ابراهیم اصغرزاده: اصلاحطلبان جایی که میتوانند تفاهم کنند قهر میکنند و جایی که نباید کوتاه بیایند، کوتاه میآیند
اصلاحطلبان از دو منظر، دو نظر متفاوت درباره انتخابات پیش رو دارند؛ از یک منظر تحلیلی بخشی معتقدند مردم رأی نخواهند داد و بخشی میگویند باز هم میتوانند رأی مردم را بگیرند.
به گزارش دیده بان ایران، روزنامه ایران با ابراهیم اصغرزاده در باره موضوعاتی مانند تحریم،ائتلاف اصلاح طلبان با اصول گرایان میانه رو، نگرانی از عملکرد شورای نگهبان و... مصاحبه کرده است.
بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:
اصلاحطلبان از دو منظر، دو نظر متفاوت درباره انتخابات پیش رو دارند؛ از یک منظر تحلیلی بخشی معتقدند مردم رأی نخواهند داد و بخشی میگویند باز هم میتوانند رأی مردم را بگیرند. از یک منظر عملی هم بخشی معتقدند باید با شرط گذاشتن وارد این انتخابات شد و نیاز نیست در هر شرایطی اصلاحطلبان نامزد معرفی کنند در حالی که طرف مقابل معتقد است بهتر است اصلاحطلبان از صندوق رأی علی رغم همه مسائل موجود، دوری نکنند. من میخواهم درباره این دوگانهها با شما صحبت کنم. ابتدا درباره آن دو گانه اول؛ ما با چه انتخاباتی مواجه خواهیم بود؟
این دوگانهسازیهای انتخاباتی که میتواند در جای خود مفید و آگاهی بخش باشد توأمان نمد مالی اصلاحات و آشوبسازی سازمان رأی آنان را نیز کلید میزند. اگر قرار است با هر مقدار زمینی که در اختیارمان گذاشته شود بسازیم و در آن بازی کنیم. یعنی اگر تشخیص دادند سهم ما از سیاست همین مقدار اندک مقرر و مقدر است، خب به فتوای حافظ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. در شطرنج سیاسی پات شدن رنجآورتر از کیش و مات شدن است. شاید هیچ وقت مثل انتخابات پیش رو تصمیمگیری اصلاحطلبان تا به این حد گیچ کننده و دشوار نبوده باشد. گویا بایستی خودمان را برای عبور از پل صراط آماده کنیم.
میدانیم انتخابات کارکردهای متفاوت و چندوجهی در ایران دارد. یکی از این کارکردها حل منازعه و دعوا است. یکی وزنکشی و رقابت جناحها، اقوام، خرده فرهنگها و آخرسر بازتولید مشروعیت کلیت نظام با بسیج و افزایش سطح مشارکت است. منظور ما از مشارکت نوع مدنی آن است که در آن حق دیگری و حق نخواستن به رسمیت شناخته شود. هر چه رأی دهندگان بیشتری به پای صندوقها بروند، بخش خارج از دایره نظام بخصوص آنها که در پی مشروعیتزدایی و شدت بخشیدن به فروپاشی همراه خشونتند کم تعدادتر میشوند، بنابراین کارکرد این نوع سیاست ورزی منهای رقابت جناحها، مانند مکش جاروبرقی برای کشاندن بخشهای حاشیهای که در خارج از دایره نظام قرار دارند به درون است.
هر چه انتخابات افراد بیشتری را به پای صندوقهای رأی بکشاند، به معنی ثبات سیاسی و موقعیت پایدار آن است. طبعاً مشارکت بالا به ارتقای امنیت ملی و حفظ منافع ملی در نظام بینالمللی میانجامد. اتحاد و انسجام ملت را تقویت میکند. اما همه اینها تنها یک روی سکه است. انتخابات و فراتر از آن سیاست ورزی مبتنی بر اصل نمایندگی کارزاری به منظور تحقق دموکراسی و توسعه سیاسی هم هست. پروژه انتخابات از این رو برای اصلاحطلبان هم استراتژی است و هم تاکتیک. شرایط فعلی برای جبهه اصلاحطلبان سنگلاخی و ناهموار شده است. فشار فلج کننده ترامپ، رادیکالیزه شدن حرکات اعتراضی مردم و آلترناتیو سازیهای خارج که موجب گردیده بریدهها سرود کاشکی اسکندری پیدا شود را زیر لب زمزمه کنند، عملکرد دولت و عزم جزم اقتدارگرایان برای تسخیر همین چند تپه باقیمانده در دو دستگاه دولت و مجلس، گفتم دولت و مجلس، نه قوای مقننه و مجریه. اصلاحطلبان را در موقعیتی به مراتب دشوارتر از یک پروژه انتخاباتی قرار داده است.
