امیر محبیان: فقدان اختلاف نظر در مجلس به نفع مردم نیست/ من از آنان که شوق کودکانهای برای ریاست مجلس نشان میدهند؛ خوف دارم/ راه رئیسی برای رسیدن به ریاست جمهوری خیلی دشوار نیست
برای رئیسی نیز احتمالی هست اما او که در مسند قوه قضا انصافا خوب شروع کرده بود به مرور در لابهلای چرخ دنده بوروکراتیسم قوه از خلاقیت افتاد و بعضا به دام شعارهای سیاسی ای افتاد که سخت و البته به درستی از آن حذر داشت. او اگر طرحی در سر دارد باید این یک سال طلایی را قدر بداند و جایگاه خود را در نزد مردم با کار درست و طرحهای ابتکاری و مردمی بالا برد. راه او برای انتقال از مسند ریاست قضا به ریاست جمهور خیلی دشوار نیست؛ شجاعت و برنامه و انصاف در رفتار میخواهد که این آخری مفقوده سیاست ماست.
به گزارش دیده بان ایران؛ کسانی که تا دیروز انتقادات زیادی نسبت به مجلس دهم داشتند در مجلس آینده حضور خواهند داشت و عیار واقعی آنها برای مردم مشخص خواهد شد. ردصلاحیتهای گسترده اصلاحطلبان سبب شد تا مجلس آینده بهصورت کامل در اختیار اصولگرایان قرار بگیرد. مجلسی که از بیرون و درون با چالشهای جدی مواجه خواهد بود. از یک سو چالشهای اقتصادی و اجتماعی مجلس آینده را در یک آزمون بزرگ قرار خواهد داد و از سوی دیگر یکدست شدن فضای مجلس پتانسیل واگرایی و اختلاف را در جریان اصولگرایی افزایش خواهد داد. مجلسی که از هم اکنون مدعیان زیادی پیدا کرده و از احمدینژادیها، قالیبافها و پایداریها مدعی ریاست بر آن هستند. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی مهمترین چالشها و فرصتهای پیش روی مجلس یازدهم، «آرمان ملی» با دکتر امیر محبیان، تئوریسین اصولگرا و موسس حزب نواندیشان گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
آیا یکدست شدن مجلس آینده به سود اصولگرایان خواهد بود یا به ضررشان؟ چرا؟
اگر اختلاف نظر را با وجود اختلاف بهطور کلی یکی نگیریم که میتوان اختلاف نظر داشت ولی جنگ و دعوا نداشت، طبعا یکدستی و فقدان دیدگاههای متفاوت به ضرر همه خواهد بود، فرقی نمیکند مجلس در اختیار اصلاحطلب باشد یا اصولگرا. از اختلافنظر است که ایدههای نو بهدست میآید و اشتباهات مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد. از طرف دیگر یکدستی مجلس اگر به معنای آن باشد که همگان یک اندیشه داشته باشند و نمایندگان در ارزیابی طرحها و لوایح یک گونه بیندیشند؛ این امر نه شدنی است و نه مفید. نمایندگان از مناطق مختلف با مطالبات متفاوت و با زمینههای گوناگون فکری در مجلس حضور مییابند حالا گرایش سیاسی آنها اصلاحطلب باشد یا اصولگرا، یکدستبودن آنها به معنای نادیده گرفتن اختلاف طبیعی مطالبات و نظرات بهدلیل فرمان حزب یا جناحشان خواهد بود که طبعا مجلس را به پادگان تبدیل خواهد کرد. با شناختی که از اختلاف دیدگاههای درون جریان اصولگرا وجود دارد؛ هیچقدرتی نمیتواند آنها را در موضوعات مختلف تماما به یک موضع برساند؛ حتی اگر در یک طرح و لایحه به یک نظر برسند؛ امکان تداوم آن نیست. از سوی دیگر فرض کنیم که این امر شدنی باشد؛ فقدان اختلاف نظر به نفع مردم نیست؛ از اختلاف نظر است که پایش طبیعی رفتارها و کشف فساد و زدوبند صورت میگیرد. ضمن آن که غلبه یک دیدگاه به معنای سرکوب دیدگاه منتقد خواهد بود که هیچعقل سلیمی که تجربه دیکتاتوری را داشته باشد؛ آن را توصیه نمیکند. تردید نکنید، یکدستی مصنوعی نمایندگان به پنهان شدن خلاف و اشتباه میانجامد و مردم از آن متضرر میشوند. پس عقلا و برحسب تجربه اختلاف نظر خوب است؛ آنچه که نامطلوب است چالشهای افراطی و مسالهسازی و حاشیهپردازیهای بیهوده و اتلاف وقت نمایندگان با بازیهای پوچ و وقت گیر دعواهای جناحی و کاهش کارآمدی و به حاشیه بردن مطالبات مردم و منافع ملی و نگاه تخصصی به طرحها و لوایح و دور شدن از وظایف حقیقی نمایندگان مردم است.
