شاملو؛ شاعری که هرگز از مرگ نهراسیده بود
احمد شاملو یکی از چهره های ممتاز و تاثیرگذار در عرصه ادبیات و فرهنگ ایران محسوب می شود. شاعری که افق های روشن را می دید و می سرود حتی برای آن روزهایی که خود نباشد. از این رو او را باید بامداد بی غروب شعر فارسی نامید.
به گزارش دیده بان ایران؛ شعر وی سرگذشت مهر و کین، یاس و امید، عشق و نفرت، غم و شادی و درد و دریغ است که محور تمام این عواطف را اجتماع و مردم قرار داده بود. شاعری که در قلب معرکه زندگی حضوری دایم داشت و به همین جهت نبض شعرهایش با نبض اجتماع می زند و شعر او صدای ضربه های یک زندگی اجتماعی و یک درگیری وسیع با رویدادهای جامعه خود است. احمد شاملو، شاعری که تخلصش «ا.بامداد» بود و همه جا از آزادی سخن می گفت زیرا به عقیده او اگر آزادی سرودش را بخواند هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند.
**تولد و نوجوانی
شاملو در 21 آذر 1304خورشیدی در تهران به دنیا آمد اما به سبب اینکه پدرش افسر ارتش بود تجربه زندگی در شهرهای مختلف کشور را کسب کرد. در اوایل دهه 20 خورشیدی که پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شده بود او نیز به آنجا رفت و در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد.
در همین زمان نخستین تجربه سیاسی شاملو رقم خورد. در همین هنگام در فعالیتهای سیاسی شمال کشور شرکت کرد که پس از مدتی در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به ارومیه رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. همزمان به قدرت گیری فرقه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر شد اما سرانجام آزاد شده و به تهران بازگشت و به قلم فرسایی در نشریه ها پرداخت.
**کودتای 28 مرداد و زندان
بعد از کودتای 28 مرداد 1332خورشیدی، فضای سیاسی جامعه بسیار خفقان آور دنبال می شد؛ شاعران، روشنفکران و ... به نوعی یا در زندان به سر می بردند و یا اینکه به گوشه های خلوت رفته بودند. شاملو نیز از جمله شاعران روشنفکری بود که از اینگونه فضای خفقان آور در امان نماند. در همین زمان مجموعه اشعار «آهنها و احساس» توسط پلیس در چاپخانه سوزانده شد و با یورش ماموران به خانه او ترجمه «طلا در لجن» اثر «ژیگموند موریس» و بخش عمده کتاب «پسران مردی که قلبش از سنگ بود» اثر «موریوکایی» با تعدادی داستان کوتاه نوشته خودش و تمام یادداشتهای کتاب «کوچه» از میان رفت.
با دستگیری «مرتضی کیوان» شاعر و روزنامه نگار نسخههای یگانهای از نوشتههای شاملو از جمله «مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب» توسط ماموران حکومت پهلوی ضبط شد که دیگر هرگز به دست نیامد. هرچند خود شاملو موفق شد فرار کند اما پس از چند روز در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر و به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده شد.
شاملو در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی پرداخت و قصه بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن نوشت که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین رفت. سرانجام این شاعر آزادی خواه در 1334 خورشیدی پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد شد.
**مرگ نازلی
شاملو هنگامی که در زندان موقت بود «وارطان سالاخانیان» را می بیند که بر اثر شکنجه آثار کندن پوست روی صورتش بود. وارطان مبارزی ارمنی بود که در بازجویی ها از احدی اسم نبرد و زیر شکنجه کشته شد. شاملو تحت تاثیر این مقاومت شعر معروف و حماسی «مرگ نازلی» را می سراید. این شعر نخست «مرگ وارطان» نام داشته که برای گریز از سانسور، به «مرگ نازلی» تبدیل می شود. این شعر دیالکتیک مرگ و زندگی است. شاعر جدال درونی این مبارز را در انتخابات مرگ و زندگی در دیالوگی زیبا و حماسی به تصویر می کشد:
«نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بردار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…»
**فعالیت های سینمایی
شاملو در 1338خورشیدی به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه «خروس زری پیرهن پری» برای کودکان دست زد و در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز پرداخت. این آغاز فعالیت سینمایی جنجالآفرینش است.
وی در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعالیت کرد. هرچند در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود وی در این باره میگوید: «کارنامه سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!». در 1339 خورشیدی با همکاری «هادی شفائیه و سهراب سپهری» اداره سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس کرد و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار شد.
**آیدا
«آیدا سرکیسیان» یا آیدا شاملو با نام واقعی «ریتا آتانث سرکیسیان» آخرین همسر شاملو است که در شعرهایش به ویژه در 2 دفتر «آیدا، درخت و خنجر و خاطره و آیدا در آینه» به عنوان معشوقه شاعر، جلوهای خاص دارد.
