بهزاد نبوی: پروژه یکدستسازی حاکمیت، از انتخابات سال۸۸ کلید خورد/ در حال حاضر اختیارات رئیس جمهور به مراتب کمتر از سال ۷۶ است
فعال سیاسی اصلاحطلب میگوید: پروژه یکدستسازی حاکمیت، از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در سال۸۸ کلید خورد و با اقداماتی که صورت گرفت، «دولت انقلابی» در انتخابات پیروز شد.
به گزارش دیده بان ایران؛ بهزاد نبوی میگوید: پروژه یکدستسازی حاکمیت، از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در سال۸۸ کلید خورد و با اقداماتی که صورت گرفت، «دولت انقلابی» در انتخابات پیروز شد. این پروژه با حبس و حصر رقبای انتخاباتی و اصلاحطلبان، پس از آن انتخابات و سپس با ردصلاحیت مرحومهاشمی رفسنجانی، نامزد دور یازدهم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲، تداوم یافت. تایید صلاحیت آقای روحانی نیز، صرفا به دلیل پیشبینی عدم احتمال پیروزی وی، فقط به منظور خنثی کردن بخش کوچکی از بازتاب منفی و گسترده ردصلاحیت مرحوم هاشمی صورت گرفت. انتخاب ناباورانه روحانی، عملا پروژه یکدستسازی حاکمیت را به مدت حدود ۷ سال به تاخیر انداخت.
تنها چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، گمانهزنیها درباره نتیجه آن ادامه دارد. برخی معتقدند که نتیجه ای مشابه آنچه در انتخابات مجلس یازدهم شاهد بودیم با میزان مشارکتی حداقلی اتفاق میافتد. اگر چنین موضوعی رخ دهد تمامی نهادهای تصمیمگیری کشور به دست جریان اصولگرا خواهد افتاد.
در همین راستا، یک چهره سیاسی اصلاحطلب گفت: طبیعی است که در صورت تداوم یأس و ناامیدی و عدم اقبال مردم نسبت به انتخابات، پروژه یکدست سازی حاکمیت، با انتخاب «رئیس جمهور انقلابی» تکمیل شده و کشور و ملت، حداقل تا ۸ سال از مزایای این یکدستی نظیر سالهای ۸۴ تا ۹۲ بهره خواهند برد.
متن کامل گفتوگوی بهزاد نبوی را در ادامه بخوانید:
*برخی چهرههای اصلاحطلب از مدتها قبل نسبت به یکدست سازی قدرت هشدار داده و همواره از حذف اصلاحطلبان سخن به میان آورده اند. آیا می توانیم بگوییم که چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟
پروژه یکدستسازی حاکمیت، از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در سال ۸۸ کلید خورد و با اقداماتی که صورت گرفت، «دولت انقلابی» در انتخابات پیروز شد. این پروژه با حبس و حصر رقبای انتخاباتی و اصلاحطلبان، پس از آن انتخابات و سپس با ردصلاحیت مرحومهاشمی رفسنجانی، نامزد دور یازدهم انتخابات ریاست جمهوری در سال۹۲، تداوم یافت.
تایید صلاحیت آقای روحانی نیز، صرفا به دلیل پیشبینی عدم احتمال پیروزی وی، فقط به منظور خنثی کردن بخش کوچکی از بازتاب منفی و گسترده ردصلاحیت مرحوم هاشمی صورت گرفت. انتخاب ناباورانه روحانی، عملا پروژه یکدستسازی حاکمیت را به مدت حدود ۷ سال به تاخیر انداخت.
انتخابات مجلس یازدهم دور جدید پروژه یکدست سازی حاکمیت بود
انتخابات دور یازدهم مجلس شورای اسلامی، سرآغاز دور جدید پروژه یکدستسازی حاکمیت بود. در این دوره علاوه بر ردصلاحیتهای گسترده شبیه دوره دهم، یأس و ناامیدی و عدم اقبال مردم نسبت به صندوقهای رأی هم به کمک مجریان و گردانندگان پروژه آمد و نامزدهای «انقلابی جوان»، با رای شرکت کنندگان محدود به مجلس یازدهم راه یافتند.
طبیعی است که در صورت تداوم یأس و ناامیدی و عدم اقبال مردم از انتخابات، پروژه یکدست سازی حاکمیت، با انتخاب رئیس جمهور انقلابی تکمیل شده و کشور و ملت، حداقل تا ۸ سال از مزایای این یکدستی نظیر سالهای ۸۴ تا ۹۲ بهره خواهند برد.
