قالیباف رییس مجلس هم شود، وصله «املاک نجومی» بر تن او خواهد ماند/ بهشدت درباره مجلس یازدهم ناامیدم/ روحانی هیچگاه اصلاحطلب نبوده و اکنون هم نیست/ اصلاحطلبان کلا رختخواب خود را در فضای متوسط جامعه پهن میکنند
اصولگرایان تندرو قبل از دیگران موضوع استعفای روحانی را مطرح کردند. بعد هم کل جریان اصولگرایی متوجه شد که این پیشنهاد، ناپخته است. چراکه متوجه شدند اگر روحانی استعفا دهد، قهرمان خواهد رفت و دست آنها برای حمله به دولت خالی خواهد ماند. بالاخره روحانی اگر قرار بود کنار برود، عواملی که او را به این تصمیم رسانده بازگو میکرد و مزاحمان برجام و مخالفان پرنفوذ مذاکرات را بیان میکرد و این اصلا به نفع اصولگرایان نیست
به گزارش دیده بان ایران؛ روزنامه شرق در مصاحبه با محمدمهاجری فعال سیاسی و رسانه ای اصولگرا دیدگاههای او در باره انتخابات اتی مجلس،وزن گروههای سیاسی و دلیل حمله اصلاح طلبان به دولت روحانی را منتشر کرده است.
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
احتمالا هیئتهای نظارت مقابل ردصلاحیت اصلاحطلبان، اکثریت اصولگرایان تندرو و نیروهای بدون شناسنامه سیاسی را برای نامزدی در انتخابات مجلس تأیید صلاحیت خواهند کرد. مجلسی که به تعبیر برخی قرار است صدای اعتدال و اصلاحطلبی در اقلیت باشد و صدای تندروها در اکثریت، این مجلس از نظر کیفی چگونه خواهد بود؟
اگر این احتمالات را درست بدانیم که اصلاحطلبان تأیید صلاحیت نخواهند شد و جریانات نزدیک به احمدینژاد صلاحیتشان تأیید خواهد شد، در این صورت باید انتظار رویکارآمدن مجلسی بهمراتب ضعیفتر از مجلس نیمبند کنونی را داشت. به نظر میرسد مجلس یازدهم از مجالس نهم، هشتم و هفتم که صدای جریان احمدینژاد در رأس قرار داشت و تندروی بیمنطق و ناکارآمدی نیز در آن حاکم بود، تندروتر باشد.
چنین مجلسی تا چه اندازه خطر رادیکالیزهشدن را بهویژه در غیاب لاریجانی خواهد داشت؟
صرفنظر از اینکه لاریجانی در مجلس یازدهم باشد یا خیر، یکی از مسائل مطرح در یک سال اخیر این بود که چرا مجلس در رأس امور نیست و حتی این اعتقاد وجود داشت که نهادهای دیگری مانند شورای عالی امنیت ملی، شورای انقلاب فرهنگی و... بهجای مجلس امر قانونگذاری را بر عهده گرفتهاند؛ اما اگر چهرههایی که به مجلس ورود پیدا میکنند، چهرههای پرقدرت و نیز برخوردار از وجاهت و کارآمدی باشند، بهطور قطع هیچ سازمان و نهاد دیگری نیازی به این مهم نمیبیند که مجلس را دور بزند و قوانین را خود تصویب کند. اکنون با توجه به گمانهزنیها، اگر قرار باشد مجلس آتی در دست تندروها باشد، قطعا نهادهای دیگر این حق را برای خود قائل خواهند بود که مجلس را دور بزنند. در مجلسی که قرار است هر روز در آن دعوا و سروصدا باشد، سایر نهادها حتی سازمانهای همسو نیز ترجیح میدهند که به ترکیب و تصمیمات چنین مجلسی توجهی نشان ندهند و مجلسی ضعیف، لاغر و بیتأثیر در کشور رقم بخورد.