غیاب اصلاحطلبان در مجلس و فاصلهگیری آنها از قدرت سبب کاهش سرمایه اجتماعی نظام نخواهد شد؟
متاسفانه حضور نه چندان مفید اصلاحطلبان در مجلس دهم و مجالس پیش از آن، زمینهساز کنار گذاشته شدنشان در انتخابات مجلس یازدهم شد. هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرای ما گرفتار یک بیماری سیاسی جدی هستند؛ یعنی ندیدن مطالبات حقیقی مردم و عدم ارزیابی دلایل رویگردانی مردم از آنها. هر دو جریان بالا و پایین میشوند ولی این محصول نگرش، بازنگری عقلانی و علمی کارکردشان نیست. نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان با خود نمیاندیشند که اگر نگرش مردم به نیروهای موجود در صحنه سیاسی، موجب ظهور و صعود و سقوط جریانات در عرصه سیاست و انتخابات میشود؛ چرا با ارزیابیهای دقیق، شاخصههای مطالبات مردم را بطور دقیق استخراج نمیکنیم تا منحنی رفتار سیاسی خود را با منحنی مطالبات مردم منطبق نماییم؟ واقعیت آن است که جریانات سیاسی ما (همه جریانات) به دلایلی که قابل فهم است و در تجربه سیاسی و نیز تاریخ سیاسی و ماهیت قدرت در ایران ریشه دارد؛ منحنی رفتار خود را با منحنی تمایلات قدرت حاکم تطبیق میدهند و نه مطالبات مردم. حتی مدرن شدهترین سیاستنامه نویسان احزاب و جریانات اصلاحطلب هم در تز معروف “فشار در پایین، چانه زنی در بالا» عملا در نگاهشان اصالت با قدرت حاکم بوده و به مردم فقط نگاه ابزاری دارند. برای همین است که هرچند مردم در چارچوب بسته انتخاب میان قرمز و آبی گیر افتادهاند و منطق گزینششان فرار از بدتر به سوی بد است؛ اما در فرآیند زمان آنچه اتفاق افتاده است ریزش سرمایه هر دو جریان به نفع ناامیدی و عدم مشارکت است. روشن است که با کاسته شدن از امید مردم به تحول و اصلاح امور، از شوق آنان برای حضور کاسته میشود و این امر شدیدا به سرمایه اجتمایی نظام سیاسی یعنی اعتماد مردم به حاکمیت که شرط اولیه استحکام پایههای هر نظام سیاسی است؛ صدمه میزند.
