فقر و شکاف طبقاتی در جامعه در حال افزایش است/ ٥٠درصد ازمردم ایران زیرخط فقر زندگی میکنند/ گورخوابی نمادی از دردهای جامعه
میری جامعه شناس: سیاستگذاریهای اقتصادی بهگونهای بوده است که بنا به گفته آمار ٥٠درصد ازمردم ایران زیرخط فقر زندگی میکنند و ١١میلیون حاشیهنشین اطراف شهر وجود دارد. اساسا فقر و شکاف طبقاتی درجامعه درحال افزایش است.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ شهروند نوشت گورخوابهای شهریار ازهمان روزی که عکسشان درصفحه یک روزنامه شهروند جا گرفت، نقل مجالس شدند و برای ریشهیابی این مشکل و پیداکردن چرایی این اتفاق هم بسیاری از کارشناسان نظر دادند. نشستها و همایشهای بسیاری برگزار شد تا این اتفاق مورد بررسی همهجانبه قرار گیرد. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و انجمن جامعهشناسی ایران هم از این قاعده مستثنی نبود و نشستی برگزار کرد که درآن بیژن عبدالکریمی استاد دانشگاه و دانشآموخته فلسفه، جواد میری جامعهشناس، رحیم محمدی استاد دانشگاه و فاطمه موسوی دانشجوی دکترای جامعهشناسی درآن حاضر شدند تا از ابعاد گوناگون این اتفاق را مورد بررسی قرار دهند.
گورخوابی نمادی از دردهای جامعه
از نگاه عبدالکریمی، گورخوابی نمادی از دردهای زیادی است که درجامعه وجود دارد و میپرسد سوال اینجاست که وظایف ما نسبت به این مسائل چیست؟ «عدهای این اتفاق را محکوم و عدهای هم بیتفاوت از کنار آنها میگذرند، اما سوال من این است که صرف محکومیت اخلاقی یعنی اینکه از نظر اخلاقی گورخوابی را محکوم کنیم، آیا نهایت کاری است که میتوانیم برای این افراد انجام دهیم یا نه وظیفه سنگینتری نسبت به این افراد وجود دارد؟ من فکر میکنم وظیفه سنگینتری داریم.» این استاد دانشگاه میگوید باید دست به عمل زد. «گاهیوقتها دست به نصیحت اخلاقی میزنیم و ازجامعه میخواهیم بیتفاوت نباشد، اما اثرگذار نیست. گاهیوقتها مسأله را سیاسی و نهادهای سیاسی را محکوم میکنیم، اما آیا مسأله واقعا امری سیاسی است؟ ما انقلاب بزرگی داشتیم. نظام دیگری شکل دادیم، اما این جامعه همچنان درحال ضعیفشدن است. باید بگویم این مسأله صرفا سیاسی و مدیریتی نیست. ما سازمان تأمین اجتماعی را محکوم میکنیم که چرا وظیفهاش را انجام نمیدهد. پرسش من اینجاست که آیا سازمانی چون تأمین اجتماعی درجامعه ما علیالاصول میتواند وظیفهاش را به درستی انجام دهد. آیا این سادهاندیشانه نیست؟ یک نهاد مگر چقدر بودجه دارد که بتواند مقابل چنین موردی بایستد. باید مسأله را درجای دیگری دید. از نظر من هم جامعه دانشگاهی، روشنفکران، قدرت سیاسی و خیلیهای دیگر دراین اتفاق محکومند. شرایط حال حاضر غیرعادی است. ما بیشتر انشایی میگوییم و نصیحت میکنیم. مگر با حدیث آرزومندی حیات اجتماعی شکل میگیرد؟ بیعدالتی اجتماعی یک امر اجتماعی نیست، بلکه امری متافیزیکی است. به بیان سادهتر، آیا میتوانیم کاری کنیم و جواب من این است که خیر.» عبدالکریمی معتقد است؛ ما برای داشتن کنش مناسب، نیازمند فهم جهان کنونی هستیم. فهم جهان امری دمدستی نیست. ما درک نداریم و احساس نیاز برای رسیدن به این درک هم نداریم و ازطرفی مسائل کشور به هیچوجه از سنخ مسائل مدیریتی نیست؛ یعنی اینکه مداوم بخواهیم مدیری را عوض کنیم، مشکلی حل نخواهد شد. همه جریانات دراین کشور فاقد طرح و برنامه، استراتژی و نظریه اجتماعی هستند. اصلا نمیدانیم این جهان کجاست و میخواهیم با این جهان چه کنیم؟ جهان کنونی را به رسمیت نشناختیم. ای کاش این نمیدانم درجان ما بیدار شده بود.