قالیباف با تجربه اجرائی در شهرداری، اکنون نامزد انتخابات مجلس شده است؛ حال آنکه مسئله املاک نجومی و برخی از مسائل مربوط به او همچنان در هالهای از ابهام است. ازاینرو، تا چه اندازه احتمال دارد مسئله املاک نجومی پاشنه آشیل او برای انتخابات مجلس شود؟
قطعا مسئله املاک نجومی و... امری است که تخریب قالیباف را بسیار آسان خواهد کرد؛ بهویژه در فضایی که نه قالیباف بهخوبی شفافسازی کرده و نه دستگاه قضا در این رابطه ورود پیدا کرده است؛ درحالیکه دستگاه قضا به همان اندازه که پروندههای قضائی سالهای گذشته را گشوده و پیگیری کرده است، باید به پرونده قالیباف هم ورود میکرد. قوه قضائیه میتوانست حکمهای لازم را صادر کند، حتی ممکن بود شهردار اسبق تبرئه شود. به همین دلیل اگر او به ریاست مجلس آتی هم برسد، مسئله املاک نجومی بهعنوان وصله ناجور همچنان بر تن او خواهد ماند. امید میرود قالیباف در فضایی با حضور منتقدان جدی خود، با توجه به اسناد موجود درباره املاک نجومی و پولهایی که شایع است او به سازمانهای خیریه داده، شفافسازی کند. حتی خودش خواهان تعیین تکلیف و روشنشدن پرونده از طریق قوه قضائیه شود. در این صورت اگر اطرافیانش مرتکب تخلفی شده باشند، مجازات شده و چنانچه اتهامات به او شایعه باشد نیز به نفع قالیباف خواهد بود؛ اما چرا شهردار اسبق خود را از اتهامات موجود از طریق شفافسازی مبرا نمیکند، نمیدانم. بر این اعتقادم که او پختگی سیاسی ندارد؛ شاید به همین دلیل نیز دنبال شفافسازی اتهامات درباره خود نمیرود. او درحالیهماکنون برای ریاست مجلس خیز برمیدارد که اتهامات پیرامونش همچنان بر جای خود باقی است.
فارغ از ابهامات موجود در قبال املاک نجومی قالیباف، این اعتقاد وجود دارد که احتمالا ریاست مجلس پیشرو با او خواهد بود؛ درحالیکه قالیباف برخلاف لاریجانی سابقه تقنینی ندارد، آیا چنین فردی میتواند مجلس را در رأس امور نگه دارد؟
قالیباف مدیر باتجربهای است؛ به همین دلیل اداره مجلس برای او دشوار نخواهد بود. برای ریاست مجلس لزوما نباید سابقه نمایندگی در دورههای قبل داشت؛ اما چالشهایی که در برابر او قرار دارد، با چالشهای مدیریتی که قبلا با آن مواجه بوده، بسیار متفاوت است؛ زیرا اگرچه قبل از این، قالیباف با مسائل امنیتی و مربوط به نظم در نیروی انتظامی و با مسائل شهری در شهرداری روبهرو بود، هیچگاه با مسائل سیاسی و جناحی روبهرو نبوده است. به همین دلیل مدیریت در مجلس بسیار متفاوت از ریاست در شهرداری است. در مجلس او باید نشان دهد یک رجل سیاسی است. او تنها با حامیانش روبهرو نخواهد بود، بلکه بهطورقطع او مخالفانی نیز خواهد داشت که تاکنون برخورد با آنها را بهطور مستقیم تجربه نکرده است. علاوه بر این، قالیباف معمولا در برخورد با مخالفان صبور نیست؛ چنانچه چالشی برای او به وجود آید، یکی از بزرگترین ضعفهای او تجربهنداشتن در برخورد با جناحهای مختلف بهویژه مخالفانش خواهد بود. حداد هم تا حدی با چنین مشکلی روبهرو بوده است؛ اما حداد به این دلیل که یک چهره فرهنگی غیرسیاسی بود، تعامل با او آسانتر صورت میگرفت.