تحول رخ داده در معادلات قدرت در انتخابات مجلس یازدهم زمینهساز چه دگرگونیهایی در ساختار سیاسی ایران خواهد بود؟
حتما موجب تغییراتی خواهد شد ولی این تغییرات، اساسی و رو به بهبود نخواهد بود. من شاهد هیچتغییری در نگرش و طبعا رویکرد برگزیدگان نیستم؛ البته بعضی نوآمدگان در حوزه سیاست تلاش خواهند کرد خودی بنمایانند و گردی برانگیزند، اما زود تب تندشان عرق خواهد کرد و گرد سم اسبانشان فرو خواهد نشست؛ زیرا تحلیل و تحقیقی ریشهدار و نیز عزمی پایدار، پشتوانه کردار سیاسیشان نیست. آنان که تازه رسان سیاستند معمولا نگاهی ایده آلیستی و هیجان محور به سیاست دارند ولی متاسفانه پس از چندی در بازی واقعیتها چنان گره میخورند که در گرداب «نمیشود و نمیتوانیم و نمیگذارند» غرق میشوند و در تله «فرصتطلبی و خر خود را بران» فرو میغلطند، البته این قضاوتی برای همگان نیست؛ اما روند روشنی است که نمیتوان آن را نادیده انگاشت؛ که به گمانم محصول فقدان اصالت و ریشه سیاسی و نیز فقدان دانش عمیق نسبت به تاریخ سیاسی نزد بعضی از برون جهیدگان ناگهانی از زمین سیاست است، البته امید دارم این تحلیل و نگرش و پیشبینی بدبینانه من با ظهور نیروهای سیاسی آگاه و پر شور و شعور، غلط از آب درآید و شاهد فعالانی در عرصه مجلس باشیم که به جای آنکه اسیر امواج اقتضائات دروغین شوند؛ امواج مطالبات مردم را به مجلس هدایت کنند و قطار دور افتاده از مسیر مدیریت درست را به روی ریل واقعیت و علم و پیشرفت کشور هدایت کنند.
از بین سه طیف احمدینژادیها، پایداری و طرفداران قالیباف کدام یک مدعی رهبری مجلس آینده خواهد بود؟ چرا و چگونه؟
همگان طالب قدرتند، چه هشیار و چه مست؛ همه میخواهند بر آن کرسی در رأس بنشینند ولی متاسفانه نمیاندیشند؛ پس از صعود بر کرسی قدرت آنگاه چه؟ همانطور که جهانداری سختتر از جهانگیری است؛ درست عمل کردن در قدرت بیش از کسب قدرت اهمیت دارد. من از آنان که شوق کودکانهای برای ریاست مجلس نشان میدهند؛ خوف دارم، بیش از همه برای این ملت بحران زده. اینان چون بر صندلی بنشینند تمامی نواقص روحیشان به مدد قدرت امکان ظهور مییابد و فاجعهای شکل میگیرد که مهمترین آن متوسل شدن به هر کاری برای ماندن بر آن صندلی است. نهایت هم گوششان تیز و چشمشان نابینا و شمشیر عزمشان کند و رویشان از پایین به بالا میشود. مردمان، عوام و بازیچه میشوند و مصلحت، حفظ بر کرسی قدرت نشستگان همچنان بر سریر قدرت. در میان سه طیف پیروان احمدینژاد و پایداری و قالیباف؛ به گمانم احمدینژاد شخصا نگاهی به مردم دارد؛ هرچند از منظر خاص خویش ولی هوادارانش در مجلس بیشتر به سرمایه اجتماعی او در نزد تودههای فقیر چشم دارند تا به مطالبات آن تودههای فقیر؛ اینان نیز چون بر سریر بنشینند در مییابند که ابتدا برای ماندن بر سریر، باید از مراد خویش فاصله گیرند و برای اظهار اطاعت به او سنگی بپراکنند؛ بزرگی این سنگ نیز با کوچکی آنان نسبتی معکوس دارد؛ هرچه کوچکتر باشند سنگشان بزرگتر خواهد بود. پایداریها سربازان پا به رکاب مطالباتی هستند که بیشتر منافع و اقتضائات دیدگاهی خاص و صاحبان قدرت را به دیده دارند و از گذشتگان خود بیش از تجربیات، خشم و تندخویی و تندرانی مرکب مطالبات را به میراث بردهاند البته حتما بودنشان در مجلس مفیدتر از نبودنشان است. شک دارم که کرسی را به آنان بسپارند؛ اگر هم بسپارند نهایتا یا آنان عرصه سیاست را پرتلاطم خواهند کرد و یا واقعیات سیاست آنان را خاموش و سر بزیر. البته احتمال گزینه دوم را بیشتر میدانم. اگر به کرسی ریاست برسند؛ باید دید هدف داستان برزمین کوبیدن کدامین جریان بوده است؟ زیرا تجربه ثابت میکند آمدن یکی برای راندن دیگری است و الا آمدگان همواره به خودی خود خود اصالتی ندارند. اما قالیباف؛ او سرداری در این عرصه است که البته تا چندی پیش سپاهی نداشت اما توانسته است؛ سپاهی و ملزوماتی برای خود فراهم کند. نامی دارد و نشانی، اما همچنان دشمنانی سختجان و تیززبان از دو گروه پیشین. تجربه خوبی از مدیریت بالا به پایین اما فاقد تجربه محیط چالشی و جانکاه مجلس. خوش سخن است اما دانسته نیست که تا چه حد برخویش مسلط است و میتواند در میانه دعواهای زرگری و غیرزرگری مجلس بر اعصاب و جایگاه خویش استوار بماند. شاید بکوشند این سقف را با ستونهایی از جریانات پیش گفته یا با نمایندگانی با تجربه در هیات رئیسه پابرجا نمایند تا به زمانش او نیز تجربه یابد البته تیز و هوشمند است در یادگیری.
کدام طیف پتانسیل واگرایی و خودمحوری بیشتری خواهد داشت؟
سیاست پیشگان اساسا در خودمحوری ید طولایی دارند اما دانستن این چندان مهم نیست؛ آنچه ارزشمند است و به ما قوه پیشبینی رفتارهای آتی را میدهد؛ کشف سازوکار خودمحوری یا واگرایی است. در سیاست هر قوم و ملتی بر حسب نگرش آنان به موتور محرکه سیاست؛ محوریت معنا مییابد. اگر محور، مردم و مطالبات آنان باشد؛ واگرایی و همگرایی حسب قرب و بعد به آن محور معنا مییابد. نظرسنجیها و یافتن ضریب فاصله از مردم همگرایی و واگرایی را دامن میزند. تاریخ معاصر میگوید در میان ما، محوریت نه مطلقا در راس است و نه در ذیل؛ سیاستمداران ما رویکردی دوگانه دارند؛ دل با قدرت دارند زبان با مردم؛ البته برای مردم شمشیر میزنند اما غنایم را به پای کرسی قدرت میریزند؛ از اینرو کمند کسانی که اگرهم در آغاز در دیده مردم بودند؛ تاپایان در دل مردم مستمر بپایند. روشن است که وزن این دو محور از جریانی و جناحی به جریان و جناح دیگر متفاوت است؛ همچنان که از شرایطی به شرایط دیگر. اصلاحطلبان بر وزن مردم (ولو به ظاهر و ابزار انگارانه) تاکید بیشتری دارند و اصولگرایان بر حاکمان (البته با توجیهی مبتنی بر باور شرعی)؛ اما پس از کسب قدرت و عبور از عرصه انتخاب خلق، هر دوان به همگرایی میرسند و مصالح حاکمان با اتکا به استراتژی بقا محوریت مییابد. پس اگر این فرض را درست بدانیم، معادله آسان بهدست میآید. هر گروه هرچه از محور دور گردند اختلاف افزونتر و هرچه به محور نزدیکتر گردند وحدت بیشتر خواهد شد. آنان که قدرت ثقل اکبرشان است؛ چون از آن فاصله گیرند سخنان مردمی گفته و چون به آن میرسند؛ مصلحتها را دهانپوش منتقدان میکنند.
آیا معادله تبدیل لاریجانی به قالیباف در دستور اصولگرایان مجلس آینده قرار گرفته است؟
هرچه در مجلس یازدهم آنکه بر رأس مینشیند؛ شناختهتر باشد در برابر دولت بویژه در سال آخر گردن افرازی بیشتری خواهیم دید؛ اگر قرار باشد دولت به آرامی از کرسی فرود آید؛ رئیس کمتر شناخته شدهتر و در دستتر خواهد بود.
