نارضایتیهای جامعه مشروعیت دارند/ مسئولیت دولت در وضعیت کنونی بسیار سنگین است/ سرخوردگی و انفعال در کشور مثل یک بمب ساعتی است/ فاصله زیادی تا موقعیت آرمانی داریم
ناصر فکوهی گفت: اگر همه چیز درست انجام شود، حاکمیت دموکراتیک را دارای مشروعیت میدانند. یعنی اگر همه مردم بتوانند به صورت برابر انتخاب شوند و انتخاب کنند و میزان فساد اداری در حداقل ممکن و مبارزه با آن سیستماتیک و دائم باشد.
به گزارش دیده بان ایران؛ برای مشروع یا نامشروع دانستن نارضایتیهای یک جامعه چه معیارهایی را باید در نظر گرفت؟ واکنش دولتها به نارضایتیهای عمومی باید چه نوع واکنشی باشد؟ یک جامعه دموکراتیک چه شاخصههایی دارد و بالاخره اینکه شدت گرفتن نارضایتیها چه تبعاتی میتواند داشته باشد؟
ناصر فکوهی، استاد گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در پاسخِ پرسشها به واکاوی علل نارضایتیها و همچنین اصولی پرداخت که دولتها در واکنش به نقدها باید در پی گیرند.
***
*نارضایتیها چه تاثیری بر مشارکت انتخاباتی دارد؟
ابتدا باید از خود بپرسیم نارضایتیها از چیست، آیا مشروعیت دارند یا خیر؟ دلیل این پرسشها از نظر من آن است که اگر به اجماعی ولو نسبی در پاسخگویی آنها نرسیم که میان بخشی از مردم و بخشی از گروههای حاکم مشترک باشد، روندهای دموکراتیکی مثل انتخابات هرچه بیشتر معنای خود را از دست میدهند و به نوعی بازی سیاسی تبدیل میشوند که هیچ کس نمیتواند جز یک صحنهآرایی سطحی انتظار دیگری از آنها داشته باشد.
شکی نیست که روندهای دموکراتیک شامل بقای استقلال و آزادی و رشد و پیشرفت هر کشوری میشود، اینها هستند که در مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به قدرت سیاسی اعتماد میسازند و اعتماد سیاسی را بالا میبرند و به این ترتیب میتوانند پایهای شوند برای رشد و شکوفایی امید در جامعه و خروج از نومیدی و بالا رفتن نشاط در اجتماع. اگر چنین روندهایی را در سازوکارهای سیاسی به صورت واقعی و محسوس درنیاوریم و نشان ندهیم که تاثیری واقعی در بهتر شدن زندگی مردم دارند، صوری شدن و خنثی شدن و بیمعنا شدن آنها ناگزیر است و همین یک سیر قهقرایی را در ارزش آنها در نظام اجتماعی ایجاد خواهد کرد و راه را برای پوپولیسمهای سیاسی باز میکند که خود دروازههایی هستند به سوی همه اشکال انحراف و سقوط و فروپاشی نظامهای اجتماعی به سود اقلیتهای فاسد.
مسئولیت دولت در وضعیت کنونی بسیار سنگین است
*چطور میتوان مردم را با دلایل اصلی وضعیت موجود آشنا کرد تا صرفاً دولت را مسئول کل وضعیت ندانند؟
ابتدا باید بگویم من خودم بارها گفتهام مسئولیت دولت در وضعیت کنونی بسیار سنگین است: شکی نیست که این دولت همچون هر دولتی با رقبا و مخالفان داخلی و همچنین فشارهای بینالمللی روبهرو بوده و هست. اما همه این مخالفتها و فشارها سالهای سال است که شناختهشده هستند و بنابراین ما با نکته تازهای مواجه نیستیم. انتظار مردم از دولت این بوده و هست که حتی اگر نمیتواند به طور کامل مشکلات را حل کند، دستکم در مسیر درستی قدم بردارد و حقایق را با آنها در میان بگذارد.
اصرار دولت به ادامه سیاستهای نولیبرالی در اقتصاد و رها کردن بیعدالتیهای اجتماعی، مبارزه نکردن با فساد به طور جدی، پاک نساختن دستگاهها و همچنین حرکت نکردن در جهت توزیع بهتر ثروت و عقلانی کردن مدیریت کشور باعث نومیدی مردم است و این انتظارات بحق هستند. ما در طول سالهای اخیر از دولت ندیدهایم که سیاستهای پیشین خود در زمینه نولیبرالیسم اقتصادی را کنار گذاشته باشد، و هر روز از کیفیت و کمیت خدمات اجتماعی به مردم کمتر و بر تعداد نهادهای خصوصی و پولی اضافه میشود.
