برای کمک به شرایط کشور حاضرم با آمریکا مذاکره کنم / اگر نخستوزیر و وزیر خارجه ما لازم دیده باشند با برژینسکی صحبت بکنند من این را جرم و خلاف نمیدانم
اگر حل و فصل مسائل ایران ایجاب میکرد که هایزر را بپذیرم میپذیرفتم... مهم این نیست که کسی با کسی صحبت کند مهم این است که چگونه صحبت میکند و از چه موضعی صحبت میکند
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ حدود ساعت ۲۰ و ۵۰ دقیقه شامگاه یکشنبه هفتم تیر دو بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران منفجر شد و بر اثر آن ۷۳ تن از رجال مملکتی عضو حزب جمهوری اسلامی ایران از جمله دکتر بهشتی به شهادت رسیدند. در دو سه سال پایانی زندگی دکتر بهشتی، شایعات علیه ایشان بسیار زیاد بود، دهان به دهان میگشت که ایشان خانهای در بالای شهر دارد و ویلایی در شمال، انحصارطلب است و با هایزر، ژنرال آمریکایی، ملاقات کرده، سازشکار است و... مجله اطلاعات هفتگی برای پایان دادن به همه این شایعات در مهرماه سال ۵۹ گفتگوی مفصلی را با ایشان ترتیب داد، اما این گفتگو بنا به دلایلی در آن سال منتشر نشد. اطلاعات هفتگی بالاخره این مصاحبه را در شماره مورخ چهارشنبه ۱۷ تا چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۶۰ خود به مناسبت شهادت دکتر بهشتی منتشر کرد که مشروح آن را در پی میخوانید:
در مورد مسئله سرمایهدار بودن شما و اینکه میگویند شما خانه مجللی در بالای شهر دارید توضیح میدهید؟
من نه «سرمایهدارم» و نه موافق با سرمایهداری هستم و به سهم خود اجازه نمیدهم که در آینده جامعهام به سرمایهداری کشانده شود؛ و همواره اعلام کردهام که اسلام با سرمایهداری هیچگونه سازشی ندارد. آنچه بنده دارم خانهای است که در آن زندگی میکنم و نه زمینی و نه کارخانهای و نه سرمایهای و نه تجارتی و نه مستغلاتی و نه هیچ چیز دیگر ندارم و گذران زندگی شخصی من هم از حقوقی است که در یافت میکردم و حالا هم به عنوان بازنشستگی دریافت میکنم و خانه من جای گمشدهای نیست، خانهایست که شبهای پنجشنبه دیدار عمومی داشتیم؛ دانشجویان و دوستان مختلف به آنجا میآمدند. هنوز هم در آن سکونت دارم و چیزی نیست که مخفی بماند و هفت سال هم هست که در آن خانه مینشینم و، اما ترتیب تهیه این خانه: من هنگامی که از آلمان بازگشتم در صدد تهیه خانهای در حوالی خیابان سقاباشی بودم، ولی پول لازم را نداشتم و با همان مبلغ در جاده قدیم شمیران در قلهک که زمین ارزانتر بود، خانهای تهیه کردم که پولش را یکجا میخواستند و به طور قسطی پرداختم و این خانهایست ششاطاقه که چهار اطاق برای زندگی خود و خانواده و دو اطاق برای فعالیتهای من بود.
میگویند روحانیت از جمله شما یک موضع انحصارطلبی اتخاذ کرده و تمایل دارید که تمام مسائل را زیر نگین خود درآورید؟
این یکی از نیرنگهای استعمار است که میخواهد مجددا روحانیت را که عامل موثری (نمیگویم تنها عامل) در بسیج نیروها و پیروزی انقلاب است، از مردم جدا کند، و امیدواریم قشر روشنفکر و تحصیلکرده ما، قشر تحصیلکرده باایمان و مبارز، هوشیار باشد و این توطئه را بشناسد و بشناساند.
از طرف دیگر بایستی به روحانیت هم توصیه کرد که هوشیار و آگاه باشد و نگذارد چنین سوءتفاهمی دربارهاش به وجود بیاید و تا آنجا که ممکن است راهگشای دیگران برای عهدهدار شدن نقشهای موثر و مسئولیتهای موثر باشد و سعی کند حداقل مسئولیتها را مستقیما به عهده گیرد، خود من چنین رویهای دارم که همیشه از اینکه قدرتی به من محول شود خودداری میکنم.
