روایت " محسن آرمین" از انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
محسن آرمین عضو شورای مرکزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» روایت خود از چگونگی تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و بروز اولین اختلافات بر سر بیانیه روز کارگر و فوت دکتر علی شریعتی را بیان می کند.
دیده بان ایران- محسن آرمین در بخش دوم گفت و گوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی ایران خبرگزاری جمهوری اسلامی» از اختلافاتی صحبت می کند که منجر به خروج او و همفکرانش در سال 1361 از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد.
بخش قبلی گفت و گو بیشتر به جریان نطقتان در مجلس ششم در انتقاد از نقش سعیدمرتضوی در مرگ خانم زهراکاظمی گذشت. در این بخش می خواهم از خودتان بفرمایید و این که چطور وارد سیاست شدید؟
آرمین: سال 1332 در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم. پدرم کارمند وزارت کشور و بخشدار کوهدشت لرستان در دولت دکتر مصدق بود. من هم آن جا متولد شدم. البته به اقتضای شغل پدر محل خدمت پدر دوره کودکی من تا ۷ سالگی در شهرهای مختلف از جمله مینودشت گنبد و بابلسر گذشت. هفت ساله بودم که پدر به تهران منتقل شد و از آن سال در تهران ماندگار شدیم. دبیرستان را در دارالفنون به پایان رساندم. سال های آخر دبیرستانم مصادف با اعتصاب مردم به خاطر گران شدن بلیت های شرکت واحد شد و شرکت در آن اعتصاب اولین تجربه سیاسی من بود.
با ورود به دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی الکترونیک فعالیت سیاسی ام جدی تر شد. از سال 55 به عضویت گروه «توحیدی صف» درآمدم و مجبور شدم دانشگاه را مدتی رها کنم. صف از گروههای مسلحی بود که علیه شاه مبارزه می کرد.
ایرنا: اگر از نایب رییسی مجلس ششم بگذریم شما بیشتر با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نشریه عصر ما شناخته می شوید. از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شروع کنیم. چگونه شکل گرفت؟
آرمین: در آن سالها با علنی شدن انحراف سازمان مجاهدین خلق به تدریج گروههایی مبارز مسلح در نقاط مختلف کشور شکل گرفتند؛ گروه صف یکی از این گروهها بود که در اصفهان و تهران فعال بود. با اوج گیری انقلاب این گروهها با یکدیگر ارتباط پیدا کردند. در آن زمان ارزیابی ما این بود که انقلاب فاقد پشتوانه یک تشکیلات قوی و سراسری است و ضرورت ایجاد چنین تشکیلاتی احساس میشد. به همین سبب با ورود امام به ایران گفت و گو میان این گروهها به منظور اتحاد آغاز شد. من و شهید محمدبروجردی هم از طرف گروه صف در این گفت و گوها حضور داشتیم که در نهایت منجر به تاسیس «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» شد. این سازمان در سال های اول انقلاب در عرصههای مختلف نقش به سزایی داشت. اما به زودی این سازمان با اختلافاتی در درون خود مواجه شد. من و تعدادی از دوستانم از این سازمان جدا شدیم. سازمان هم در سال 65 انحلال خود را اعلام کرد.
ایرنا: گویی در همان ابتدای کار از سوی طیف رقیب در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی متهم به «التقاط» شده بودید؟
آرمین: بله، همین طور است. ما چهرههای شناخته شدهای نبودیم. تجربه انحراف مجاهدین خلق و آثار آن در ذهنیت جامعه سیاسی تجربه زندهای بود. این فضا و ذهنیت به جریان مقابل امکان میداد با متهم کردن ما به انحراف و التقاط فکری و برچسبهای نظیر «منافقین جدید» محدودیتهای زیادی را حتی در زمینه کار و اشتغال و تحصیل برای ما پدید آورد. در آن زمان حتی روی حضور ما در جبهه های جنگ هم حساسیت وجود داشت.
