باید در انتخابات گفتمان خود را مطرح کنیم/ خدا در موقع حساس رهبری را هدایت می کند/ مردم حرف کسانی که اشتباهات و شکستهایشان را به گردن رهبری می اندازند نمی پذیرند
عدهای بودند که رسماً به آمریکا تعلق خاطر داشتند و از اظهار این موضوع ابایی نداشتند ولی جماعتی هم هرچند در ظاهر با انقلاب و امام همراهی میکردند اما در باطن خودشان منافقانه اهل کنار آمدن با آمریکا بودند. در همان ایام دفاع مقدس من خودم از برخی شخصیتهای طراز اول امروز شنیدم که میگفتند که ما تا کی باید با آمریکا بجنگیم! همینها طراحی کردند و جام زهر را به امام نوشاندند و الان هم به این کار افتخار میکنند.
«یکی از عنایات الهی به نشریه ۹دی، گفتگوی اختصاصی، تفصیلی و سالانه با کسی است که در دفاع از مبانی اسلام، از بیش از پنجاه سال پیش مینوشت.» اینها را نشریه ۹ دی و به تعبیری شخص حمید رسایی نوشته است. پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران بخشی از مصاحبه مصباح یزدی را در ذیل آورده است:
۹دی: به عنوان اولین سئوال، امسال را در حالی سپری میکنیم که هفت سال از فتنه سال ۸۸ میگذرد و شاهد هستیم که همچنان مقام معظم رهبری علیرغم گذشت هفت سال، به دفعات مکرر و از جمله در همین روزهای اخیر نیز بر یادآوری اتفاقات ایام فتنه و بازخوانی آن پافشاری و اصرار دارند تا آن را به عنوان یک خط قرمز نگهدارند. برای خیلیها سوال است که حساسیت روز اول مقام معظم رهبری که یک استمرار هفت ساله پیدا کرده، واقعاً دلیلش چیست. آیا ایشان همچنان خطر بازگشت فتنه را حس میکند یا اینکه فتنههای دیگری را در پیش میبینند؟
این سوال شما یک پاسخ اجمالی دارد و شاید بشود یک پاسخ نسبتاً تفصیلی را هم مورد توجه قرار داد. پاسخ اجمالی آن این است؛ ما باشناختی که نسبت به مقام معظم رهبری داریم و تجربه بیش از چهل سالی که از مدیریت سیاسی ایشان داریم، قطع داریم که ایشان درک بسیار عمیق، تیزبینانه و دوراندیشانه نسبت به مسائل کشور و جهان دارند و مسائلی را که به ذهن دیگران هم خطور نمیکند را درک میکنند و نسبت به آنها حساسیت لازم را دارند و حتی راه پیشگیری آن را بیان میکنند و در مواردی حتی پیشگویی هم میکنند به طوری که بعد از گذشت مدت زمانی، صدق پیشگوییهای ایشان هم روشن میشود؛ در موضوع فتنه که این را تجربه کرده بودیم اما در سالهای اخیر، در همین موضوع برجام و لزوم عدم اعتماد به وعدههای شیطان، مصادیق دیگر این تیزبینی و درک عمیق ایشان آشکار شد.
بارها ما نسبت به مسائل مختلف این توانایی الهی ایشان را آزمودهایم. البته این شناخت ما از نظر اسباب ظاهری پیدا شده ولی بعضی بزرگان، معتقد هستند که یک عنایت خاص الهی به ایشان هست که مطالبی را درک میکنند یا به تعبیر دینی، به ایشان الهام میشود و میتوانند مطالبی را پیش بینی کنند و راه علاج آن را به دیگران توصیه کنند؛ از جمله کسانی که من دیدم خیلی نسبت به ایشان چنین تمایلی دارد، جناب سیدحسن نصرالله (سلام الله علیه) است. ایشان مکرر به بنده گفتند که شما خیال نکنید ما منتظریم آقا امری بفرمایند و ما اطاعت کنیم بلکه اگر ما احتمال بدهیم که چیزی مورد علاقه ایشان باشد هم کوتاهی نمیکنیم و برای ما ثابت شده که تشخیصهای ایشان امر عادی نیست و اینها یک الهامات الهی است و مصداق آیه شریفه «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» (مجادله – ۲۲) و مؤید من عندالله هستند و خدا اینها را هدایت میفرماید و ما افتخار میکنیم که از رهنمودهای ایشان استفاده کنیم.
جمله سید حسن نصرالله را به عنوان نمونه عرض کردم. چنین برداشتهایی آن هم از چنین شخصیتهایی که موقعیت جهانی دارند، صحبت یک فردی در یک شهر یا روستایی نیست بلکه سخن کسی است که عمری را در امور سیاسی و اجتماعی گذرانده و چنین عقیدهای نسبت به ایشان پیدا کرده و گاهی مثالهایی را هم حتی من خودم بلاواسطه از سید حسن نصرالله شنیدم که میگفتند نظر من در فلان مورد و جریان اینگونه بود و برخلاف همه صاحب نظران، مقام معظم رهبری نظر دیگری دادند و بعد ثابت شد نظر ایشان درست است و دیدیم دیگران اشتباه کردند. یا مثلا میفرمود که در برخی مسائل نظامی، تمام فرماندهان نظامی ارتش و سپاه یک نظر دادند و ایشان نظر خلاف داد و بعدا مشخص شد که نظر ایشان درست بود؛ این چیزی است که سید حسن نصرالله میفرمود که ما خودمان تجربه کردیم.
به هرحال جواب اجمالی سوال شما این است که اگر ایشان نسبت به مسئلهای اظهار نظری کردند جا دارد که ما اطمینان کامل داشته باشیم که نظر ایشان صائب است درباره آن هیچ تردیدی نداشته باشیم؛ و اگر در مورد فتنه هم همچنان آن را خط قرمز نظام میدانند، این حساسیت بیدلیل نیست. فتنه سال ۸۸ بسیاری از دشمنان انقلاب را جسور کرد، آنها را کنار هم منسجم کرد و به آنها امید داد. کسانی که از فتنه آن سال حمایت کردند، در حقیقت به جریان ضد انقلاب تنفس مصنوعی دادند و متأسفانه برخی از آن افراد همچنان در آن راهی که میرفتند، قدم میگذارند و نشانهای از تغییر در آنها دیده نمیشود. بدیهی است که اصرار ایشان بر یادآوری این موضوع برای خنثی کردن تلاش دنبالههای فتنه است. ریشه فتنه که برگرفته از تغییر باورهای برخی از انقلابیون پشیمان بود، همچنان حیات دارد و یادآوری آن جلوی رشد شاخههای جدید فتنه را میگیرد.
۹ دی: برخی البته این نکته را مطرح میکنند که الزاما نباید مطابق آنچه رهبری میگوید فکر و عمل کرد و میتوانیم در برخی مسائل، نظر متفاوتی از رهبری داشته باشیم و خود ایشان هم نخواسته است تا همه عین ایشان فکر و عمل کنند!
