توضیحات ناصر محمدخانی از گروگانگیری فامیلی و همسر موقتش
من همسری صیغهای داشتم که طی پنج سال اخیر با او زندگی میکردم. در چند ماه اخیر این زن عرصه را آن قدر برای من تنگ کرد که یک ماهی میشد جدا از ایشان زندگی میکردم. یک ماه اخیر را دائماً با همسرم درگیر بودم و ایشان کار را به جایی رساند که علناً به او گفتم دیگر حوصلهات را ندارم تا این که چند روز پیش همراه تیم پیشکسوتان پرسپولیس به ایلام رفتیم و در آنجا بازی کردیم؛ دیداری که اتفاقاً بازتاب رسانهای خوبی داشت و در آنجا مردم خیلی از آن بازی استقبال کردند اما داستان جدید من از جایی شروع شد که از ایلام به تهران برگشتم و دقیقاً برای من بیخبر در فرودگاه مهرآباد دام پهن شده بود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران؛ روزنامه خبر ورزشی نوشت: «مهاجم اسبق پرسپولیس که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، به طور اختصاصی با ما حرف زد؛ گلایهها و ناگفتههای چند مدت اخیرش را بیان و ابراز امیدواری کرد طبق گفته قاضی همه مسائل اخیر جمع شود.
واقعاً نزدیکان همسر سابقتان (زندهیاد لاله سحرخیزان) علیه شما سوءقصد کردند؟ باورکردنی نیست.
نه به هیچ عنوان از سوی نزدیکان همسر سابقم سوءقصدی علیه من صورت نگرفت. تمام اقوام نزدیک همسر مرحومهام در قطر هستند و با آنها رابطه خوبی دارم و هیچ مشکلی هم با آنها ندارم که بخواهند سوءقصدی علیه من ترتیب دهند.
پس با این حساب از سوی چه کسی چنین سوءقصدی علیه شما انجام شد؟
من همسری صیغهای داشتم که طی پنج سال اخیر با او زندگی میکردم. در چند ماه اخیر این زن عرصه را آن قدر برای من تنگ کرد که یک ماهی میشد جدا از ایشان زندگی میکردم. یک ماه اخیر را دائماً با همسرم درگیر بودم و ایشان کار را به جایی رساند که علناً به او گفتم دیگر حوصلهات را ندارم تا این که چند روز پیش همراه تیم پیشکسوتان پرسپولیس به ایلام رفتیم و در آنجا بازی کردیم؛ دیداری که اتفاقاً بازتاب رسانهای خوبی داشت و در آنجا مردم خیلی از آن بازی استقبال کردند اما داستان جدید من از جایی شروع شد که از ایلام به تهران برگشتم و دقیقاً برای من بیخبر در فرودگاه مهرآباد دام پهن شده بود.
چطور از این سوءقصد و به قول خودتان دامی که در فرودگاه برایتان پهن شده بود، مطلع شدید؟
من به فرودگاه رسیدم و برای رفتن به منزل یکی از دوستانم سوار ماشین شدم. بیخبر از این که دو ماشین و دو موتورسوار در حال تعقیب من هستند.
در ادامه چه پیش آمد؟
سوار ماشین دوستم بودم. ماشین ما به سمت اتوبان آزادگان رفت که در سر یک پیچ، از داخل دو ماشین سر من و دوستم ریختند و من و دوستم را با مشت و لگد زدند و بعد هم به خانهای در جنوب تهران در منطقه خانیآباد بردند. از همان لحظه اول فهمیدم این افراد اجیر شده همسر صیغهایام بودند؛ فردی که با او پنج سال زندگی کردم. انگیزهشان هم پول بود و زدن سهدانگ از سند خانهای که در غرب تهران دارم.
چطور توانستید از آن دام فرار کنید؟
من دو موبایل دارم یکی از آن موبایلها را افراد اجیر شده از من گرفتند اما در آن گیر و دار، با پسرم علی در قطر تماس گرفتم و همه چیز را به او گفتم و به پسرم گفتم چه توطئهای برایم چیدهاند و چه مدنظرشان است. علی هم آدرس خانه و هم مشخصات آنجا را از من گرفت و خدا را شکر، مأموران کلانتری خانیآباد به آنجا آمدند و مرا از دست آن آدمربایان نجات دادند.
قاضی پرونده چه نظری داشت؟
قاضی پرونده بعد از این اتفاقات روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را به این خانم وقت داده تا اسناد و مدارک و کلید خانه را به من بدهد و شنبه (امروز) قرار است من با یک مأمور به خانهام بروم و اسناد و مدارک موجود در آنجا و بقیه موارد را از او تحویل بگیرم.
گویا همسرتان هم با رضایت شما آزاد شده؟
بله. دخترهای این خانم نزد من آمدند و خیلی از من خواهش کردند از اشتباه مادرشان بگذرم که من هم به خاطر آنها قبول کردم و فعلاً این خانم آزاد است.
شما امیدوارید این مشکل امروز (شنبه) حل شود؟
قاضی پرونده انسان بسیار شریفی است و قطعاً قانون همه چیز را امروز مشخص میکند. قاضی به این خانم مهلت سه روزهای داده و گفته مدارک من از جمله سند خانه، کلیه اسناد دیگر و چکها را بیاورد و بعد در مورد بقیه مسائل تصمیم بگیرند. پس از آن تکلیف این خانم، آدمربایان و بقیه مسائل مشخص میشود.
چرا در این چند روز که از حادثه میگذرد با هیچ رسانهای حرف نزدید؟
من نمیخواستم این موضوع رسانهای شود اما بعداً دیدم این موضوع پخش شده. با این وجود خودم هیچ جایی مصاحبه نکردم و در اولین مصاحبه طی چند روز اخیر حرفهایم را با شما مطرح کردم.
تصمیمتان بعد از این اتفاقات چه خواهد بود؟
ایران کشور من است. بعضیها به من گفتند بروم در قطر زندگی کنم اما من نمیتوانم کشورم را رها کنم و برای همیشه به قطر بروم. به همین دلیل هم ترجیح میدهم مدتی به قطر بروم و بعد به ایران برگردم چون اصولاً فردی هستم که نمیتوانم تحت هر شرایطی از کشورم دل بکنم.»