نگاهی به جایگاه تاریخی فتحعلی شاه قاجار
سی و هشت سال سلطنت فتحعلی شاه قاجار بدون تردید یکی از پیچیده ترین و مهمترین دوره های تاریخ ایران، و البته به نوعی هم مرزِ میانِ ایرانِ قدیم و جدید است و از این رو در تاریخ نگاری معاصر ایران نقش مشکل و متناقضی به خود دیده است.
به گزارش دیده بان ایران؛ سی و هشت سال سلطنت فتحعلی شاه قاجار بدون تردید یکی از پیچیده ترین و مهمترین دوره های تاریخ ایران، و البته به نوعی هم مرزِ میانِ ایرانِ قدیم و جدید است و از این رو در تاریخ نگاری معاصر ایران نقش مشکل و متناقضی به خود دیده است. بی تردید زمینه های اصلی ساختار سیاسی اجتماعی ایران مدرن در این دوره شکل می گیرد.
فتحعلی شاه برای اولین بار با قدرت های غربی در مقیاسی گسترده رو به رو می شود. با پدیده استعمار مواجه می شود و تلاش می کند با بسط قدرت حکومت مرکزی در سرتاسر ایران از طریق وصلت های متعدد با سران ایلات و قبایل و اشراف و اعیان سرتاسر کشور و انتخاب فرزندانش به حکومت های محلی در اقصی نقاط ایران، اقتدار دولت مرکزی را به گونه ای دوامدار در سرتاسر کشور پابرجا کند.
او با ایجاد ارتش مدرن و نهادهایی مانند وزارت خارجه و نیز تشویق و ترویج نثر ساده فارسی نیز به تحولات جدید پاسخ می دهد. بنابراین فتحعلی شاه و عصر او گذرگاهی است مابین ایران قدیم و جدید. برای فهم سیاسی فتحعلی شاه ابتدا باید پیش فرض های نادرست در مورد او را به کناری زد.
پیش فرض های نادرست
ابتدا باید به چند پیش فرض نادرست درباره فتحعلی شاه اشاره شود. اول این که می گویند قاجاریه نگاه ایلیاتی داشتند و دیدگاهی محدود و عاری از درک تحولات جهانی و منطقه ای داشتند. این نگاه از این جهت غلط است که قاجارها حداقل سیصد سال پیش از سلطنت شان در عرصه سیاست ایران و حتی جهان فعال بودند. سفیر دربار شاه طهماسب صفوی که به نزد سلطان سلیمان عثمانی رفت، قاجار بود، فرمانده کل قشون ایران در عصر شاه عباس دوم، قاجار بود. یعنی قاجارها با جهان آن روز آشنا بودند.
تبلیغاتی که می گوید فتحعلی شاه از جهان آن روز چیزی نمی دانست، جعلی و تخریبی است. مثلا جیمز موریه در کتاب «حاجی بابای اصفهانی» نامه ای جعلی و طنز از فتحعلی شاه خطاب به سفیر ایران در فرنگ درج کرده است که عبارات مضحکی به فتحعلی شاه نسبت داده شده است که آیا ینگه دنیا زیر زمین است یا روی زمین و آیا لندن جزو انگلستان است یا انگلستان جزو لندن یا چگونه می شود کفار فرنگی را مسلمان کرد که همه این ها یکسره دروغ است.
این در حالی است که در همین عصر فتحعلی شاه، گزارش دقیقی در وزارت خارجه از تحولات استقلال یونان داریم یعنی نه تنها این گونه که جیمز موریه نشان می دهد بی خبر نبودند که در ریزتحولات اروپا وارد بودند. یا ادعاهایی در کتاب عبدالله مستوفی که صد سال پس از فتحعلی شاه است به وی نسبت داده شده است که پس از جنگ ایران و روس شمشیر کشید و درباریان گفتند وای بر اروس، که این هم جعلی است نه سندی درباره آن است و نه دلیلی و عبدالله مستوفی معلوم نیست بعد از صد سال این ها را از کجا نقل می کند.
پیش فرض غلط دیگر این است که در عصر فتحعلی شاه ایران تجزیه شده است. به نسبت عصر قبل قاجار یعنی زندیه، ایران هیچ چیز کم که ندارد گسترش هم می یابد. در عصر زندیه اقتدار دولت بر خراسان و سیستان و بلوچستان و قفقاز و آذربایجان از میان رفته بود. برخلاف روایت شایع که کریم خان زند به احترام خاندان نادر به خراسان نرفت در عصر زندیه خراسان در عمل، در اختیار احمدشاه افغان قرار گرفته بود.