این با آنچه بنده عرض کردم منافات ندارد؛ مسئله اصلی این است که خدا یک چنین لطفی را به ایشان دارد و در مواقع حساس ایشان را راهنمایی میکند و ما هم این را تجربه کردهایم، برای همین هم به ایشان اطمینان داریم. من عرض کردم که ما نسبت به چیزی را که ایشان بفرمایند، تردید نمیکنیم. هم تجربه ثابت کرده که نظر ایشان صائب است و هم این حسن ظنی که ما نسبت به تأیید الهی درباره ایشان داریم؛ اما حالا دیگران چه وظایفی دارند و اگر ایشان نظر مشورتی خواستند دیگران چه باید بکنند، بحث ثانوی است.
مسئله الهامات و تأییدات الهی یک مسئله است، مسئله وظایفی که هرکسی دارد، مسئله دیگری است. پیغمبر اکرم هم گاهی از مردم نظرخواهی میکردند. قرآن میفرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ» (آل عمران – ۱۵۹). علت این مشورت مصالحی است که در مشورت و نظرخواهی وجود دارد و گاهی حتی باید پیامبر به نظر دیگران هم عمل کند. اینها یک حساب دیگری است. این دو باب است و نباید خلط کرد؛ ولی معنای لزوم مشورت این نیست که تأییدات خداوند وجود ندارد.
بله، اگر ایشان صلاح دانستند و راجع به یک امر اجتماعی یا موضوعی که بنده در آن سررشتهای دارم، از من سئوالی کردند، بنده به خاطر اطاعت از ایشان، جواب میدهم که آن چیزی که من از این مسئله میفهمم این است؛ اما در نهایت، اختیار تصمیم گیری با ایشان است. قرآن هم بعد از شاورهم نمیگوید که هرچه آنها گفتند عمل کن، بلکه میفرماید بعد از مشورت، تو باید تصمیم بگیری و وقتی تصمیم گرفتی، عمل کن به آنچه خدا به تو راهنمایی کرده و هیچ نگران نباش «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» . مرتبهای از این آیه درباره اولیاء خدا، بندگان شایسته خدا و به خصوص درباره شخص مقام معظم رهبری، مصداق دارد.
در موضوع فتنه به این نکته توجه کنید که وقتی شما به ایشان میگویید «رهبر انقلاب»، این راهبر و رهبر انقلاب بودن اقتضائاتی دارد. یعنی وقتی ایشان رهبر انقلاب است مسئولیت دارد که انقلاب را حفظ کند و استمرار ببخشد. در حالی که فتنه یعنی «انقلاب بیانقلاب»! فتنه یعنی حرکتی که میتواند انقلاب را از اساس نابود کند و دستاوردهای آن را به کلی از بین ببرد، و طبعاً حساسیت رهبر انقلاب باید نسبت به این موضوع از همه چیز بیشتر باشد تا مبادا دستاوردهای آن لطمه بخورد و مخدوش شود. اگر ایشان رهبر انقلاب هستند، باید انقلاب را حفظ کنند. برای مسئولیت ایشان چه چیزی مهمتر از اصل و اساس و هویت انقلاب است؟
ایشان به عنوان رهبر انقلاب، بزرگترین مسئولیت را دارند و مسئولیت اصلی ایشان حفظ کیان و اصل انقلاب است. رهبر انقلاب بگذارد انقلاب را با یک فتنه و چند دروغ از بین ببرند؟ ایشان با آن فراست خدادادی و با آن تأییدات الهی، میدانند که عدهای در صددند تا شجره مبارکه انقلاب را تضعیف کنند و شاید فتنه گران انتظار دارند یک روز هم بخشکد و ریشه آن را بکنند؛ لذا با کمال قدرت تا آنجایی که بتواند سعی میکند که این کار انجام نگیرد و مبانی انقلاب محفوظ بماند. مدیریت ایشان در فتنه ۸۸ هم نشان داد ایشان موید به تاییدات الهی و امام عصر هستند و الحمدلله انقلاب را حفظ کردند.
۹ دی: سال ۹۷ انقلاب اسلامی ۴۰ ساله میشود. سوال خیلی مهمی که الان در اذهان بسیاری از خواص و تودههای مردم وجود دارد این است که صرفنظر از رفتار امامین انقلاب و عملکرد حضرت امام و حضرت آقا که به دلایل متعدد عقلی میشود اثبات کرد کارآمد و مبتنی بر تقوا و علم و عدالت بوده، به نظر شما آیا برایند حرکت نظام جمهوری اسلامی هم کارآمد بوده یا نبوده؟ الان یک شبههای مطرح است که نظام اسلامی، علیرغم همه موفقیتهایش، مثلاً در تحقق عدالت اجتماعی و مبارزه با مفاسد اقتصادی متناسب با آرمانهای انقلاب موفق نبوده و برخی از ساختارها و بسیاری از مدیران امروز در شرایط ناکارآمدی به سر میبرند. این سوال را دو بخشی عرض میکنم؛ آیا اولاً میتوانیم برایند حرکت نظام جمهوری اسلامی را کارآمد بدانیم و چرا، و نکته دیگر اینکه با این مسیر ۴۰ ساله، آینده حرکت انقلاب را چطور جلو ببریم که کارآمدتر و موفقتر و منطبقتر بر آرمانهای انقلاب اسلامی باشد؟
در باب بررسی کارآمدی نظام اسلامی مقدمتاً نکتهای را خوب است توجه کنیم: یک طرز فکری در بین خیلی از روشنفکران یا نواندیشان وجود دارد که فکر میکنند اگر در حکومتی، اولا برنامه صحیحی وجود داشته باشد - حالا برنامه که میگویم از مبانی فکری و ایدئولوژی گرفته تا برنامههای اجرایی – و پایه فکری و نظری صحیحی داشته باشد، و ثانیا مجریان آن، انسانهای صالحی باشند و خوب آن برنامهها را اجرا کنند، صددرصد نتیجه خواهد داد و سیستم و نظام کارآمد خواهد شد. یعنی فکر میکنند همه حوادث اجتماعی، مرهون دو عامل است: یکی داشتن فکر صائب و صحیح، و دیگری برخورداری از مجریان صالح و صحیح. بر همین اساس، تصور میکنند اگر دیدیم در یک نظامی، خطاهایی، اختلالاتی و یا کمبودهایی وجود دارد، یا آن فکر پایه با برنامههای اجرائی صحیح نبوده یامجری نتوانسته آن را درست اجرا کند.
این اندیشه و تصور که فقط این دو عامل موثر برای موفق شدن کافی است، به نظر من نه عقلاً صحیح هست و نه از لحاظ دین. اما عقلاً صحیح نیست را توضیح دهم؛ یک چیزی را همه ما معتقد هستیم که اسلام بالاترین ایدئولوژی است و کاملترین شخص نیز پیغمبر اسلام است که هم معصوم بوده و هم از او بهتر، کسی نمیتواند اسلام را اجرا کند. آیا پیغمبر اکرم توانست وظیفهای را که راجع به تبلیغ اسلام داشت، در عالم تحقق ببخشد؟ آیا توانست جانشین خود را طوری به مردم معرفی کند که تخطی نکنند؟ آیا این عدم تحقق، دلیل این است که یا اسلام غلط بوده یا پیامبر درست اجرا نکرده؟ آیا این عقلاً صحیح است؟ پس ظاهراً ضلع سومی هم وجود دارد که مهم است.
