اعتراف عضو شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان به اشتباهات این جبهه؛ در حوادث کارگری مثل هفتتپه، محیطزیستی، معلمان و... باید محکم تر می ایستادیم/ قدرت محوران صرف به اصلاحطلبان ضربه زدند
عبدالله ناصری: اگر اصلاحات بر سر قدرت باشد طبعا بهعلت نوع ساختار قدرت در ایران مجبور به مصالحه و معامله با راس یا رئوس قدرت میشود آن هم برای مردم که بتوانند زندگی مقبول نسبی داشته باشند. همان چانهزنی از بالا که در سالهای 76 تا 84 شاهدش بودیم. اصلاحات اگر در متن جامعه مدنی باشد چون نقد قدرت کار اصلی او خواهد بود مصالحه با قدرت تأثیری جز استهلاک سرمایه اجتماعی ندارد. ببینید امروز دو قطبی «حاکمیت-جامعه مدنی» هم کیفیت جدیدی دارد هم کمیت معناداری. بنابراین مصالحه قدرت تمامیت خواه با اصلاحگری شهروندمحور هم بیمعناست و هم غیرمؤثر!
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ عبدالله ناصری، فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است که بدلیها و قدرتمحوران صرف به اصلاحطلبان ضربه زدند. او با تأکید بر لزوم شفافیت در جبهه اصلاحات میگوید: در عصرجدید شاخصها را باید شفاف اعلام کرد وائتلافهای بینالعباسینی دیگر مفید نیست. ناصری معتقد به گشایش فصل جدید در روند فعالیت اصلاحات است و در همینباره میافزاید که در فصل جدید باید عضویت درجبهه یا شورا را با یک آییننامه منطقی پیشبینی کرد و احزاب اصلی و جدی جبهه هم نباید نگران عدمهمراهی احزاب غیرمؤثر باشند، در انتخابات اسفند دیدیم اصلا جای نگرانی نیست. گفتوگوی ما با ناصری درباره چرایی و چگونگی سرنوشت اصلاحات در سپهر سیاسی آینده کشور درپی میآید.
چند صباحی است که آینده سیاسی اصلاحات به محاق رفته است و شاخصترین چهرههای آن نسبت به تراز سیاسی این جریان ابراز نگرانی میکنند؟ خرداد امسال بروز و تولد جریان اصلاحات در ایران 25ساله میشود، یعنی سنی که قاعدتا باید اوج ثمردهی یک حرکت نظاممند باشد. چه شده که اصلاحات به جای وسعت بخشیدن به شعارهایش و شاخوبرگ دادن به آرمانهایش در اعلام نگاه و برنامهاش به آینده مردد شده و عاجز مانده است؟
گفتمان اصلاحات شفاف وروشن است و هیچ راهی جز اصلاحات برای توسعه نجاتبخش ایران متصور نیست، آن هم برای ملتی که ۴۰سال پیش راه دیگر را یعنی انقلاب را تجربه کرده و امروز معتقد است هنوز به اهداف اصلی نرسیده است. اگرمنظورتان این است که تأثیر تشکیلاتی اصلاحات به محاق رفته است، باید تأیید کنم که بله در محاق است و مدتی است کماقبال واقع شده و علت هم بیشتر نگاه موسع این گفتمان به توسعه ائتلافی است نه توسعه گفتمان تشکیلات. البته این نگاه هم اجتنابناپذیر بود در شرایطی که قدرت اصلی دنبال حاکمیت یکدست بود. یعنی اصلاحطلبان توان خود را بیشتر متمرکز کردند به رفتار سلبی در رقابتها یعنی گسترش دامنه «نه» به رقیب اقتدارگرا و نه گسترش دامنه «آری» به اصلاح. این راهبرد در درازمدت خلوص جبهه اصلاحات را تقلیل داده است و میتوان گفت علت نگرانی و تردید نیروهای اصلی اصلاحات هم همین است که رفتار سلبی رقابتی به مرور و بهدرستی ارزیابی جامعه مدنی را مخدوش کرد. بهنظر من اگر اصلاحات و اصلاحطلبان اصلی راهبرد «ایجاب در کنشگری» را اصل میگذاشتند، در درون منسجم و یکدست میبودند و پس از ربع قرن مثل پویایی گفتمان، تشکیلات بسیار پویاتری در اختیار داشتند. اما نمیتوانم از علت دیگری چشم بپوشم. اقلی از اصلاحطلبان بودند که همراه سیاستورزی و کنشگری خود ملکات «اخلاق-تشکیلات» را نهاینه میکردند. اکثر آنها فقط دغدغه کار تشکیلاتی مرسوم را دارند این دسته دوم پس از مدتی همان بدلیهای پر ادعا شدهاند.
