خبرگزاری اصولگرا: دوم خردادیها به آیتالله مصباح «تئوریسین خشونت» می گفتند
در همین زمینه اشارهای به یکی از گزارشهای سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری مینماید که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: "تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سالها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهرههای اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهرههای شاه بودند الان تئوریسینهای انقلاب میشوند و تمام مهرههای انقلاب میشوند ضد انقلاب!...؟ "
به گزارش دیده بان ایران؛ خبرگزاری اصولگرای دانشجو با انتشار گزارشی درباره آیت الله مصباح نوشت: به جرأت باید گفت که آیت الله مصباح یزدی از جمله شخصیتهایی بود که در سالهای موسوم به دوران اصلاحات، حجم وسیعی از جوسازیها برای تخریب شخصیت وی صورت گرفت تا او را از صحنه تاثیرگذاری فرهنگی کشور خارج سازد. اما از آن جا که ورود این اسلام شناس وارسته در عرصه مباحث فرهنگی و سیاسی جامعه بر اساس انجام وظیفه الهی بود، نه تنها این امواج اهانت آمیز خللی در ادامه حرکت روشنگرانه وی ایجاد نکرد، بلکه عزم ایشان را بر پیمودن مسیر حقشان راسختر ساخت. آیت الله مصباح در دوران اصلاحات در نقطه مرکزی حملات رسانهای بدنه اصلاح طلبان بود. جالب اینکه در اکثر این مقالات، گزارشها و مصاحبهها دلیلی بر این مدعاهای توهین آمیز ذکر نمیشد! با مطالعه تمامی این مطالب به خوبی روشن میشود که «کثرت استعمال و تکرار ادعا» موثرترین روش آنان برای تأثیر اتهام در اذهان عمومی بوده است. در دوران اصلاحات از جمله اهانتهایی که به طور مداوم نسبت به آیت الله مصباح یزدی روا داشته شد، معرفی ایشان به عنوان «تئوریسین خشونت» بود. لازم است توجه شود ترور سعید حجاریان بهانهای به دست اصلاح طلبان داد تا برای کوبیدن علامه مصباح حنجره بدرانند و هر اتهامی میخواهند در روزنامههای پر شمارشان بنویسند. ترور سعید حجاریان به عنوان یک شخصیت پیچیده امنیتی زوایایی به جز موارد اعلام شده در رسانهها داشته است که انشاالله در جای خود به آن پرداخته خواهد شد. (فی المثل در همان دوران اعلام شد نوار تهدید حجاریان به سفارش خود او تهیه شده بوده و حجاریان در مرحله رسیدگی قضایی نیز تمایلی به شکایت کردن از ضارب نشان نمیداد! و...) به هر حال نمونههای زیر مشتی نمونه خروار از توهینهای رسانهها و عناصر دوم خردادی است:
محسن آرمین: سخنان او زهرآگین است!
در روزنامه «فتح» و «همشهری» به نقل از " محسن آرمین" عضو سازمان مجاهدین انقلاب، بدون ذکر دلیلی، هتاکانه و به طور صریح، اتهام ترور به آیت الله مصباح نسبت داده شد: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبههای نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کارهای تروریستی، نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.» (۲۶ اسفند ۷۸) محسن آرمین، بعدها با ظرافتی خاص، ترور حجاریان را به روحانیت و آیت الله مصباح نسبت داده و چنین میگوید: «کسانی که با انگیزه ایدئولوژیک دست به ترور میزنند، به مجوز شرعی نیاز دارند و تحت القائات ایدئولوژیک و سیاسی دست به این عمل زدهاند که این موارد باید دنبال شود.» (بامداد نو ۱۰ فروردین ۷۹)
-اکبر گنجی که خود زمانی از عاملان خشونت و حرکتهای خودسرانه بود و امروز به عنوان حامی فتنه سبز وجود مقدس حضرت ولیعصر (عج) را تکذیب میکند و هم جنس بازی را روا میداند، در آن دوران به میدان آمد و با تغییر چهره، این چنین جلوه گری کرد: «خشونت فقط معلول عملکرد شاه کلید و احکام عالیجنابان خاکستری نیست، بلکه جنایت و ترور، محصول روایتی است که قتل مخالفان فکری را توجیه میکند و این روایت، رسماً از منابر تبلیغ و از صدا و سیما پخش میشود. در واقع، بازداشت تئوریسینهای خشونت که رسماً از منابر حکم ترور صادر میکنند، مهمتر از بازداشت دیگران است. آدمی که به طور علنی مجوز جنایت میدهد را باید محاکمه کرد!» (روزنامه صبح امروز ۲۳ اسفند ۷۸) و البته گنجی در جای دیگر گفت:" کی گفته مصباح فیلسوف است! و تازه اگر فقیه هم هست چرا مثل سایر فقها به درس و بحث نمیپردازد و با بسیجیها و سپاهیها جلسه میگذارد و تحلیل سیاسی میکند؟ " گفتنی است چندی بعد روزنامههای مدعی رحمت و ملاطفت- در همان روز- با بزرگترین تیتر خود، به نقل از اکبر گنجی نوشتند: «نظریه پردازان "قتل عام درمانی" ترور سعید حجاریان را به شاخه نظامی سفارش دادهاند!»
