درد و دل اسدالله یکتا خطاب به شهردار تهران/ آقای قالیباف ماموران شما بساط من 96 درصدی را که از خودم کوچکتر بود را با خودشان بردند
اینجانب اسدالله یکتا بازیگر سینماى ایران بعد سال ها خاک صحنه و دست و سر شکستن ها تمام زندگى أم را خوردند و یک لیوان آب شیرین تهران هم روش و بعد دست فروش خیابانى شده بودم که شما شهردار آن بودى ... شما که دم از نود و شش درصدى ها میزنى و دمت هم گرم خواستم همین چند روزى که صداى مارا میشنوى چیزی را بگویم چون از صبح شنبه خبر مرگمان هم براى هیچ مسئولى پاورقى اى بیش نیست...
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران؛ اسدالله یکتا بازیگر پیشکسوت سینما و تئاتر کشورمان طی یادداشت تلگرامی خطاب به محمدباقر قالیباف نامزد انتخابات جمهوری اسلامی ایران نوشت:
متن این یادداشت که نسخه ای از آن در اختیار دیده بان ایران قرار گرفت به این شرح است:
جناب قالیباف سلام
اینجانب اسدالله یکتا بازیگر سینماى ایران بعد سال ها خاک صحنه و دست و سر شکستن ها تمام زندگى أم را خوردند و یک لیوان آب شیرین تهران هم روش و بعد دست فروش خیابانى شده بودم که شما شهردار آن بودى ...
شما که دم از نود و شش درصدى ها میزنى و دمت هم گرم خواستم همین چند روزى که صداى مارا میشنوى چیزی را بگویم چون از صبح شنبه خبر مرگمان هم براى هیچ مسئولى پاورقى اى بیش نیست...
در آن سرما حوالى میدان هفت تیر از طرفى سوز اذیتم میکرد و بیشتر از آن خجالت استخان هایم را میسوزاند و همه را زیر پا گزاشتیم و گفتیم زن و بچه خرج دارند و گفتیم یا على کار عار نیست:
همه چیز فروختیم سیگار ! چشم زخم! کبریت! شرف ! آبرو ! غرور ...
همه چیز جز عکس هاى فردین که خریده بودم براى فروش و هنوز در کمد خانه أم است و هیچ وقت نتوانستم قیمتى در خور فروشش پیدا کنم !!
بگزریم سرما بود کار کردم گرما بود کار کردم برف بود رفتم بارون بود رفتم براى دخل روزى بیست هزار تومن ، که ان زمان سه تومنش هم کرایه رفتن تا منزل بود ...
آقاى قالیباف دل زن و بچه منه نود و شش درصدى به همان هفده هزارتومن خوش بود ...
آقاى قالیباف مأمورین شهرداریت بساطى که از خودم کوچک تَر بود را با وسایلش بردند و گفتند کى به تو اجازه داده!!!!!!!
سد معبر عزیز میدانى انروز از هفت تیر تا ورامین برایم بجاى سه ساعت نه ساعت شد؟!
عزیز دل من میدانى تو شب راحت خوابیدى ولى منه نود و شش درصدى یک ساعت پشت در فکر میکردم چه بگویم بعد در زدم ؟!!!
خدارا شکر فرزندانم را به خانه بخت فرستادم و در خانه أم یک لقمه نان هست هنوز
فقط خواستم بگویم از پشت میزت تا منزل من با مترو یک ساعت و نیم است ، یک چاى با ما بنوش و برایت بگویم
هنرمند کشورت اسدالله یکتا