عبدالکریمی، همچنین به این مورد اشاره کرد که چرا درشبکههای اجتماعی افراد از کارتنخواب یا گورخواب حمایت میکنند ولی در خیابان نه و دلیل آن را دراین دانست که درشبکههای اجتماعی، فعالیت اجتماعی و سیاسی کمهزینه است. در واقع شخصیت نسل جدید، شخصیت کلیکی است. اصلا ارتباط نسل جدید با جهان رابطه بهرهمندی است. دلیل دیگر این است که امروز نگاهی اخلاقی در انسانها وجود ندارد؛ یعنی باقیماندهای از باورهای سنتی درآنها وجود دارد و انگیزهای برای فداکاری وجود ندارد.
یگانگی با جامعه
عامل طرد اجتماعی و بیخانمانی
موسوی گفتههای خود را با چرایی وجود تیرهبختی درجهان آغاز کرد. پرسشی که در ٣٠٠سال گذشته به آن، جوابهای مختلف داده شده است. جوامع سنتی درپاسخ به آن سرنوشت و تقدیر را مقصر میدانند و معتقدند، چون درجامعه سنتی همبستگی در خانواده بسیار بوده، از افراد ضعیف خانواده حمایت میشد و این حمایت باعث شد که تیرهبختی یا وجود فقرا کمتر باشد. از نگاه موسوی در دوره مدرنتر (قرن ١٨ و ١٩ ) که بحث صنعتیشدن جوامع مطرح است، فقرا به خاطر اینکه تنبل هستند، فقیرند. به عبارتی بیانضباطند و پشتکار ندارند که این دیدگاه بعد از مدتی با پیشرفتهای اجتماعی این ایده که فقرا، تقصیر خودشان است که فقیرند، زیرسوال رفت و در قرن بیستم دولت رفاه مطرح شد و پاسخ چرا فقرا فقیرند، این بود که دولت ساختارهای اجتماعیای که از آنها حمایت کند را به وجود نمیآورد و ازسوی دیگر، سیاستهای اجتماعی درست برای حمایت از فقرا وجود ندارد. این دانشجوی دکترا درتحلیل جامعهشناسی فقر گفت: «در تحلیل جامعهشناسی، معمولا بحثهایی که به فردیت مربوط است، یعنی اینکه حالا فرد معتاد، بیمار روانی یا تیرهبخت است را کاری نداریم، بلکه کدام ساختارهای اجتماعی، نابرابری را تشدید میکنند، مهم است. بخشی از نابرابریهای اجتماعی حاصل ساختارهای اجتماعی تبعیضآمیز است، مثلا اتباع افغانی در ایران نمیتوانند به مشاغل بالا برسند. بخش دیگر، حاصل تضادهای اجتماعی ویرانگر است، مثلا وقتی که نظام اجتماعی کشور یا جامعهای در اثر جنگ داخلی یا شورش به هم میخورد. بخشی نیز حاصل نحوه اجتماعیشدن مردم است، یعنی اینکه فقرا فرهنگی را درخودشان به وجود آوردهاند، مبنی بر اینکه تقدیرگرا شده و به سرنوشت اعتقاد پیدا کردهاند و برای تغییر این سرنوشت تلاشی نمیکنند.»
موسوی همچنین به نگاه روانشناسان در اینباره هم پرداخت. نگاهی که میگوید، مهارتهای زندگی درخانواده نابسامان به خوبی به فرزندان منتقل نمیشود و آنها مهارتهایی مانند کنترل خشم، بهبود روابط اجتماعی و تفکر انتقادی را پیدا نمیکنند و این باعث شده که درجامعه مشاغل سطح پایینتر پیدا کنند و بیشتر از مشکلاتی مانند بیکاری و... آسیب ببینند. این درحالی است که غلبه جامعه برعدهای از افراد بهگونهای است که آنها راه نجاتی پیدا نمیکنند و در نتیجه این افراد دچار نوعی انفعال میشوند. بیمسئولیتی و بیاعتنایی اجتماعی بخشی ازشرایط بیگانگی و انفعال است.