اکنون اگر اصلاحطلبان بخواهند در جبهه مردم بمانند، ناچارند سقف مطالبات خود را با کف خواستههای مردم و معوقات انباشت شده و متنوع اصناف و اقشار مماس کنند و بر مبنای آن رابطه خود را با اصولگرایان حاکم و انتخابات پیش رو تنظیم نمایند. ایستادن در کنار اصولگرایان به بهانه امنیت ملی بدون دست گذاشتن و تمرکز بر گسلهای فعال شده از تبعیض و نابرابری، جداسازیهای تصنعی خودی غیرخودی، تحقیر و فقر و طرد فزاینده در لایههای وسیع اجتماعی، و بدون اعلام تصمیم قاطعانه برای حل یا تعدیل قسمتی از این گرفتاریها و مشکلات، آنها را در مقابل مردم و در صف رانده شدگان ملت قرار خواهد داد. کنار کشیدن و توسل به سیاست صبر و انتظار هم آنها را به نیروهای فرصتطلب غیرمسئول که در بزنگاه نیمکت نشین میشوند بدل خواهد کرد.
اصلاحطلبان روزهای سختی در پیش دارند. اگر نتوانند با جلب اعتماد و بسیج مردم، قدمی رو به جلو بردارند و رقیب را وادار به عقبنشینی کنند، وارد یک بازی دو سر باخت خواهند شد. مشکل اصلاحطلبان این است که ابتکار عمل ندارند یا اگر دارند آن را در موقعیت نامناسبی به کار میبرند، جایی که میتوانند تفاهم کنند قهر میکنند و جایی که نباید کوتاه بیایند، کوتاه میآیند و چک سفید امضا به رقیب میدهند.
الان مسأله همینجاست و چالشی که وجود دارد این است که قسمت مهمی از پایگاه رأی اصلاحطلبان و حتی مهمتر از آن بخشی از خود بدنه فعالان اصلاحطلب میگویند ما بیش از بیست سال است که از آن مرحله گذشتهایم و عمده مسائل ما همچنان همان مسائلی است که آن زمان هم داشتیم. نکته مهمتر هم دخالت خود اصلاحطلبان در بسیاری از مشکلات است؛ از افشای دست برخی از اصلاحطلبان در فسادها بگیرید تا نقشی که به هر حال این طیف در سوء مدیریتها، ناکارآمدیها و امثال این داشته و بخشی از جامعه را به هر تقدیر به این نتیجه رسانده که اصلاحطلب و اصولگرا در عمل یکی است. ما الان در چنین موقعیتی هستیم که متفاوت از سال 76 است. برای این موقعیت چه حرفی داریم که بزنیم؟ وجه ممیزه اصلاحطلبان برای این شرایط چیست؟
نکاتی که گفتید تا حدودی حقیقت دارد. مشکل دیگر اصلاحطلبان این بود که در این سالها تنها به دستاورد دولت در سیاست خارجی دل خوش کردند و از پیگیری بسیاری از تکالیف و وظایفشان برای برگرداندن غول دولت پنهان به چراغ غافل شدند. حالا که شوک خروج از برجام و فشار حداکثری امریکا نه تنها مهمترین دستاورد دیپلماسی دولتی را به خطر افکنده و بی اثر ساخته که سوء مدیریت و ناکارآمدی، مشروعیت اصلاحطلبان حامی و هم پیمان دولت را نیز در معرض افول قرار داده است.
راهبردهای انتخاباتی متنوعی در میان دوستان ما مطرح شده که هرکدام گوشهای از نوع نگاه اصلاحطلبان را بازتاب میدهد. برخی دوستان ما بر مشارکت بی قید و شرط با هویت اصلاحطلبانه اصرار دارند. تصور میکنند حضور بی قید و شرط در انتخابات و گرفتن سهمی هرچند ناچیز از کیک قدرت به ما امکان خواهد داد تا به اصلاحات اندک از بالا دست بزنیم و به حیات نباتی خود تداوم بخشیم. بعضی هم بر راهبرد حداقل خواهی سلبی اصرار میورزند یعنی اینکه در ائتلاف با محافظه کاران میانه رو دست به انتخاب بین بد و بدتر بزنیم و سعی بر رأی نیاوردن نمادین و سیاسی تندروهای راست افراطی داشته باشیم. مثل چپهای فرانسوی که در ائتلاف با راست میانه جلوی پیشروی افراطیون را گرفتند و به رسالت تاریخی خود عمل کردند.
در هر دو این راهبردها از نکتهای که غفلت میشود همانا پذیرش چیزی به نام جنبش اصلاحطلبی است. این جنبش همان جامعه بزرگ تحول خواه و اصلاحطلب داخل و خارج از کشور است که وسعت دامنه اش بمراتب از حد و مرزهای احزاب اصلاحطلب دوم خردادی و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلب فراگیرتر و بزرگتر است و متأسفانه تاکنون نادیده گرفته شده است. اشتباه محاسبه میتواند این نیروی عظیم اجتماعی را به انفعال و سیاست گریزی بکشاند یا به ورطه براندازی بیفکند. یادمان نرود بسیاری باورمندان به مذاهب و ادیان غیرشیعی، بسیاری از ملی گراها، جمع کثیری از لائیکها، مارکسیستها و اکثریت اقوام و طوایفی که در این سرزمین زیست میکنند و به آن حس تعلق دارند در نظر و عمل اساساً اصلاحطلب و خشونت گریزند. دوستان در توجیه سیاست انتخاباتی شان از احیای اصلاحطلبی سخن میگویند که البته ضرورت تام دارد. اما احیای اصلاحطلبی و بازگشت اعتبار اصلاحطلبان با پرسهزنی در پستوهای قدرت و گدایی تأیید صلاحیت برای چهرههای رده پایین ناشناس که خروجی و نتیجه نهایی آن به جز معدودی انگشتشمار و کم صدا نیست، به دست نمیآید. اصلاحطلبی آنگاه احیا میشود که موازنه قدرت اجتماعی و موازنه اخلاقی در افکار عمومی جامعه به نفع اصلاحطلبان تغییر کند.