ایرنا: چه طور؟
آرمین: بعد از استعفای از سازمان در سال 61 به اتفاق برخی عده ای از اعضای مستعفی از جمله آقایان عرب سرخی، آقاجری و قدیانی و .. راهی جبهه شدیم. اما در جبهه ها با این عنوان که این ها التقاطی هستند و با روحانیت مشکل دارند ما را تخریب می کردند.
ایرنا: به خاطر این که تحت تاثیر دکتر شریعتی بودید؟
آرمین: تنها این مساله نبود. تقابل دو طرز فکر بود. فکر محافظه کار سنتی اندیشههای نو از دین را برنمی تابید؛ فکری که به جریان روشنفکری دینی اندیشههای متفکرانی نظیر مطهری و طالقانی و شریعتی تعلق داشت. البته این خودش یک بحث جداگانه را می طلبد.
ایرنا: برخی معتقدند که امام خمینی(ره) از نظر فکری به چپ های اسلامی نزدیک تر بود. با وجود سیطره معنوی امام؛ چگونه شما در جبهه ها تحت فشار قرار داشتید؟
آرمین: برای پاسخ به این سوال باید فضای سال های آغازین دهه 60 را برای شما تبیین کنم. انقلاب خیلی سریع تر از حد انتظار پیروز شد. انقلاب بازوی سیاسی نداشت. شرایط ایجاب می کرد هر چه زودتر تشکیلاتی سیاسی و نظامی برای حفظ آن شکل گیرد. تشکیلاتی که بتواند بازوی انقلاب باشد و از آن محافظت کند. برای همین بلافاصله پس از ورود امام به ایران و در اسفند ماه 57 در همان مدرسه رفاه؛ مذاکرات بین 7 گروه سیاسی که در زمان شاه مبارزه مسلحانه میکردند آغاز شد. شرایط بحرانی بود و 7 گروه مجال کافی برای این که دیدگاه هایشان درباره اصول و مبانی و نحوه اداره کشور را یکپارچه و به هم نزدیک کنند وجود نداشتند.
اصلا یکی از آسیب هایی که اختناق زمان شاه به جامعه وارد کرد این بود که چون عرصه عمومی آزادی وجود نداشت دیدگاهها و افکار امکان تبادل و نقد یکدیگر را پیدا نمی کردند. گروه های مختلف ضدشاه به صورت جزیره هایی بودند که در درون خود به صورت خیلی پنهانی عمل می کردند. تنها فعالیت آنها نبود که پنهانی بود؛ افکار هم در پستوهای خانههای تیمی شکل میگرفت و تدوین میشد و امکان شناخت و تبادل و نقادی وجود نداشت. به نظر من این بزرگترین آسیب استبداد است.
به هر حال وجه مشترک این گروه ها باور به امام و پذیرفتن رهبری اشان بود. اما خاستگاه این گروه ها متفاوت بود. خاستگاه بعضی سنتی و خاستگاه عده ای دیگر روشنفکری و دانشگاهی بود. هفت گروه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم درباره رهبری امام و لزوم مبارزه با شاه و همین طور انحراف ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق اشتراک نظر داشتند.
ایرنا: این 7 گروه چگونه شکل گرفته بودند؟
آرمین: در سالهای اولیه دهه پنجاه مشخص شد که سازمان مجاهدین خلق دچار انحراف ایدئولوژیک شده است و بخش مهمی از اعضای آن مارکسیست شدهاند. این انحراف یک دفعه رخ نداده بود و ریشه در مبانی تئوریک سازمان داشت.
با علنی شدن انحراف ایدئولوژیک، سازمان گروههای مخفی مسلمان که از سالهای اولیه دهه پنجاه در نقاط مختلف به تدریج شکل گرفته بودند به فعالیت مستقل خود ادامه دادند. بعضی نیز مانند مرحوم صفاتی و دوستانش از سازمان جدا شده و گروه منصورون را تشکیل داده بودند. این گروهها عبارت بودند از گروه «مهدویون»، گروه توحیدی صف و گروه «موحدین» که تجربه مبارزه مسلحانه داشتند و چند گروه دیگر مثل «فلاح» و «فلق» که به مرحله مبارزه نرسیده بودند. یک گروه هم در زندان در مقابل مجاهدین خلق شکل گرفته بود به نام «امت واحده». این 7 گروه لزوما ارتباطی با یکدیگر نداشتند.
