روایت سینا حجازی از حسین پناهی
سینا حجازی خواننده موسیقی کشورمان برای اولین بار جلوی دوربین یک برنامه تلویزیونی قرار گرفت .
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، این خواننده سرشناس با حضور در برنامه چارگوش آپارت، در گفتگو با علی اوجی و زهرا عاملی به روایت بخش هایی از زندگی هنری و خانوادگی اش پرداخت.
حجازی که دریک خانواده هنرمند و مذهبی به دنیا آمده عنوان کرده که اطرافیان به پدرم که فرزند یک روحانی بود ،«مطرب» می گفتند به همین خاطر از اصفهان به تهران آمد تا به دور از این القاب به بازیگری بپردازد.در واقع اگر پدرم نبود من هم هنرمند نمی شدم هر چند که پدرم مخالف بازیگری من بود اما در سن هفت سالگی یک فیلم با برادرم به عنوان « از بلور خون » بازی کردم که هر دو در نقش پسرهای پدر حضور داشتیم که متاسفانه هیچی از فیلم الان دیگر وجود ندارد.
*من بیمارم
حجازی در بخش دیگر از گفتگوی خود با آپارت گفته است:من خودم را موزیسین نمیدانم بلکه یک مریضی هستم که دارم موزیک درمانی میکنم.
من برای خودم یه نسخه میپیچم و موزیکهایم دغدغه شخصی من است تا یکسری مریض مثل من ازش لذت ببرند.
وی ادامه داده که در تهران سالن مناسبی برای اجرا نداریم تا من بتوانم اجرای در خور مخاطبی که برای کنسرتم پول پرداخت میکند، داشته باشم اما دلم میخواهد در یک سالن ۴۰۰ نفری با صدا و امکانات خوب اجرا داشه باشم .
من معتقدم موسیقی به ذات مجاز است چون هیچ موسیقی ای غیر مجاز نیست در حالی که این کلام است که می تواند آن را غیر مجاز کند .
*من تاحالا از ایران خارج نشدم
من خود رو سلاخی میکنم و شبها با خودم درگیرم بابت کارهای که نکردم، من آدم نقدپذیری نیستم و نقد را خیلی دوست ندارم. اما بی شک کسی که تو جاده است شاید موزیک من نتواند گوش کند ولی مخالف این هستم که فقط قشر روشنفکر جامعه موزیک من رو گوش میدهد چون اولین نفری که من رو شناخت در قم کنار مغازه هایی که اطراف حرم است.
*من بی شک تحت تاثیر باب مارلی هستم.
این خواننده در بخش دیگری از گفتگوی خود گفته است :من کاری را تا حالا کاور نکردم ولی نظری راجع به این که این موضوع بد است یا نه ندارم .لحن سازم شبیه به حرف زدن خودم است ولی اگه بدانم شبیه به غرب است حذفش میکنم.
*از دست دادن حسین پناهی غم بزرگی برای من بود
حجازی در ادامه به خاطره گویی از حضور حسین پناهی در منزلشان پرداخته و گفته است: یادم است بار اولی که حسین پناهی به خانه ما آٰمد یک گلدون آورد درحالی که هیچ کسی اون زمان گلدون نمیاورد و وقتی خواستم کشفش کنم و باهاش ارتباط بگیرم از بین ما رفت.