قفقاز از عصر صفوی حکومت های خودمختار داشت و پس از نادرشاه هم عملا راه استقلال را در پیش گرفته بود. ما بر آن مدعی بودیم و روس ها هم مدعی بودند. روس ها به مدد قدرت بیشتر و به یاری انقلاب صنعتی که در آن جا صورت گرفته بود و در ایران رخ نداده بود پیروز شدند، همچنین نقش فتحعلی شاه در بروز جنگ دوم ایران و روس نیز مورد جعل قرار گرفته است. فتحعلی شاه به هیچ روی مایل به وقوع جنگ دوم نبود و نه تنها سندی در این باره وجود ندارد بلکه در منابع تاریخی متقدم اشارات صریح مبنی بر مخالفت فتحعلی شاه با شروع جنگ وجود دارد.
دستاوردهای عصر فتحعلی شاه
در این عصر کشور به سمت وحدت و یکپارچگی رفت. به خصوص عباس میرزا بی تردید در ایجاد تفکر ایران مدرن موثر بود. پس از جنگ دوم ایران و روس، عباس میرزا برای جبران شکست از روسیه به خراسان رفته و در نگاه وی همین ایجاد دولت فراگیر قابل ملاحظه است.
در نامه های آخرش می نویسد: «کارهای خراسان الحمدالله... نظم کامل گرفته و کلمه واحده شده، دیگر کُرد و ترک و عرب و قرایی لفظش موقوف شد.» یعنی لفظشان به نفع ایران موقوف شد. درواقع همه در ایرانیتی که مورد نظر بود ،هضم و ادغام شدند. در مجموع در عصر فتحعلی شاه، برخی از مهمترین ملوک الطوایف و حکومت های محلی از میان رفتند.
حکومت قرایی ها در تربت، زعفرانلوها در خبوشان (قوچان)، شادلوها در اسفراین از جمله مهمترین حکومت های محلی بودند که در راستای ایجاد حکومت متمرکز فراگیر از میان رفتند و درواقع زیرساخت های اصلی دولت مدرن با این تمرکز قدرت فراهم آمد.
فتحعلی شاه برای دولت و منافع دولت احترام و شخصیت مستقلی از سلطنت و منافع خاندان خود قائل شد. برای نمونه او در نامه به یکی از مهمترین فرزندانش حسنعلی میرزا شجاع السلطنه، تلاش می کند وی را از منافع شخصی برحذر داشته و به اندیشیدن به دولت و منافع شخصی برحذر داشته و به اندیشیدن به دولت و منافع دولت ترغیب کند و در نامه ای به وی صراحتا می نویسد: «امروز کار از آن گذشته است که آن فرزند خیر خود را ملاحظه نماید، اندک فکر کند و ببیند خیر دولت شاهنشاهی چه چیز است.»
فتحعلی شاه تصویر روشنی از قلمرو ایران و مفهوم کشور ایران داشت. نامه فتحعلی شاه به زمان شاه افغان، سندی مهم بر این آگاهی است در آن می نویسد: «مرو و بلخ و اندخو و شبرغان و بدخشان و میمنه و هرات و سبزوار و بُست و نیشابور و طبس و قندهار و بامیان و بلوچستان و سایر مضافات خراسان در ازمنه قدیمه در عهود ماضیه و دوران صفویه موسویه به این مُلک موروث مقرره مسند پیرایه من وابسته بود.
چنانکه بخواهیم در حالت انتزاع دولتین به زیر سُم ستوران لشکریان بار دیگر خواهیم آورد. در مملکت قدیمه ایران زمین، چشم حرص و حق تمکنی نگشاید و ننماید. زیرا که این ملک محروسه و موروثه من است و حفاظت حدود و شرافت ناموس سلطنت از فرایض و شرایف انسانی ما بوده...» همین حساسیت را فتحعلی شاه در برابر عثمانی و در مورد مالکیت ایران بر سلیمانیه دارد.
فتحعلی شاه در صفر 1239 در نامه ای به عباس میرزا نایب السلطنه بر حق حاکمیت ایران بر ایلبابان که اهالی سلیمانیه بودند، به رغم عهدنامه ارزروم تاکید کرده و در این باره تصریح می کند: «در هیچ ماده سخن نداریم مگر در باب ایلبابان که سال های سال است روی تو کل به جانب این دولت ابد مدت آورده و دست توسل به دامان خدّام اعتاب ما زده اند و هرگاه آن ها را حکما و حتما به وزیر بغداد بسپاریم و از آستان دولت پایدار متنزع سازیم، کسر شأن دولت و منافی غیرت سلطنت خواهدبود.»