اشکال کسانی که فقط دو عامل فوق را موثر میدانند این است که ضلع سوم آن مثلث را فراموش کردهاند. ضلع اول، داشتن فکر صحیح و مبانی نظری درست است و بعد از آن، برنامههای عملی برخاسته از مبانی و فکر منطقی و حساب شده و سنجیده است. ضلع دوم، مدیر صالح و تواناست. یعنی نیروی انسانی که مجری این طرح درست است و قوام آن طرح و برنامه به مدیری است که مسئولیت آن را به عهده دارد. این هم یک ضلع مهم آن است. ولی با این دو ضلع، کارامدی محقق نمیشود و ضلع سومی به نام مردم وجود دارد که باید بپذیرند و عمل کنند. مردم در نگاه اجتماعی صحیح، گزینه انفعالی محض نیستند. اینطور نیست که یک فکر صحیحی بوسیله یک مجری اجرا شود و مردم هیچ کاره باشند. ضلع سوم این است که مردم باید طوری تعلیم و تربیت و تزکیه شده باشند که این فکر درست را بپذیرند و آمادگی برای پذیرش آن را داشته باشند و بخواهند که مجری صالح، آن ایده درست را عملی کند. حالا خود این ضلع سوم چگونه شکل میگیرد و چه مقدماتی دارد، ممکن است چند مرحله داشته باشد و هرکدام هم اسباب و شرایط خاص خودش را داشته باشد. ولی آنچه این مثلث را تشکیل میدهد هر سه ضلع است و مشکل سوم که منشأ برخی مشکلات و ناکارامدیها و یا کارآمدیهاست، خواست و تلاش مردم است.
پیغمبر، پیغمبر درستی بود. دین هم دین درستی بود اما همه مردم نخواستند. همه مردم که میگوییم معنای آن این نیست که ۹۹% خواستند و ۱% نخواستند؛ شاید عکس این اولی باشد و شواهد زیادی در تاریخ از صدر اسلام تا حالا داریم که اگر مردم کاری را نخواستند، نشد. گاهی هم نخبگان و کسانی که قدرتی در دست آنها میآمد و میبایست مجری صالحی باشند، خطا کردند و خطای مجریان میانی و لایههای بعدی، عامل ناکامی و عدم موفقیت حکومت اسلامی شد، و گاهی هم مردم نخواستند و همانهایی را انتخاب کردند که با هوسهای خودشان سازگارتر است. معنای به نتیجه نرسیدن این نیست که برنامه غلط بوده یا مجری بلد نبوده و مجری مثلاً ناکارآمد بوده است.
این حقیقت درجات و مراتبی دارد و یک مرتبه آن هم در نظام مقدس اسلامی ما هست. طرح ما در نظام جمهوری اسلامی همان اسلام است و هیچ تغییری نکرده است. ما کسی بهتر از امام (رضوان الله علیه) نداشتیم که اسلام را بشناسد، هرچند ممکن است بگوییم شناخت او از اسلام به اندازه شناخت پیغمبر اسلام نبود. امروز هم جانشین او بهترین کسی است که اسلام را در همه ابعاد میشناسد و از او بهتر سراغ نداریم. ممکن است در یک بعد، یک نفر تخصص بیشتری داشته باشد، اما مجموعاً ما کسی بهتر از مقام معظم رهبری نداریم، اگر هم هست لااقل ما نمیشناسیم.
پس برنامه همان برنامه اسلام است و مجری هم شخص رهبری است که بهترین مجری و مدیر است، اما آیا ضلع سوم کاملا محقق است؟ ضلع سوم زیردستان آن مسئول و مجری ارشد، یعنی تودههای مردم هستند، البته میشود این دو را از هم تفکیک کرد. بحثهایی هم وجود دارد که اولا رابطه دولت و مردم چیست، ثانیاً نظام اسلامی و دولت چگونه تشکیل میشود و آیا مجریان یک ضلع مستقلی هستند یا بخشی از ضلع مردم به حساب میآیند! اینها بحثهای فنی است و الان به آن نمیپردازیم.
به هرحال غیر از خود مجری اصلی و مسئول ارشد اجرا که در نظام ما شخص مقام معظم رهبری به عنوان رهبر انقلاب هستند، و غیر از خود قوانین و برنامهها که ضلع دیگر نظام اسلامی است؛ ضلع سومی در کار است و آن اراده و خواست و تصمیم مردم در برهههای مختلف است. دقت کنید که اینگونه نیست که حرکت حکومت مثل حرکت مکانیکی باشد که اگر مجموعه عوامل و نیرویی به کار گرفته شد و مانعی هم نبود نیرو پیش میرود و به نتیجه میرسد، اینگونه نیست. نیرو اقتضای حرکت دارد و مانع هم برداشته شده اما گاهی قابلی که باید این را بپذیرد، آمادگی لازم را ندارد، یا به تعبیر طلبگی خودمان، میگوییم غیر از علت فاعلی، علت قابلی هم باید صلاحیت قابلیت داشته باشد و باید صلاحیت و آمادگی پذیرش را داشته باشد. اگر مردم یک دورهای توان این را ندارند و یا دلشان نمیخواهد و یا آمادگی آن را ندارند و یا شرایط پذیرش همه حرفهای درست مجری صالح برایشان فراهم نیست، برخی امور یا نتیجه نمیدهد یا نتیجه ضعیف است و کامل نیست.
۹ دی: مراحل طی شده در موضوع برجام را هم به همین شکل میبینید؟
در موضوع اخیر هستهای و مسائل مشابه آن، ایشان طرح ایده آل و کلی درست را مطرح کردند، و در مرحله بعد با اعلام خط قرمزهایی، مصلحت اقرب را فرمودند و مانع اشکالات بیشتر شدند، و در نهایت حداکثر کاری که برای آگاهی بخشی افکار عمومی ممکن بود را انجام دادند؛ اما اگر کسی ریگی در کفش نداشته باشد، خوب میفهمد که بهترین مدیریت را ایشان در این زمینه انجام داد و اشکالات پیش آمده، متوجه رهبری نیست. رهبر انقلاب تذکرات لازم را داده بودند ولی این افراد توجه نکردند. به هرحال روشن است که رهبر انقلاب درست فکر کردند و درست عمل کردند و میشود یکایک تصمیمهای ایشان را بررسی کرد.
دقت کنید که اگر ایشان گفته بود مطلقاً با آمریکا مذاکره نکنید، فردا هر نقصی در این کشور پیدا میشد این افراد میگفتند تقصیر آقاست و ادعا میکردند ما خواستیم کشور را با مذاکره اصلاح کنیم اما ایشان نگذاشت؛ آقا فرمود بسم الله گفتید میخواهیم برویم، ما شما را نصیحت کردیم و به شما گفتیم نتیجهای ندارد ولی رفتید، امتحان کردید و دیدید چه شد و مذاکره بیفایده بود. این تجربهها زمینه میشود برای اینکه وقتی نتیجه منفی آن معلوم شد، آنوقت همه بفهمند راه مذاکره با شیطان غلط بود و سعی کنند این مسیر را تکرار نکنند؛ خب، چه حکمتی از این بالاتر؟!