چه آینده سیاسی برای علی لاریجانی متصور هستید؟
احمدینژاد افول لاریجانیها را دیده و شنیده بود و تشخیص او چندان هم نابجا نبود. اما آنان ریشهدارتر از آنند که به ناگهان از صحنه حذف شوند؛ این وزنهها در سبدی گرد خواهند آمد تا در زمانش کفهای را سنگین کنند؛ حال آن کفه کدامست و آن سبد کدام؛ دیری نخواهد گذشت که همگان بدانند.
چه آینده سیاسی برای قالیباف متصور هستید؟
قالیباف برپایه میانگین سنی سیاستمداران ما، جوان است و همچنان جویای نام. نیروی انتظامی و شهرداری تشنگی او را سیراب نکرده است و البته توان و لیاقت را هم از خود نشان داده است. دو گره اساسی در کار دارد که آینده او را تعیین خواهد کرد. نخست آن است که وزن و تجربه مدیریت او از وزن سیاستمداریاش سنگینتر است؛ از این رو همواره سامان سیاسیاش را بهرغم جوانان جویای نام اطرافش در نهایت به جمعیت ایثارگران و ارتباطات خاص آنها (واقعی یا وهمی) کنترات داده است. دوم آنکه دشمنان سرسختی دارد که او را به هیچوجه برنمیتابند؛ اصلاحطلب و اصولگرا. اینان برای کنارزدنش هر کاری را ممکن میدانند؛ در هر حال، هنوز برایم روشن نیست که جایگاه او در سیاست اصالتا است یا وکالتا؛ اما در شرایط جدید زود خواهیم دانست.
احمدینژاد در کجای بازی آینده اصولگرایان قرار دارد؟
احمدینژاد، در صحنه سیاست به ظاهر پیچیده ولی در باطن ساده سیاست ما طرفه بازیگری است؛ ایمان او به خود و باورهایش بر هر چه دیگر پیشی میگیرد؛ ساده مینگرد اما بازی و معادلات قدرت را خوب دریافته است؛ شجاعت و بلکه جسارت آن را دارد تا منتهی الیه خطوط قرمز پیش برود و البته از آن عبور نکند. با دل مردم عام خوب ارتباط یافته است و به سرزنش نخبگان شیک و مجلسی توجهی ندارد. برای خود جهانبینیای دارد که بر اساس آن عمل میکند؛ برنامههایش را بر کاغذی نوشته در جیب خود نهاده و کسی از آن خبر ندارد حتی نزدیکترین کسانش؛ داستانی است که پایانش نامعلوم است و طبعا جذاب. میکوشد آیندهاش را خودش بنویسد اما تردید دارم بتواند. او قادر است همگان را متعجب کند. عمده اهل سیاست ما اعتبار از جایگاه میگیرند اما احمدینژاد هر جا که باشد؛ خودش است البته شگفتیآفرین. در میان سیاستمداران در قدرت هیچکس او را نمیخواهد اما او هم هیچکجا با کارت دعوت نیامده است؛ همیشه خودش را تحمیل کرده است؛ مثل بچه ناخواستهای است که با چنگ و دندان میماند؛ داستان او هنوز ادامه دارد.
مهمترین هدف اصولگرایان در مجلس آینده چه خواهد بود؟ آیا مجلس آینده به سمت تصمیماتی مانند خروج از برجام و یا استیضاح اعضای ارشد دولت خواهد رفت؟
مجلس آینده دو راه فراروی خویش دارد؛ ادامه مسیر گذشتگان و غرق چالشهای سیاسی و بازیهای در انتها یکسره پوچ گردد؛ به کینههای در دل مانده و زبانهای پر از نیش و کنایه مجال ظهور دهد یا قطار برون افتاده از ریل مدیریت کشور را به ریل صحیح مبتنی بر دادهها و برنامههای صحیحی مدیریت بازگرداند. امید خوشبینانه من رخ دادن دومین است اما تجربه و بدبینی برخاسته از آن احتمال نخستین را بیشتر میداند.