مسعود بهنود، همکار سابق روزنامههای دوره طاغوت و نویسنده دیروز روزنامههای زنجیرهای و امروزه حامی فتنه سبز در خارج و شخصی که در دادگاه به وجود طرح براندازی خاموش مطبوعاتی توسط خود و دوستانش اعتراف کرد، مینویسد: «ما از بزرگان دین در همه عمر شنیده بودیم که دین ما دین رحمت است و رأفت. حالا چه طور است که وقتی جهانیان به همین جا رسیدهاند، آقای مصباح کشف کرده است که دین ما دین خشونت ورزی است (!)» (عصر آزادگان ۲۶ اسفند ۷۸)
کرباسچی- شهردار اسبق تهران و مشاور ویژه کروبی در فتنه ۸۸ در آن ایام در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه «فتح» وقتی در برابر اصرار خبرنگار روزنامه «فتح» قرار گرفت تا نظر خود را درباره ارتباط سخنان آیت الله مصباح یزدی و ترور سعید حجاریان بیان کند، گفت: «من صحبتهای آقای مصباح را نشنیدهام و متن صحبتهای ایشان را هم نخواندهام، ولی میدانم که ایشان صحبتهایی این چنین کردهاند (!) صحبتهایی که ترویج خشونت میکند، میتواند مؤثر باشد.» (روزنامه فتح ۲۴ اسفند ۷۸) کرباسچی اعتراف میکند که این صحبتها را نه شنیده و نه خوانده، اما در عین حال میگوید که «آیت الله مصباح، چنین صحبتهایی را کردهاند.»؟! تیتر روزنامهها هم از قول کرباسچی چنین شد: ایشان توریسین خشونت است!
پس از ترور سعید حجاریان، یکی از مقالات وی که پیش از این در هفته نامه «عصر ما» به چاپ رسیده بود، در اکثر روزنامههای اصلاح طلب به چاپ رسید. در این مقاله، حجاریان با تکیه بر جمله معترضانهای که آیت الله مصباح در سخنان خود آن را بیان کرده بود، چنین وانمود میکند که استاد این جمله را تفسیر آیه «وأعدوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به وعدوالله ...» آورده و چنین نتیجه میگیرد که ایشان به تبلیغ تروریسم لخت و عور پرداختهاند! (عصر ما ۲۷ مرداد ۷۸)
دردمندانه باید گفت در دوران اصلاحات آنها که به آیت الله مصباح نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را میدادند، خود خشنترین فتواها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفانشان میپرداختند. به طور مثال، سخن ذیل را که پس از ترور حجاریان از سوی موسوی خویینیها از روحانیون برجسته جبهه دوم خرداد، صادر شده است برای قضاوت ذکر میکنیم. وی میگوید: «طرفداران خشونت شناخته شده هستند و باید نابود شوند.» وی سپس میافزاید: «دشمنان خاتمی، سعید حجاریان را ترور کردند.» (آفتاب امروز ۲۶ اسفند ۷۸)
نمونه دیگری از این دسته نظرات، فتوای آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان است. وی نیز در حالی که عوامل ترور حجاریان را به عنوان خوارج یاد کرد و در حالی که به آیت الله مصباح کنایه میزد، بیان داشت: «امیرالمومنین در یک روز چند صد نفر را کشت و فرمود که من چشم فتنه را کور کردم؛ حالا یکی دو نفر را اعدام کنند، این جواب نیست، برای این که دو نفر دیگر جایشان میآیند، باید ریشه قضیه کنده شود.» (کیهان ۱۰ فروردین ۷۹)