مردم تحول خواه مجدداً قدرت ابتکار عمل و مدیریت، شجاعت و پاکدستی اصلاحطلبان را باور کنند. گرچه در افق سیاست موجود نور درخشانی دیده نمیشود ولی هنوز به نظرم از فرصتی که برای دولت روحانی در برگزاری انتخابات باقی مانده است میتوان استفاده کرد و تکالیف قانونی و سیاسی اش را به او متذکر شد. دولت نباید در مصاف با تبلیغات ویرانگر کوتاه بیاید. دولت میبایست در برابر گاندوسازی تندروها و این قبیل زیادهخواهیها برنامهای برای مقاومت و شفافسازی داشته باشد. دولت با اعتماد بهنفس در برابر پولشوییهای دولت پنهان بایستد و عملاً بار مسئولیت خطیر برگزاری یک انتخابات منصفانه، آزاد و سالم را بپذیرد تا به سیاست و سیاستورزی فرصت بازگشت و مشروعیت زایی بدهد. نگرانی عموم مردم و نخبگان از استعفای وزیر خارجه در همان 24 ساعت نشان داد که هنوز این پتانسیل وجود دارد.
به نظرم ارائه پلتفرم شفاف و صریح انتخاباتی از جانب اصلاحطلبان ضروری است. آنها باید اعلام کنند که تنها در شرایطی حاضر به فعالیت انتخاباتیاند که انحصار قانونگذاری در اختیار مجلس باشد و حق ضابطهگذاری از قدرتهای خودمختار و دولت در دولت گرفته شود.
بیش از دوسوم اقتصاد کشور در اختیار غولهای اقتصادی عظیم الجثهای است که هر یک دارای امپراطوری سیاسی فرهنگی و اقتصادی مخصوص به خودند. اثربخشی صدا و سیما و تریبونهای نماز جمعه که این روزها آماج انتقاد دولت و اصلاحطلبان است بمراتب کوچکتر و کمرنگتر از تأثیر هریک از آنهاست. اصلاحطلبان باید به صراحت بگویند که چگونه به جنگ دولتهای پنهان خواهند رفت؟
کسی شک ندارد که امروز انتخابات پرشور فراگیر به نفع کشور است. اما چیزی که به چهره کشور لطمه میزند و مردم را مأیوس از رأی دادن میکند فقدان اختیار و فقدان قدرت دولت به عبارتی ترویج بی دولتی است. اما اقتدار دولت در برابر دولت پنهان نیازمند تشکیل مجلس ملی مقتدری است که خود محصول مشارکت بالا و عموم خلقی و انتخاباتی آزاد و سالم است. انتخابات خودش فی نفسه به عنوان رکن ترمیم کننده مشروعیت و رضایت عمومی مهم است. سطح مشارکت و درصد شرکت کنندگان حائز اهمیت راهبردی است. بنابراین از همین زاویه هست که نیروهای سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون به مقوله انتخابات ورود میکنند. شرکت در انتخابات برخلاف برخی کشورها در ایران اختیاری است بنابراین سطح مشارکت شاخص مهمی برای سنجش رضایت و نارضایتی عمومی است. اگر پایین بیاید به پرستیژ حکومت صدمه میزند و نشان از نارضایتی کف خیابان دارد و اگر بالا برود نمایشگر امید مردم و انتظار مثبت از اصلاحات در آینده است. باید جامعه را درهرحال نسبت به آینده امیدوار و نسبت به اثربخشی رأی دادن قانع کرد.
راجع به چه چیزی جامعه را قانع کنند؟ راجع به گذشته، نیاز آینده یا ماهیت اصلاحطلبی؟ چون هر کدام از اینها با هم فرق دارند.
در آسیب شناسی وضع موجود نباید یکطرفه به قاضی رفت. نباید منشأ سرخوردگی موجود و تلنبار شدن مشکلات را به یک علت تقلیل داد و تمام تقصیرات را به گردن مثلاً کارشکنی جناح مقابل انداخت. فساد سیستماتیک، فقر و بیکاری و پشت کردن دولت به وعدههای انتخاباتی خود، به افزایش نا امیدی و بیاعتمادی در بخشهای بزرگی از جامعه و در نتیجه فروپاشی سرمایه اجتماعی منجر شده است. تداوم این وضعیت، فارغ از اینکه چه کسی مسئول است کشور ما را با مخاطرات جدی مواجه کرده است. این وضعیت باید و میتواند تغییر کند. ما ملتی کهنسال، با فرهنگی غنی، جوانانی تحصیلکرده، مردمانی سختکوش، ثروتی بسیار، سرزمینی پهناور و موقعیت ژئوپلتیکی ممتاز هستیم و میتوانیم به مثابه عضوی مسئول و مؤثر در خانواده کشورهای جهان، نقشی سازنده ایفا کنیم.