نقش پدرخواندههایی که فقط در بزنگاه انتخاباتی حاضر و ظاهر میشوند چیست؟
از آن دسته دومی که عرض کردم کسانی اگر باشند که مقداری پول و رسانه داشته باشند بلافاصله محوریت پیدا میکنند و همینها پدرخواندههای جبهه میشوند و چون پول و رسانه در فصل انتخابات کارکرد اصلی را دارد تلاش غالب در فصل انتخابات است، بهعبارتی میداندار اصلی میشوند و از آنجا که عقلا و بزرگان جبهه بنا را بر حفظ ائتلاف گذاشتهاند جبرا کوتاه میآیند.
ابقای در قدرت و مصالحه اصلاحات با قدرت چقدر تأثیرگذار بوده است؟
اگر اصلاحات بر سر قدرت باشد طبعا بهعلت نوع ساختار قدرت در ایران مجبور به مصالحه و معامله با راس یا رئوس قدرت میشود آن هم برای مردم که بتوانند زندگی مقبول نسبی داشته باشند. همان چانهزنی از بالا که در سالهای 76 تا 84 شاهدش بودیم. اصلاحات اگر در متن جامعه مدنی باشد چون نقد قدرت کار اصلی او خواهد بود مصالحه با قدرت تأثیری جز استهلاک سرمایه اجتماعی ندارد. ببینید امروز دو قطبی «حاکمیت-جامعه مدنی» هم کیفیت جدیدی دارد هم کمیت معناداری. بنابراین مصالحه قدرت تمامیت خواه با اصلاحگری شهروندمحور هم بیمعناست و هم غیرمؤثر!
میشود گفت جریان اصلاحات در همه این سالها رها شده بوده و کسی برای بارور کردن آن تلاشی نکرده بود؟ چراکه نه آموزشی، نه تعیین اهداف و برنامه و... هیچ اقدامی برای ایجاد یک جریان سیاسی- اجتماعی صورت نگرفته است.
اینطور گفته میشود ولی اجازه دهید این نکته را عرض کنم که رهبری جبهه اصلاحات مکرر به رئیس و هیأت رئیسه شعسا تأکید میکردند محور تلاش مستمر ، پیوسته و پویای جبهه باید شورا باشد و حتی مثال میزدند موضوع موضعگیریها ، صدور بیانیه و... باید از شورا شروع شود اما مدیریت شعسا در این عرصه منفعل بود.
از بعد از حوادث سال88 ما شاهد بروز و ظهور جنبشها و حرکتهای مردمی بسیاری بودهایم که در بعد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حرکتهای تأثیرگذاری را رقم زدهاند که نمود خیابانی هم داشتهاند حرکتهایی که انتظار میرفت جایی در دل جریان اصلاحات داشته باشد اما هرگز از سوی این جریان مورد حمایت و بعضا تأیید هم قرار نگرفت. فکر میکنید سکوت تعمدی احزاب اصلاحطلب در قبال این حرکتهای مردمی در کاهش تأثیرگذاری اجتماعی آن به چه میزان مؤثر بوده است؟
این درست نیست که اصلاحات اصلا همراهی با این حرکتها نداشت البته باید یادآوری کنم که در واکنش به این حرکتها حداقلی از اصلاحطلبان و جبهه با این جنبشهای اصیل همراهی کردند. در این وادی باید 2نکته را مورد توجه قرار داد اول اینکه انتظار در جبهه این بود که شورای شعسا محور باشد و همراهی کند. این همان ضعف اصلی شورا بود که همیشه آقای خاتمی گوشزد میکرد. نکته دوم هم این است که بالاخره بخش نسبتا قابلتوجهی نگاهشان بیشتر به حاکمیت معطوف است تا جامعه مدنی. به همین دلیل هم این جمع نمیتوانند مثلا در مورد دیماه۹۶ کنش و موضع اصلاحگرانه داشته باشند. ما دیدیم مجمع روحانیون مبارز در ارتباط با حوادث دیماه۹۶ چه سبک بیانیهای داد، بیانیهای که از سوی رهبر اصلاحات تأیید نشد و او در موضعگیریهای شخصیاش سعی در اصلاح این موضع داشت. البته معتقدم اصلاحطلبان حزبی و غیرحزبی باید بهتر عمل کنند. مثلا ما در حوادث کارگری مثل هفت تپه، محیطزیستی، معلمان و... باید شفافتر عمل میکردیم.
