شهرام ناظری: صداوسیما آهنگهایم را بدون اجازه پخش میکند/ پیگیریهایم برای حق و حقوق خود به جایی نمیرسد
استاد آواز ایران می گوید: «بیشتر خوانندههای سالهای اخیر، مقلد هستند. صدای بیشتر آنها با وجود خوب بودن، به هم شبیه شده و این، بسیار خطرناک است. شبیهخوانی نشان میدهد محیط طوری بوده که آنها از نظر فرهنگی، فکری و حتی موسیقایی خوب پرورش پیدا نکردهاند. شاید هم از طرفی گناهی نداشتند، از اوایل انقلاب بیشتر استادهای بزرگ که هر کدام از ستونهای موسیقی بودند، بر اثر کهولت سن یا بیماری فوت کردند و اینها به نسل جدید که هیچ راهی برای خوب آموزش دیدن نداشتند، ضربههای زیادی زد.»
به گزارش دیده بان ایران؛ استاد شهرام ناظری به جرئت، نمونه عالی یک اصالت در هم تنیده از ادب و آواز و عرفان است. او را با همان سیمای همیشگی و لحنی که هنوز اصالت کلام کُردی در آن موج میزند، ملاقات کردیم. دیدار با استاد ناظری ظهر روز سهشنبه اتفاق افتاد. وقتی به هتل محل اقامتش رسیدیم که برای صرف ناهار به رستوران هتل رفته بود و ما، او را در حالی که آرام در انتهاییترین قسمت سالن با همراهانش مشغول گفتوگو و صرف ناهار بود به تماشا نشستیم. او مهمان بود اما به شیوه مهماننوازیِ صاحب خانهای گشادهدست از مسئولان هتل خواسته بود که مهمانش باشیم. در حقیقت، ویترینی که از استاد، شهرام ناظری می بینیم ، وجود سراسر متواضع و مهربان اوست. با استاد شهرام ناظری که به تازگی در روز ملی بزرگداشت عطار در نیشابور، طرحی نو از آواز درانداخته و حدود هفت هزار نفر را مهمان صدای شورانگیز و موسیقی فاخر خود کرده است، به مدت یک ساعت، به گفتو گو نشستیم. او روزنامه خراسان را روزنامه اصیل و استخوانداری دانست که بازگوکننده مشکلات مردم است. از اصالت گفت و از این که پشت چهره باشکوه او مادری بوده که عاشق فرهنگ و هنر ایران بوده و همچون آن شعر معروف، «دستم بگرفت و پا به پابرد»، در دنیای این روزهایش قرار داده است. او میگفت مردم و مسئولان در نیشابور همکاری زیادی با او داشتهاند و از این که با آواز و موسیقی فاخر ایرانی که بسیار راه گشاست آرامش و شادی را به آنها هدیه داده، خوشحال است. با او که تا حدود 10 روز دیگر شاهد رونمایی از آلبوم خاص و ویژهاش هستیم درباره مسائل مختلفی مانند اوضاع فعلی موسیقی ایرانی و جهانی شدن آن گفتوگو کردیم که در ادامه، آن را میخوانید.
جهان خواستار آواز و عرفان و موسیقی ایرانی است
استاد ناظری یک خواننده پیشرو است. او اولین بار شعر نو «میتراود مهتاب» نیما یوشیج را در سال 56 به صورت آواز ایرانی روی صحنه برد و این کار را با شعرهای اخوان ثالث و سهراب و دیگر شاعران شعر نو ادامه داد. او با اشاره به روزهای کودکی خود که در درجه اول با موسیقی و بعد با ادبیات و صدا در هم آمیخته بود، میگوید: «حساسیت خاصی به ادبیات و به خصوص تلفیق شعر با موسیقی و زیبا شناختی تلفیق شعر و موسیقی دارم. موسیقی طی دو سه قرن گذشته، مشکلاتی را از سر گذرانده و طبیعتا مانند ادبیات محیط بازتری نداشته است. حضور بزرگان ادبیات از یک سو و از سوی دیگر، این که در ادبیات لازم نبوده جمع و گروهی با هم کار کنند و ناگهان یک نفر فردوسی میشود که یک آدم بشری است و برای تمام بشریت کافی است از دیگر دلایلی است که موسیقی نتوانسته همپای ادبیاتمان پیش برود چرا که ادبیات ما نه تنها نسبت به موسیقیمان که نسبت به شعر جهان نیز پیشتاز است. ایران کشور عشق و عرفان و ادب است. ما فرهنگ، ادبیات، اصالت، عرفان و معنویت داریم که میتوانیم به جهان بدهیم و جهانیان هم خواستارش هستند.»