آیدا، زنی که تمام جوانی و هستی اش را به شاعر بخشید، به او دل بست و به فردا امیدوارش کرد. شاملو درباره او می گوید: «آیدا برای من یک انسان نمونه است. وجود او برای من دستاویز بسیاری شعر بود که به نام او یا به انگیزه او نوشتم . . . آیدا روح مرا از یک یاس و نومیدی وحشت بار نجات داده، با وجود خودش، با مواظبتهای خودش. من روحی از دست رفته بودم. من از هر نظر به او بسیار مدیونم… ».
**شعرهای شاعر
شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالبهای کهن نظیر قصیده و نیز ترانههای عامیانه است. وی تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو روی آورد اما برای نخستین بار درشعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در 1329 خورشیدی با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و بهصورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به «شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی» یاد کردهاند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در این زمینه شعری میدانند.
شاملو تا پایان عمر در شعرش علیه ابتذال، علیه سلطه و اقتدار بومی جهانی، علیه بی عدالتی و ستم، علیه سفاهت و نابکاری جنگید و عمری دراز در آثارش تلاش کرد تا از زوال سلیقه عمومی جلوگیری کند.
او حماسه را از فردوسی، صلابت و شهامت و شجاعت را از ناصر خسرو، عشق و انسان دوستی و رندی را از سعدی و حافظ، شک و خرد و عصیان را از خیام و سرخوشی و شوریدگی را زمانی که جانش از امید سرشار است از مولوی به ارث برده بود.
این شاعر درد آشنا سخنگوی دردهای جامعه و فراتر از مسلک و ایدئولوژی است و به دغدغه های پایدار بشری که فارغ از زمان و مکان هستند، می پردازد.
مسلکها به جز بهانه دعوایی نیست
بر سر کرسی اقتداری
و انسان
دریغا که به درد قرونش
خو کرده است…».
فردی که در شرایط دشواری پایان عمرش به ترجمه 2 هزار صفحه «دن آرام» اختصاص می دهد و جانش را به تمام پشتوانه آن می کند، بی شک رسالتی بزرگ را پیش روی داشته است.
«مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده است
که به جست وجوی فریادی گمشده برخیزم
ای تمامیدروازههای جهان!
مرا به بازیافتن فریاد گم شده خویش
مردی کنید…».
**گفته های دیگران درباره شاعر
«آیدین آغداشلو» درباره شاملو می گوید: «بزرگی شاملو با بزرگترشدن من آب نرفت و کوچک نشد که بزرگتر هم شد. همیشه همان غول تناور و تنومندی باقی ماند که هربار در هر دورهای از عمرم، با هر نظریه جدید و عقاید متفاوت و اعتقادات تازهای که پیدا کرده بودم».
«جواد مجابی»، شاملو را حماسهپرداز انسان پویا و مقاوم و مهربان این سرزمین می داند «شاعر این مردم خاموش اما بیناست که فرهنگ و بصیرتاش را در شعر و اسطوره از دستبرد یورشگران تاریخ ایمن داشته است».
«محمدرضا شفیعی کدکنی» نیز او را «هم به دلیل جایگاه بلندی که در شعر معاصر فارسی دارد و هم به دلیل شجاعتی که در شکستن عرف و عادتهای کهنه از خود نشان داده است و از همه بیشتر به دلیل طول دوره شاعری و تغییرپذیریهای گوناگونش در حوزه سلیقه شعری و سیاسی» بهترین فردی می داند که هنرش تأثیرپذیری از شعر غربی را روشنتر از دیگران نمایندگی میکند و می گوید: «حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد».
**تالیفات
از شاملو مجموعه های شعر متعددی منتشر شده است که «آهن ها و احساس، قطعنامه، آهنگ های فراموش شده، هوای تازه، باغ آینه، لحظه ها و همیشه، آیدا در آینه، آیدا، درخت، خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثیه های خاک، شکفتن در مه، ابراهیم در آتش، دشنه در دیس، ترانه های کوچک غربت، مدایح بی صله، و در آستانه» از جمله آن ها هستند.
این شاعر علاوه بر شعر، آثار پژوهشی و ترجمه های بسیاری هم از خود به یادگار گذاشته است که از جمله آن ها مجموعه «کتاب کوچه» و ترجمه شعرهای شاعران جهان است که در زمان حیات شاملو با صدای شاعر در قالب نوار کاست منتشر شد.
شاملو همچنین غزل هایی از حافظ و مولانا و رباعی هایی از خیام را دکلمه و در قالب نوار کاست منتشر کرد. سردبیری مجله های ادبی مانند «خوشه» و «کتاب جمعه» هم از دیگر فعالیت های او بود.
**پایان زندگی
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت و هیچ گاه تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگویید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است... چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفره است». بیماری او نیز به شدت آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش و پس از آن که در 26 اردیبهشت 1376خورشیدی در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند، روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت.
شاعر در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجله های ادبی منتشر میشد. او در دهه 70خورشیدی با شرکت در شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوه نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش را با این شیوه منتشر ساخت.
سرانجام این شاعر آزادی خواه در ساعت 9 شب دوم مرداد 1379 خورشیدی درگذشت و شاعر چه زیبا سرود: «هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود ...».