ایشان اول اجازه دادند تا مسیر خوشبینانه دولتیها در این دور از مذاکرت طی شود تا نگویند نگذاشتندو اگر نقصی هست، از رهبری و نظام است. الان خود آنهایی که بیشترین تلاش را برای تصویب این برجام کردند، خود اینها ناچار هستند به شکست آن اعتراف کنند. گاهی دلشان نمیخواهد اعتراف کنند ولی کار از کار گذشته و دیگر جایی برای انکار باقی نمانده است و دارند به شکست فرایند اعتماد به آمریکا اعتراف میکنند. اینها همه از مدیریت صحیح رهبری است که ما باید خدا را برای هر یک از اینها هزاران بار شکر کنیم. اگر هم عدهای متوجه این موضوع نشوند، روزگاری خواهند فهمید که چرا ایشان این واژه را انتخاب کرد، با اینکه میتوانست چیز دیگری بگوید؛ ولی وقتی ما در فرمایشات ایشان دقت کنیم واقعاً مواردی هست که انتخاب کلمات دقیق است. اینها الهامات الهی است و سرّ همه اینها هم بندگی است. ایشان برای خودش چیزی نمیخواهد، بلکه وظیفهای از طرف خدا دارد که میخواهد انجام دهد. دیگران هرچه میخواهند، بگویند و البته خدا هم ایشان را تنها نمیگذارد. مردم حرف کسانی که اشتباهات و شکستهایشان را به گردن رهبری میاندازند نمیپذیرند، و رهبر انقلاب امروز آبرومندترین فرد جهان اسلام هستند.
۹ دی: همه ما مواضع مقام معظم رهبری را میشنیدیم که ایشان به مذاکرات با آمریکا خوش بین نیستنداما خیلیها فکر نمیکردند علیرغم چرخش و تمایلی که دولتیها نسبت به غرب و آمریکا دارند، نتیجه برجام تقریباً هیچ بشود یعنی این همه تمایل نشان دادند این همه چرخش نشان دادند برای اولین بار گفتگوی تلفنی شد، قدم زدند، دست دادند، رسانههایشان خیلی بزک کردند، حتی تعبیر رئیس جمهور مؤدب و باهوش توسط آقای روحانی برای اوباما به کار رفت با همه اینها میبینیم که نتیجه برای این همه چرخش، تقریبا هیچ بوده است. واقعاً خود حضرتعالی هم پیش بینی میکردید که آمریکاییها در برابر این همه چرخش، کف دست آقایان را خالی بگذارند؟ پیش بینیها این بود که حداقل یک مقدار با این جریان همراهی میکند و امتیاز میدهد تا بیآبرویی برای جریان کدخداپرست پیش نیاید
.
من چه کسی هستم که در این زمینه پیش بینی کنم؟ بنده تخصصی در این کارها ندارم اما به استناد خط مشیی که رهبر انقلاب تعیین فرموده بودند، مطمئن بودم که این مذاکرات نتیجه مطلوبی نخواهد داشت و این مشکلات قابل پیش بینی بود. معلوم بود که مذاکره با شیطان و اعتماد به وعدههای او کاملا غلط است. البته نتیجه مطلوب آن همین است که دیگران بفهمند اشتباه کردند و حالا اگر این زمینه در آنها باشد، سعی کنند دیگر این اشتباه را تکرار نکنند که البته معلوم نیست این تا چه اندازهای باشد «وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ» (انعام- ۲۸) متاسفانه برخی اگر در شرایط مشابه قرار بگیرند، مجددا همان اشتباهات را تکرار میکنند.
از نظر حضرت امام (رحمت الله علیه) مسأله دشمنی با آمریکا به عنوان رأس عالم استکبار، امری تقریبا مشخص است؛ برای همین ما میبینیم که ایشان از همان ابتدا با کسانی مثل ملی گراها که به آمریکا خوش بین بودند اختلاف داشتند.
در این طیف هم عدهای بودند که رسماً به آمریکا تعلق خاطر داشتند و از اظهار این موضوع ابایی نداشتند ولی جماعتی هم هرچند در ظاهر با انقلاب و امام همراهی میکردند اما در باطن خودشان منافقانه اهل کنار آمدن با آمریکا بودند. در همان ایام دفاع مقدس من خودم از برخی شخصیتهای طراز اول امروز شنیدم که میگفتند که ما تا کی باید با آمریکا بجنگیم! همینها طراحی کردند و جام زهر را به امام نوشاندند و الان هم به این کار افتخار میکنند.
عدهای از مسئولین نه فقط امروز که در زمان امام هم موضعگیریهای انقلابی و علنی امام علیه آمریکا و ابرقدرتها را مسخره میکردند و آن را تندروی و افراط میدانستند. همینها معتقد بودند که ما باید آداب دیپلماسی را در برابر این دشمنان رعایت کنیم. این نشان میدهد که اینها از ابتدا با امام همفکر و همراه نبودند. برای همین میبینیم که دنبال حذف شعار مرگ بر آمریکا هستند.
البته در بین اینها کسانی هم هستند که با اصل انقلاب مخالف نیستند اما دستگاه محاسباتی آنها تغییر کرده و مواضع امام و رهبری و حتی مواضع انقلابی مردم علیه آمریکا را ناشی از احساسات دینی میدانند ولی معتقدند که این احساسات دینی، ضامن مصلحت کشور نیست و اگر ما عاقلانه فکر کنیم و مصالح کشور را در نظر بگیریم، باید این سیاستها را تغییر بدهیم برای همین مذاکره با آمریکا را از افتخارات خودشان میدانند. اینها معتقدندکه در سایه مذاکره با آمریکا میتوانند مشکلات را حل کنند در حالی که این خوش خیالی و سادهانگاری است.