از جمله مسائلی که به ابزاری برای تخریب شخصیت و ترور آیت الله مصباح مورد بهره برداری غیرمنصفانه قرار گرفت، انجام نشدن مناظره بین آیت الله مصباح و عبدالکریم سروش بود. واقعیت آن است که آیت الله مصباح سالها بود که عبدالکریم سروش را به حضور در یک مناظره زنده تلویزیونی دعوت میکرد، اما متأسفانه وی به بهانههای مختلف از انجام این مناظره طفره رفت. در آن ایام، سروش در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران درباره مناظره با آیت الله مصباح چنین میگوید: «جواب من همان بوده که هست، ۲۰ جلد کتاب دارم که آقای مصباح میتواند سر هر سطری از آن یقه مرا بگیرد، اما ایشان چه نوشتهای دارد که من با استناد به آن با جناب مصباح مناظره کنم...» (صبح امروز ۱۱ آذر ۷۸). صرف نظر از این که آیا سروش مجموعه آثار پرحجم مکتوب استاد مصباح را دیده بود یا نه، تحلیل صاحبنظران از این دروغ بزرگ سروش آن بود که" هیبت علمی " استاد مصباح یزدی رعشهای در سروش انداخته بود که وی به چنین اشتباه فاحشی افتاده بود. احتمالا سروش مناظره آیت الله مصباح یزدی با احسان طبری را به یاد داشت. (اوایل انقلاب مناظره احسان طبری، فرخ نگهدار و استاد محمدتقی مصباح یزدی پیرامون «اصول ماتریالیسم دیالکتیک» صورت گرفت و از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید. در آن مناظرات عبدالکریم سروش نقش مجری را به عهده داشت)
البته عطاالله مهاجرانی نیز درآن دوران برای مناظره با آیت الله مصباح اعلام آمادگی کرد و پس از استقبال آیت الله مصباح، مهاجرانی با روشهای مختلف رسانهای درصدد فرار از مناظره برآمد و آخر سر یک طرفه به نامهنگاری سرگشاده و مقالهنویسی برای استاد پرداخت و اتهام تئوریسین خشونت را در رنگ و لعابهای مختلف به استاد وارد نمود. آیت الله مصباح ناقد شدید سیاستهای فرهنگی دولت اصلاحات بود و بالاخره اعتراض شدید رهبر انقلاب به مهاجرانی موجبات عزل شدن مهاجرانی را فراهم کرد. رهبر انقلاب فرموده بودند: «بارها گفته ام، وزارت ارشاد در این دو سال که ایشان در رأس کار هستند، هیچ کار اسلامی به عنوان اسلام نکرده... سوال من این است که وزارت ارشاد چند کتاب برای تقویت فکر اسلامی چاپ کرده؟ چند فیلم برای تقویت مبانی فکری اسلامی و انقلابی ساخته؟ الان مرتب در سالنهای وابسته به ارشاد نمایش داده میشود. بعضی صد در صد ضد دین است، ضد انقلاب است، اگر در کنار این همه، چند نمونه تئاتر و فیلم اسلامی میساختند که این مبلّغ اسلام است، من اعتراض نمیکردم. من راضی نیستم از وزارت ارشاد!» عاقبت مهاجرانی با شکایت یکی از همسران خود، به اتهام ترک نفقه، عدم ثبت واقعه ازدواج و فریب در امر ازدواج، برای فرار از محاکمه از کشور فرار کرد و بعدها از لندن به خیال خود به تحریک مردم در فتنه ۸۸ پرداخت!