موسوی در ادامه بر این نکته تأکید کرد که احساس بیگانگی ازجامعه داشته باشد، دچار طرد اجتماعی میشود. منظور از طرد اجتماعی همه مکانیزمهایی است که باعث میشود فرد درجامعه بزرگتر مشارکت نداشته باشد و از فرصتهایی که اکثریت مردم جامعه برای بهبود در زندگی دارند، محروم بمانند؛ مانند استفاده ازمدارس، حملونقل عمومی، امکانات درمانی و... معمولا طرد اجتماعی با فقر و سکونتگاه نامناسب در ارتباط است، بنابراین حاشیهنشینی منجر به بدترین شکل طرد اجتماعی که معمولا بیخانمانی است، میشود.
موسوی همچنین به آماری اشاره کرد که براساس آن، درتهران ١٥هزار کارتنخواب وجود دارد و تعداد حاشیهنشینها هم مشخص نیست، اما صحبت اصلی این است که نمیتوان مشکل بیخانمانی، کارتنخوابی و حتی گورخوابی را از بین برد، مگر اینکه به ریشه آنکه همان حاشیهنشینی است، برگردیم. «نمیتوانیم نسبت به این افراد بیتفاوت باشیم؛ چراکه آنها هم بخشی از این جامعه هستند و ممکن است دیگر افراد جامعه به نوعی با آنها روزی در ارتباط باشند و نباید به راحتی از کنار گورخواب یا کارتنخواب گذشت.» علاوه بر اینها از نگاه موسوی، شکلگیری بسیاری از انحرافات درخانواده است. «طی تحقیقات، ٨٠درصد زنان معتاد منطقه شوش پدر، مادر یا شوهر معتاد داشتهاند، بنابراین حقیقت این است که وقتی فردی از یک خانواده نابسامان باشد، یعنی پدر و مادر معتاد داشته باشد و درمنطقه حاشیهنشین بزرگ شود، احتمال اینکه فرد ترکتحصیل یا شوهر معتاد و... داشته باشد، بسیار بالاست. در واقع فقر و بدبختی انتخاب فرد نیست، بلکه جامعه آن را به او تحمیل کرده است. وی اظهارکرد: حالا جامعه چگونه باید این نابرابری را جبران کند؟ بخشی از آن به دولت برمیگردد. ٥٠درصد کل بودجه کشور اسکاندیناوی صرف حمایتهای اجتماعی برای بیکاران، سالمندان، از کارافتادگان، کودکان، زنان سرپرست خانوار و... میشود و این مسأله باعث شده کشوری با کمترین نابرابری اجتماعی باشد. درحال حاضر درشهر تهران ١٥هزار کارتنخواب داریم که فقط ٧هزارو٥٠٠ نفر آن میتوانند به گرمخانه بروند و مابقی باید درخیابان زندگی کنند. دولت اگر هم بخواهد نمیتواند آنها را جمعآوری کند، به این خاطر که بار مالی سنگینی برای دولت خواهد داشت، بنابراین این بار مالی را باید NGOها و سازمانهای خیریه متقبل شوند. اگر حمایت موسسات خیریه و سمنها نبودند، باید خیلی بیشتر فقر و بیچارگی درجامعه میدیدیم. موسوی گفت: بنابراین دولت باید سازمانهای حمایتی را مدون و حمایت کند. درحال حاضر بعد از سالها هنوز قانون نظارت بر حسابرسی سازمانهای خیریه نداریم. یعنی اگر فردی بخواهد یک سازمان یا سمن ثبت کند، باید طبق قانون تجارت این کار را انجام دهد. در واقع مشکل اینجاست که شبکه حمایتی جامعه سنتی از بینرفته و مدرن شده، ولی سازمان مدرن حمایتی به وجود نیامده است.