با توجه به گمانهزنیها درباره احتمال برآمدن مجلسی تندرو و رادیکال، تا چه اندازه امکان تغییر معادلات در انتخابات ریاستجمهوری 1400 و احساس تکلیف اصلاحطلبان حتی اعتدالگرایان در آن خواهد بود؟
بهشدت درباره مجلس یازدهم ناامیدم و امیدوارم که این ناامیدی چندان واقعی نباشد و تحولات به صورت دیگری رقم بخورد؛ اما تصور میرود که مجلس آتی با ترکیبی که هماکنون پیشبینی میشود؛ یعنی ترکیبی از تندروها، به یک مجموعه ناکارآمد تبدیل خواهد شد و جز پرداختن به موضوعات بسیار معمولی هیچگونه خروجی نخواهد داشت. مجلس ممکن است حتی به جای عمل به وظایفش بخواهد به دنبال استیضاح دولت فعلی یا حتی دولت آتی باشد؛ اما بههرروی مجلسی که بیتأثیر باشد، هر کسی توی سر آن خواهد زد؛ بهگونهایکه اگر چنین مجلسی به دنبال استیضاح دولت باشد، به او خواهند گفت استیضاح بیاستیضاح. به همین دلیل است همواره توصیه میشود که نیروهای کارآمد و باوقار باید به مجلس ورود پیدا کنند؛ چراکه چنین مجلسی به خودی خود در تراز انقلاب خواهد بود؛ اما مجلسی که صحنهگردانان اصلی آن افراد سطح پایین سیاسی باشند، مجلسی توسریخور خواهد بود. در نهایت به نظر میرسد که دولت و اصلاحطلبان هیچیک بدشان نیاید که چنین مجلسی بر سر کار بیاید.
با توجه به اینکه اکنون شعار و خواسته جامعه تحقق عدالت است، آیا شرایط در آینده به گونهای خواهد بود که مردم به سمت افرادی که شعار عدالتخواهی و نه اصلاح و اعتدال سر میدهند، گرایش پیدا کنند؟
معمولا بهویژه در دورانی که مشکلات اقتصادی گسترش پیدا میکند، زمینه برای پذیرش و تحقق شعارهای پوپولیستی فراهمتر خواهد بود. بنابراین اصلا جای تعجب نخواهد بود که رئیسجمهور بعدی با شعار پوپولیستی بر سر کار بیاید. نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان شعارهای پوپولیستی همچنان مشتری دارد. ترامپ نیز با شعار پوپولیستی که از اقتدارگرایی آمریکا و خروج خارجیها از ایالات متحده دم میزد، روی کار آمد. شعار پوپولیستی به این دلیل که ناشی از غلیان احساسات است، بخش قابل توجهی از جامعه را تسلیم میکند. حتی در انتخابات ریاستجمهوری گذشته هم نامزدهای حاضر در صحنه بخشی از شعارهایشان پوپولیستی بود. اسمش را هرچه میخواهند بگذارند؛ پوپولیست، پوپولیست است.