در آن دوران تهمت عدم شرکت فعال در نهضت امام خمینی (ره) به آیت الله مصباح زده شد. رسول منتجب نیا گفته بود: «[آقای مصباح]قبل از پیروزی انقلاب و در حالی که حضرت امام (ره) در تبعید و اساتید و مدرسین مبارز حوزه علمیه قم در بازداشت و تبعید بودند و مردم در تظاهرات و حرکتهای انقلابی شهید میدادند... حاضر نبودند یک سیلی در راه مبارزه با رژیم شاه تحمل کنند و بزرگان نقل میکنند که در صدد نوشتن کتابی علیه حکومت اسلامی بودند؛ به این معنا که هر حکومت قبل از پیروزی امام مهدی (عج) مشروعیت ندارد.» (روزنامه بیان ۲۳ فروردین ۷۸) این شبهه ناجوانمردانه آن چنان نچسب و غیر اخلاقی بود که در همان دوران اصلاحات آقایان خسروشاهی و دعایی گرچه منتسب به جریان اصلاحات بودند، اما نسبت به آن واکنش نشان دادند و در بیان مجاهدتهای استاد مصباح در دوران شاه، سخنرانی کردند. (برای آشنایی با سابقه مبارزاتی آیت الله مصباح به کتاب معتبر مرکز اسناد در باره ایشان مراجعه شود)، اما جالبتر از همه پاسخ مظلومانه خود استاد مصباح به این شبهه بود: «حالا من باید بیایم، در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده ایم!... مسائل بسیاری بوده که من تا حالا ضرورتی ندیده ام منتشر کنم و الآن هم ضرورتی نمیبینم که برای خوش آمد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کرده ام و مردم را به خودم دعوت کرده ام که کسانی مرا تکذیب میکند؟! آقا! بنده، نه رأی میخواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی میخواهم پشت سر من نماز بخواند...»
متأسفانه تهمت عدم حضور در مبارزات انقلابی، گاهی از سوی افراد به ظاهر موجه؛ ولی بی اطلاع نیز گفته شده است.
«آقای مصباح یزدی تا زمانی که امام زنده بود، حضور چندانی در عرصه فکری و سیاسی نداشتند. ایشان قبل از انقلاب، اصلا اعتقادی به انقلاب و نهضت خمینی نداشتند و بعد هم تا همین چند سال اخیر، اصلا در صحنههای جمهوری اسلامی حاضر نبودند، ولی حالا مقدس شدهاند!» (۱۹ بهمن ۷۸)
این در حالی است که آغاجری در سال ۸۱ به واسطه توهین به مراجع و اهل بیت به اعدام محکوم شد.
علی اکبر محتشمی هم که بعدها به دلیل عملکردش در فتنه ۸۸ از دبیرخانه حمایت از انتفاضه مردم فلسطین برکنار شد، در آن دوران با بی تقوایی تمام در حمایت از شبهه رفقای سیاسی اش گفت «از بررسی این سابقه بر میآید که جناب مصباح با نهضت و انقلاب و قیام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است. آقای مصباح بعد از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد توسط رژیم شاه، به شدت از جریان مبارزه و نهضت اسلامی سرخورده و مخالف آن شده و ابایی از طرح مخالفت خویش نداشت!» (روزنامه بیان ۱۴ بهمن ۷۸)
بالا گرفتن تهمتها و نگرانی آیت الله بهجت برای جان آیت الله مصباح
حضرت آیت الله مصباح از شاگردان خاص آیت الله بهجت بودند و در مکتب اخلاقی ایشان جزو ممتازین به شمار میآمدند. در دوران اصلاحات روشنگریهای آیت الله مصباح تا مرز خطر جانی پیش رفت و چنان شد که آیت الله بهجت نگران شده بودند. دکتر مرتضی آقاتهرانی از اساتید اخلاق حوزه نقل میکند: «آیت الله بهجت – مدظله العالی- در آن موقع دغدغه جان آیت الله مصباح را داشتند و به ما فرمودند، مواظب ایشان باشید.» (کتاب مصباح دوستان ص ۷۹)
یک جواب؛ کفایت صدهزار تهمت!