محافظه کارانی که بهصورت سنتی بر حوزهها و مراکز اقتصادی و بازرگانی سلطه دارند و به تندروها بال و پر میدهند در کشاندن کشور به این حال و روز مسئولیت دارند، نمیتوانند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند چه در آنزمان که اجماع علیه ایران شکل گرفت و پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد چه حالا که کشور در فرسایش ویرانگر تحریمها قرار گرفته است.
ترامپ از ابتدای ورودش به کاخ سفید با تشدید تحریمها منابع ارزی ما را مسدود و قدرت مانور اقتصادی ایران را تضعیف کرد. او بر این باور بود و بارها هم اعلام کرد که منظورش از این تحریمها و تهدیدها گسترش اعتراضات عمومی و ایجاد شرایط فروپاشی نظام است. خروج از برجام و بهدنبال آن فشار حداکثری چیز پیچیدهای نبود که غیرقابل پیشبینی باشد.محافظهکاران حق ندارند سادهسازی کنند و همه تقصیرات را به گردن نفوذیها و دشمن بیندازند.
دولت آقای روحانی که با وعده تدبیر و امید بر سر کار آمد، در نتیجه مخالفتها و کارشکنی محافظهکاران نتوانست از ثمرات توافق تاریخی برجام در جهت ایجاد فضای سالم و امن برای کسب و کار و عادیسازی مناسبات کشور با جهان، بهره حداکثری ببرد. چه کسی باید پاسخگوی این فرصتهای از کف رفته باشد؟ محافظهکاران با افراطیون داخلی که عملاً کاسبی خود را در تخریب برجام میبینند و با تشویق به خروج از برجام با ترامپ همراهی دارند، چه میکنند؟ سیاستهای ضداصلاحی سنتگرایان و محافظهکاران انسجام و همبستگی ملی ما را در معرض تهدید و خطر قرار داده است. آنها با همه مظاهر مدرنیته سر ستیز دارند. شاید بتوان استفاده بیش از 70 درصد مردم از ماهواره در عین ممنوع بودن و حضور ۴۰ میلیون ایرانی در شبکه پیامرسان تلگرام و استفاده همزمان از فیلترشکنها را نمادی از این ستیزهجویی شکست خورده دانست. توسعه کشور نیازمند اصلاحات سیاسی و اقتصادی است.
با این وصف آیا شما نشانهها یا پالسهایی مبنی بر احتمال ایجاد تغییراتی در راستای رفع مشکلات انتخابات دیدهاید؟
آنچه به درستی و نادرستی تصمیمات ما معنا میبخشد، در وهله نخست راهبرد خود ماست نه عملکرد دیگران. بهجای تاکتیکهای بازی باید زمین بازی را تغییر داد؛ تغییراتی که بر ساختها اثر بگذارد. اصلاحطلبان باید با مردم بهصراحت گفتوگو کنند. در مقابل دولت پنهان ایستادگی قاطع از خود نشان دهند و حمایت خود از دولت روحانی را مشروط و مقید به پیگیری مطالبات صنفی و سیاسی مردم نمایند. چند پیشنهاد فوری برای ترمیم اعتبار اصلاحطلبان. درخواست حمایت مجدد از کابینه مشروط به افزودن چهرههای اصلاحطلب سالم و شجاع و جدیت دولت در تخصیص بودجه کلیه دستگاهها از جمله صدا و سیما منوط به اجرای قانون و انجام اصلاحات و رعایت بیطرفی.
اینکه مثلاً دولت در گفتوگوی سازنده با قوه قضائیه با جدیت رفع حصر محصوران و آزادی زندانیان سیاسی را پیگیری نماید. نظارت بر بنگاههای اقتصادی تحت کنترل نظامیان و دریافت مالیات از آنها، واگذاری کلیه مبادی ورود و خروج کالا به دولت، تأمین و تضمین آزادی فعالیت احزاب، تشکلهای مدنی و مطبوعات در چارچوب قانون و پایان دادن به فیلترینگ شبکههای اجتماعی. برپایی میتینگهای قانونی و برگزاری تجمعات با مجوز و دهها مورد مشابه این قبیل اقدامات. روشن است که اگر اصلاحطلبان نتوانند چنین مطالباتی را به کرسی بنشانند، وارد یک بازی دوسر باخت خواهند شد. انتخابات این فرصت را به ما میدهد که جامعه را با سیاست آشتی بدهیم. به ریکاوری و تجدید قوای اندیشه و راهکارهای اصلاحطلبانه بپردازیم. فرصت خوبی است که بهجای انفعال و تسلیم یا خروج و تحریم به راهبردهای دیگری هم فکر کنیم. سیاست قهر و تحریم انتخابات نه تنها به مشروعیتزدایی نظام که به بلاموضوع شدن هر رویکرد اصلاحطلبانه قانونمدار میانجامد. رویکرد تسلیم بیقید و شرط به اصولگراها و اینکه از قبل مصمم باشیم تحت هر عنوان در هر شکل و حالت تا انتهای انتخابات برویم بدون آنکه به رد صلاحیتها اعتراض کنیم یا به مداخله دولت پنهان در امر انتخابات معترض باشیم خب نتیجهاش معلوم است بیآنکه حضوری مؤثر و شایسته بر تصمیمات کلان و روندهای موجود داشته باشیم تنها چند کرسی زینتی در قدرت به ما خواهد رسید که هم چوب را خورده باشیم هم پیاز را.