بهنظر شما در این 3دهه گذشته آیا اصلاحات بهخودیخود توانسته در ایجاد و بروز جنبشهای اجتماعی و حتی انتخاباتی تأثیرگذار باشد؟ آیا میتوان جنبش سبز در سال88، خیزش امید در سال92و تکرار امید در سال94 را دستاوردهای اصلاحطلبان دانست که حساب شده و با فهم خواست مردم، از سوی تئوریسینهای اصلاحطلب کلید خورده و به متن جامعه کشیده شود و عموم مردم را درگیر کند؟
حتما اصلاحات در جنبشهای اجتماعی مؤثر بودند. موضعگیریها ، همراهیها ، تأییدها و از سوی دیگر نقد صریح حکومت بیانگر این است که «جنبش اجتماعی» و «اصلاحات» از هم نیرو گرفته و به هم قدرت بخشیدهاند. در پاسخ به قسمت دوم سؤالتان اما باید تأکید کنم که حتما اتفاقات۸۸ فراتر از اصلاحات بود اما قطعا۸۸ زاییده و مولود گفتمان و تشکیلات اصلاحات است. خیلی از همان هفته اول تیر۸۸ سعی کردند جنبش سبز را چیزی جدا و ذاتا متفاوت معرفی کنند اما هوشمندی رهبران جریان اصلاحات مانع از این کار شد. اما سالهای ۹۲، ۹۴ و ۹۶ را ابتدا دستاورد کاریزمای رئیس دولت اصلاحات و عامل دیگر و تقویتکننده آن را میدانداری چهرههای اصلاحطلب میدانم.
میتوان گفت در برخی موارد اصلاحات برند خود را بر خواسته قشری از مردم زده که با فهم شرایط موجود و برای رفع آن به میدان آمدهاند؟
اگر منظورتان این است که اصلاحطلبان در مواردی فرصتطلبی کرده باشند نه این را قبول ندارم، اصلاحات همواره از خواسته مردم حمایت کرده است. مثلا نفس اعتراض مدنی ر اتأیید و برخورد حکومت را نقد و البته
رفتارهای ضداخلاقی و ساختارشکنانه حین جنبش را نیز محکوم اعلام کرده است.
برخی از چهرههای اصلاحطلب که طی این سالها برای بارور شدن جریان اصلاحات هزینه دادهاند معتقدند، جمعی از اصلاحطلبان بدلی از دل محبوبیت عامه این جریان رشد کردند و جریان را به نام خود زدند و بر سر قدرت و سمت از ایدهآلهای جریان کاستند و اصلاحات را نحیف و ضعیف کردند؟
قبول دارم بدلیها و قدرتمحوران صرف به اصلاحطلبان ضربه زدند. لذا در عصر جدید شاخصها را باید شفاف اعلام کرد و ائتلافهای به قول حجاریان بینالعباسینی دیگر مفید نیست. بهنظرم تجربه انتخاباتی سال۸۴ که اصلاحات نامزدی مشخص در بین چند نامزد نزدیک به طیفش داشت الان دیگر قابل اجراست. اصلاحطلبان اصلی باید نامزد تمامعیار معرفی کنند حتی اگر بدانند ردصلاحیت میشود. نامزد معتقد بههمراهی با مردم نه فردی که بعد از جذب رأی مردم حرکتهای اعتراضی مردم را اغتشاش بنامد.
بهنظر شما عمر اصلاحات در ایران به پایان رسیده است؟
اصلاحطلبی یک گفتمان و سازوکار دامنهدار و ریشهدار در ایران، جهان اسلام و سایر نقاط جهان است، تجربه انقلاب۵۷ و بهار عربی و حتی انقلابهای بهاصطلاح مخملی ثابت کرده است برای تغییر، تنها راه اصلاحات است. اصلاحات پایان نپذیرفته و زنده است اما باید «عصریسازی» شود.
جایگاه بدلیها در جریان اصلاحات و در قدرت کجاست؟
متفاوت است و بسته به پول و رسانه و میزان مقبولیتشان نزد هستههای قدرت، جایگاههای متفاوتی دارند. وقتی روند فعالیت اصلاحات جبههای شد هرکسی که خود را اصلاحطلب دانست سوار شد، بدون آنکه نظارتی بر روند عضویت آنها صورت گیرد. عضویت احزاب اصلاحطلب درجبهه یا شورای ائتلافی مثل فرایند عضویت فرد در یک حزب نیست، همین که اساسنامه و مرامنامهاش اصلاحطلبانه بود عضو میشود. اساسنامه و مرامنامه احزاب یک جریان سیاسی اصولا مثل رسالههای عملی مراجع شبیه یکدیگرند. معتقدم در فصل جدید باید عضویت در جبهه یا شورا را با یک آییننامه منطقی پیشبینی کرد و احزاب اصلی و جدی جبهه هم نباید نگران عدمهمراهی احزاب غیرمؤثر باشند، در انتخابات اسفند دیدیم اصلا جای نگرانی نیست.