خطر رادیکالیزه شدن مجلس آینده را به چه میزان جدی میدانید؟
در اینکه امیدهای تازه سربرآورده کسب قدرت کامل در 1400 در حال تبدیل شدن به عزمی سخت برای فروکوفتن دولت حاضر بهگونهای است که مجالی برای حامیان اصلاحطلبش در رقابت با جریان جویای کرسی ریاست جمهور فراهم نکند؛ تردیدی نیست. اما در اینکه دولت بیزبان کنونی نیز تا توانسته است خلق را علیه خود آشفته است؛ نمیتوان تردید کرد؛ این به معنای محیطی مساعد برای قربانی کردن دولتی است که خلق نیز خون ریخته او را میطلبند و بر مردهاش اشک نخواهند ریخت. چنین وضعی همگان را برای حمله به آن بر سرشوق میآورد مگر آن که رئیسجمهور کنونی محافظهکارانه و محجوبانه رخ بر زمین، ایفای نقش قربانی حیثیتی را بپذیرد و به امید بقای بیدردسر و زیست در جایگاهی بیخاصیت اما نامدار سکوت را بر دست و پا زدنهای لحظه آخر ترجیح دهد. در این حالت شمع دولت روحانی به آرامی خاموش میشود؛ هرچند اصلاحطلبان از او جنبشی و هیاهویی میان خلق خواهند خواست در تنور آن نان خود بپزند که در آن البته سخت استادند. اما روحانی به گمانم چنانچه اطمینان یابد؛ صلاح خویش بر مصلحت پیمان با حامیانش ترجیح خواهد داد.
آیا از دل مجلس آینده رئیسجمهور بعدی ایران سر بر خواهد آورد؟
در گردونه سیاست ایران ناممکن، ناممکن است و هر امری ممکن است؛ الا موارد خاص. اما در انتخابات ریاست جمهوری امکان اینکه مثلا قالیبافی که تازه بر مسند ریاست مجلس تکیه زده به سوی سکوی ریاست جمهوری بجهد اگر نامحتمل نباشد ولی بسیار کم است؛ اگر در رسیدن به کرسی ریاست مجلس هم ناتوان باشد به نحو اولی کرسی ریاست جمهوری فعلا از او دورتر خواهد بود. برای رئیسی نیز احتمالی هست اما او که در مسند قوه قضا انصافا خوب شروع کرده بود به مرور در لابهلای چرخ دنده بوروکراتیسم قوه از خلاقیت افتاد و بعضا به دام شعارهای سیاسی ای افتاد که سخت و البته به درستی از آن حذر داشت. او اگر طرحی در سر دارد باید این یک سال طلایی را قدر بداند و جایگاه خود را در نزد مردم با کار درست و طرحهای ابتکاری و مردمی بالا برد. راه او برای انتقال از مسند ریاست قضا به ریاست جمهور خیلی دشوار نیست؛ شجاعت و برنامه و انصاف در رفتار میخواهد که این آخری مفقوده سیاست ماست. البته گزینه سومی برای انتخابات ریاست جمهوری نیز هست که تابعی از شرایط سیاسی - اقتصادی و منطقهای کشور در زمان انتخابات خواهد بود.
اصولگرایان با کاهش سرمایه اجتماعی برای تحقق اهداف خود چه خواهند کرد؟ آیا همچنان روی حذف رقیب حساب میکنند؟
نظارت کار شورای نگهبان است؛ اما اصولگرایان نیز از تبعات آن بهره برده و میبرند؛ چنانچه روحانی و عارف هم از آن بهرهها بردهاند. آیا این کار درست است یا خیر بحث دیگری است، اما طبیعی است که اهل سیاست نقد را به نسیه نمیدهند./ آرمان ملی