۹ دی: مقام معظم رهبری در نامه تأییدیه مشروط برجام خطاب به رئیس جمهور در بند دوم خطاب به آقای روحانی میگویند با توجه به حضور حضرتعالی در مناصب مختلف و حساس، طبعا باید دانسته باشید که آمریکا قابل اعتماد نیست، سئوالم این است که چطور میشود که این چرخش در برخی به وجود میآید که بر خلاف تودههای عمومی مردم که بدبینی دشمن را عمیقا درک میکنند، این خواص خوش بین میشوند؟
در حقیقت این سوالی روانشناختی است و روانشناسان باید جواب بدهند. این موضوع در افراد زیاد واقع میشود. همه ما گاهی علیرغم اینکه تجربه یک موضوع را داریم اما باز خلاف آن عمل میکنیم. گاهی میدانم این کار بد است ولی انجام میدهم. اینکه سرّ آن چیست و چه عامل روانی باعث این میشود را باید روانشناسان جواب بدهند. اما از نگاه بنده، حقیقت این است که ما یک تمایلات نفسانی داریم که وقتی عادت شد، دیگر مخالفت کردن با آنها مشکل است و آنجا که حقایق با آن تمایلاتِ نهادینه شده، تزاحم پیدا میکند، مخالفت کردن با آن تمایلات منفی خیلی مشکل است. ریشه قضیه این است و علت اینکه این تمایلات منفی رشد میکند آن است که اصولاً امثال ما نسبت به بعضی حقایق دینی که جنبه ماوراء طبیعی دارد اکثراً ضعیف هستیم. تنها شخص x یا y نیست، بنده و جنابعالی هم همیشه روی عوامل عادی و طبیعی خیلی دقیق حساب میکنیم، برنامهریزی میکنیم، پول خرج میکنیم، وقت میگذاریم، و انواع تلاشها را میکنیم، اما چند درصد هستند افرادی که روی عوامل غیرطبیعی و ماوراء طبیعی الهی هم یک حسابی باز کنند؟ در حدّ اطلاع من، در بین نخبگان کشور، و کسانی که مدیر هستند، نخبه هستند و در معرض این مساله هستند کمتر از یک درصد است. اکثرا همه جور حسابی میکنند، غیر از حسابهای معنوی! گاهی به این حرفهای معنوی میخندند که این مقدس بازیها چیست، این حرفها خرافات است! بعضی از همین مسئولین اصلی نظام این رامی گویند؛ ما در دورهای رئیس مجلسی داشتیم که بعضی امور معنوی را صریحاً میگفت خرافات است. کسانی دیگر هستند که به زبان نمیگویند اما عملاً میگویند؛ حاضرند پول خرج کنند و بودجه بگذارند برای اینکه باران مصنوعی درست کنند و باران ببارانند، اما حاضر نیستند بگویند یک نماز استسقاء بخوانید. جالب آنکه زندگی آنها هم از همین راه دین تأمین شده و عمامه و لباس آنها از همین پول است، اما موقع عمل به دین، باورشان نیست. هزینههای سنگینی میکنند که این تکنولوژی را یاد بگیرند که ابر و باران مصنوعی ایجاد کنند - حالا چندبار در این کشور ابر مصنوعی عمل کرده، و چقدر هزینه آن بیش از نفع آن بوده نمیدانم، اما خیلی زیاد نبوده و گرنه ادامه میدادند - ولی بعد معنوی مدیریت را فراموش کردهاند.
اینکه شما میفرمایید چرا با وجود علم به نتیجه کار، باز هم بر اشتباه خود اصرار میکنند، علتش این است که اینها از اول هم فقط روی عوامل سیاسی و مادی انقلاب اسلامی حساب کردند، و به آنچه شرایط اقتصادی و مادی جامعه ایجاب میکرد، توجه داشتند. آنها فقط نگرانیهایی که مردم از نامردمیهای دستگاه پهلوی داشتند و فقر و گرفتاری و بیماری که در جامعه وجود داشت، را عامل انقلاب میدانستند. اگر از آنها بپرسید که عامل پیروزی انقلاب چه بود، دو مورد را ذکر میکنند؛ زورگوییهای دربار و نامردمیها و ظلمهایی که شاه میکرد و فقر و بدبختی که مردم مبتلا بودند. در صورتی که تفسیر صحیح امام و علمای دین یک چیز دیگری است و اینکه عوامل دیگری هم نقش داشت. تفسیر علما و امام متخذ از این است که «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص – ۵) اینها «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» بودهاند! ۷۰ سال بزرگترین ظلمها را به علما و مردم و روستائیان کردند، خدا خواست که «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» سرکار بیایند، و اراده خدا بر این قرار گرفت که همین آخوندهایی که بیشترین مظلومیت را در دوران پهلوی کشیدند، مصداق «نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» باشند و آمریکای متکبر را لجن مال کنند و به زانو در بیاورند، ولی مادیون و مادی اندیشها از این حرفهای قرآنی و معنوی سرشان نمیشود. اینها فکر میکنند برای حفظ انقلاب فقط باید رونق اقتصادی پیدا شود تا مردم با نظام موافق باشند ولو اعتقادی به اسلام هم نداشته باشند! برای همین با وعدههای اقتصادی مردم را دلخوش و امیدوار میکنند تا به آنها رأی بدهند تا امید به رونق اقتصادی داشته باشند و هیچ چیز دیگری از معنویات و فرهنگ اسلامی مطرح نیست، حتی میگویند دغدغه آخرت مردم را هم نداشته باشید و به بهشت و جهنم مردم کاری نداشته باشید! حالا اقلاًای کاش برای حفظ ظاهر میگفتند رونق اقتصادی باشد و ضمناً آخرت شما هم خوب میشود، ولی وقیحانه میگویند دغدغه آخرت مردم را نداشته باشید و تنها مشکل کشور، نبود رونق اقتصادی است و ما هستیم که میخواهیم این کار را بکنیم.
این روحیه مادیگرایانه چیزی نیست که تمام شود، بلکه فردا به رنگ دیگری ظاهر خواهد شد. این تبلیغات به شیوه آمریکایی است و همین کاری است که ترامپ در آمریکا میکرد. شعارهایی مطرح میکرد که مردم خوششان بیاید و به او رای بدهند. در ایران هم عدهای همین تفکر را دارند، و سوژههای آنها و حرفهای آنها همینهاست. اینها هم فعالیتهای تبلیغاتی خود را از آنها اقتباس میکنند و میگویند شعاری مطرح کنیم و یک حرفی بگوییم که مردم خوششان بیاید و بیایند رأی بدهند! همین! اما اینکه خدایی هم در کار هست و پیغمبری و حقی، میگویند: این حرفها چیست؛ این مقدس بازیها را کنار بگذارید! گاهی کسانی که خودشان میبایست مدافع تقدس باشند، گفتند مقدس بازیها را کنار بگذارید. طبیعی است وقتی بینش این افراد این است، برای فریب دادن مردم حرفهایی میگویند اما ته دل آنها این است که ما باید چهار سال روی این صندلی بنشینیم، و به هر قیمتی شده این کار را میکنند. میگویند در فلان کار و فلان پستی که داشتیم ۳۰ سال تجربه داریم، ۱۶ سال فلان پست را داشتیم، و از اینها باید استفاده کنیم و این شعارها را مطرح میکنیم، اینگونه حرف میزنیم، اینگونه با مردم رفتار میکنیم، اینگونه به دیدن خانوادههای شهداء میرویم، تا مردم دلشان گرم شود و کارهایی میکنند تا مثلا مردم را فریب دهند.
در حالی که ما اگر بخواهیم کشور را اصلاح کنیم، باید برگردیم و آن اسلام پاک و اسلام ناب را یاد بگیریم؛ هم خودمان یکبار دیگر مسلمان شویم و هم به دیگران عرضه کنیم که خدایی در کار است و خدا دروغ نیست. خدا باید به عرصههای سیاسی ما بازگردد تا کشور اصلاح شود.
