موج تازه «حاشیهنشینی» در تبریز
شهرهای بزرگ به برکت سیاستهای هوشمندانه زمین و مسکن در دو دهه اخیر، در تولید حاشیه نشین به خودکفایی رسیده اند! هرچه مسکن گران و گرانتر میشود، عدهای فقیر و فقیرتر میشوند و چارهای برایشان نمیماند جز پناه بردن به آلونکهای حاشیه! و میشوند حاشیه نشین!
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران؛ روزنامه بهار در گزارش امروز خود نوشت: برای مصاحبه با یکی از کاندیداهای مجلس در تبریز دعوت شده بودم؛ صحبت از حاشیهنشینی شد؛ او سابقه طولانی در مدیریت شهری داشت و دکترایش هم برنامه ریزی شهری بود، سوال مرا ارجاع داد به مسئلهای بزرگتر؛ موج نوی حاشیه نشینی که در روستاهای اطراف تبریز مثل کجوار و آلوار در حال شکل گیری است؛ گفت اینها معضل آینده تبریز هستند!
گفتم ولی تبریز معضل اکنون آنهاست چرا اینطور نمیبینید؟ گفت یعنی چه؟ توضیح دادم که اگر بیشتر سرمایه استان در تبریز جمع نبود چرا روستا را ترک کنند؟ کوجوار و آلوار و دهها روستای دیگر که چیزی در مایههای بهشت بودند با چشمههای جاری و سروهای روان و باغهای بیکران، چرا ترکشان کنند؟بحث ما بالا گرفت. موضع ایشان چنین بود که نمیشود در هر روستا و شهر، بیمارستان مدرن و دانشگاه پیشرفته ساخت و موضع من در برابر مغالطه ایشان چنان بود که اگر توزیع متوازن امکانات زندگی محقق نشود؛ با این ارتباطات گسترده، احساس فقر و احساس تبعیض، امواج مهاجرت را پی در پی ایجاد و شهرهای بزرگ را بستر تحولات عجیب آینده خواهد کرد! مصاحبه ما قطع شد؛ چون صحبت از تمرکز گرایی فکر را به جاهای حساس میبرد و ایشان مایل نبودند در شرایط حساس کنونی اعتراف کنند که حاشیه نشینی مشکل چند بعدی جوامع است.
هزینههای حاشیهنشینی
حاشیه نشینی چه هزینههایی میتواند داشته باشد؟ به چند عدد و رقم توجه کنید: تبریز ١٨ محله حاشیه نشین دارد؛ حدود یک سوم جمعیت شهر ساکن این مناطقاند؛ یعنی چیزی حدود ٤٠٠ هزار نفر؛ بیشترین تراکم جمعیت هم در حاشیه شمالی شهر است، دقیقا روی یک گسل خطرناک! زلزلههای تبریز را هم که شنیدهاید، در تاریخ مکتوبش ٨ بار با خاک یکسان شده!اما زلزله آخرین هزینهایست که خواهیم داد، ابعاد اجتماعی، فرهنگی حاشیهنشینی کم از زلزله نیستند؛ به احساسی است که با شنیدن واژه حاشیه نشین در آدم ایجاد میشود! فکر کنید؛ اگر هویت هریک از ما حاشیه نشین باشد چه حسی در ما ایجاد خواهد شد! این احساس منشا مناسبات اجتماعی متفاوتی است که در چارچوب فکری مدیران شهری نمیگنجد!
«حاشیه» لزوما در حاشیه شهر نیست
در ادبیات شهرسازی و برنامه ریزی شهری، «حاشیهنشین» به مناطقی از شهرها گفته میشود که با ساخت و ساز غیر مجاز شکل گرفته و ساختمانهایشان فاقد اسناد رسمیاند. این شیوه سکونت شهری را «اسکان غیر رسمی» میگویند و مناطقی که در آن سکونت غیر رسمی است، به مناطق «حاشیهنشین» مشهورند. به این معنا، حاشیهنشین، لزوما منطقهای نیست که در حاشیه شهر باشد، ممکن است در وسط شهر هم باشد؛ اگر سکونت در آن غیر رسمی باشد، منطقه حاشیهنشین خواهد بود.