مواجهه فتحعلی شاه با آل سعود
فتحعلی شاه همین حساسیت و توجه را در مورد بحرین و در مواجهه با آل سعود نیز دارد. در عصر فتحعلی شاه عامل جدیدی منجر به ناآرامی در جنوب خلیج فارس شده بود، این عامل جدید، حضور عرب های سعودی وهابی در کرانه های جنوبی خلیج فارس بود. در سال 1224 قمری عبدالعزیز محمد بن سعود که بر نجد سلطه یافته بود و به آیین محمد بن عبدالوهاب درآمده بود به قطر و بحرین یورش برد.
دیدار سفیر فرانسه عباس میرزا
تجاوز ابن سعود به بحرین با کشتار زائران امام حسین (علیه السلام) در کربلا به وسیله نمایندگان ابن سعود و نیز نامه توهین آمیز وی به فتحعلی شاه همراه شد. فتحعلی شاه در برابر تهدیدات ابن سعود به وی پاسخ داد: «ما به حسینعلی میرزا (پسر فتحعلی شاه و حکمران فارس) شیربچه خلافت و صاحب قدرت در سواحل عمان، فرمان می دهیم که به شما چه در خشکی و چه در دریا، در نهان و آشکارا، پاسخ دهد که خداوند شهرها را برای ما تسخیر کرده و تدابیر امر دریاها را به عهده ما قرار داده است.»
به دنبال این نامه نگاری، بنا به امر فتحعلی شاه، حسینعلی میرزا فرمانفرما حکمران فارس، سپاهی را بسیج کرده و به فرماندهی صادق خان دولو قاجار به محل استقرار سپاهیان ابن سعود در مسقط سیل داشت. بین سپاهیان دو طرف جنگ سختی دربر می گیرد که به شکست و نابودی کامل سپاه ابن سعود می انجامد.
متعاقب این جنگ، قشون ایران، به نجد لشکرکشی کرده و تا نزدیک درعیه (محلی در مجاورت ریاض کنونی) پیش رفت. پیش روی نظامیان ایرانی در نجد، واکنش آشتی جویانه ابن سعود را دربر داشت و وی با فرستادن نماینده ای به دربار ایران، سعی کرد مناسبات دوجانبه را بهبود بخشد. به دنبال این اقدام، نظامیان ایرانی از نجد عقب نشینی کردند و سعودی ها نیز از یورش به ساحل خلیج فارس دست برداشتند.
فتحعلی شاه دلبسته ایران باستان بود. در تخت مرمر که به دستور او ساخته شده است همه نمادهای اسطوره های ایرانی و حتی اشاره به تخت طهمورث دیوبند که بر دوش دیوان استوار بود قابل ملاحظه است. تاج کیانی را نیز به سان عصر باستان احیا کرد و مراسم سلام و موسیقی و شعرخوانی را با همان شکوه قابل قیاس با عصر ساسانی رایج کرد.
فتحعلی شاه در ضمن مردم دار نیز بود، چنانچه در همان نامه به شجاع السلطنه که پیش تر به آن اشاره شد، فتحعلی شاه بارها فرزند خود را به مردم داری تشویق کرده است، می نویسد: «تمام خلق مملکتی را که نمی توان بی موجبی مورد سیاست داشت و با عدم تقصیری ظاهر همه بندگان خدا را آزرد.»
فتحعلی شاه حکومت با بیم و ارعاب را غیرممکن می دانست و تنها راه حکمداری را همراهی مردم. در همین نامه شجاع السلطنه مینویسد: «چنانچه فی الواقع کار او با این مردم پیشرفت نخواهدکرد و باید مردم خراسان را عموما مورد سیاست داشت و خراب کرد و آن فرزند را به بیم محض آن جا مسلط کرد. مشکل می بینم که کار آن جا به اصلاح دربیاید و او تواند از عهده کار آن مملکت برآید. بنابراین فکری باید کرد که پیشرفت داشته باشد.»
واقعیت تاریخی جنگ دوم
در مورد جنگ دوم ایران و روس که فتحعلی شاه در تاریخ نگاری رسمی ایرانی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است، باز اسناد تصویر متفاوتی از سیاست ورزی و میهن دوستی وی نشان می دهند. در تاریخ نگاری معاصر، فتحعلی شاه به بی توجهی و سهل انگاری در شعله ور کردن آتش جنگ دوم ایران و روس و عدم محاسبه توان خود و دشمن متهم می شود. حال ببینیم در عمل دومین شاه قاجار چه محاسبه ای از مخارج و هزینه های جنگ داشته است.