مردم حق دارند اختلافات میان گروههای مختلف در حاکمیت مسالهشان نباشد
افزون بر این در یکی 2 سال اخیر شاهد فشار شدید به جامعه مدنی، دانشگاهها، کارگران و... بودهایم که همه اینها مسئولیت دولت را سنگینتر میکند بنابراین ممکن نیست که از مردم بخواهیم مسئولیت همه چیز را بر عهده دولت نیندازند، بدون اینکه دولت بتواند صداقت خود را در حرکت به سوی ایجاد آزادی بیشتر و دموکراسی اقتصادی و اجتماعی بیشتر نشان دهد. اما اینکه گفته میشود این موارد جزو اختیارات دولت نیست باید روشن شود؛ یا دولت میتواند مسئول باشد یا خیر.
مردم نمیتوانند و حق هم دارند که اختلاف میان گروههای مختلف در حاکمیت مسالهشان نباشد. آنها زندگی خود را میخواهند، احترام به زندگی خصوصی خود و اینکه مجبور نباشند در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان با چنین فشار بزرگی بر زندگی خود دستوپنجه نرم کنند. روشن است که مردم برای استقلال و آزادی حاضر بوده و هستند که فشارهای بیرونی را تحمل کنند، اما باید در برابر این فداکاری ببینند که حرکت درستی در جهت حل شدن مسائل انجام میگیرد، نه اینکه اختلاف میان جناحها هر روز بیشتر و مشکلات آنها به حال خود رها و با کسانی هم که اعتراض میکنند برخورد شود.
سیستم سیاسی انتقادات زیادی دریافت میکند
*میتوان گفت کارآمدی سیستم سیاسی دموکراسی را تحت تاثیر قرار میدهد؟
بدون شک چنین است. گروهی تصور میکنند سیستم سیاسی ولو سیستم دموکراتیک یعنی همین که مردم حق داشته باشند نمایندهای انتخاب کنند و در انتخاب مسئولان کشور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق انتخابات عمومی یا شوراهای شهر حضور به هم رسانند. این درست است اما اصل دموکراسی و سیستم سیاسی مناسبی که بتواند پایدار و مورد قبول مردم باشد نیست.
امروز در جهان مهمترین شاخصهایی که دموکراتیک بودن و عادلانه بودن یک سیستم را تعیین میکند چگونگی توزیع برابر یا نسبتاً برابر امتیازات مادی و غیرمادی آن کشور میان تمام افراد جامعه و رسیدگی به تمام افراد جامعه به ویژه محرومترین و فقیرترین و ضعیفترین افراد است. متاسفانه این چیزی نیست که ما امروز نه در بهداشت ببینیم، نه در آموزش، نه در کار، نه در مسکن و نه حتی در غذا. بدون به تحقق درآوردن این وظایف هیچ سیستم سیاسیای نمیتواند صرفاً با انجام مناسک سیاسی، ولو آنکه آن مناسک هم درست باشند و نقدی بر آنها وارد نباشد، به حیات خود ادامه دهد.
میدانیم که سیستم سیاسی در ایران به خودی خود انتقادات زیادی دریافت میکند، اما حتی در کشورهایی با پیشینه دموکراسی طولانی مثل فرانسه و آمریکا که کمتر کسی میتواند از سالم بودن فرایندهای انتخاباتی و گردش روابط سیاسی در آنها ایراد بگیرد، میبینیم چگونه اعتراضات اجتماعی در سالهای اخیر اوج گرفتهاند، چه انتظار مردم نتیجه کار دولت یعنی عدالت و آزادی و وضعیت مناسب اقتصادی و اجتماعی برای آنهاست و نه نفس عمل سیاسی که ممکن است هدف صرفاً سیاستمداران باشد.