دولت روحانی باید با مردم دلخور و نگران نسبت به اصلاح امور چه کار کند؟
بشخصه از اصلاحطلبانی که تحت هر شرایطی فکر میکنند باید به دولت فحش بدهند، عصبانی میشوم. باید تا پایان راه پای دولت روحانی بایستند. درحالیکه این جریان از همان ابتدا میدانست روحانی هیچگاه اصلاحطلب نبوده و اکنون هم نیست. اگر امروز انتخابات برگزار شود، اصلاحطلبان به روحانی رأی میدهند یا رئیسی؟ اگر به رئیسی رأی میدهند سال 96 اشتباه کردند که به روحانی رأی دادند. حالا هم بیایند بگویند ببخشید که به رئیسی رأی ندادیم. اما وقتی روشن است به رئیسی رأی نمیدهند، علت این همه حمله به روحانی از طرف بخشهایی از اصلاحطلبان را درک نمیکنم. بهعلاوه، افکارعمومی نسبت به رفیق نیمهراه عکسالعمل مثبت ندارد. فکر میکنید اصولگرایانی که خودشان را برای احمدینژاد میکشتند، بعدا که به او حمله کردند، افکارعمومی باور کرد؟ یا برای ناسزاگویان به او هورا کشید؟ به نظرم دولت با مجموع رخدادها و با توجه به خاستگاه و تفکرات شخصی خود روحانی ناموفق نبوده. رئیسجمهور در دولت اول و دوم شعارش روابط با جهان و بهبود معیشت عمومی از راه رفع تحریمها بود. اساسا جریان اصلاحات و جامعه به روحانی رأی دادند که روابط ایران با جهان و به تبع آن وضعیت معیشت بهبود یابد؛ اکنون هم باید به دولت در جهت تحقق آن فشار وارد کنند. امروز خالیکردن پشت دولت گامی در جهت خواسته اصولگرایان تندرو است. بهجای اینکه به مخالفان دولت که به دنبال فشلکردن آن هستند فشار بیاوریم، به خود دولت فشار میآوریم. تندروها اساسا به دنبال هلدادن دولت به سرازیری سقوط هستند. در این شرایط اصلاحطلبان با توجه به فشارهایی که به دولت وارد میشود، همچنان باید پشتوانه سیاسی دولت باشند. انتقاد هم بکنند اما بدانند خالیکردن پشت دولت، عملا دادن بازی به دست تندروهاست.
برخی از اصلاحطلبان در هفتههای اخیر به دلیل فشارهای موجود علیه روحانی و عدم تحقق مطالبات عموم معتقد به استعفای دولت بودند اما چرا تندروها که تا قبل از این همه توان خود را در استیضاح دولت و ایجاد مزاحمت علیه روحانی به کار بردند، اکنون میگویند دولت باید تا پایان راه بماند؟!
اصولگرایان تندرو قبل از دیگران این موضوع را مطرح کردند. بعد هم کل جریان اصولگرایی متوجه شد که این پیشنهاد، ناپخته است. چراکه متوجه شدند اگر روحانی استعفا دهد، قهرمان خواهد رفت و دست آنها برای حمله به دولت خالی خواهد ماند. بالاخره روحانی اگر قرار بود کنار برود، عواملی که او را به این تصمیم رسانده بازگو میکرد و مزاحمان برجام و مخالفان پرنفوذ مذاکرات را بیان میکرد و این اصلا به نفع اصولگرایان نیست. علاوه بر این، اصولگرایان تندرو در صورت استعفای دولت تا تشکیل دولت آتی، فرصت چندانی برای نشاندن کاندیدای متبوع خود بر کرسی ریاستجمهوری در اختیار ندارند. تندروها گمانشان بر این است که در صورت استعفای دولت، فضای مغشوشی در جامعه ایجاد خواهد شد که به نفع آنهاست اما قاطبه اصولگرایان فهمیدند که چنین فضایی به هیچ روی به نفع اصولگرایان نیست. زیرا در چنین فضایی افراد بیشناسنامه و بیهویت رشد خواهند کرد. به همین دلیل اصولگرایان، سخن قبلیشان را درباره استعفای دولت پس گرفتند. علاوه بر این، اگرچه عباس عبدی پیشنهاد استعفای رئیسجمهور را مطرح کرد اما با توضیحاتی که داد، مقصود او این بود که در هیچ مقطعی تا این اندازه برخورد بین ارکان قدرت در نظام وجود نداشت. البته بشخصه معتقدم چنین برخوردهایی در زمان خاتمی، احمدینژاد، بنیصدر و دیگران هم وجود داشته است. عبدی هدفش از یادداشت اخیر این بود که بگوید فضای موجود با برخورد فزاینده دیگر قابل تحمل نیست و شاید در صورت استعفای دولت و برگزاری انتخابات زودرس، قدری فضا بهبود پیدا کند. اما موضوعات مهمی هست که باید به آنها پاسخ گفت. مثلا اینکه حتی اگر روحانی استعفا هم دهد با تحریمها چه خواهیم کرد؟ مگر مشکل اساسی کشور روحانی و دیگران است؟ اگر تصور بر این باشد که اکنون با استعفای روحانی و رویکارآمدن شخص دیگر باب مذاکره با آمریکا باز و «FATF» امضا میشود در این صورت استعفای روحانی میتواند کارساز باشد. اما بهطورقطع با استعفای روحانی و با رویکارآمدن هر رئیسجمهور دیگری اعتماد اجتماعی بازنمیگردد.