او در نامه ای به عباس میرزا ولیعهد در بحبوحه جنگ ایران و روس درباره هزینه های بسیج قشون می نویسد: «معلوم است معادل پنجاه هزار پیاده و سواره که از ممالک عراق و قاضی بلاد خراسان و دشت قبچاق احضار بشود، در این فصل زمستان که خلاف عادت سپاه کشی ایران است، وجه بالاپوش و مواجب و سایر خرج های واجب آن ها روی هم کمتر از نفری صد تومان و صد و پنجاه تومان نخواهدشد، سوای دو کرور علیحده که برای تدارک بیوتات و مخارج و انعامات اتفاقیه این سفر، تحویل و به امانت معتمدالدوله تفویض فرموده ایم و سوای دو کرور بقایا و مالیات امساله که به واسطه انقلابات این دو ساله بعضی تخفیف شده و بعضی تکلیف نشده بالتمام باقی محل و موقوف و لم یصل می باشد.
این ها همه را که حساب کنی نقصان دخل ما و توفیر خرج دیوان اعلی درین طرف قافلانکوه علی العجاله از بیست کرور گذشته است.»
دیگر اتهام متوجه فتحعلی شاه خساست و عدم هزینه برای جنگ ایران و روس است که در همین نامه می توان صحت این اتهام را سنجید و آن را نیز غیرمستند و ناصحیح دانست. جایی که شاه به زبان کنایه و اشاره می گوید هشتاد کرور طلا خرج جنگ کرده و آهی در بساط ندارد ولی باز هم به هر بهایی شده خرج جنگ را متقبل خواهدشد:
«بلی چندی قبل بر این که سیف الملوک میرزا، طلای مسکوک خزانه عامره را هشتاد کرور می گفت، شاید که در خزانه خاطر آن فرزند باقی باشد، شایسته شأن و شوکت ما نیست که بگوییم نداریم و هم چو حرفی به زبان بیاوریم جرا که منعم هر نعمت و وهاب بی منت عم جوده و عز وجوده، دست ما را بالاتر از هر دست و هست ما را افزون تر از هر هست، خواسته است... پس با وصف آن اظهار نیستی کردن و عذر تنگدستی آوردن العیاذبالله نوعی از کفران نعمت و انکار رحمت خواهدبود، اما اگر آن فرزند را شرفیابی آستانه اعلی، انشاالله تعالی مرزوق شود به چشم عبرت خواهددید که چگونه یک بار آکنده ها پراکنده گشته و اندوخته ها انداخته شده.»
دیگر اتهام متوجه دومین شاه قاجار بی سیاستی وی در مقابل همسایگان است.
اما نفی این اتهام را در کلام او به عباس میرزا ببینیم: «استرضای مردم و استعداد لشکر و تحصیل دعای خیر و حسن سلوک با دولت های همسایه که برخلاف سابق مایه حصول نام نیک دولت باشد و خلاف دستورالعمل اولیای این حضرت نباشد یا باز از یک طرف به حرف هر بی مایه بنای برهم زنی با هر همسایه خواهدبود.»
و نکته دیگر این که رجزخوانی وای بر حال روس نداشته بلکه اشتیاق وافر به صلح با روسیه در ضمن آگاهی بر ضعف خود و از سویی دیگر آمادگی برای پایداری داشته که همین عزم در خروج روسیه از آذربایجان موثر بوده است. چنانچه به عباس میرزا در پایان نامه اش درباره سرنوشت جنگ دوم ایران و روس تاکید می کند: «لنا سلم لمن سالم و حرب لمن حربا (ما در مقابل صلح جو، صلح جوییم و در مقابل جنگجو، جنگجو) اگر صلح می جویند حاضر و آماده ایم و اگر جنگ می خواهند تا همه جا ایستاده ایم.»
جمع بندی
در برآیندی از مطالبی که بیان شد باید گفت در عصر فتحعلی شاه، مفهوم سیاسی ایران بسیار پررنگ شد و زمینه های لازم برای ایجاد دولت و ملت نوین ایران فراهم شد. نثر فارسی ساده شد، حکومت های خودمختار و ملوک الطوایفی ضعیف شدند، ایران در عرصه بین المللی فعال شد و وحدت کشور برای اولین بار پس از سقوط صفویه در دورانی طولانی تامین شد و همین زمینه امنیت و رشد اقتصادی و حتی پیش زمینه تحول فکری بعدی شد.
منبع: هفته نامه صدا - محمدعلی بهمنی قاجار