اصل و اساس باید دستاوردهای دموکراتیک باشد
*اساساً چه نسبتی را میتوان بین کارآمدی سیستم سیاسی و دموکراسی متصور شد؟
در نظامهای دموکراتیک، اصل و اساس باید دستاوردهای دموکراتیک باشد نه دموکراسی به مثابه یک نظام حاکمیت. ممکن است برخی تصور کنند این 2 یکی است، در حالی که نه در نظریه و نه در تاریخ این 2 یکی نبودهاند. دموکراسی به مثابه یک نظام حاکمیت یعنی حکومت اکثریت بر اساس رأیگیری و انتخابات برای مدت مشخص است. اگر همه چیز درست انجام شود، چنین حاکمیتی را دارای مشروعیت میدانند؛ یعنی اگر همه مردم بتوانند به صورت برابر انتخاب شوند و انتخاب کنند و میزان فساد اداری در حداقل ممکن و مبارزه با آن سیستماتیک و دائم باشد.
اما این دستاوردهای دموکراتیک است که یک پهنه را بدل به یک پهنه توسعهیافته میکند و در مردم حس رضایت پدید میآورد. این دستاوردها یعنی همانها که گفتم؛ برخورداری از نیازهای اولیهای مثل مسکن، غذا، بهداشت، حملونقل عمومی، آموزش و... و سپس برخورداری از نیازهای مهم دیگری مثل حقوق انسانی و آزادیهای بیان و فعالیت مدنی و در کنار اینها به رسمیت شناخته شدن حق مردم در داشتن سبک زندگی مورد علاقه خود به شرط آنکه این سبک زندگی آزار و آسیبی به دیگران نزند.
بنابراین اگر با دقت به این نکات توجه کنیم، میبینیم ما با موقعیت آرمانی فاصله زیادی داریم. اگر مردم ببینند این دولت یا هر دولتی در حال حرکت به سوی آن موقعیت است هرچند با سرعتی کم، مسلماً رضایت در آنها بیشتر میشود و برعکس وقتی میبینند که به سرعت از آن موقعیت آرمانی دور میشود، دائم ناراضیتر میشوند. چون فاصله ما با یک دموکراسی واقعی نیز در موقعیت دوم مدام بیشتر خواهد شد.
مدیریت اختلالات راهحل کوتاهمدت است
*چطور میتوان اختلالات اجتماعیای را که از ناکارآمدی و تلنبار شدن مطالبات عملیاتینشده اجتماعی پدید میآید مدیریت کرد؟
مدیریت کردن اختلالات اصولاً یک راهحل کوتاهمدت است. وقتی با اختلالات و تنشها و نارضایتیها سروکار داریم نباید به فکر «مدیریت» آنها باشیم. در این مورد مدیریت یعنی رفع موقت یک بحران و نارضایتی. البته ممکن است و حتماً این طور است که ما نیاز به مدیریت داریم، چون گاه برای اصلاح مشکلات نیاز به زمان هست، اما ابتدا باید راهحل اساسی را جست و شروع به اقدامات اساسی کرد و سپس شاید از ابزارهای مدیریتی برای به دست آوردن فرصتی که آن اقدامات به نتیجه برسند بهره برد.
متاسفانه در کشور ما «مدیریت» مشکلات که باید موقتی باشد اغلب به یک راهحل دائمی تبدیل میشود و چون ذاتاً راهحل نیست، دیر یا زود مشکلات دوباره ظاهر میشوند و در شرایط بدتر و بحرانیتری آسیبها را تقویت میکنند. بنابراین تکرار میکنم، مدیریت بحران و آسیب صرفاً یک عمل موقت است؛ مثلاً اگر کسی خونریزی داشته باشد، ما سعی میکنیم قبل از هر چیز با هر ابزاری جلوی خونریزی را بگیریم، ولی باید بلافاصله در فکر علتیابی و درمان باشیم، نه اینکه فکر کنیم بندی که روی رگ بستهایم تا جلوی خونریزی را بگیرد به خودی خود درمان اساسی است. اگر درمان جدی انجام ندهیم با مشکلات بیشتری روبهرو خواهیم شد.
مردم را باید جدی گرفت
*چه کارهایی میتوان برای مدیریت نارضایتیها انجام داد؟
اقدامات فوری در شرایط کنونی انجام شدهاند و ما در مرحلهای بحرانی قرار داریم. آنچه امروز نیاز داریم برانگیختن حس اعتماد عمومی و بازسازی آن در نزد مردم است که با شروع جدی و روشن اقدامات اساسی و نشان داده شدن و اثبات اثر آن اقدامات به مردم ممکن است موثر بیفتد. برای نمونه اکنون که با مشکل تحریم مواجه هستیم، دولت باید در عین حفظ استقلال و سربلندی کشور بتواند به طرق دیپلماتیک هر کاری انجام دهد تا تحریم یا کاهش یابد یا برداشته شود و مردم قانع شوند که تمام تلاشها به کار گرفته شده است.
در غیر این صورت، به خصوص اگر این ذهنیت شکل بگیرد که گروهی از تحریم خشنود هستند و تصور میکنند هر اندازه بیشتر شود وضعیت ما هم بهتر خواهد شد، روشن است بحران و نارضایتیها بالا خواهد گرفت. مردم دارای شعور هستند و نباید این شعور را دستکم گرفت. به خصوص در کشوری که بخش اعظم جمعیت آن را جوانان تشکیل میدهند و بسیاری از آنها تحصیلات دانشگاهی دارند. این مردم را باید جدی گرفت و با آنها به گونهای رفتار نکرد که تصور کنند به بازی گرفته شدهاند. به ویژه از توهین و دخالت در زندگی آنها باید پرهیز کرد. امروز دیگر نمیتوان انتظار داشت مردم در کوچکترین و خصوصیترین مسائل زندگی خود شاهد دخالتهای دولت باشند. این کارها جز آنکه دشمنتراشی کند و بر تعداد مخالفان بیفزاید و دشمنان کشور را خوشحال کند، نتیجهای ندارد.
سرخوردگی مثل یک بمب ساعتی است
*سرخوردگی اجتماعی چه تبعاتی دارد؟
سرخوردگی و انفعال در کشور مثل یک بمب ساعتی است؛ یعنی دائماً انرژی منفی بیشتری را انباشت میکند که ما نمیدانیم چه زمانی منفجر خواهد شد. اما بنا بر تجربه تاریخی میدانیم اگر کاری برای کاهش این انباشت انجام نگیرد، دیر یا زود این اتفاق رخ خواهد داد. همچنین نباید فراموش نکنیم کم نیست تعداد دشمنانی که میخواهند با سوق دادن ما به سوی ناآرامی و جنگ و تحریمهای بیشتر و محکومیتهای بیشتر در نهادهای بینالمللی کار خود را پیش ببرند.
البته اینها هیچکدام در ظاهر دشمن رسمی عمل نمیکنند، بلکه با تندرویها و تخریب سازندگیهایی که میتواند امید را در مردم زنده نگه دارد به آینده ما ضربه میزنند. بنابراین باید بدانیم سرخوردگی و انفعال از بزرگترین آسیبهای اجتماعی قلمداد میشوند که نتیجه کاهش اعتماد اجتماعی به خصوص کاهش اعتماد به دولت است و بستری برای رشد گرایشهای منفی مثل پوپولیسم و عوامفریبیهایی که هر روز شاهد هستیم.
همه انسانها به امید زنده هستند
*امید چه نقشی در عبور از بحران برای یک سیستم دارد و اساساً چطور میشود امید اجتماعی ساخت؟
همه انسانها به امید زنده هستند. اگر کسی بداند یک ساعت یا 2 ماه دیگر میمیرد، به سرعت ممکن است در همه رفتارهایش تغییر ایجاد شود. اما اگر همین فرد اطلاع دقیقی از سرانجام خود نداشته باشد یا دستکم به فراتر رفتن از زندگی کنونیاش ایمان داشته باشد، وضعیت بسیار متفاوتی خواهد داشت.
بنابراین همانطور که یک فرد نمیتواند بدون امید و اعتقاد زندگی کند، هیچ جامعهای را هم نمیتوان سراغ گرفت که بدون داشتن چشماندازهایی برای آینده خود و بدون باور به یک نظام ارزشی که به آن اعتقاد داشته باشد بتواند به حیات خود ادامه دهد. از این رو دولت و همه مسئولان نباید با رفتارها و گفتارهای خود کاری کنند که مردم این 2 پایه اساسی تداوم اجتماعی را از دست بدهند؛ منظورم امید و اعتقاد است.
فکر میکنم همه نیز میدانند چطور باید این کار را کرد: نیازها در جامعه ما شناخته شدهاند، نارضایتیها شناخته شدهاند و مشروعیت دارند و مسئولان کافی است به این سخنان و اعتراضها گوش فرا دهند و تلاش نکنند به جای آموختن و درس گرفتن از آنها، خاموششان کنند، چه این رویکرد به هیچ چیز جز یک جامعه منفعل و نومید و سرخورده نمیرسد که بسیار خطرناک است، نه فقط برای فرودستان بلکه برای فرادستان نیز.