و به شکلی تاثیرگذار به مخاطب عرضه کنیم.
مشکل ما طرز تفکرمان درباره رادیو و تلویزیون است. مثلا فکر میکنیم رادیو بلندگوی مسجد است و بعد افرادی پشت میکروفنهای رادیو حرف میزنند یا به اجرا در تلویزیون میپردازند که در بدیهیات اولیه نسبت به ادای کلمات مشکل دارند.
گفتید بخشی از این مشکلات از جای دیگری مثل اسپانسر یا مدیریت نشات میگیرد. این چه تفکری است که در مدیریت تلویزیون وجود دارد؟
باید گفت اساسا تفکر استاندارد در مدیریتهای میانه صداوسیما وجود ندارد. با نبود این تفکر هر نوع هرج و مرجی وارد تصویر در تلویزیون میشود، از مجریانی که به لحاظ بصری پوشش درستی ندارند تا دکوری که براساس زیباییشناسی طراحی نشده است. سلیقه مدیریت میانه چه به صورت محتوایی چه به صورت اجرایی افرادی را میآورد که بیشتر از کیفیت به کمیت بها میدهند. اگر برای این مدیریت ماموریتهای اصلی یک رسانه اهمیت داشت مساله خبررسانی با این حجم از پنهانکاری مواجه نمیشد یا تفریح و سرگرمی برای مخاطب اینقدر سطحی ارایه نمیشد که به دنبال شبکه کوفتی و بیارزش من و تو بروند. من و تو را با این القاب خطاب میکنم چون او هم از این آب گلآلود میخواهد بهره خودش را ببرد.
توجیه برخی تهیهکنندگان درباره استفاده از مجریانی غیر از بازیگران این است که جذاب نیستند و بیان میکنند که شما مجری خوب معرفی کنید ما آنها را روی آنتن میآوریم. این یک بهانه است. برنامهساز باید بتواند افرادی را به عنوان مجری تربیت کند و بعد از چند جلسه مردم اینها را دوست خواهند داشت. ما مجریان زیادی داریم که مردم با آنها ارتباط برقرار میکنند.اما برنامهساز از طبقهای مجری میآورد که جامع نیست. کسی که فیلد اصلی کار وی نمایش است چگونه میخواهد مجری باشد. ما در گذشته یک بازیگر داشتیم که با برخی نقشها بسیار دیده شد و بعد این بازیگر یک برنامه علمی اجرا کرد درحالی که اصلا با نقش و شخصیت او متناسب نبود درنتیجه خروجی مناسبی هم نداشت. این برنامهسازان که سراغ چنین افرادی میروند میخواهند از محبوبیتهای آماده استفاده کنند وگرنه ما مجریهای تلویزیونی که الان کار نمیکنند کم نداریم.
فکر میکنید چه راهکاری میتوان ارایه داد؟
تلویزیون دولتی و رسمی به کار خود ادامه دهد اما بگذارد به تدریج تلویزیونهای خصوصی هم شکل بگیرند.
تلویزیون خصوصی دوباره سمت اسپانسرهای بیشتر نمیرود؟
سیستم نظارتی نیاز است تا این شبکهها مختصات و ضوابط درست را رعایت کنند.