۹دی: یکی از مهمترین عرصههایی که میتواند روند حرکت انقلاب اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد انتخابات سال ۹۶ است و متأسفانه یک حرکت گفتمانی واحد در جریان خودی دیده نمیشود تا بشارت این را بدهد که ان شاءالله جریان غرب گرا مدیریت را به دست نخواهد گرفت. اولویت گفتمانی حزب الله و جریان انقلابی و نیروهای ضد غرب گرایان و ضد لیبرالها چه باید باشد؟ آیا تمرکز باید بر فساد ستیزی باشد، بر ترویج فرهنگ دینی باشد کدام یک از آن عناوین امروز اولویت انقلاب اسلامی و حرکت جریان انقلاب اسلامی در انتخاب ۹۶ هست؟
اولین کاری که برای انتخابات ۹۶ ضروری است انجام دهیم آن است که باید سعی کنیم مطرح کردن شعارها و گفتمانها، از قبیل یک ابزار سیاسی صرف برای جلب آراء نباشد. نباید برای اینکه ما آراء مردم را به دست بیاوریم یک نوع فریب کاری و حقه بازی انجام دهیم. اگر شعاری مطرح میکنیم نباید فقط با هدف جذب مردم باشد و بعد هر کاری دلمان خواست بکنیم؛ کاری که در همه دنیا میکنند و نمونه بارز آن در آمریکا هست. همه دنیا و همه عالم دیدند چه فریبکاریهایی میکنند و شاگردهای آنها هم در کشورهای دیگر و همین کشور خود ما گاهی همین روشها را دنبال میکنند. البته برای توجیه رفتار خودشان، میگردند یک چیزی هم پیدا میکنند و اسم آن را میگذارند اصول علمی! میگویند باید روانشناسی جامعه را بدانیم و ببینیم مردم به چه چیزی میل دارند و همان را شعار انتخاباتی خود کنیم تا مردم جذب ما شوند و رأی بدهند. اگر ما هم خدای ناکرده قرار است اینطور باشیم که با دیگران فرقی نداریم؛ ما هم میشویم یکی از آنها؛ چه تفاوتی خواهیم داشت؟ در این صورت راه یکی است، هدف یکی است، ابزار هم یکی است. ابزار فریب دادن مردم است، راهش هم طرح این شعارهاست. ما هم شبیه یکی از آنها میشویم و برای اینکه آنها رأی نیاورند ما هم باید حرفهایی را مطرح کنیم که مردم دوست دارند! ببینیم زور ما بیشتر است یا آنها؟ ما بهتر میفهمیم یا آنها؟ ببینیم چه کسی برنده میشود و نوبت چه کسی میشود و شانس چه کسی است که برنده انتخابات شود! اگر این باشد که خیلی بد است و باید از این شیوه کار انتخاباتی اجتناب کنیم و از این کارها هرگز نباید بکنیم.
اما اگر حضور ما برای این است که برای خدا کار سیاسی کنیم و بنای ما بر این است که بندگی خدا کنیم و آنچه را خدا میخواهد در جامعه تحقق ببخشیم، باید ببینیم خدا الان چه چیزی دوست دارد و آنچه را که خدا و ولیّ خدا دوست دارد، آن را مطرح کنیم و آنچه هم توان داریم به پای آن بریزیم؛ اما اینکه نتیجه چه میشود، ما مسئول آن نیستیم. تلاش الهی در سیاست، وظیفهای است که ما باید برای تحقق اهداف الهی انجام دهیم، و حتی زمانی هم باید جان خود را در این راه فدا کنیم، کما اینکه ائمه اطهار جان خود را فدا کردند. معنای کار انتخاباتی این نیست که هرچه دیگران مطرح میکنند حتماً میشود، یا ما چیزی را بگوییم که میشود و اگر شدنی نیست مطرح نکنیم، یا راهی را باید برویم که حتماً خریدار داشته باشد و اگر یک راهی مشتری و خریدار آن کم است، مطرح نکنیم. منطق امام علی (علیه السلام) این نیست؛ علی (علیه السلام) میفرماید: «لاتَسْتَوحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أهْلِه» مشتری راه حق کم است و شما وحشت نکنید. دقت کنید، حضرت نمیگویددر این راه نروید، بلکه میگوید بروید ولی وحشت نکنید. یعنی آنقدر سخت است و طرفدار آن کم است که جا دارد آدم وحشت کند. «لاتَسْتَوحِشُوا» اگر بگردیم یک شعاری مطرح کنیم که حتماً مردم بیایند، و یک کسی را معرفی کنیم که حتماً به آن رأی بدهند، این کار با این منطق نمیسازد. اما اگر بگوییم یک چیزی را مطرح کنیم که خدا خوشش بیاید و وظیفه ما باشد و بتوانیم در محضر خدا جواب دهیم و ان شاءالله زمینهای باشد که روزی از این شعارهای خوب استفاده شود و بفهمند که دیگران اشتباه کردند و حق همان بود که ما میگفتیم، این بینش دینی درست است. سیره ائمه ما هم همین شیوه سیاست ورزی بوده؛ البته گاهی تقیه هم میکردند و در ظاهر اهداف خود را صریحاً نمیگفتند، چون اگر صریح میگفتند، همین اندازه و همان چند نفر هم باقی نمیماندند، چرا که در مدیریت باید مراتب را در نظر گرفت.
بنابراین اولاً باید صادقانه منتظر باشیم تا نسبت به جهت گیری کلی یک اشارهای از مقام معظم رهبری باشد. چون ما ایشان را خبرهترین افراد در مصالح جامعه و درک اسلام و رهبری جامعه اسلامی میدانیم، و ثانیاً بر اساس آن جهت گیری کلی که منطبق بر رفع نیازهای جامعه و حفظ عظمت اسلام است، روشهای اسلامی و دینی را برای رسیدن به نتیجه انتخاب کنیم و هدفمان هم رضای خدا باشد.
۹ دی: طبعا رهبر انقلاب ورود مصداقی که نخواهند کرد، چطور میتوانیم انتخاب خودمان را با آنچه رهبری میخواهد، منطبق کنیم؟
ایشان البته ورود مصداقی نمیکنند و مصلحت را در این میدانند، ولی نشانهها و شاخصهایی که بیان میکنند، شرایط را برای انتخاب ما مشخص میکند. گاهی آنقدر شرایط را مشخص و روشن هم بیان میکنند که مصداق آن هم خودبخود برای اهل تامل و تدبر روشن میشود. ایشان کلیات و خطوط اصلی را همیشه گفتهاند و این دوره هم خواهند گفت. ما موظفیم شرایط ماههای آینده را در نظر بگیریم و واقع بینانه و بر اساس تجربهای که در طول این چهل سال اندوختهایم توجه کنیم و بدانیم با چه کسانی چگونه صحبت کنیم که مصلحت اسلام بهتر تأمین شود، و چه کسانی میتوانند در راه آن هدفی که ما آن را هدف اسلام میدانیم، بیشتر همراه ما باشند. ضمن آنکه عاقلانه نیست که تجربههای منفیای که بارها تکرار شده را باز یکبار دیگر تکرار کنیم. باید از تجربههای چند انتخابات اخیر استفاده کرد.
۹ دی: الان مثلاً درباره روش با توجه به اتفاقاتی که در دورههای قبل افتاده است بعضیها همچنان قائل به اصالت وحدت هستند و میگویند ما باید وحدت کنیم و اگر وحدت نباشد، اینطور میشود یا آنطور میشود. حضرتعالی در مورد این موضوع در سالهای گذشته و مقاطع خودش، خیلی خوب تبیین کردید. آیا همچنان شما قائل به همان هستید که الزاما وحدت اینجا اصالت ندارد بلکه در یک رفتار سیاسی و تصمیمگیری جمعی، بستگی به شرایط و مبانی و نکات دیگری که فرمودید باید تصمیم گرفت یا قائل هستید در این دوره باید احتیاط کرد. میخواهیم نظر شما را بدانیم. به عبارت دیگر همچنان معتقدید که اول باید روی شاخصهها و مبانی وحدت کرد نه مصداق.