عدم کاندیداتوری لاریجانی در انتخابات مجلس به مفهوم برنامهریزی برای انتخابات ریاستجمهوری یا کنارهگیری و بازنشستگی از سیاست است؟
من ارتباط و گفتوگویی با آقای لاریجانی نداشتهام اما بهعنوان یک تحلیلگر از مدتها پیش رفتار او را مؤید عدم حضورش در مجلس یازدهم میدیدم. تصور میکنم فضای کنونی کشور برای او پیشازاین قابل پیشبینی بود که چه مسائلی توسط تندروها در صحنه سیاسی به وقوع خواهد پیوست. شاید همان زمان که به لاریجانی با مهر در قم حمله شد، رویدادهای چند سال گذشته تا به امروز به نحوی برایش قابل پیشبینی بود. به همین دلیل مصاحبه اخیرش را با خبرنگاران که گفته است من برنامهای برای ریاستجمهوری ندارم، یک بلوف سیاسی نمیدانم بلکه معتقدم او برای ریاستجمهوری 1400 نخواهد آمد. اما اکنون با توجه به اینکه در چهلمین سال جمهوری اسلامی با دو خلأ بزرگ بیاخلاقی و نداشتن کادرهای ارزشمند حزبی مواجهیم، معتقدم که لاریجانی میتواند یا ممکن است بخواهد با برخی از همراهانش در جهت ترمیم آن شکاف گام بردارد. زیرا گاه حضور نخبگان سیاسی در عرصه سیاست سبب میشود توانمندی اصلیشان هدر برود و نتوانند اقدامی در جهت پرورش نیروهای توانمند انجام دهند. بنابراین امیدوارم که پیشبینیام درست باشد و لاریجانی ریشههای بحران را شناسایی کند و اجازه ندهد آن ریشهها در آینده مجددا تبدیل به درختهای تناوری شود.
کنارهگیری ناطق از سیاست آسیبهای جدیای به اصولگرایان وارد کرد. با کنارهگیری لاریجانی از سیاست چه بر سر این جریان خواهد آمد؟
قطعا همانطور که کنارهگیری ناطق ضربه سنگینی به اصولگرایان وارد کرد، عدم حضور لاریجانی در عرصه سیاست این ضربه را بر پیکره خردگرای اصولگرایی دوچندان خواهد کرد و چون نیرویی در قد و قواره و تراز لاریجانی وجود ندارد، میدان به دست افراد سطح پایین سیاسی میافتد. در چنین فضایی قطعا افراد موجه قد علم نمیکنند. در فضایی که چنین افرادی حاکم باشند، نمیتوان سخن گفت. کلکلکردن با افراد بیاخلاق و بیمنطق به معنی ازدستدادن هویت سیاسی است. به همین دلیل تصورم بر این است که اگر مجلس یازدهم به تصرف این افراد درآید، افراد باوجاهت در مجلس آتی یا دق یا سکوت میکنند یا استعفا میدهند.
چنانچه پس از نتایج بررسی صلاحیتها اصولگرایان در صورت تأیید صلاحیت اصلاحطلبان نتوانند از لیست نیمبند این جریان امتیازی کسب کنند، آیا همچنان برای انتخابات 1400 مدعی خواهند بود؟
یکی از ویژگیهای مثبت اصولگرایان این است که هیچگاه بخت خود را برای شرکت در انتخابات از دست ندادهاند و همواره نیز اعتمادبهنفس بالایی داشتند. این جریان همواره بسیار خوب رجزخوانی کرده و هرگز میدان را ترک نمیکند. شرکت در انتخابات برای اصولگرایان تنها یک بازی سیاسی نیست بلکه امری ایدئولوژیک بوده و ریشه در بنیانهای عقیدتی به عبارتی اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی دارد. بنابراین حتی اگر اصولگرایان کاندیدای معقولی در انتخابات 1400 نداشته باشد، بازهم مدعی پیروزی خواهند بود.