به نظرم در حال حاضر مهمترین مشکلات موجود، مشکلات اقتصادی کشور و ملت است که حل آنها در گرو تجدیدنظر در سیاست خارجی ماجراجویانه و دشمن محور است.
فلج کردن غیرخودیها؛ دلیل اصلی مواضع تندروها
*اگر این پروژه انجام شود چه اتفاقی می افتد؟
امید من این است که پس از تحقق یکدست سازی حاکمیت، با یک نرمش قهرمانانه، این تجدیدنظر صورت گیرد، مگر آنکه عوامل نفوذی درون حاکمیت مانع این تجدیدنظر شوند. به نظر می رسد دلیل اصلی مواضع تند و ماجراجویانه کنونی، خصوصا در عرصه سیاست خارجی، فلج کردن«غیر خودیهایی» است که در حاکمیت نفوذ کرده اند و با اخراج آنها و یکدست سازی حاکمیت، امکان دارد مواضع تند و انقلابی تعدیل شود. تنها نگرانی این است که طرفهای مقابل، به سادگی تن به «نرمش قهرمانانه» ندهند.
انتخاب بایدن، ضربه شدیدی به برنامه فوق است که تندروها با مصوبات مجلس انقلابی و آغاز غنی سازی ۲۰ درصد، مشغول حل مشکل هستند.
در حال حاضر اختیارات رئیس جمهور به مراتب کمتر از سال ۷۶ است
*آیا دولت بعدی می تواند با توجه به اختیاراتی که دارد مشکلات را برطرف کند؟ به تعبیری دیگر اختیارات دولت برای حل مشکلات چقدر است؟
من در مصاحبه ای با روزنامه سلام چند ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال۷۶، توضیح دادم که طبق قانون اساسی اگر هیچیک از قوا و نهادهای حاکمیت، زاویه ای با رئیس جمهور نداشته باشند، وی حداکثر ۱۰ تا ۱۵ درصد اختیار اداره کشور را در دست دارد. در آن زمان قوه قضائیه تحت نظر آقای شاهرودی تا جایی که در توان داشت و فشارهای خارجی اجازه می داد در مقابل دولت قرار نمی گرفت. معالوصف تحت فشارهای بیرونی، توقیف فله ای نشریات و بازداشت نمایندگان اصلاحطلب مجلس، توسط آن قوه صورت گرفت. مجلس پنجم و حتی هفتم نیز مواضع تندی در قبال دولت اتخاذ نکردند. سایر نهادها هم در آن سالها، هنوز توان چندانی برای مقابله با دولت نداشتند.
در حال حاضر اختیارات رئیس جمهور به مراتب کمتر از سال۷۶ است. امروز بخش مهمی از سیستم امنیتی، اطلاعاتی و توان اقتصادی کشور در اختیار رئیس جمهور نیست. و طبعا رئیس جمهور نمی تواند نقش تعیین کننده ای در حل و فصل مشکلات ایفا کند.
تلاشی موفق برای به گل نشاندن برجام
*یعنی رئیس جمهور نمی تواند بر روند معادلات و تصمیمگیریها تاثیرگذار باشد؟
مواردی که بازگو کردم به معنای نفی تاثیر رئیس جمهور در تحولات کشور نیست. برای نمونه آقای روحانی که اختیاراتش به مراتب کمتر از آقای خاتمی در سال ۷۶ بود و بعضی نهادهای حاکمیتی علنا و رسما در برابر ایشان صف آرایی کرده بودند، موفق به امضای برجام و توقف تحریمهای بین المللی شد و چنانکه مخالفان تندروی داخلی به همراه رئیس جمهور کنونی آمریکا، تمام تلاش خود را در جهت به گل نشاندن آن به کار نمی بردند، امروز شرایط کشور تغییرات مهمی کرده بود.
بنابراین رئیس جمهور قابل قبول و نه حتی ایدهآل می تواند مانع بسیاری از رویدادهای منفی شود.
معنای تغییر گفتمان را درک نمی کنم
*سیاستورزی در ایران به کدام سو می رود؟ آیا چنانکه برخی باور دارند گفتمانهای موجود چارهساز نیستند شما نیز اینگونه میاندیشید؟
برخی از دوستانمان شاید تحت تاثیر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، بحث تغییر گفتمان را مطرح می کنند. البته من تا به حال معنی تغییر گفتمان را به دلیل سن بالا یا به قول برخی از دوستان به دلیل ابتلا به «دمانس» درک نکرده ام و نفهمیدهام منظور از تغییر گفتمان، تغییر راهبرد و مشی است یا چیز دیگر؟!