بنده البته هم چنان بر نظر قبلی هستم. فکر میکنم ما نباید به برد و باخت اصالت بدهیم. بلکه در درجه اول باید هدفمان حفاظت از یک سری ارزشها باشد. در این منطق نه تنها احتمال پیروزی ظاهری بیشتر است بلکه اگر هم در ظاهر شکست خوردید، احساس خسران نمیکنید چون هدف اصلی احیای یک سری از ارزشها بود. مثال سادهاش داستان امام حسین (ع) است. آیا اباعبدالله علیهالسلام در واقعه عاشورا شکست خورد؟ ایشان بزرگترین پیروزی را داشت و الان اگر از اسلام حرفی هست، به برکت خون ایشان است، و هرچند که در ظاهر شکست خورد، ولی یک مجموعه از ارزشها باقی ماند.
اگر ما در انتخابات و فعالیتهای سیاسی با نگاه اول وارد شویم آن وقت است که کم کم هدف هم وسیله را توجیه میکند و همه چیز برایمان میشود پیروزی ظاهری. ولی ما اینطور معتقد نیستیم، ما نمیخواهیم فقط برای برنده شدن ظاهری در انتخابات وارد کار سیاسی شویم، هدف اصلی ما پیروزی یک سری از ارزشها و باورهای اسلامی است، که یکی از راههای رسیدن به این هدف این است که فرد اصلحی رئیس جمهور کشور شود. در انتخابات چهار سال قبل هم هدف ما احیای فرهنگ دینی بود و میخواستیم در مقابل تفکری که سازشکارانه و بر اساس منفعت طلبی شعار میداد، از اصولی حمایت کنیم. الان در باره آن شعارها چه قضاوتی میشود؟
اگر در انتخابات همه کاندیداها فقط از مسائل اقتصادی و تحریم بگویند، و کسی از شعارهای انقلاب و استکبارستیزی سخن نگوید، چه میشود؟ غیر از این است که خواهند گفت این انقلاب پایان یافته چون دیگر کسی از شعارهای اصیلش سخن نمیگوید؟ اتفاقا امروز اگر کسی صادقانه از شعارهای انقلاب سخن بگوید و عملکرد گذشتهاش هم نشان دهد که میتواند به آنها عمل کند، و اگر کسی صادقانه از اسلام و مبانی اسلامی سخن بگوید، مردم بیشتر اقبال میکنند. بنده قبلا این را گفته بودم و هنوز هم معتقدم که وظیفه ما همین است، یعنی اگر همه شعارهای اسلام و انقلاب را فراموش کنند ما باید کاندیدایی معرفیکنیم که از ارزشهای انقلابی حمایت کند، حالا چه این کاندیدا پیروزشود و چه نشود. در این مواقع، طرح مسائل انقلاب و دفاع از آنها خودش یکی از اهداف است. اگر هم کسی دنبال نتیجه است، وقتی همه شعارهای اصیل انقلاب و اسلام را در انتخابات فراموش کردند، طرح این شعارها و دفاع از آنها خودش میشود نتیجهای که باید به آن رسید.
۹ دی: مقام معظم رهبری در جلسهای با یکی از کسانی که به عنوان کاندیدا مطرح بودند، به ایشان توصیه کردند که برای پرهیز از ایجاد دوقطبی در انتخابات، در انتخابات سال بعد وارد نشوند، سئوالی که پیش میآیداین است که مگر انتخابات تک قطبی هم میشود؟ هر انتخابی بطور طبیعی دوقطبی خواهد شد. به نظر شما مقصود ایشان از این دوقطبی چیست؟
اگر منظور شما این است که بنده از نظر واقعی و قلبی ایشان اطلاع دهیم، جوابش این است که بنده از آن خبر ندارم، اما اگر منظور شما این است که برداشت ما از فرمایش ایشان چیست، آنچه بنده میفهمم این است که ایشان پیش بینی میکردند که در یک شرایط خاصی روند انتخابات به سمتی خواهد رفت که فضای احساسات بر فضای تعقل در انتخابات غلبه پیدا خواهد کرد و این دو قطبی احساسی فضایی ایجاد خواهد کرد که در نهایت انتخاب مردم دائر مدار دو نفری میشود که هیچ کدام صلاحیت کافی را ندارند، و این به ضرر کشور است و مصلحت این است که زمینه باز باشد، افراد دیگری که صلاحیت دارند مطرح شوند تا به دور از فضای احساسی انتخاب نهایی صورت بگیرد. فکر میکنم مصلحت کشور این است که امر دائر مدار بین دو نفری نشود که درست نقطه مقابل یکدیگر باشند، زیرا این وضعیت مفاسدش طبعاً بیشتر است. ایشان میخواهند اگر مردم خواستند واقعاً آن کس که اصلح هست را انتخاب کنند، زمینه با ایجاد یک فضای معقول فراهم باشد. فکر میکنم این دو قطبی بودن مضر و منفی، معنایش این نیست که رقابت نباشد، زیرا طبعاً و نهایتاً و حتماً باید فضا انتخاباتی باشد. طبعا در آخر میان دو نفر که اکثریت نسبی دارند، دوقطبی خواهد شد. مصلحت ایجاب میکند فضایی ایجاد شود که افراد دارای صلاحیت بتوانند خودشان را مطرح کنند و حرفشان در یک فضای منطقی و غیر احساسی شنیده شود. البته ایشان به خاطر رعایت مصالحی، عبارتهایی بکار گرفتند و از ادبیاتی استفاده کردند که حتی المقدور احترام اشخاص محفوظ باشد و بیجهت درباره کسی تعبیر سوئی به کار برده نشود.
۹ دی: سال ۹۲ که ما خدمت حضرتعالی رسیدیم و این گفتگو را داشتیم، چون دولت فعلی تازه روی کار آمده بود و حدود ۵ ماه از فعالیتش میگذشت و روند مذاکرات هستهای و چرخش نسبت به غرب در این دولت مشهود بود، حضرتعالی در پاسخ به سئوال ما که آیا اعتقاد ایدئولوژیک این دولت به کدخداپرستی است، فرمودید که این بیشتر نتیجه محاسبه غلط در دولت مردان است تا از سرخیانت به آرمانهای انقلاب. میخواهم بدانم الان که سه سال و نیم از عمر دولت گذشته و ما شاهد مواضع مختلف این دولت هستیم که گاهی در تقابل با مواضع رهبری هم هست، چگونه باید با این رفتارها مواجهه داشته باشیم؟
باید عین آن عبارات را دوباره ببینم تا دقیق بحث کنیم؛ اگر گفتم این گرایشها دلیل این نمیشود که طرف خائن است، فقط مقصودم این بود که این دلیل خیانت نیست؛ یعنی احتمال هست که خیانت باشد یا غیرخیانت هم ممکن است باشد. صرف اصرار بر برخی حرفها دلیل این نمیشود که فرد از روی خیانت میگوید؛ ممکن است از روی کج فهمی باشد یا تشخیص او غلط باشد. گاهی هم به خاطر مصالح اجتماعی است که طرف در جایگاه مدیریتی طوری موضع میگیرد که بتواند کارش را جلو ببرد. ما هم شرعا نمیتوانیم قصاص قبل از جنایت کنیم. میبایست تعبیری به کار ببریم که ضمن اینکه متهم نمیکنیم احتمال آن را نفی نکنیم.
این یک واقعیت است که خطاهایی که به خصوص در امور اجتماعی واقع میشود و در تعبیر دینی فتنه نامیده میشود منشأ آن یا جهل است یا هوای نفس، و سومی هم ندارد. امیرالمومنین میفرمایند: «إنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَن أهْوَاءٌ تُتَّبَعْ وَ آرَاءٌ تُبْتَدَعْ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللهِ وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رجالٌ رِجَالاً عَلَی غَیْرِ دِیْنِ اللهِ» (همانا آغاز پیدایش فتنه یا پیروی از هواهای نفسانی است یا بدعتهای در دین....)؛ از این دو حالت خارج نیست. بنابراین بهترین خدمت به جامعه، مخصوصاً برای فرهیختگان و خواص و کسانی که اهل فکر یا اهل قلم هستند، روشنگری است؛ آدم متفکر باید زمینه را فراهم کند که مردم بهتر بفهمند و اگر میخواهند هر راهی بروند آگاهانه راه را انتخاب کنند. کاری که همه انبیاء کردند همین بود؛ اما با چه ادبیاتی و با چه لحنی؟ شرایط فرق میکند، گویندگان و نویسندگان فرق میکنند، موقعیت افراد فرق میکند، چه زبانی باشد که بیشتر مورد قبول واقع شود و آدمهای بیطرف از آن زده نشوند. اگر آدم حرف خود را با یک فحش شروع کند، هرکس میبیند اول آن فحش هست آن را کنار میگذارد؛ هیچ کس از فحش خوشش نمیآید. چرا آدم این کار را بکند؟ اما اگر آدم حرف را منصفانه شروع کند و بعد ایراد و اشکال را دقیق باز کند، به طوری که هر کس منطقاً بتواند بفهمد، احتمال تأثیر این بیشتر است. چرا آدم این کار را نکند؟ اگر قصد ما روشنگری است باید سعی کنیم بهگونهای که مردم بهتر روشن شوند سخن بگوییم. نه قصد ما انتقام گیری باشد و نه نفسانیت دیگری.
در میان کارهایی که احتمالاً مرتبهای از آن از ما ساخته باشد، مهمترین راه، بیان حقایق و روشنگری برای مردم است و باید سعی کنیم ادبیاتی انتخاب کنیم که این هدف را بهتر تحقق ببخشد؛ مردم بهتر بفهمند تا هر راهی را میخواهند انتخاب کنند. کاری که خدا میگوید کار خداست، «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (انسان – ۳) و «فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (کهف – ۲۹) بنابراین هدف ما باید روشنگری باشد و کاری کنیم مردم بهتر بفهمند؛ سطح فکر آنها بالا بیاید و ارتقاء فرهنگی پیدا کنند؛ به فرمایش آقا بصیرت آنها افزوده شود و خودشان بتوانند تشخیص دهند. اگر این خدمت را بکنیم با هیچ خدمتی قابل مقایسه نیست. بنابراین مواضع این افراد را که میشنویم الزاماً نمیشود گفت خیانت است؛ گاهی خیانت است و از روی تعمد است، و گاهی جهل و نفهمی و کژفهمی است.
۹ دی: یکی از مهمترین دغدغههای حضرت آقا بحث تحول در حوزههای علمیه است. در عرصههای دانشگاه که بحث علوم انسانی اسلامی محقق نشد و آن وضعیت سابق برقرار است. عدهای معتقدند که رهبری انقلاب، حوزه فعلی را حوزه انقلابی نمیدانند، شاخصههای حوزه انقلابی بر حوزه علمیه فعلی منطبق نیست. چرا این فرایند تحول در حوزه انقدر کند است یا حتی عقیم است و به سرانجام نمیرسد؟
اولاً به عقیده بنده تحولی که در حوزه پیدا شده، نسبت به خودش و با توجه به شرایط در این مدت زمان، خیلی بیش از آن چیزی است که انتظار داشتیم. حوزهای که امروز ما داریم و فعالیتهایی که انجام میگیرد و موضع گیریهایی که در آن انجام میشود، اصلاً قابل مقایسه با حوزه قبل از انقلاب نیست؛ تحول در نوشتهها و آثار علما و طلاب، و در فعالیتهای اجتماعی حوزویان، و حتی همین کسانی که در برنامههای رادیویی و تلویزیونی شرکت میکنند، نسبت به خودش از جاهای دیگر بهتر و عمیقتر بوده است.
نکته دوم اینکه اصولاً تحولات فرهنگی دیربازده است و تغییر دادن فعالیتهای فرهنگی، عادات فرهنگی و سنتهای فرهنگی، خیلی دیریاب است. تحول حوزه هم از این قاعده مستثنا نیست و زمان میبرد.
۹ دی: یعنی در امور آموزشی هم این تحول زمان بر است؟
بله هرجا سنتی باشد تغییر آن مشکل است، و باز نسبت به همین جهت باید گفت تحول حوزه و تغییر سنت حوزه قم خیلی خوب بوده و نسبت به جاهای دیگر خوب بوده، ولی بالاخره آن مقدمهای را که من عرض کردم اینجا هم صادق است؛ بعضی فکر میکنند اگر برنامه صحیح باشد و مجری صحیح، نتیجه صددرصد خواهد بود، آن مقدمه غلط است. حوزه هم همینگونه هست؛ اینطور نیست اگر راه صحیح برای تحول در حوزه ابداع شد و کسانی هم در صدد برآمدند و صادقانه هم کار کردند، نتیجه صددرصد باشد؛ چنین چیزی نمیشود. حوزه هم یک فعالیت انسانی است، و طلاب هم در آن موثرند. ضلع سوم آن تغییرات، تودههای حوزوی، طلاب و دانشپژوهان هستند، که در کنار سایر دست اندرکاران هستند. آنها هم مثل سایر انسانها هستند و همان عواملی که موجب انحراف انسانها میشود اینجا هم وجود دارد. ضمن آنکه اینجا خطر بیش از جاهای دیگر است. الحمدلله بعد از انقلاب این انحرافات برای حوزهها چشمگیر نبوده و اگر یک مواردی اتفاق افتاده، بحمدلله خنثی شده، ولی آن طوری هم که ایده آل باشد هنوز نشده است؛ ولی معنای آن این نیست که باید ناامید بود، بلکه باید بر فعالیتها افزود و امیدوارانهتر باید کار کرد و انشاءالله نتایج آن سریعتر (البته سریعتر نسبی) تحقق خواهد یافت. تحقق منویات و خواستههای رهبر معظم انقلاب و مراجع تقلید زمان میبرد و باید تلاشها را بیشتر کرد.
منبع: 9دی