برای سؤال پایانی، با توجه به افزایش بیاعتمادیهای عمومی و عملکرد دولت و عدم حضور حداکثری در انتخابات مجلس، تصور میکنید سرنوشت اصلاحطلبان چه خواهد شد؟
تکیه اصلاحطلبان بر اقشار متوسط جامعه است. نهفقط طبقه متوسط اقتصادی بلکه طبقه متوسط فرهنگی هم پایگاه رأی اصلاحطلبان است. در واقع نگاه اصلاحطلبی بیشتر متوجه حمایت این طیف است. اصلاحطلبان کلا رختخواب خود را در فضای متوسط جامعه پهن میکنند. ویژگی طبقه متوسط، ریسککردن در بحرانها نیست. بدنه اجتماعی اصلاحطلبی تا حدی ذات محافظهکاری دارد؛ بنابراین اصلاحطلبان وقتی در فضای سیاسی دچار بحران میشوند، عقبنشینی میکنند. البته استثنائاتی هم دارد و برخی اصلاحطلبان ریسکپذیر هستند ولی آنها را باید از بدنه اجتماعیشان منها کرد. بدنه این جریان وقتی احساس کند که شرکتش در انتخابات سودی ندارد و کاندیدایش رأی نمیآورد، دلیلی برای حضور نمیبیند. اما چگونه میتوان بدنه اجتماعی این جریان را متقاعد به حضور در انتخابات کرد؟ این بدنه وقتی احساس کنند با عدم حضورشان ضرر بزرگتر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به سراغشان خواهد آمد، وارد میدان میشوند. سالهای 76 و 80 و 92 و 96 مثالهای روشن در این زمینه است. حتی انتخابات مجلس در سال 94 هم با همین انگیزه بود. در شرایط فعلی و در آستانه انتخابات مجلس یازدهم و ریاستجمهوری سیزدهم، اگر اصلاحطلبان بتوانند با بزرگنمایی خطر بزرگتر، مردم را پای صندوق بیاورند، بعید نیست به موفقیتهای نسبی برسند. اما قبل از آن باید به فکر راهی برای ترمیم اعتماد ازدسترفته مردم باشند. اصولگرایان برای آوردن مردم پای صندوق رأی نیازی به شعار آزادی و... ندارند. زیرا شعارشان ایدئولوژیک است و رأی ثابت خود را در جامعه دارند. اصلاحطلبان هم یک کف رأی کاملا سیاسی دارند که میزان آن با اصولگرایان تقریبا مساوی است. اما در رابطه با فضای خاکستری، اصلاحطلبان نسبت به اصولگرایان شعارهای فریباتری در حوزه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارند. اصولگرایان همچنان شعارهایشان مربوط به دهههای 60 و70 است و اگر حرفی بزنند محصول روتوش کردن همان حرفهای قدیمی است. نواصولگرایی هم مفهومی ندارد زیرا پایه و اساس اصولگرایی ارزشهای انقلاب است. افرادی که شعار نواصولگرایی سر میدهند، به دنبال رنگولعاب زدن به همان شعارها و درصدد ایجاد هویت خارج از اصلاحطلبی و اصولگرایی هستند. جمله آخری که میخواهم بگویم این است که مشکل جریان اصلاحطلبی، ازدسترفتن بدنه اجتماعیاش است. جناح رقیب باید دست به اقداماتی بزند که بتواند بهانه به دست اصلاحطلبان بدهد و این جریان با گزارش عملکرد تندروها، عواقب ادامه حضور آنها را به مردم هشدار دهند تا طیف خاکستری به دلیل دفع خطر با آنها دوباره همراه شوند./ شرق