با استاد شجریان، معلم آواز کانون چاووش بودیم
شهرام ناظری میگوید نه تنها مشهد که ایران، کشور معنویت است. او با همان لحن آمیخته به اصالت کرمانشاهی خود اضافه میکند:«دست ما نیست که کی و کجا چه دستگاهی بخوانیم، هر کجا حسی هست عشق و آواز خود میتراود.» او با اشاره به این که زمانی به همراه استاد ناصرپور و استاد شجریان، معلم آواز کانون چاووش بوده است، میگوید: «استادان خوبی در کانون چاووش داشتیم و از هم پاشیدن این کانون اتفاق بدی برای موسیقی بود. بعد از آن من چند سالی در دانشکده هنرهای زیبا درس دادم ولی خب محیط دانشگاه آن قدر محیط دانشجویی نبود، دانشجوها انگیزه لازم را نداشتند و حس میکردم آن جا را نمیشناسم. احساس کردم روحیه خودم هم خوب نیست و همین باعث شد تا آن جا را رها کنم. حالا طی چند سال گذشته چند شاگرد خصوصی داشتهام و همین فعالیتهای داخل و خارج از کشورم. هیچ وقت هم زمینهای حاصل نشد که مراکز فرهنگی یا صداوسیما به من کمک کنند چون از من چیزهایی میخواستند که از من برنمی آمد و به همین دلیل به تنهایی همه آثارم را ساختم.»
منزلم صداوسیما بود و از خانهام دور ماندهام
موسیقی ایرانی برای داشتن مخاطب بینالمللی باید تلاش کند. این را شهرام ناظری که چهل و چند سال از عمرش را بیوقفه صرف احیای موسیقی و آواز ایرانی کرده است، میگوید. او موسیقی سنتی را شعبه کوچکی از موسیقی مقامی میداند و میگوید: «چون در کشور ما موسیقی هدایت جدی نشده و در کل برای مسائل فرهنگی و هنری، خیلی زیاد برنامهریزی نمیشود، طبیعیاست که این حوزه عقب بماند. به نظر من، نه برای موسیقی مقامی و قومیتهای ایران که در حقیقت موسیقی اصیل ماکه شبیه یک اقیانوس چند هزار ساله است و نه موسیقی سنتی که کوچک و در مقام مقایسه یک استخر از آن اقیانوس عظیم است و هر دو با ارزشاند، به طور جدی چه در داخل و چه در خارج تلاش جدی نشده است. در گذشته، منزلم صدا و سیما بود. حال، از خانهمان دور ماندهایم که این هم به ضرر موسیقی، هنرمندان و اجتماع است. حال آهنگهای من بدون اجازه و هیچ قراردادی پخش میشود و پیگیریهایم برای حق و حقوق خود به جایی نمیرسد.»