میگویند در زمانی که شما در آلمان در مجتمع اسلامی هامبورگ بودید، از فعالیت مبارزین در آلمان جلوگیری میکردید، و اساسا مدت زیادی نیست که به جرگه فعالین پیوستهاید.
در بنیانگذاری حرکت دانشجویی در آنجا کسی که سهم اساسی داشت من بودم، ولی من از گفتن این حرفها خوشم نمیآید. همه گناه من هم همین است که چرا آنجا تلاش کردم تا تشکیلاتی برای دانشجویان مسلمان به وجود بیاید و دیگران نتوانند حتی بچه مسلمانی را که از اینجا به اروپا میآمدند صید کنند و شکار کنند. این بزرگترین گناه من است و همه این شایعهسازیها و دروغپردازیها از همان موقع ریشه میگیرد. چون کینه شدیدی علیه من به وجود آمده بود. چراکه من موفق میشدم در آنجا جلسات بزرگ دانشجویی بحث به عنوان اسلام به وجود بیاورم و بحثهایی از قبیل: اسلام - ماتریالیسم، اسلام – سوسیالیسم، زن و حقوق زن و امثال اینها را در مجامع بزرگ دانشجویی مطرح کنم، چون تا آن موقع مجامع دانشجویی تقریبا «مونوپل» گروههای فکری بود. انحصاری آنها بود. یادم میآید در شهر «هانوور» آلمان (شهر هانوور در آن وقت ۱۱۰ نفر دانشجوی ایرانی داشت، یک انجمن اسلامی با همت چند جوان فعال به وجود آمده بود اولین جلسه بحث عمومی اسلامی را اعلام کردند و از این ۱۱۰ نفر حدود ۷۰ نفر آمده بودند و میگفتند این بزرگترین گردهمایی ایرانی در این شهر است.) ساعت ۷ بعدازظهر من بحثی تحت عنوان اسلام – ماتریالیسم حدود ۵۰ دقیقه ایراد کردم و بعد بحث آزاد شروع شد و تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب ادامه پیدا کرد و نتیجه نهایی بحث این بود که آن اسلامی که ما از آن دم میزنیم دین اندیشیدن و انتخاب کردن است و این، آن بهترین نتیجهایست که ما از این بحثها همواره میگرفتیم نتیجه مثبت بود در جهت طرز تفکر اسلامی و اینها، گناهی بزرگ بود نابخشودنی که تا آخر زندگی من بخشوده نخواهد شد. دیدم در آن نوشته، نوشته بودند که او از تشکیل سمینار دانشجویان در مسجد هامبورگ جلوگیری میکرد. اولین سمینار دانشجویی این انجمنها در سال ۱۳۴۸ با دعوت خود من در مسجد تشکیل شد. نمایندههای انجمنهای اسلامی را به مدت ۲ هفته دعوت کردیم و بحثهای ایدئولوژیک گذاشتیم و چند تا از این بحثها همانجا چاپ شد و در ایران هم بدون نام تکثیر شد. به عنوان نمونه «نقش ایمان در زندگی انسان» - «کدام مسلک؟» و... این آغازی بود که برای حرکت اسلامی، خوراک ایدئولوژیک تهیه بشود. از آنجا که من این خدمات را بسیار کوچک و جزئی میدانم نه هرگز خواستهام خود بگویم و نه هرگز خواستهام دوستانم برای اینها تبلغیات کنند. عبادت که دیگر تبلیغات ندارد.
