چرا مسئولان در دوران جنگ "حقیقت " را به امام نمی گفتند؟/ نظر حسن روحانی درباره صلح میان ایران و عراق چه بود؟
جعفر شیر علی نیا پژوهشگر تاریخ و روایتگر جنگ تحمیلی، به سال های پایانی جنگ و مسئله قطعنامه پرداخته است. شیر علی نیا در یادداشت خود به تشریح وقایع آن روزها و نقش مسئولان در آن پرداخته است. با توجه به شرایط فعلی جامعه؛ می توان از وقایع آن روزها درس گرفت.
به گزارش سایت خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ جعفر شیر علی نیا پژوهشگر تاریخ و روایتگر جنگ تحمیلی، به سال های پایانی جنگ و مسئله قطعنامه پرداخته است. شیر علی نیا در یادداشت خود به تشریح وقایع آن روزها و نقش مسئولان در آن پرداخته است. با توجه به شرایط فعلی جامعه؛ می توان از وقایع آن روزها درس گرفت.
متن یادداشت شیر علی نیا را در زیل بخوانید :
«حتی اگر یک خانه سالم مانده باشد و یک نفر در این مملکت زنده مانده باشد، این جنگ را ادامه خواهیم داد.» این جملهایست از آیتالله خمینی در میانهی جنگ در جمع مسئولان، برگرفته از سند سپاه به نقل از کتاب «آغاز تا پایان» اثر سردار محمد درودیان.
هرگاه تردیدها دربارهی امکان ادامهی جنگ جدی میشد، آیتالله خمینی با جملههایی از این جنس با تردیدها مقابله میکرد؛ اما چرا در نهایت با تصمیمی که گفت برایش از زهر کشندهتر است قطعنامهی 598 را پذیرفت؟ ذهنیت او در زمانی که بر ادامهی جنگ تاکید میکرد و در زمانی که قطعنامه را پذیرفت چگونه شکل گرفت؟
امام دربارهی پذیرش قطعنامه گفت که تصمیمش «با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور» بوده است.(صحیفه، ج21، ص92)
در پیامی که برای مسئولین نوشت معلوم شد چند گزارش تلخ و یک گزارش تکاندهنده او را با حقایقی تلخ روبهرو کرده که بهسرعت نظرش را تغییر داده است.
یکی از گزارشها از دولت بود که در آن وضع مالی نظام زیر صفر اعلام شد. گزارشی دیگر از مسئولین سیاسی که با شرح وضعیت جنگ نوشته بودند: «شوق رفتن به جبهه» در مردم کم شده است. یک نامه هم از فرماندهی سپاه که امام آن را تکاندهنده توصیف کرد. در آن نامه امکاناتِ بسیار زیاد و خواستههای عجیبی مطرح شده بود و امام نوشت این فرمانده «مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیهی بهموقع بودجه و امکانات دانسته است... البته با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید، که این دیگر شعاری بیش نیست.» (نشریهی نگین، ش21، ص43)
همین جملههای مختصر فضای پذیرش قطعنامه را بهخوبی نشان میدهد؛ اما شاید سوال مهمتر این باشد که ذهنیت امام برای تاکید بر ادامهی جنگ چگونه شکل گرفته بود؟
سال 94 از هاشمی رفسنجانی پرسیدم گویا در آن مقطع گزارش دقیقی به امام رسید. آیا امکان نداشت که آن گزارشها زودتر به امام برسد؟ جواب داد: «بعضیها بودند که نمیخواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من میگفتند که نیازهای زیادی داریم و نمیتوانیم بجنگیم، اما به امام که میرسیدند، میگفتند: عاشورایی میجنگیم.»
آیا آیتالله خمینی در مقابل واقعیتهای ویرانگر جنگ، تنها با تکیه بر بحثهای شعاری بر ادامهی جنگ تاکید میکرد؟ در این میان هاشمی رفسنجانی و مسئولان عالیرتبه تا چه حد قبل از گزارشهای تلخ سال 67، امام را در جریان واقعیتهای تلخ جنگ قرار داده بودند؟
بر اساس یادداشت روزانهی هاشمی در 21 فروردین66، او و حسن روحانی دونفری قدم میزدند و روحانی میگفت باید جنگ را از موضع قدرت خاتمه داد و منتظر فتحِ سرنوشتساز نماند. هاشمی نوشته چون حرف روحانی برخلاف نظر امام بود صراحت نداشت. (دفاع و سیاست، ص61)
وقتی حسن روحانی در قدم زدن دو نفره با هاشمی از صراحتش کم میکند، مسئولین در حضور امام خمینی چگونه سخن میگفتهاند؟
روغنی زنجانی، مسئول برنامه و بودجه در دولت موسوی، میگوید سال 65 در نامهای برای نخستوزیر موسوی استدلال کرده که نمیتوان جنگ را ادامه داد و یا باید جنگ را تمام کرد یا ادامه داد که نتیجهی آن فروپاشی نظام و قهرمانانه کنار رفتن است.(اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص169) او فکر میکند نخستوزیر در باطن با حرفهای او موافق بود اما «نمیتوانست بهصورت رسمی نظر مخالف دولتِ خود را دربارهی جنگ عنوان کند.»(همان، ص184)
آیا مذاکرات مجلس و بحثهای داخل دولت میتوانست آیتالله خمینی را در جریان عمق فاجعه قرار دهد؟ با روایت روغنی زنجانی این مسیر نیز عمق فاجعه را آشکار نمیکرد. او میگوید در اتاقی که پشت محل برگزاری جلسات هیات دولت بود و اعضای کابینه برای استراحت و یا سیگار کشیدن از آن استفاده میکردند، نظرات با صراحت در انتقاد از ادامهی جنگ بود اما در اتاق رسمیِ جلسه صحبتها از آمادگی برای ادامهی جنگ بود؛ با چاشنی آیه، حدیث و شعرهای حماسی. او میگوید: «در مجلس نیز همینطور بود، تمام نطقهای پیش از دستورِ نمایندگان در دفاع از ادامهی جنگ بود.» اما خارج از آنجا که با آنها گفتگو میکردی و وضعیت را توضیح میدادی آنها هم ادامهی جنگ را نقد میکردند؛ «فکر میکنم همه درگیر خودسانسوری بودند.»(همان، ص183)
نکتهی آخر اینکه در هیچ شرایطی مسئولیت از رهبری سلب نمیشود و او بیش از همه مسئول گرفتن اطلاعات واقعی از مدیران کشور است و باید این مسیر را هموار کند تا مبادا مسئولین جرات گزارشِ عمق تلخیها را نداشته باشند.
حتی اگر بپذیریم برای جلوگیری از فروپاشی ذهنی جامعه باید قدری از تلخی گزارش به مردم کاست؛ اما با رهبر باید تلخیها را تلخِ تلخ گفت تا از عمق بلاهایی که بر سر مردمش میآید باخبر باشد.