سیستم و مردم مسئولاند
رحیم محمدی در ابتدای بحث به نگاه جامعه مدرن اشاره کرد که گورخوابان، کارتنخوابان و معتادان را قربانیان اجتماعی میداند و درکنار آن به منظر روانشناختی و رویکرد اخلاق سنتی اشاره کرد که براساس آن خود این افراد مقصرند، اما نهتنها خود آنها که نظام آموزشوپرورش درکشور اوضاع نامناسبی دارد و بسیاری از آسیبهای اجتماعی زاییده نظام آموزشوپرورش است. «اگر افراد کارتنخواب یا گورخواب دریک مدرسه خوب درس میخواندند، آیا به این روز میافتادند؟ ازطرفی دیگر، اگر یک سیستم حرفهای شهرداری و مدنی داشتیم، آیا گورخوابی داشتیم؟ شهرداری در همه جای دنیا یک سیستم حرفهای مدنی برای خدمترسانی به شهروندان است، درصورتی که سیستم شهرداری در ایران یک نهاد غیرمدنی است، یعنی از یک طرف نهاد روبوتیک و ازطرف دیگر تجارتخانه شده یا اگر یک سیستم سیاسی هوشمندی درکشور داشتیم که میتوانست دربخشهای مختلف اجتماعی، مدیریت مناسب داشته باشد، کارتنخواب یا گورخواب نداشتیم.» محمدی، جامعه را درقبال این افراد مسئول دانست، هرچند از نظر او خود افراد هم دراین مسأله بیسهم نیستند. «گاهی این افراد با کوشش میتوانند خودشان را از این وضع نجات دهند. مفهومی به نام جامعهپذیری اجتماعی درجامعهشناسی وجود دارد، به این معنا که جامعه نوآموزانی که جدیدا عضو جامعه میشوند را آرامآرام تربیت میکند، مهارت زندگی یادشان میدهد، ذخیرههای فرهنگی جامعه را به آنان منتقل میکند، زبانآموز و زبانپذیر میکند، شرایط اقتصادی کار و مهارت، کسب درآمد و روشهای مختلف زیستن درشهر و جامعه را به آنها میآموزد، بنابراین اگر یک نظام آموزشوپرورش کارآمدی داشته باشیم و این نهاد بتواند به اعضای جامعه زندگیکردن یاد بدهد، بسیاری از مشکلات حل میشد.» او همچنین به ساختاری درگذشته اشاره کرد که براساس آن کسانی وجود داشتند که دست آنهایی را که از جامعه عقب میافتادند، میگرفتند؛ درحالی که امروز این نهادها (ریشسفیدان) را ویران کردیم. قرار بود NGOهای اجتماعی و موسسات خیریه جای ریشسفیدان را بگیرند و به کسانی که از سیستم اجتماعی عقب مانده بودند، کمک کنند که اینها را هم ویران کردیم و جایگزین مناسبی برای آنها هم نتوانستیم درنظر بگیریم. به همین دلیل است که همه از دولت انتظار دارند، درحالی که سیستم اجتماعی و مردم هم نسبت به طردشدگان اجتماعی مسئولاند. اگر شرایط به همین منوال درجامعه پیش برود، در آینده گورخوابهای زیادی خواهیم داشت. حال پرسش اینجاست که نهادهای غیردولتی اجتماعی تا کجا میتوانند حمایت کنند؟ باید گفت، وقتی که مسأله را مسأله اجتماعی ندانیم، مسأله بر ما مسلط خواهد شد. ما در اینجا مشکل حقوقی داریم، یعنی سیستم حقوقی یک بیخانمان را مثل یک انسان باخانمان میشناسد. اگر مسأله اجتماعی را اجتماعی تلقی نکنیم، راهحلی هم برای آن وجود نخواهد داشت.