«حاشیه نشینی» بر خلاف ظاهرش، معنایی جغرافیای ندارد؛ یعنی این مناطق حاشیهی شهر نیستند بلکه در حاشیهی زندگی شهریاند! این مناطق اگر چه در شهرند ولی از شهر نیستند؛ خدمات شهری را دریافت نمیکنند، از زیرساختهای شهر محروماند و البته متقابلا مسئولیتهای شهرنشینی را هم ندارند! این به چه معناست؟ دوسال پیش در یکی از محلات حاشیه نشین تبریز تصویر میگرفتیم، پیر مردی را دیدیم در حال هیزم شکستن؛ پیشش رفتم؛ بسیار معترض بود، مرا داخل خانهاش برد، نه برق داشت، نه آب و نه گاز. دو سه هفتهای درگیر این شدیم که خانواده این پیرمرد را از سرمای استخوان سوز تبریز حفظ کنیم، آنجا من تازه فهمیدم که تا همین چهار پنج سال پیش، کسی در آن محلات آب لوله کشی نداشت، دبه دبه در دوش حمل میکردند، برق هم نداشتند گاز هم. یعنی پس از صد سال از تاسیس شهرداری در تبریز، در همین اواخر و تحت فشارهای اجتماعی، فهمیدهاند که تحمیل محرومیت بر ساکنان مناطق غیر رسمی شهر، نتیجهای جز بغرنج کردن مسئله ندارد!
موج نوی حاشیهنشینی
برگردیم به آن مسئلهی بزرگتری که آن کاندیدای متخصص مسایل شهری میگفت؛ موج نوی حاشیه نشینی! که با چراغ خاموش راه افتاده و در حال بلعیدن شهرهاست. اما این موج نو چیست؟ اول موج کهنه را باید شناخت؛ 80 درصد تولید ناخالص داخلی، کشاورزی بود، محصول کار روستائیانی که ٧٢ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدادند. کی؟ وقتی رضاخان به قدرت رسید. آن زمان شهرها مرکز تبادل و تجارت کالاهایی بودند که در روستاها تولید میشد. صنعت بزرگی نداشتند و سهمشان از تولید ملی اندک بود؛ ٢٠ درصد! با این وجود تقریبا تمامی اقدامات و تحوّلات دوره رضا شاه در شهرها روی داد. راهسازی، صنعت، شهرسازی، بهداشت، آموزش و هرآنچه که ردای مدرن بود، بر قامت شهرها دوخته میشد، قریههایی هم که جای مناسب داشتند یا حال مناسب، ماهیت عوض میکردند تا صاحب خیابان و پادگان شوند و مجسمه در مرکزشان نصب شود و بشوند شهر! توسعه فقط برای شهرها بود، هیچ روستایی، در روستا بودنش توسعه نیافت. نتیجه چه بود؟ دو سه دهه باید میگذشت تا این دیوار کج، خودش را نشان دهد و موج مهاجرت به شهرها جاری شود و پدیدهی تبعیضآمیزی به نام حاشیهنشینی، در شهرها به وجود آید.
تبعات توسعه نامتوازن
این جای حرف بسیاری دارد، آنچه رهایم نمیکند، این سوال است؛ «چرا رضا خان همه توجه خود را به شهرها که تنها 28 درصد جمعیت را در بر داشتند معطوف کرد؟چرا روشچنان هرکه میتواند از روستاها و شهرهای کوچک مهاجرت میکند به شهرهای بزگ، اگر پول کافی داشت در خود شهر و اگر نداشت در حاشیه شهر ساکن میشود. اما موج نو چیست؟ شهرهای بزرگ به برکت سیاستهای هوشمندانه زمین و مسکن در دو دهه اخیر، در تولید حاشیه نشین به خودکفایی رسیده اند! هرچه مسکن گران و گرانتر میشود، عدهای فقیر و فقیرتر میشوند و چارهای برایشان نمیماند جز پناه بردن به آلونکهای حاشیه! و میشوند حاشیه نشین! آن پیرمردی که گفتم داشت هیزم میشکست برای گرم کردن خانه اش، مهاجر نبود، اهل یکی از محلات قدیمی تبریز بود، مشکلات اقتصادی و هزینه سرسام آور مسکن، او را به حاشیهی شهر رانده بود! امثال او زیادند و دارند زیاد هم میشوند؛ نه در تبریز، در همه شهرهای بزرگ کشور، این همان موج نوی حاشیه نشینی است.- محسن هادی