نقدی بر فیلم سینمایی «بنفشه آفریقایی»/ موقعیت متفات یک زن با بازی فاطمه معتمد آریا
دومین ساخته مونا زندی حقیقی با عنوان بنفشه آفریقایی که به فاصله ۱۳ سال پس از فیلم نخستش روانه پرده سینماها شده روایتگر داستان زنی (شکوه) است که به همراه همسر دومش (رضا) تصمیم میگیرد تا فریدون همسر سابقش را به خانه خود بیاورد.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ مونا زندی حقیقی همانند اولین فیلمش با انتخاب سوژه ای متفاوت و قابل تامل به سراغ زنان رفته است. متفاوت از این منظر که اگر چه بنفشه آفریقایی دارای سوژه و ایده ای بسیار ناب است اما اشکال در جایی خودش را نشان می دهد که با توجه به روابط و آیین و رسوم و ارتباطات فرهنگی و شرعی و عرفی و رفتاری، رویداد چنین قصه ای در بافت خانواده های ایرانی قابل پذیرش نیست.
به عبارت دیگر شاید فقط اندک استثناهایی در جامعه ایرانی برای پذیرش چنین رخدادی وجود داشته باشد اما نمیتوان آن را به کل تعمیم داد.
انتخاب نام فیلم با توجه به تاکیدی که در طول قصه هم بر بنفشه آفریقایی میشود کمی غریب است. بنفشه آفریقایی گیاهی است که در تیره بنفشگان قرار ندارد و فقط به دلیل شباهت ظاهری به بنفشه معروف است. این گیاه در تمام طول سال گل میدهد و رنگ گلبرگهای آن آبی، قرمز، صورتی، سفید و بنفش است و از گیاهانی است که به آسانی قابل نگهداری در گلدان به عنوان گیاه زینتی است.
به نظر می رسد علت انتخاب نام فیلم این است که احتمالا حمیدرضا بابا بیگی به عنوان نویسنده فیلمنامه این فیلم تلاش داشته تا ویژگی های این گیاه را به شخصیت منصور یعنی همسر سابق شکوه ارتباط دهد.
پیرمردی که شاید فقط به دلیل اینکه سخت راه می رود و کسی را ندارد به گروه سالمندان شباهت پیدا کرده و از این رو او را در کنار سالمندان نگهداری می کنند. در حالی که در طول قصه شاهد ویژگی های جالب منصور هستیم و البته تاکید بعدی بر بنفشه آفریقایی و ارتباطش با منصور بر نگهداری خوب از این گیاه (منصور) است.
در طول قصه این نکته را به وضوح شاهد هستیم که با نگهداری و مراقبت دلسوزانه شکوه از منصور او روز به روز شاداب تر و سر حال تر می شود و این مساله یکی از ویژگی های بنفشه آفریقایی است. اما همین انتخاب نام فیلم تا چه حدی در داستان پیش برنده است و سئوالی که اینجا برای مخاطب بوجود می آید این است که اساسا نام مذکور و تاکید بر آن چه در فیلمنامه و چه در ساختار تا چه میزان پیش برنده است؟ و از دیگر سو با توجه به فضای قصه و حتی ساختار فیلم به نظر میرسد که محور ماجرا شکوه است و نه منصور که اگر اینگونه است پس دلیل این همه تاکید بر بنفشه آفریقایی چیست؟
فیلمنامه تلاش میکند تا کنکاشی داشته باشد بر سه شخصیت اصلی فیلم در مواجهه با موقعیت جدید که همان ورود منصور به منزل رضا و شکوه است اما این کنکاش جز در تک موقعیتهایی هیچگاه به عمق نمیرود و سطحی میماند. رابطه منصور با شکوه رابطه رضا با شکوه و رابطه رضا با منصور سه ضلع این مثلث عاطفی و عشقی را تشکیل می دهند که در موقعیت های مختلف شکل می گیرند اما نمی توانند همدیگر را کامل کنند و به همین دلیل این مثلث کامل نمی شود.
تقابل منصور و رضا در موقعیت های متفاوت می توانست بسیار جذابتر و پر رنگتر باشد چرا که به هر حال در زیر متن قصه باید رقابت این دو را بر سر جلب توجه عشق قدیمی و عشق فعلی شاهد باشیم که در سطور بالا نیز تاکید کردم که این تقابل بجز در تک موقعیتهایی به چشم نیامده است.
بازی ها نیز در این فیلم یکدست نیست. بجز فاطمه معتمد آریا که گمان دارم یک تنه بار همه فیلم را با بازی خیره کننده اش به دوش کشیده سعید آقاخانی نتوانسته به خوبی واکنشهای رضا را در مواجهه با کنشهای مختلف میان شکوه و منصور و حتی منصور با خودش باورپذیر سازد. رضا بابک نیز نتوانسته راکورد یکدستی از تغییرات رفتاری منصور را به دلیل توجهات و مراقبتهای شکوه و تقابلش با منصور با وی به نمایش بگذارد. ضمن اینکه اساسا انتخاب لوکیشن شمال کشور هیچگونه کارکردی در پیشبرد قصه ندارد و کارگردان صرفا در چند صحنه محدود از سر سبزی و گاه فضای بارانی و ابری جغرافیای فیلمش استفاده سردستی ای به عمل آورده است.
پایان فیلم هم از آن پایان های موجز و تاثیر گذار است که مخاطب انتظار هر مساله ای را در مواجهه با سرنوشت منصور دارد بجز مرگ او و بازگشت رضا و شکوه به زندگی فرسوده و یکنواختی که می توانست ترمیم شود. و کارگردان نشانههای متعددی را از این رابطه فرسوده اما قابل بازگشت در قالب بروز مشکلاتی در خانه رضا و شکوه نشان میدهد که از آن جمله می توان به یکطرفه شدن تلفن، خرابی زنگ درب، دیوارهای نم کشیده و در حال فرو ریختن و غیره اشاره کرد.
در مجموع باید اذعان داشت که مونا زندی حقیقی به سان نخستین فیلمش، نگاه و هدف خود را متوجه جشنواره های خارجی ساخته است. همانطور که «عصر جمعه» در جشنواره های متعدد بین المللی درخشید و جوایز بسیاری را نیز نصیب خود کرد بدون تردید بنفشه آفریقایی نیز به همان موفقیت و حتی بیشتر از «عصر جمعه» خواهد رسید.
اگرچه فیلم شاید فرصت اکران عمومی را در کشور به دلیل ساختار فعلی اکران پیدا نکند و البته اگر اکران هم بشود بعید به نظر می رسد که بتواند فروش خوبی داشته باشد اما همینکه تیم سازنده اثر هدف گذاری خود را بر روی بازارهای آنسوی آب قرار داده و در عین حال فیلمی سالم و فارغ از سیاه نمایی مرسوم را روانه پرده کرده است قابل تحسین است.
به هر حال نباید فراموش کنیم که سینمای ایران برای نگاه داشتن نام و اعتبار خود در جشنواره های جشنواره جهانی نیاز به فیلمهای جشنواره ای دارد و چه فیلمی بهتر از «بنفشه آفریقایی».