حافظ ناظری را مردم قضاوت میکنند
خانه امن کودکی، شهرام ناظری را با آواز، موسیقی و ادبیات هم سفره کرده است. حال، خانه او وضعی مشابه دارد و میتوان آن را دانشگاه تخصصی موسیقی و آواز ایرانی دانست که در آن میتوان رشد کرد و به بالندگی رسید. او درباره پسر خود حافظ ناظری و البته همه حافظهای ایران میگوید:«در درجه اول نسبت به نسل جدید چه پسر من و چه پسر دیگری باشد، خیلی نمیتوان قضاوت کرد. باید زمان بگذرد و آنها امتحان خودشان را پس بدهند. باید دید در چه راهی، چطور و چگونه حرکت میکنند. تنها چیز خوبی که حافظ داشت این بود که حداقل توانست در یکی از دانشگاههای آمریکا در رشته موسیقی تحصیل کند. من نمیتوانم قضاوت کنم و بعدها باید تاریخ و مردم، نتیجه عملکرد این جوانها را بدهند، چون جوانان نسل امروز مثل ما نیستند و نمیتوان صد در صد رویشان حساب کرد. امکان دارد سه سال خوب جلو بروند و بعد ناگهان شروع کنند به خرابکاری. توصیه ای نمیتوانم بکنم چون فکر نمیکنم توصیه هیچکس به گوش دیگری فرو رود. هرکس با ژن خود و درونی که دارد جلو می رود و آدمهایی در این راه ماندگار میشوند که این راه را تا آخر خوب میروند. ما نسل آرمان خواهی بودیم. به قول فرخی یزدی: دامن محبت را گر ز خون کنی رنگین، آن وقت میتوان گفت تو هنرمندی و این واژه برازنده توست. به هر حال فقط یک صدای خوب و دانستن تکنیک ردیف موسیقی برای هنرمند کافی نیست و هزار نکته باریکتر از مو این جاست که باید آنها را رعایت کرد و خون جگر خورد تا هنرمند شد.»
خوانندههایمان خودشان را پیدا نکردهاند
صحبت از جوانها که میشود از مشکلات امروز موسیقی میگوید. او تقلید در آواز را آفت موسیقی امروز میداند و میگوید: «بیشتر خوانندههای سالهای اخیر، مقلد هستند. صدای بیشتر آنها با وجود خوب بودن، به هم شبیه شده و این، بسیار خطرناک است. شبیهخوانی نشان میدهد محیط طوری بوده که آنها از نظر فرهنگی، فکری و حتی موسیقایی خوب پرورش پیدا نکردهاند. شاید هم از طرفی گناهی نداشتند، از اوایل انقلاب بیشتر استادهای بزرگ که هر کدام از ستونهای موسیقی بودند، بر اثر کهولت سن یا بیماری فوت کردند و اینها به نسل جدید که هیچ راهی برای خوب آموزش دیدن نداشتند، ضربههای زیادی زد.» اوآینده موسیقی را این طور پیشبینی میکند:«من آینده خیلی خوبی را متصور نیستم. چون وقتی هدایت لازم از سوی مراکز فرهنگی اعمال نمیشود، هرجومرج به وجود میآید که الان در موسیقی به وجود آمده است که به یکی از آنها مانند شبیه خواندن اشاره کردم. بدتر این که این خوانندهها وقتی متوجه اشتباهشان در تقلید میشوند باز دوباره تقلید از شخص دیگری را شروع میکنند. در واقع آنها، شخصیت خودشان را از نظر هنری پیدا نکردهاند که صاحب سبکی شوند. اصلا زیبایی آواز ایرانی در همین صاحب سبک بودن است و با روال فعلی همه چیز به تکرار افتاده است.»
در خط مقدم حرکت میکنیم
ناظری گذری بر موضوع کنسرت های خیابانی هم دارد. او معتقد است جامعه قانونگذار و مردم، هنوز آمادگی پذیرش چنین اتفاقی را ندارند و به نظرش در مقطع فعلی این کار نشدنی است و به قول حضرت مولانا شرح این هجران و این خون جگر/ ای زمان بگذار تا وقت دگر. او که آرزوی برآورده بسیاری در موسیقی است، بزرگترین آرزوی خود را این گونه به زبان میآورد:«روزی که مشکلات اجتماعی مردم حل شود و مردم روانتر و راحتتر و با احترام متقابل زندگی کنند. به هر حال ما مانند سرداری هستیم که در خط مقدم حرکت میکنیم. امکان دارد آدم چند بار شکست بخورد ولی باز به سمت آن خطر و هدف میرود. به هر حال چه خوب، چه بد و چه کم یا زیاد حاصل عشق من، تقریبا حدود 50 اثری است که من از چهل و چند سال پیش تاکنون به تنهایی ساختم و تقدیم جامعه خود کردم. همه این آثار را در منزل خودم و بدون حمایت هیچ مرکز فرهنگی یا صداوسیما، با عشق و بودجه شخصی خودم و به کمک برخی دوستان به وجود آوردم.»