سیاست ورزی مطالبهمحور با تبیین و ترویج اجتماعی مطالبات ولو حداقلی به اقشار و صنوف مختلف اجتماعی تکیه داشته و تلاش میکند نامزدها و انتخابات را برنامهمحور کند نه شخصمحور. جامعه ایران جامعهای جنبشی و انبساطی است. مردم خواهان رفاه، توسعه، گشودگی و تغییرات مثبت هستند و بسته شدن جامعه، بازگشت انحصارات و محدود شدن فرصتها به اشخاص و نهادهای خاص را برنمی تابند./ایران
این دوگانهسازیهای انتخاباتی که میتواند در جای خود مفید و آگاهی بخش باشد توأمان نمد مالی اصلاحات و آشوبسازی سازمان رأی آنان را نیز کلید میزند. اگر قرار است با هر مقدار زمینی که در اختیارمان گذاشته شود بسازیم و در آن بازی کنیم. یعنی اگر تشخیص دادند سهم ما از سیاست همین مقدار اندک مقرر و مقدر است، خب به فتوای حافظ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. در شطرنج سیاسی پات شدن رنجآورتر از کیش و مات شدن است. شاید هیچ وقت مثل انتخابات پیش رو تصمیمگیری اصلاحطلبان تا به این حد گیچ کننده و دشوار نبوده باشد. گویا بایستی خودمان را برای عبور از پل صراط آماده کنیم.
میدانیم انتخابات کارکردهای متفاوت و چندوجهی در ایران دارد. یکی از این کارکردها حل منازعه و دعوا است. یکی وزنکشی و رقابت جناحها، اقوام، خرده فرهنگها و آخرسر بازتولید مشروعیت کلیت نظام با بسیج و افزایش سطح مشارکت است. منظور ما از مشارکت نوع مدنی آن است که در آن حق دیگری و حق نخواستن به رسمیت شناخته شود. هر چه رأی دهندگان بیشتری به پای صندوقها بروند، بخش خارج از دایره نظام بخصوص آنها که در پی مشروعیتزدایی و شدت بخشیدن به فروپاشی همراه خشونتند کم تعدادتر میشوند، بنابراین کارکرد این نوع سیاست ورزی منهای رقابت جناحها، مانند مکش جاروبرقی برای کشاندن بخشهای حاشیهای که در خارج از دایره نظام قرار دارند به درون است.
هر چه انتخابات افراد بیشتری را به پای صندوقهای رأی بکشاند، به معنی ثبات سیاسی و موقعیت پایدار آن است. طبعاً مشارکت بالا به ارتقای امنیت ملی و حفظ منافع ملی در نظام بینالمللی میانجامد. اتحاد و انسجام ملت را تقویت میکند. اما همه اینها تنها یک روی سکه است. انتخابات و فراتر از آن سیاست ورزی مبتنی بر اصل نمایندگی کارزاری به منظور تحقق دموکراسی و توسعه سیاسی هم هست. پروژه انتخابات از این رو برای اصلاحطلبان هم استراتژی است و هم تاکتیک. شرایط فعلی برای جبهه اصلاحطلبان سنگلاخی و ناهموار شده است. فشار فلج کننده ترامپ، رادیکالیزه شدن حرکات اعتراضی مردم و آلترناتیو سازیهای خارج که موجب گردیده بریدهها سرود کاشکی اسکندری پیدا شود را زیر لب زمزمه کنند، عملکرد دولت و عزم جزم اقتدارگرایان برای تسخیر همین چند تپه باقیمانده در دو دستگاه دولت و مجلس، گفتم دولت و مجلس، نه قوای مقننه و مجریه. اصلاحطلبان را در موقعیتی به مراتب دشوارتر از یک پروژه انتخاباتی قرار داده است.
اکنون اگر اصلاحطلبان بخواهند در جبهه مردم بمانند، ناچارند سقف مطالبات خود را با کف خواستههای مردم و معوقات انباشت شده و متنوع اصناف و اقشار مماس کنند و بر مبنای آن رابطه خود را با اصولگرایان حاکم و انتخابات پیش رو تنظیم نمایند. ایستادن در کنار اصولگرایان به بهانه امنیت ملی بدون دست گذاشتن و تمرکز بر گسلهای فعال شده از تبعیض و نابرابری، جداسازیهای تصنعی خودی غیرخودی، تحقیر و فقر و طرد فزاینده در لایههای وسیع اجتماعی، و بدون اعلام تصمیم قاطعانه برای حل یا تعدیل قسمتی از این گرفتاریها و مشکلات، آنها را در مقابل مردم و در صف رانده شدگان ملت قرار خواهد داد. کنار کشیدن و توسل به سیاست صبر و انتظار هم آنها را به نیروهای فرصتطلب غیرمسئول که در بزنگاه نیمکت نشین میشوند بدل خواهد کرد.
اصلاحطلبان روزهای سختی در پیش دارند. اگر نتوانند با جلب اعتماد و بسیج مردم، قدمی رو به جلو بردارند و رقیب را وادار به عقبنشینی کنند، وارد یک بازی دو سر باخت خواهند شد. مشکل اصلاحطلبان این است که ابتکار عمل ندارند یا اگر دارند آن را در موقعیت نامناسبی به کار میبرند، جایی که میتوانند تفاهم کنند قهر میکنند و جایی که نباید کوتاه بیایند، کوتاه میآیند و چک سفید امضا به رقیب میدهند.
الان مسأله همینجاست و چالشی که وجود دارد این است که قسمت مهمی از پایگاه رأی اصلاحطلبان و حتی مهمتر از آن بخشی از خود بدنه فعالان اصلاحطلب میگویند ما بیش از بیست سال است که از آن مرحله گذشتهایم و عمده مسائل ما همچنان همان مسائلی است که آن زمان هم داشتیم. نکته مهمتر هم دخالت خود اصلاحطلبان در بسیاری از مشکلات است؛ از افشای دست برخی از اصلاحطلبان در فسادها بگیرید تا نقشی که به هر حال این طیف در سوء مدیریتها، ناکارآمدیها و امثال این داشته و بخشی از جامعه را به هر تقدیر به این نتیجه رسانده که اصلاحطلب و اصولگرا در عمل یکی است. ما الان در چنین موقعیتی هستیم که متفاوت از سال 76 است. برای این موقعیت چه حرفی داریم که بزنیم؟ وجه ممیزه اصلاحطلبان برای این شرایط چیست؟
نکاتی که گفتید تا حدودی حقیقت دارد. مشکل دیگر اصلاحطلبان این بود که در این سالها تنها به دستاورد دولت در سیاست خارجی دل خوش کردند و از پیگیری بسیاری از تکالیف و وظایفشان برای برگرداندن غول دولت پنهان به چراغ غافل شدند. حالا که شوک خروج از برجام و فشار حداکثری امریکا نه تنها مهمترین دستاورد دیپلماسی دولتی را به خطر افکنده و بی اثر ساخته که سوء مدیریت و ناکارآمدی، مشروعیت اصلاحطلبان حامی و هم پیمان دولت را نیز در معرض افول قرار داده است.
راهبردهای انتخاباتی متنوعی در میان دوستان ما مطرح شده که هرکدام گوشهای از نوع نگاه اصلاحطلبان را بازتاب میدهد. برخی دوستان ما بر مشارکت بی قید و شرط با هویت اصلاحطلبانه اصرار دارند. تصور میکنند حضور بی قید و شرط در انتخابات و گرفتن سهمی هرچند ناچیز از کیک قدرت به ما امکان خواهد داد تا به اصلاحات اندک از بالا دست بزنیم و به حیات نباتی خود تداوم بخشیم. بعضی هم بر راهبرد حداقل خواهی سلبی اصرار میورزند یعنی اینکه در ائتلاف با محافظه کاران میانه رو دست به انتخاب بین بد و بدتر بزنیم و سعی بر رأی نیاوردن نمادین و سیاسی تندروهای راست افراطی داشته باشیم. مثل چپهای فرانسوی که در ائتلاف با راست میانه جلوی پیشروی افراطیون را گرفتند و به رسالت تاریخی خود عمل کردند.
در هر دو این راهبردها از نکتهای که غفلت میشود همانا پذیرش چیزی به نام جنبش اصلاحطلبی است. این جنبش همان جامعه بزرگ تحول خواه و اصلاحطلب داخل و خارج از کشور است که وسعت دامنه اش بمراتب از حد و مرزهای احزاب اصلاحطلب دوم خردادی و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلب فراگیرتر و بزرگتر است و متأسفانه تاکنون نادیده گرفته شده است. اشتباه محاسبه میتواند این نیروی عظیم اجتماعی را به انفعال و سیاست گریزی بکشاند یا به ورطه براندازی بیفکند. یادمان نرود بسیاری باورمندان به مذاهب و ادیان غیرشیعی، بسیاری از ملی گراها، جمع کثیری از لائیکها، مارکسیستها و اکثریت اقوام و طوایفی که در این سرزمین زیست میکنند و به آن حس تعلق دارند در نظر و عمل اساساً اصلاحطلب و خشونت گریزند. دوستان در توجیه سیاست انتخاباتی شان از احیای اصلاحطلبی سخن میگویند که البته ضرورت تام دارد. اما احیای اصلاحطلبی و بازگشت اعتبار اصلاحطلبان با پرسهزنی در پستوهای قدرت و گدایی تأیید صلاحیت برای چهرههای رده پایین ناشناس که خروجی و نتیجه نهایی آن به جز معدودی انگشتشمار و کم صدا نیست، به دست نمیآید. اصلاحطلبی آنگاه احیا میشود که موازنه قدرت اجتماعی و موازنه اخلاقی در افکار عمومی جامعه به نفع اصلاحطلبان تغییر کند.
مردم تحول خواه مجدداً قدرت ابتکار عمل و مدیریت، شجاعت و پاکدستی اصلاحطلبان را باور کنند. گرچه در افق سیاست موجود نور درخشانی دیده نمیشود ولی هنوز به نظرم از فرصتی که برای دولت روحانی در برگزاری انتخابات باقی مانده است میتوان استفاده کرد و تکالیف قانونی و سیاسی اش را به او متذکر شد. دولت نباید در مصاف با تبلیغات ویرانگر کوتاه بیاید. دولت میبایست در برابر گاندوسازی تندروها و این قبیل زیادهخواهیها برنامهای برای مقاومت و شفافسازی داشته باشد. دولت با اعتماد بهنفس در برابر پولشوییهای دولت پنهان بایستد و عملاً بار مسئولیت خطیر برگزاری یک انتخابات منصفانه، آزاد و سالم را بپذیرد تا به سیاست و سیاستورزی فرصت بازگشت و مشروعیت زایی بدهد. نگرانی عموم مردم و نخبگان از استعفای وزیر خارجه در همان 24 ساعت نشان داد که هنوز این پتانسیل وجود دارد.
به نظرم ارائه پلتفرم شفاف و صریح انتخاباتی از جانب اصلاحطلبان ضروری است. آنها باید اعلام کنند که تنها در شرایطی حاضر به فعالیت انتخاباتیاند که انحصار قانونگذاری در اختیار مجلس باشد و حق ضابطهگذاری از قدرتهای خودمختار و دولت در دولت گرفته شود.
بیش از دوسوم اقتصاد کشور در اختیار غولهای اقتصادی عظیم الجثهای است که هر یک دارای امپراطوری سیاسی فرهنگی و اقتصادی مخصوص به خودند. اثربخشی صدا و سیما و تریبونهای نماز جمعه که این روزها آماج انتقاد دولت و اصلاحطلبان است بمراتب کوچکتر و کمرنگتر از تأثیر هریک از آنهاست. اصلاحطلبان باید به صراحت بگویند که چگونه به جنگ دولتهای پنهان خواهند رفت؟
کسی شک ندارد که امروز انتخابات پرشور فراگیر به نفع کشور است. اما چیزی که به چهره کشور لطمه میزند و مردم را مأیوس از رأی دادن میکند فقدان اختیار و فقدان قدرت دولت به عبارتی ترویج بی دولتی است. اما اقتدار دولت در برابر دولت پنهان نیازمند تشکیل مجلس ملی مقتدری است که خود محصول مشارکت بالا و عموم خلقی و انتخاباتی آزاد و سالم است. انتخابات خودش فی نفسه به عنوان رکن ترمیم کننده مشروعیت و رضایت عمومی مهم است. سطح مشارکت و درصد شرکت کنندگان حائز اهمیت راهبردی است. بنابراین از همین زاویه هست که نیروهای سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون به مقوله انتخابات ورود میکنند. شرکت در انتخابات برخلاف برخی کشورها در ایران اختیاری است بنابراین سطح مشارکت شاخص مهمی برای سنجش رضایت و نارضایتی عمومی است. اگر پایین بیاید به پرستیژ حکومت صدمه میزند و نشان از نارضایتی کف خیابان دارد و اگر بالا برود نمایشگر امید مردم و انتظار مثبت از اصلاحات در آینده است. باید جامعه را درهرحال نسبت به آینده امیدوار و نسبت به اثربخشی رأی دادن قانع کرد.
راجع به چه چیزی جامعه را قانع کنند؟ راجع به گذشته، نیاز آینده یا ماهیت اصلاحطلبی؟ چون هر کدام از اینها با هم فرق دارند.
در آسیب شناسی وضع موجود نباید یکطرفه به قاضی رفت. نباید منشأ سرخوردگی موجود و تلنبار شدن مشکلات را به یک علت تقلیل داد و تمام تقصیرات را به گردن مثلاً کارشکنی جناح مقابل انداخت. فساد سیستماتیک، فقر و بیکاری و پشت کردن دولت به وعدههای انتخاباتی خود، به افزایش نا امیدی و بیاعتمادی در بخشهای بزرگی از جامعه و در نتیجه فروپاشی سرمایه اجتماعی منجر شده است. تداوم این وضعیت، فارغ از اینکه چه کسی مسئول است کشور ما را با مخاطرات جدی مواجه کرده است. این وضعیت باید و میتواند تغییر کند. ما ملتی کهنسال، با فرهنگی غنی، جوانانی تحصیلکرده، مردمانی سختکوش، ثروتی بسیار، سرزمینی پهناور و موقعیت ژئوپلتیکی ممتاز هستیم و میتوانیم به مثابه عضوی مسئول و مؤثر در خانواده کشورهای جهان، نقشی سازنده ایفا کنیم.
محافظه کارانی که بهصورت سنتی بر حوزهها و مراکز اقتصادی و بازرگانی سلطه دارند و به تندروها بال و پر میدهند در کشاندن کشور به این حال و روز مسئولیت دارند، نمیتوانند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند چه در آنزمان که اجماع علیه ایران شکل گرفت و پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد چه حالا که کشور در فرسایش ویرانگر تحریمها قرار گرفته است.
ترامپ از ابتدای ورودش به کاخ سفید با تشدید تحریمها منابع ارزی ما را مسدود و قدرت مانور اقتصادی ایران را تضعیف کرد. او بر این باور بود و بارها هم اعلام کرد که منظورش از این تحریمها و تهدیدها گسترش اعتراضات عمومی و ایجاد شرایط فروپاشی نظام است. خروج از برجام و بهدنبال آن فشار حداکثری چیز پیچیدهای نبود که غیرقابل پیشبینی باشد.محافظهکاران حق ندارند سادهسازی کنند و همه تقصیرات را به گردن نفوذیها و دشمن بیندازند.
دولت آقای روحانی که با وعده تدبیر و امید بر سر کار آمد، در نتیجه مخالفتها و کارشکنی محافظهکاران نتوانست از ثمرات توافق تاریخی برجام در جهت ایجاد فضای سالم و امن برای کسب و کار و عادیسازی مناسبات کشور با جهان، بهره حداکثری ببرد. چه کسی باید پاسخگوی این فرصتهای از کف رفته باشد؟ محافظهکاران با افراطیون داخلی که عملاً کاسبی خود را در تخریب برجام میبینند و با تشویق به خروج از برجام با ترامپ همراهی دارند، چه میکنند؟ سیاستهای ضداصلاحی سنتگرایان و محافظهکاران انسجام و همبستگی ملی ما را در معرض تهدید و خطر قرار داده است. آنها با همه مظاهر مدرنیته سر ستیز دارند. شاید بتوان استفاده بیش از 70 درصد مردم از ماهواره در عین ممنوع بودن و حضور ۴۰ میلیون ایرانی در شبکه پیامرسان تلگرام و استفاده همزمان از فیلترشکنها را نمادی از این ستیزهجویی شکست خورده دانست. توسعه کشور نیازمند اصلاحات سیاسی و اقتصادی است.
با این وصف آیا شما نشانهها یا پالسهایی مبنی بر احتمال ایجاد تغییراتی در راستای رفع مشکلات انتخابات دیدهاید؟
آنچه به درستی و نادرستی تصمیمات ما معنا میبخشد، در وهله نخست راهبرد خود ماست نه عملکرد دیگران. بهجای تاکتیکهای بازی باید زمین بازی را تغییر داد؛ تغییراتی که بر ساختها اثر بگذارد. اصلاحطلبان باید با مردم بهصراحت گفتوگو کنند. در مقابل دولت پنهان ایستادگی قاطع از خود نشان دهند و حمایت خود از دولت روحانی را مشروط و مقید به پیگیری مطالبات صنفی و سیاسی مردم نمایند. چند پیشنهاد فوری برای ترمیم اعتبار اصلاحطلبان. درخواست حمایت مجدد از کابینه مشروط به افزودن چهرههای اصلاحطلب سالم و شجاع و جدیت دولت در تخصیص بودجه کلیه دستگاهها از جمله صدا و سیما منوط به اجرای قانون و انجام اصلاحات و رعایت بیطرفی.
اینکه مثلاً دولت در گفتوگوی سازنده با قوه قضائیه با جدیت رفع حصر محصوران و آزادی زندانیان سیاسی را پیگیری نماید. نظارت بر بنگاههای اقتصادی تحت کنترل نظامیان و دریافت مالیات از آنها، واگذاری کلیه مبادی ورود و خروج کالا به دولت، تأمین و تضمین آزادی فعالیت احزاب، تشکلهای مدنی و مطبوعات در چارچوب قانون و پایان دادن به فیلترینگ شبکههای اجتماعی. برپایی میتینگهای قانونی و برگزاری تجمعات با مجوز و دهها مورد مشابه این قبیل اقدامات. روشن است که اگر اصلاحطلبان نتوانند چنین مطالباتی را به کرسی بنشانند، وارد یک بازی دوسر باخت خواهند شد. انتخابات این فرصت را به ما میدهد که جامعه را با سیاست آشتی بدهیم. به ریکاوری و تجدید قوای اندیشه و راهکارهای اصلاحطلبانه بپردازیم. فرصت خوبی است که بهجای انفعال و تسلیم یا خروج و تحریم به راهبردهای دیگری هم فکر کنیم. سیاست قهر و تحریم انتخابات نه تنها به مشروعیتزدایی نظام که به بلاموضوع شدن هر رویکرد اصلاحطلبانه قانونمدار میانجامد. رویکرد تسلیم بیقید و شرط به اصولگراها و اینکه از قبل مصمم باشیم تحت هر عنوان در هر شکل و حالت تا انتهای انتخابات برویم بدون آنکه به رد صلاحیتها اعتراض کنیم یا به مداخله دولت پنهان در امر انتخابات معترض باشیم خب نتیجهاش معلوم است بیآنکه حضوری مؤثر و شایسته بر تصمیمات کلان و روندهای موجود داشته باشیم تنها چند کرسی زینتی در قدرت به ما خواهد رسید که هم چوب را خورده باشیم هم پیاز را.
سیاست ورزی مطالبهمحور با تبیین و ترویج اجتماعی مطالبات ولو حداقلی به اقشار و صنوف مختلف اجتماعی تکیه داشته و تلاش میکند نامزدها و انتخابات را برنامهمحور کند نه شخصمحور. جامعه ایران جامعهای جنبشی و انبساطی است. مردم خواهان رفاه، توسعه، گشودگی و تغییرات مثبت هستند و بسته شدن جامعه، بازگشت انحصارات و محدود شدن فرصتها به اشخاص و نهادهای خاص را برنمی تابند./ایران