شاید دوستان ما عدم اقبال مردم به انتخابات دور یازدهم مجلس شورای اسلامی را دلیلی برای رویگردانی مردم از مشی اصلاحطلبی، تلقی کرده اند و فراموش نموده اند که در اوج حضور اصلاحطلبان در عرصه قدرت، در انتخابات شوراهای اسلامی، آقای مهدی چمران با حدود یکصد و چند هزار رای، نفر اول شورای شهر تهران و آقای احمدینژاد شهردار پایتخت شد.
شعار «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» حرف دل طیف تندرو داخلی است
*به شعار اصلی مطرح شده در اعتراضات سالهای گذشته اشاره کردید. این شعار از کجا آمده؟
به نظر می رسد شعار اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، طرح طیف تندرو داخلی است که تلاشش حذف اصلاحطلبان است و در عین حال ارادتی هم به اصولگرایان ندارد. این طیف با درک واقعیت، یأس و ناامیدی مردم و عدم اقبالشان نسبت به صندوقهای رأی، متوجه تضعیف پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شده است.
حتی ممکن است شعار فوق را ضدانقلاب یا گروههای مارکسیست سرداده باشند، ولی واقعیت این است که حرف دل طیف تندرو داخلی است. حداقل در انتخابات مجلس یازدهم بهترین بهرهبرداری را از آن شعار کرده و به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری و حذف کامل اصلاحطلبان و حتی اصولگرایان از عرصه قدرت امیدوار شده اند.
استقبال از تغییر گفتمان در چارچوب اصلاحات
بگذارید به نکته ای درباره سوال قبل شما اشاره کنم، اگر منظورتان از تغییر گفتمان، تغییر راهبرد اصلاحطلبی از مبارزه قانونی و مسالمت آمیز برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب در چارچوب نظام موجود باشد، باید دانست که تنها انقلاب و یا دخالت خارجی جایگزین راهبرد اصلاحطلبی بوده و بعید است کسی با چنین تغییر راهبردی موافق باشد.
اگر مفهوم تغییر گفتمانی، در چارچوب اصلاحطلبی است، من از آن استقبال می کنم مشروط بر اینکه این تغییر به روشنی توضیح داده شود.
تداوم اصلاحات پس از شکست
*اقبال مردم به گفتمان اصلاحطلبی در دو دهه اخیر همواره یکی از دغدغههای طیفی از اصولگرایان بوده. آیا شرایط فعلی و میزان ناامیدی موجود به حذف این گفتمان می انجامد؟
توفیق و پیروزی کامل راهبرد(من آن را راهبرد و نه گفتمان می دانم) اصلاحطلبی در یک جامعه با گرایشهای پرقدرت استبدادی، بسیار دشوار است. چرا که این راهبرد قانونی و مسالمت آمیز بوده و در صورت مقابله مراکز قدرت با آن، سرعت پیشرفت آن بسیار کند شده و احتمالا بعضا با توقف و حتی پس رفت مواجه می شود.
حکومت اصلاحی امیرکبیر در جامعه استبدادی، نهایتا به ظاهر با شکست و حتی پس رفت روبرو شد. جنبش اصلاحی ملی شدن صنعت نفت به رهبری مرحوم مصدق، توسط استبداد داخلی با حمایت استعمار خارجی، به شکست انجامید. جنبش اصلاحی اخیر مردم ایران به رهبری سیدمحمدخاتمی، یکبار با انتخاب آقای احمدی نژاد به ظاهر با شکست مواجه شد. این در حالی است که از دل حرکت اصلاحی امیرکبیر، جنبش مشروطه و از دل جنبش ملی شدن نفت، خیزشهای دهه ۴۰ و نهایتا انقلاب اسلامی سربرآورد.
راه پرسنگلاخ اصلاحات
البته فاصله میان حرکت امیرکبیر با جنبش مشروطه خواهی بیش از ۵۰ سال و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا انقلاب ۲۵ سال بود، که زمانی طولانی است و توده مردم و خصوصا جوانان، صبر و تحمل آن را ندارند، ولی به هرحال باید توجه کنند راه اصلاحات در جامعه ما با سابقه طولانی استبداد قبل از انقلاب و وجود تئوریها و گرایشهای بسیار قدرتمند استبدادطلبانه، که رسما نافی نقش مردم در اداره کشور است، راهی پرسنگلاخ و بسیار دشوار است.
معالوصف برخی برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب، بدیلی جز انقلاب یا دخالت خارجی برای اصلاحات نمی شناسند که هر دو قطعا وضع را نامطلوب تر خواهد کرد.
منبع: جماران