نگاهی به "خون شد" فیلمِ مسعود کیمیایی
در باب مفهوم انتزاعی خانه به مثابه وطن، فیلمهای بسیاری در سینمای ایران ساخته شده است، که آخرین نمونه آن "خون شد" اثر مسعود کیمیایی بود. فیلمی که با وجود ستارههای دریغ شده منتقدین، باز هم باید آن را دید؛ چراکه خوب یا بد از سند غصب شده خانهای میگوید که دیر یا زود پس گرفته خواهد شد!
به گزارش دیده بان ایران؛ امیرحسین مصلی- روزنامه نگار- طی نگارش یادداشتی به مناسبت اکران آنلاین آخرین اثر «مسعود کیمیایی» نوشت:
در باب مفهوم انتزاعی خانه به مثابه وطن، فیلمهای بسیاری در سینمای ایران ساخته شده است، که آخرین نمونه آن "خون شد" اثر مسعود کیمیایی بود. فیلمی که با وجود ستارههای دریغ شده منتقدین، باز هم باید آن را دید؛ چراکه خوب یا بد از سند غصب شده خانهای میگوید که دیر یا زود پس گرفته خواهد شد!
در میان تمام تمثیلهایی که از خانه روی پرده سینما به نمایش در آمده، حتماً کوچکترین فرزند خانواده فرودست فیلم "ابد و یک روز" ساخته سعید روستایی را به یاد دارید. نامش امید بود و اهل کتاب و درس؛ و با همین استعاره میخواست برای حفظ خانه، خواهرش را برگرداند؛ اما نماد امید در فیلم خون شد، که مرتضی برادر روشنفکر خانواده است، به امین آباد پناه برده بود! و حالا فضلی بزرگترین فرزند این خانوادهای از هم گسسته، برای بازگرداندن برادر و خواهران خود زیر سقفی به نام خانه، در کنار پدر و مادر؛ جای آنکه به امید کاذب دخیل ببندد، با چاقویی در دست علیه قانون، عرف و اجتماعی که امید به آینده را به پای منافع یک طبقه خاص ذبح کردهاند، قیام میکند و خون میریزد؛ بیآنکه حرمت واژههای تهی از معنا شده را نگه دارد، مانند شراره خواهرش که دیگر خدایی ندارد تا برایش نماز بخواند و میگوید نانوا از همه حشریتر است! آنهم در یک نانوایی که بهجای برکت خدا، افیون به دست خلق الله میدهد! فضلی چه میتواند بکند جز آنکه این نانوا را زنده زنده داخل تنور بیندازد؟
آیا این روایت به گوشتان آشنا نیست؟ اگر نه؛ حتما روایت صفدر، داماد خانواده برایتان آشناست، که به جرم دفاع از حقوق کارگران بازداشت میشود و دست آخر جنازه اش را در یک تابوت چوبی به همسرش شراره تحویل میدهند تا در جایی مثل کشتارگاه دفن کنند! اما وکیل این زندانی سیاسی در تمام این مدت بهجای دفاع از حقوق موکلش، به فکر اغوای زن باردار او بوده و تصاحب سند خانهشان؛ و فضلی چرا دخل چنین وکیل بی وکالتی را نیاورد؟ آنهم در اتاقکی که با سقف کوتاه ساخته شده، به این خیال که بلند قامتان در هر حالی جلوی نشستگان تعظیم خواهند کرد! اما پیشبینی نکرده بودند در میان تمام کمر تا شدگان، فضلی نه تنها تعظیم نخواهد کرد بلکه ترحم هم نمیکند به نشستگان غاصب؛ چنانکه خونشان را ریخت و سند خانهاش را پس گرفت، به قیمت زخمهایی که به تنش خورد. فضلی چراغهای خانه را روشن کرد اما از میراث پدر سهم خواهی نکرد و رفت به دنبال عشقش ثریا. این روایت آشنا نبود؟ اگر نه، به یاد بیاورید که سال ۹۸ پس از وقایع خونبار آبان ماه که فیلم خون شد در جشنواره فیلم فجر اکران شد و مسعود کیمیایی در اعتراض به این وقایع جشنواره را تحریم کرد؛ در میان حملات حامیان وضع موجود به این اثر و نقدهای خصمانه حاضران بیدرد در این جشنواره به صاحب اثر؛ مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری با نگاهی کلان به جامعه، در این باب نوشت: " ... پیشنهادهایی که اگر شنیده نشوند، میتوانند الگوهای کنشگری جامعه را از آنچه در فیلم خروج [ساخته ابراهیم حاتمی کیا به تهیه کنندگی سازمان اوج سپاه] به تصویر کشیده شده است، به سمتوسوی آنچه در فیلمهایی چون خون شد که بر پرده سینما آمد تغییر جهت دهند، که صدای زنگ خطری است که همه سیاستمداران و سیاستگذاران باید آن را بشنوند ... " و شگفتا وقتی در انتخابات ۱۴۰۰ پیشنهاد تغییر شنیده نشد، در سلسله اعتراضاتی که منشا آن اعتراض به بیآبی در خوزستان بود، به وضوح سمتوسو به جهتی رفت که خون شد! آیا سیاستمداران و سیاستگذاران این زنگ خطر را شنیدهاند؟ یا کماکان ستارههایشان را دریغ میکنند از حقایق عریان این خانه!