در آن دوران حضرت آیت الله مصباح در مصاحبه با روزنامه کیهان به نکته جالبی اشاره کرده و به مزاح گفتند: «در یک جمله به شما عرض میکنم که ما با بعضی از اشخاص که در جامعه هستند، تقسیم کار کردهایم. ما در زمینههایی حرف خشونت را میزنیم و آن را تأیید میکنیم و آنها عملش را انجام میدهند و متقابلاً؛ آنها تحمل و مدارا را در زبان ترویج میکنند و عمل آن را ما انجام میدهیم. یک همچون تقسیم کاری بین ما و بعضی از افراد انجام گرفته که ان شاءالله مبارک است!» (۱۴ شهریور ۱۳۷۸، روزنامه کیهان)
در همین زمینه میتوان به گفتههایی که مصطفی تاجزاده اخیراً آنها را در گفتگو با سایت ضد انقلاب کلمه پیرامون علامه مصباح یزدی بیان داشته است نیز اشاره کرد. او در این زمینه با ادامه خط اشاره شده در سال ۷۸ میگوید:" البته از معتقدان اسلام سلفی – مصباحی انتظار ندارم که از نظریات و طرحهای اصلاحی استقبال کنند و آن را بدعت ضدانقلابی و ضدنظام نخوانند. "
روزنامه جمهوری اسلامی نیز بعنوان یک رسانه نزدیک به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی چندی قبل طی یادداشتی با انتقادات از مواضع نظری آیتالله مصباح یزدی در دفاع از مفهوم ولایت فقیه، نوشت: "اینکه عالمی محترم و استادی سرشناس، مثلا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدون امضای، ولی فقیه، به صراحت کاغذپارهای بیش نداند! و یا ... اینک به هر دلیل، مثلا به خاطر تبدّل رأی، ولیّ فقیه را مافوق قانون و اختیارات را مطلق بداند، مطلبی است که میتوان با لحاظ برخی امور، امری طبیعی شمرد و در جای دیگر هم به بررسی آن پرداخت، اما آیا به کار بردن تعابیری، چون "تالی تلو معصوم” برای اشخاص محترم دیگر، هرچند هم در نظر ما بزرگ باشند، ایجاد پرسش درباره مقامات حضرات معصومان (ع) نمیکند؟ آیا گفته چند روز پیش این استاد محترم، بنابر نقل "خبرگزاری فارس” و دیگر رسانهها، که "باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری (را) به هیچ عنوان نمیتوان بر روی زمین و آسمانها پیدا کرد، چرا که ایشان نمونه برجستهای از ائمه اطهار (ع) و اجدادشان است و یا این جمله که تنها کسی که میتوان به آنها (=انبیای الهی) تشبیه کرد امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری است، اگر به ظاهر جملات اخذ شود، قابل قبول و درست است؟ و به مصلحت و منطبق بر اعتقادات جامعه ما میباشد؟ "
در همین زمینه اشارهای به یکی از گزارشهای سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری مینماید که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: "تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سالها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهرههای اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهرههای شاه بودند الان تئوریسینهای انقلاب میشوند و تمام مهرههای انقلاب میشوند ضد انقلاب!...؟ "
رهبر معظم انقلاب: با شهید مطهری هم همین طور برخورد کردند و چه ناسزاها که نگفتند!
بدون تردید در طول مدت رهبری بابرکت حضرت آیت الله خامنهای هیچ شخصیتی همچون علامه محمد تقی مصباح یزدی مورد تمجید و تایید رهبر انقلاب قرار نگرفته است. دقت و تامل در جنس تعابیر معظم له در مورد آیت الله مصباح نشان میدهد ایشان جایگاه یگانهای برای آیت الله مصباح در فضای فکری و سیاسی کشور قائل هستند. مقام معظم رهبری تاکنون بارها و بارها در تجلیل از شخصیت آیت الله مصباح سخنانی را بیان داشتهاند. بازخوانی مطلب زیر عنایت ویژه آقا به فیلسوف بصیر انقلاب را ثابت میکند: