روایت لطفالله میثمی از توصیه ویژه هاشمی به امام درباره مجاهدین/ شهید رجایی هم عضو سازمان مجاهدین بود/ کمکهای بازرگان به زندانیان سیاسی
میثمی: من میدانم که براندازی کار درستی نیست و ما هم آن را قبول نداریم. آنها هم که دست به براندازی میزنند هم به خودشان و هم به ملت ضربه میزنند و این کار نتیجهای نخواهد داشت.
مدیر مسئول نشریه چشمانداز گفت: من میدانم که براندازی کار درستی نیست و ما هم آن را قبول نداریم. آنها هم که دست به براندازی میزنند هم به خودشان و هم به ملت ضربه میزنند و این کار نتیجهای نخواهد داشت.
به گزارش دیده بان ایران، لطفالله میثمی گفتنیهای بسیاری درباره تاریخ انقلاب و به ویژه سازمان مجاهدین خلق دارد. او در گفتگویی درباره فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق، علل انشعابات، نگاه امام خمینی(ره) به این سازمان و دیگر مسائل مرتبط با آن صحبت کرده است.
اهم صحبتهای وی را در گفتگو با اعتمادآنلاین در ادامه بخوانید:
* اگر کنشگران روز ۱۵ خرداد برای ادای فریضه نماز و ناهار نرفته بودند، تقریباً تهران سقوط کرده بود. ولی در دو سه ساعتی که صرف این منظور شد، نیروهای مسلح به خیابان آمدند و مستقر شدند و با رگبار مسلسل همه را تارومار کردند. این اتفاق باعث شد فکر قیام در ذهن حنیفنژاد شکل بگیرد، اما مردم تغییرات بنیادی و دگرگونکننده میخواستند.
* آقای بازرگان گفت ما آخرین نیرویی هستیم که از قانون دفاع میکنیم و پیشبینی ایشان به واقعیت پیوست. گروههای بعدی دیگر راه قانون را ادامه ندادند. تحریم انتخابات دور بیست و یکم توسط آیتالله میلانی و شریعتمداری هم حائز اهمیت بود. البته نباید فراموش کنیم کارهای شاه هم که قانون را دور میزد و به سمت خودکامگی میرفت نقش زیادی داشت.
* سالهای ۳۹ تا ۴۲ که در دانشگاه تهران بودم، اوج مبارزات قانونی بود و هیچکس فکر عملیات مسلحانه به سرش نمیزد. وقتی شاه دکتر امینی را به نخستوزیری انتصاب کرد، با اینکه انتخاب خودش بود، اما همان را هم قبول نداشت و اجازه نداد اصلاحاتی را که لازم بود انجام دهد. در واقع همه امور را خودش و احزابی که صد درصد با او هماهنگ بودند بر عهده گرفتند. از این رو بعد از سرکوب قیام ۱۵ خرداد، نیروهای زیادی به این نقطه رسیدند که باید راه دیگری را انتخاب کرد. ساواک به همه تشکلها نفوذ و آنها را رصد و دستگیر و سرکوب میکرد. حتی چهرههای شاخص نهضت آزادی، با اینکه تمام کارهایشان قانونی بود، آن زمان با احکام زندان ۱۰ ساله مواجه شدند که به نوعی معادل اعدام بود؛ مثلاً آقای بازرگان و مهندس سحابی با حکم ۱۰ سال زندان روبهرو شدند و آیتالله طالقانی که یک مرجع و مفسر کبیر انقلاب بودند نیز به ۱۰ سال زندان محکوم شد که خب، حکمهای درجه بالا محسوب میشدند.
*همه بنیانگذاران مجاهدین خلق از اعضای نهضتآزادی بودند. منتها وقتی سران نهضت آزادی محاکمه شدند، در سال ۴۳ از داخل زندان برای کمیته دانشگاه نهضتآزادی پیام دادند که این بار دیگر ساده به میدان نیایند.خودِ رهبران نهضتآزادی حرکت مسلحانه را تشویق کردند. بعد هم که حرکت مجاهدین شروع شد و گسترش پیدا کرد اعضای نهضتآزادی از دور خارج نبودند؛ یا مثل شهید رجایی یا محمدمهدی جعفری عضو مجاهدین خلق شدند یا مثل مهندس بازرگان، دکتر سحابی یا آیتالله طالقانی به خانوادههای زندانیان سیاسی و مجاهدین کمک میکردند. به هرحال هیچ فردی از نهضتآزادی نبود که با حرکت مجاهدین مخالفت کند. همین مهندس سحابی به خاطر مجاهدین به زندان افتاد. همچنین مهندس توسلی، که حالا دبیر کل نهضتآزادی است، به خاطر مجاهدین به زندان افتاد. شهید رجایی هم عضو نهضتآزادی و مجاهدین خلق بودند که من مسئولشان بودم.
* مجاهدین در سالهای ۴۴ و ۴۷ نظریهپردازیشان اینگونه بود که در تاریخ معاصر، ایران سه نوع مبارزه داشته است: مبارزه ملی، مبارزه مذهبی و مبارزه چپ مارکسیستی. گفتند حلقه مفقودهای وجود دارد تا این سه جریان را به هم پیوند دهد که اتفاقاً هر وقت این سه جریان به هم پیوند خوردهاند با موفقیت همراه بوده است. در واقع به یک نوع اسلامی دست یافتند که اگر قرآن و نهجالبلاغه پشت آن باشد، میتواند نیروهای مذهبی و سنتی را تعالی بخشد.
** در سازمان مجاهدین خلق گرایشهایی به سمت مارکسیست بود، البته یک مشترکاتی هم وجود داشت. بعد که بنیانگذاران اعدام شدند و کارهای ایدئولوژی بنیادی متوقف شد، آرامآرام سوالاتی در ذهن بچهها نقش بست که ما خیلی از مشکلات را نمیتوانیم حل کنیم. بنابراین سراغ علم رفتند. علم هم به مرور به علمِ مبارزه- به قول مارکسیستها- تبدیل شد و به آن سمت سوق پیدا کردند.
* از نظر من اگر بنیانگذاران میماندند، به هیچ وجه انشعاب رخ نمیداد. این نه تنها نظر من، بلکه نظر آقای دکتر محمدی گرگانی و نظر همین حالایِ مهندس رحمان بازرگانی هم هست.
* فرض کنید ما خودمان دنبال بنیانگذار اولیه بودیم. بعد که به انقلاب نزدیک شدیم از انقلاب حمایت کردیم. حتی بعد از پیروزی انقلاب به جنگ رفتیم و ۱۵ نفر از دوستانمان به شهادت رسیدند.
* سال ۵۴ سالی بود که مارکسیستها آن بیانیه تغییر ایدئولوژی را دادند و همزمان مجید شریف واقفی را ترور کردند و به شهادت رساندند. صمدیه لباف را هم ترور کردند، ولی موفق به کشتنش نشدند. محمد یقینی را ترور کردند و بچههای مذهبی را از سر راه یا با ترور برمیداشتند یا با تصمیمهای بیرحمانه، یا با انگ و برچسب اذیتشان میکردند. بعداً هم در مهر ۵۶ به اشتباه خودشان پی بردند و مجید شریف واقفی و صمدیه را شهید اعلام کردند.
* یکی از اشتباهات ما این بود که آنطور که باید و شاید با سلطنت مبارزه نمیکردیم. در واقع نه با خود شاه، بلکه با استبداد و وابستگی مبارزه نکردیم.
* آقای طالقانی که از بنیانگذاران بودند. از دوران انجمنهای اسلامی دانشجویان و دوران نهضت آزادی و از ابتدای مجاهدین، با آیتالله طالقانی و همچنین مهندس بازرگان ارتباط داشتیم. به ویژه با مهندس عزتالله سحابی، که هیچوقت ارتباطمان قطع نشد. تمام مسائل داخلی تشکیلات را آقای طالقانی و بازرگان و مهندس سحابی میگفتند.
* ما هم اختلاف سیاسی، هم اختلاف مذهبی و هم اختلاف تشکیلاتی داشتیم. جریانی که در سال ۵۴ به وجود آمد، به زعم ما یک ریشه هم در درون داشت. ولی سازمان نمیپذیرفت و میگفت در درون هیچ ریشهای نداشته و یک کودتای خارجی بوده است.
* تا جایی که من میدانم امام در سال ۵۴ به آقای هاشمی گفته بودند: «همه دوستان میگفتند که سازمان را تایید کنید، ولی من مقاومت میکردم و این کار را نمیکردم. ولی حالا میخواهم تاییدشان کنم.» که آقای هاشمی میگویند: «این کار را نکنید و همچنان به «نه تایید و نه تکذیب»تان ادامه دهید.» در واقع در درون سازمان مجاهدین مسائلی پیش آمده بود که آقای هاشمی از اختلافات فکری در درون سازمان خبر داشته است.
* اشتباه ما این بود که به قانون اساسی انقلاب مشروطیت توجه کافی نشان ندادیم. اگر رعایت میکردیم، اینقدر هزینه و شهید نمیدادیم. مبارزه مسلحانه یک خطمشی است ولی آیین و ایدئولوژی ما کاری به خطمشی ندارد.
* من میدانم که براندازی کار درستی نیست و ما هم آن را قبول نداریم. آنها هم که دست به براندازی میزنند هم به خودشان و هم به ملت ضربه میزنند و این کار نتیجهای نخواهد داشت.
* نظام ما اقتصادش را به درآمد نفت گره زد و نفت هم دارد به جنگ گره میخورد؛ یعنی ما میگوییم اگر نگذارند نفت صادر کنیم ما هم نمیگذاریم دیگران صادر کنند که این به معنای جنگ است. چرا اقتصادمان را اقتصادی انتخاب کنیم که در نهایت به جنگ منجر شود؟ ما باید در رهایی از اعتیاد به درآمد نفت انقلاب آرام و نوینی بکنیم.