آقای بهشتی به طور صریح و رک نظرتان را راجع به سازش و سازشکاری بگویید؟
درباره سازش نظر خودم را مکرر اعلام کردهام. به نظر من انقلاب اسلامی ایران وقتی میتواند موفقیتآمیز به جلو برود که هیچگونه سازش با قدرتهای بیگانه در طرح و نقشه رهبری انقلاب و اداره انقلاب رخنه نکند. البته به نظر من دو نوع سازش وجود دارد در عالم سیاست که فکر میکنم هر دو مردود باشند: یکی سازش خیانتکارانه و دیگری سازش مصحلتاندیشانه است. من شخصا هر دو نوع سازش را رد میکنم. در مود سازش خیانتکارانه مطلب روشن است کسانی هستند که برای اینکه در یک کشوری در دنیای سوم به حکومت برسند میآیند و با آن ابرقدرتی که حامی حکومت وقت است وارد مذاکره میشوند و زیر پای حکومت قبلی را خالی میکنند تا خودشان با حمایت آن ابرقدت جای او بنشینند. این سازش خیانتکارانه است و معمولا در این رویه، اینگونه افراد یا گروهها مجبور میشوند امتیازی به آن ابرقدرت بدهند تا او را راضی کنند یا اینکه خودشان جانشین حکومت قبلی باشند. نوع دوم سازش، این است که یک گروه علاقهمند به مصلحت ملت و کشور خطمشی سیاسی انتخاب کرده که در آن خط مشی سیاسی معتقد است به جای مبارزه قوی و نیرومند با ابرقدرتهای استعمارگر بیاید و با آنها وارد مذاکره هم بشود و به خیال خودش آنها را هم قانع کند که دست از سر یک کشور دنیای سوم و یک ملت دینای سوم بردارند و بخواهد با منطق آنها را از استعمار و استثمار منصرف کند بیآنکه واقعا بخواهد به ملت خودش خیانتی کند. به این میگوییم سازش مصلحتجویانه و از نظر من این نوع سازش هم محکوم است.
چرا اسناد دیدار شما با نمایندگان سفارت آمریکا در لانه جاسوسی افشا نمیشود، فقط اسناد بازرگان که نماینده شورا و دولت بود و مصوبات شما را اجرا میکرده فاش گردیده است؟
اگر در اسناد موجود در سفارت، نوشتههایی باشد که در آنجا نوشته باشند (همه این یک یا دو نوبت قبل از پیروزی، شاید یک نوبت بعد از پیروزی اینها آمدهاند و صحبت کردهاند نشاندهنده این بوده است) که با یک عنصر نفوذناپذیر و اغفالناپذیر سر و کار دارند، این فرزندان شجاع ملت باید اینها را منتشر کنند که آن وقت همه شما اینها را طعن و لعن میکنید که اینها رفتهاند برای فلانی تبلیغات راه بیندازند.
بفرمایید که برای اولین بار با این ژنرال آمریکایی چطور آشنا شدید و سابقه آشنایی و ملاقات به چه صورت بوده است؟
با کدام ژنرال؟!
ژنرال هایزر.
من با ایشان آشنایی نداشتهام و تا آنجا که به خاطر دارم ملاقاتی هم نداشتهام، در موقعی که شورای انقلاب تشکیل شده بود این صحبت به میان آمد که سران ارتش از طریق آقای مهندس بازرگان تماس گرفته بودند، چون آن موقع آقای مهندس بازرگان هم عضو شورای انقلاب بودند. سران ارتشی از طریق آقای مهندس بازرگان تماس گرفته بودند که میخواهند با بعضی از اعضای شورای انقلاب ملاقاتی داشته باشند از جمله پیشنهاد شد که در این ملاقات من هم شرکت کنم، ولی من به دلایلی در این ملاقات شرکت نکردم، اگر هایزر در آن جمع سران ارتش در آن موقع بوده و ملاقاتی با بعضی از اعضای شورای انقلاب که در آن جمع حضور داشتند داشته اطلاعی ندارم، ولی تا آنجا که به خاطر دارم با او هیچگونه ملاقاتی نداشتهام.
یک بار هم چند نفر از مسئولان برای مسئله معامله گندمی که با ایران داشتند، طلبی که بابت حمل و نقل گندم داشتند مراجعه کردند باز هم این پس از پیروزی انقلاب بود و فکر نمیکنم در میان آنها هم معنی داشته که هایزر شرکت کند، چون مسئله پیرامون طلب بابت معامله گندم بود به هر حال اگر هایزر به صورتی که من او را نمیشناختم در یکی از این برخوردهایی که روی مسائل ایران بوده حضور داشته نمیدانم، ولی هیچوقت با شخصی به نام هایزر دیداری روی نداده، در عین حال لازم میدانم این مطلبی را که در مصاحبههای پارسال هم گفتهام تکرار کنم که اگر حل و فصل مسائل ایران ایجاب میکرد که هایزر را بپذیرم میپذیرفتم. آنچه میگویم فقط به عنوان این است که چنین واقعیتی نبوده است و نمیخواهم بگویم آن دوستانی که رفتهاند و صحبت کردهاند کار بدی کردهاند، چون آنها هم بر طبق وظیفهای که شورای انقلاب به عهده آنها گذاشته بوده عمل کردهاند.
حضرتعالی ملاقاتی با هایزر نداشتهاید، ولی این احتمال وجود دارد که افراد دیگری که قبل از تشریففرمایی امام به ایران در شورای انقلاب عضویت داشتند با این ژنرال آمریکایی مصاحبه و مذاکره کرده باشند.
احتمالا؛ از این جمع ارتشیها...
هیچ اطلاعی ندارید که چه اشخاصی ممکن است با وی ملاقات کرده باشند؟
الان دقیقا یادم نیست، چون باید از خود آنها سوال کرد شاید آقای مهندس بازرگان که بیشتر در جریان بودند بهتر بتوانند خاطراتشان را در اختیارتان قرار دهند.
صحبت از این هست که حضرت آیتالله طالقانی و آقای مهندس بازرگان و جمعی دیگر با آقای هایزر ملاقات داشتهاند...
همانطور که گفتم دقیقا به یاد ندارم و آقای مهندس بازرگان بهتر به یاد دارند این مسائل را...
آقای دکتر موقعی که امام در پاریس تشریف داشتند حضرتعالی در آنجا شاهد نبودید که «رمزی کلارک» با بعضی از مقامات ایرانی تماس گرفته باشند؟
آن وقت که من پاریس بودم، نه! باز هم میگویم وقتی من پاریس بودم کارهای خودم را انجام میدادم، یعنی وظایفی را که به دوش خودم بود. چه بسا آن موقع آنها هم بودند و من متوجه نبودم و در جریان نبودم...
در خبرهای آن موقع روزنامههای غربی بود که حتی رمزی کلارک با امام ملاقات کرده بود.
ببینید، آن موقع دیدار خارجیها خیلی زیاد بود. در داخل ایران هم هر روز عدهای میآمدند و میخواستند با ما گفتگو کنند و همه خواستار این بودند که نقطه نظرهای همه را درباره انقلاب بدانند و این هجوم بر امام در پاریس از همه بیشتر بود. من شاهد هجوم دیدارکنندگان خارجی بر «امام» بودم در آن چند روزی که در پاریس بودم. در میان اینها آیا آقای رمزی کلارک بوده یا نه، اطلاع دقیقی ندارم.
با توجه به فرمایشات حضرتعالی پس ما میتوانیم در اینجا یک خط پایانی بر تمام شایعات مربوط به ملاقات هایزر با شما بکشیم و شما هیچ ملاقاتی با ایشان نداشتهاید و احتمال دارد که کسان دیگری از جمله آقای مهندس بازرگان با ایشان ملاقات کرده باشند.
بله، میتوانید خط پایان بکشید به اضافه این نکته گه گفتم، و من دوستانی را که با ماموریت از طرف شورای انقلاب با هایزر و هر فرد خارجی دیگر ملاقات کرده باشند آنها را محکوم نمیدانم برای اینکه این طبیعی است که در اداره یک انقلاب و در اداره یک جامعه ما باید با نمایندگان دشمن هم صحبت بکنیم مهم این نیست که کسی با کسی صحبت کند مهم این است که چگونه صحبت میکند و از چه موضعی صحبت میکند و من مکرر گفتهام که آنچه مهم است این نیست که افراد با نمایندگان خارجی صحبت میکنند یا نه، این مسئله اصلا نباید به عنوان یک مسئله ناپسند و نامطلوب مطرح شود تا روی آن شایعه به وجود بیاید، مهم این است که اگر افراد صحبت میکنند چگونه صحبت میکنند.
با خود من نمایندگانی از خارج صحبت کردهانده و بعد که اسناد لانه جاسوسی را درآوردند توی یکی از همان اسناد این جمله آمده است و همانهایی که با من صحبت کردند این جمله را نوشتهاند: «او را به هیچ عنوان نمیتوان فریب داد» خوب، این دیدار، یک دیدار مثبت است نه دیدار منفی. این است که اصولا میخواهم ملت ما در این جهت موضعگیری صحیح داشته باشد. موضعگیری صحیح این است که چگونه برخورد کنیم، اما در اصل برخورد اشکالی نیست. بله از وقتی که پس از اشغال لانه جاسوسی امام به عنوان رهبر دستور دادند که به طور کلی با نمایندگان آمریکا مستقیم یا غیرمستقیم کسی صحبت نکند از آن موقع به بعد اگر کسی صحبت کرده باشد خطا کرده است.
اگر امکان دارد در مورد مبارزات حائز اهمیتی که در اروپا علیه رژیم گذشته نمودید، نمونههایی بفرمایید چراکه عدهای حتی شما را به همکاری با ساواک متهم نموده و گفتهاند که دکتر بهشتی در آلمان ماهیانه ۱۵۰ هزار تومان دریافت میداشتهاند...
فعالیت من این بود البته اول بگویم که این شایعات مقدار زیادیش مربوط به گروهکهایی است که در آن موقع از اقدامات ما برای سازماندهی به نیروهای جوان مسلما عصبانی بودند، چون جوانان ما را اینها میتوانستند جذب کنند و بربایند و با ایجاد تشکیلات اسلامی خوب و سودمندی که داشتیم اینها دیگر نمیتوانستند جوانان مومن ما را بربایند. عوامل خود رژیم هم کمک میکنند و همکاری میکنند یا اینها در این شایعات، برای اینکه هردوی آنها فعلا یک جبهه دارند. در آن موقع فعالیتهای من در همین بعد بود که جوانهای مسلمان را در سازمانهای اسلامی متشکل کنیم و به گروههایی که مبارزه میکردند در حدود مقدوراتمان کمک کنیم و درست در همان سال ۴۹ من در صدد ایجاد یک هسته مبارزاتی سیاسی مخفی بودم و ۳ نفر از برادرها را مسئول این کار کرده بودم و میخواستم یک تشکیلات سیاسی مبارز به وجود بیاید. برنامه ما این بود که جوانهایی که وارد میشوند بیایند در یک برنامه علنی که این برنامه علنی، برنامه دانشجویی بود و بنابراین یک برنامه صنفی تلقی میشد و بعد وقتی میآمدند در این برنامه علنی و شناخته میشدند عناصری که استعداد فعالیتهای مخفی را داشتند جذب فعالیتهای مخفی بشوند و یک سازمان مخفی مبارزاتی با شرکت آنها به وجود بیاید. این برنامهای بود که من در آلمان دنبال میکردم، چون قبل از مسافرتم هم در تهران با گروه مبارزاتی سیاسی «هیاتهای موتلفه» همکاری داشتهام آنها هم فعالیتهایشان فعالیتهای مبارزاتی بود که سری بود. اصولا زمان، زمانی بود که ما باید فعالیتهایمان سری باشد تا افرادمان بتوانند به داخل ایران بیایند و به هرکجا که لازم است بروند. این نوع فعالیتهایی بود که آنجا داشتم و بعد هم که به ایران آمدم برنامههایی را دنبال کردم تا سال ۱۳۵۶ و از سال ۵۶ به بعد هم که صحنه مبارزات علنی بود و توانستیم به حد بسیار ناچیزی در این مبارزات عظیم ملت ایران سهیم باشیم.
پس از روی کار آمدن بختیار به فاصله چند روز ارتشبد قرهباغی اعلامیه بیطرفی ارتش را صادر کرد در صورتی که تا چند روز قبل از آن اعلامیههایی که میداد تماما حاکی از طرفداری از نظام شاهنشاهی بود. بعد شایع شد که قرهباغی تماسهایی با شورای انقلاب داشته و به اصطلاح برای جان خودش امان گرفته و این اعلامیه را صادر کرده است...
قبلا گفتم که سران ارتش میخواستند که دیداری داشته باشند که قرهباغی هم جزو سران ارتش بود و چند تن از آقایان با آنها دیدار داشتند.
شما دیداری داشتید یا نه؟
نه، من نبودم. گفتم که در آن دیدار نبودم.
با ارتشبد قرهباغی چطور؟
نه، اما اینکه در این دیدار اماننامه به کسی داده داده شود اصلا مطرح نبود. هدف از این دیدار این بود که تلاش کنند و ارتش را از حمایت رژیم منصرف کنند و این جزو وظایف شورای انقلاب بود که به جبهه دشمن نفوذ کند و ارتباطات میان آنها را قطع کند. این از کارهای مفید شورای انقلاب بود. اما اینکه اماننامه به کسی داده شود اصلا مطرح نبود.
در آن روزهای قبل از انقلاب، به فاصله ۱۰ روز تا یک ماه با سران کشورهای خارجی و مقامات عالیرتبه اروپا تماسهایی نداشتهاید؟
کِی؟
در حدود روزهای برپایی کنفرانس «گووادلوپ».
نه، من در آن موقع باز هیچ یادم نمیآید که هیچ رابطهای بین آنها و شورای انقلاب بوده باشد.
میگویند شما برای جلوگیری از کودتا با هایزر ملاقات کردهاید. روی دیوارها در بعضی از نقاط شهر نوشتهاند: «خط آیت خط بژینسکی، خط بهشتی خط برژینسکی...» در مورد برژینسکی هنگامی که شما رئیس شورای انقلاب بودید ملاقاتی بین یزدی و بازرگان و برژینسکی در الجزایر صورت گرفت. آیا آنطور که آقای یزدی در مجلس عنوان کردهاند شورای انقلاب در جریان این ملاقات بوده است؟
برژینسکی اصلا دیداری با ما نداشت.
بله، ولی در الجزایر با یزدی و بازرگان ملاقات کرده است و آقای یزدی در مجلس عنوان کردند که شورای انقلاب در جریان بوده است. شما این گفته آقای یزدی را تایید میکنید؟
همانطور که گفته شد آقایان قبل از رفتن به الجزایر هیچ مجوزی نگرفتند که با برژینسکی ملاقات داشته باشند، ولی آنجا رفتهاند و ملاقات داشتهاند. باز تکرار میکنم، اگر آقایان، اگر نخستوزیر و وزیر خارجه ما لازم دیده باشند با برژینسکی صحبت بکنند من این را جرم و خلاف نمیدانم. اگر خلافی هست این است که چه صحبتی کردهاند. باز باید تکرار بکنم، برای چندمین بار تکرار میکنم و در آینده هم تاکید خواهم کرد: مگر میشود کشوری را اداره کرد بیآنکه انسان با نمایندگان کشورهای دیگر گفتگو کند؟ باید نمایندگان کشورهای دیگر بدانند که با ما به صورت مستقل گفتگو کنند، یعنی ما مستقل هستیم و ما نمایندگان یک کشور مستقل هستیم به هر حال اگر ما در صحبتهایی که با دیگران میکنیم قاطع باشیم و با قاطعیت روی استقلال و بینیازیمان از آنها پافشاری بشود گفتگو با آنها همیشه نتیجه خوب خواهد داشت. اگر با آنها در گفتگوها ضعف نشان دهیم نتیجه بد خواهد داشت به همین جهت من اصل ملاقات این آقایان را هم هیچ نمیتوانم دربارهاش نظر دهم تا وقتی که دقیقا بدانم چه گفتهاند، ولی دقیقا نمیدانم چه گفتهاند مهم این است که آقایان بتوانند صورت مذاکراتشان را برای اطلاع ملت منتشر کنند.
پس تایید نمیکنید گفته آقای یزدی را که صورت مذاکرات را به اطلاع شورای انقلاب رساندهایم؟
صورت مذاکرات را به آن صورت... قبل از رفتن یا بعد از رفتن؟
پس از بازگشت؟
پس از بازگشت گزارش دادند، اما این غیر از آن است که قبل از رفتن مجوز کسب کرده باشند. خوب پس از بازگشت گزارش دادند که به همان دلیل که این گزارش اینها «جمعا مطلوب نبود» برای ملت خوشایند نبود، ولی وقتی برگشتند گزارش کار خود را به شورای انقلاب دادند و بعد به امام هم گزارش دادند، اما این گزارش کار نشانه تایید کامل کار آنها نمیتواند باشد مگر اینکه تمام مذاکراتی را که آنها انجام دادهاند نوارش را و صورتش را دقیقا بگویند.
قبل از اشغال سفارت آمریکا شایعات بر این محور بود که دکتر بهشتی در خط آمریکاست و پس از تایید اشغال جاسوسخانه گفتند که این کار خود دکتر بهشتی بوده و حزب جمهوری اسلامی این دانشجویان را سازمان داده است.
این دانشجویان عزیز، دانشجویانی مستقل بودند و هستند و برحسب تشخیصی که داشتند این اقدام را کردند و من اقدام درست آنها را، چون در جهت خط حزب جمهوری اسلامی قرار داشت به این معنی که حزب جمهوری اسلامی هرگونه ارتباط وابستگیآور با آمریکا را از اول نفی میکرد و معتقد بود سیاست خارجی و سیاست اقتصادی و سیاست نظامی ما باید بر اساس قطع کامل وابستگی باشد و این عمل دانشجویان عزیز کمک میکرد به قطع کامل وابستگی، آن را تایید کردم و خود من صبح روز بعد در مجلس خبرگان رسما به نمایندگی از طرف نمایندگان محترم مجلس خبرگان تایید کردم و نمایندگان هم این تایید مرا تایید کردند و، اما این شایعات که میفرمایید، همیشه همینطور است که دشمن میآید آن ضدآمریکایی را به عنوان آمریکایی در جامعه معرفی میکند، ولی خوشبختانه جامعه ما آگاهتر و هشیارتر از آن است که تحت تاثیر شایعه قرار گیرد.
آقای صادق قطبزاده در گفتگویی که با ایشان داشتیم گفتند که حزب توده حتی در حزب جمهوری اسلامی هم رخنه کرده است. در این مورد چه میگویید؟
ما چنین عواملی را نمیشناسیم. اگر ایشان چنین عواملی را میشناسند برادرانه محبت کنند به ما معرفی کنند تا تحقیق کنیم و موضعگیری قاطعی در برابر آنها به عمل آوریم.
به چه دلیل شما خود را کاندیدای ریاستجمهوری نکردید؟
به عنوان یک میل شخصی سخت علاقهمند هستم به همان کارهایی بپردازم که به آنها اشاره میکنم هرگز از وظیفهای فرار نکردهام و نخواهم کرد.
آقای بهشتی هنوز هم فکر میکنید که انقلاب برای شما بهشت است؟ هنوز هم فکر میکنید که انقلاب برای شما امیدانگیز است؟ هنوز هم فکر میکنید که انقلاب همان راهی را رفته است که میبایست برود یا اینکه دارید یواش یواش ناامید میشوید؟
به هیچ وجه. من هنوز هم به انقلاب امیدوار هستم و خوشبین؛ و یکی از علل و عوامل این همه حمله و هجوم به من و امثال من این است که ما همواره در برخوردها اعتماد به نفس و خوشبینی به آینده و امید به جامعه میدادهایم. به خیال خودشان میکوشند که ما را که همواره پیک امید برای جامعه بودیم به صورت انسانهای ناامید درآورند تا به راحتی موج یاس و ناامیدی را در جامعه افزایش دهند. من به همه مردممان میگویم به آینده انقلاب امیدواریم به یک شرط: اینکه متفقا جلوی شایعهسازی و کارهای دیگری را که اعتماد متقابل را در جامعه ضعیف میکند بگیریم و به شرط اینکه با درستی و امانت به کارها بنگریم و شرط اینکه بدانیم خداوند تا وقتی که ما تلاش و کوشش صادقانه میکنیم پیروزی ما را ضمانت کرده است. تلاش صادقانه دو ماه قبل برای پیروزی فردا کافی نیست. این تلاش صادقانه باید همچنان استمرار پیدا کند تا پیروزی استمرار یابد.