افزایش فقر و شکاف طبقاتی
میری با اشاره به بازتابهای گستردهای که خبر گورخوابی درجامعه داشت، این سوال را مطرح کرد که آیا در دیگر کشورهای جهان فقیر وجود ندارد و چرا همه تقصیر این اتفاق را بر گردن یکدیگر میاندازند و از طرفی تا این میزان گورخوابی درکشور ما به چشم آمد؛ «باید بگویم کشورهای دیگر داعیه این را ندارند که پرچمدار برابری درجهان باشند، اما تغییر نظامی که درجامعه ایران اتفاق افتاد، شعار و ایدهآلش، عدم شکاف طبقاتی بود. درچنین فضایی وقتی اتفاقی میافتد، بسیاری میگویند نتایج این شعار کجاست و به همین خاطر اتفاقی مانند گورخوابی آنقدر بزرگ میشود.» میری در ادامه گفت، این مسأله نشان از این دارد که درفضای جهان امروز که بسیار درهم تنیده است، نیازمند این هستیم که کنشها و واکنشها را دقیق و مطالعهشده انجام دهیم، یعنی اگر دریک نظام سیاسی هستیم، دنیا به این نگاه نمیکند که این بازی گروه چپ یا راست است، بلکه میگوید مجموعه برآیند کنشهایتان درحوزه اجتماعی یا فرهنگی چگونه بوده است. سیاستگذاریهای اقتصادی بهگونهای بوده است که بنا به گفته آمار ٥٠درصد ازمردم ایران زیرخط فقر زندگی میکنند و ١١میلیون حاشیهنشین اطراف شهر وجود دارد. اساسا فقر و شکاف طبقاتی درجامعه درحال افزایش است.
شکاف طبقاتی فقط یک مفهوم علمی مثلا انتزاعی نیست، بلکه اگر کسی درحاشیه شهر زندگی میکند، به این معنی است که جامعه نهتنها به سمت درستی پیش نمیرود، بلکه برنامهریزی درستی هم دراین زمینه ندارد. درتمام جهان فلسفه نظام آموزشوپرورش این است که اگر شکاف طبقاتی وجود دارد، این نظام بتواند این شکاف را جبران کند. مثلا اگر قرار باشد کودکی که درحاشیه شهر با کودکی که در بالای شهر زندگی میکند، در مسابقه اجتماعی شرکت کند، دولت باید فضایی را ایجاد کند که دسترسی به تعلیم و تربیت برای هر دو یکسان باشد، اما وقتی نظام آموزشوپرورش را تجاری میکنیم، یعنی تنها نقطه امید محرومان جامعه را کور کردهایم. میری همچنین به فروپاشی شبکه حمایتی خانواده اشاره کرد و گفت: «درکنار این فروپاشی، شبکههای اجتماعی مدرن و نهادی حمایتی ایجاد نشده است، بنابراین بخشی از علت گورخوابی، تکدیگری و کارتنخوابی حاصل این اتفاق است. وی اظهارکرد: یکی از دلایلی که تا اتفاقی درجامعه رخ میدهد و همه اذهان و عواطف به آن معطوف میشود، به این برمیگردد که مسائل و آسیبهای اجتماعی را درجامعه به هیچوجه نمیتوانیم بهعنوان یک امر اجتماعی ببینیم و خیلی زود به یک بازی سیاسی تبدیل میشود که سیاسیشدن هم به معنای حل مشکل نیست، بلکه به معنای جناحیشدن مسأله است. وقتی امری سیاسی میشود، بسیاری میترسند که به آن مسأله ورود پیدا کنند، بنابراین نیازمندیم از مسائل اجتماعی سیاسیزدایی کنیم.» او در ادامه این پرسش را مطرح کرد که امر اجتماعی به چه معناست، امری که در خلأ شکل نمیگیرد و از آن مهمتر تکعلتی نیست، در واقع امری است که در رابطه با ساحات مختلف جامعه مفهوم و معنی پیدا میکند و اگر قرار است برای حل مشکل راهحلی پیدا شود، راهحلها یکطرفه نیست. درجامعهای که پس ذهنش این باشد که هرکسی باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، مگر میتوان کاری کرد که رنگوبوی جمعی داشته باشد. میری در ادامه گفت: درجامعهای که شکاف طبقاتی روی جامعه سیطره انداخته، دیگر نمیتوان با همه مشکلات اجتماعی روبهرو شد. در واقع افراد یاد میگیرند به چند نفر، آن هم به این دلیل که وجدانشان آرام شود، کمک کنند. حقیقت امر این است که دریک ساحتی فرد آسیبدیده؛ دیگری شده است، ولی در ساحت دیگری اگر نگاه همدلانه و خودی نداشته باشیم، نمیتوانیم التیامی بر زخمها و آسیبهای آن فرد داشته باشیم.