سال های 56 و 57 با اوج گیری جریان انقلاب این گروه ها توانستند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. با ورود امام به ایران و ضرورت شکل گیری یک تشکیلات قوی این گروهها به گفت و گو با همدیگر پرداختند. التزام 7 گروه به اسلام و اصول مذهبی و اعتقاد به رهبری امام زمینههای نزدیکی آنها را فراهم کرد. اما این اشتراکات کلی بود و در جرئیات همفکری و همراهی بین این گروهها وجود نداشت.
سرعت تحولات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن که - خیلی سریع اتفاق افتاده بود- اجازه گفت و گوی بیشتر به منظور انسجام فکری لازم را به این گروهها نمیداد. تحولات خیلی سریعتر از ما حرکت میکرد. بنابراین ما ناگزیر بودیم هرچه سریعتر تشکیلات جدید را شکل می دادیم. هنوز دو ماه هم از پیروزی انقلاب نگذشته بود یعنی در 16 فروردین 58 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کرد.
عدم انسجام فکری این تشکیلات خیلی زود خود را نشان داد. یعنی 10 اردیبهشت 58 که سازمان می خواست برای روز کارگر اطلاعیه دهد در عمل اختلافات بروز کرد. 30 خرداد همان سال در جریان صدور بیاینه به مناسبت در گذشت مرحوم دکترشریعتی این اختلاف نظر ها بیشتر خود را نشان داد.
ایرنا: در زمینه اطلاعیه روز کارگر یا بزرگداشت دکترشریعتی چه اختلافاتی در سازمان وجود داشت؟
آرمین: طیف مقابل ما می گفت که «آقا ما در اسلام روز کارگر نداریم و طرفداری از کارگر و برگزاری روزی به این نام یک فکر مارکسیستی است». در مورد مرحوم شریعتی نیز اینها معتقد بودند «افکار شریعتی التقاطی و مارکسیستی بوده و نباید از او تجلیل کرد و بزرگداشت شریعتی هم یعنی تایید افکار او و تشویق جوانان به مطالعه آثار او».
ایرنا: طیف مقابل شما چه اشخاصی بودند؟
آرمین: شاخص هایشان یکی آقای سردار عبدالله ذوالقدر بود که بعدها به به سپاه رفتند و مدتی هم در وزارت کشوربودند و امروز هم فکر میکنم مشاور قوه قضاییه هستند. دیگری هم آقای حسین زیبایی نژاد بودند که امروز به نام سردار نجات معاون سازمان اطلاعات سپاه هستند.
ایرنا: گویی آقایان محسن رضایی و حسین فدایی هم در طیف مقابل شما بودند؟
آرمین: بله. اما در این اختلافات آقای محسن رضایی خیلی فعال نبود و بیشتر اختلافات ما با آقایان زیبایی نژاد و ذوالقدر بود. آقای حسین فدایی هم به اتفاق آقای علی عسگری که در حال حاضر رییس صدا و سیماست از بچه های محله شاه عبدالعظیم(ع) و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند. آقای علی عسگری و فدایی از گروه فلق بودند. گروه فلق از نظر فکری و تئوریک خیلی قوی نبود. از نظر تشکیلاتی نیز تجربه شش گروه دیگر را نداشت. آنها در در محلات و مساجد محلی شهر ری و عمدتاً از سال ۵۵ به بعد که فضای سیاسی بازتر شده بود شکل گرفته بودند. در جریان تظاهرات تعدادی از آن ها دستگیر شده و به زندان افتاده بودند.
چنان که گفتم این گروه از نظر تجربه فکری و سیاسی در سطح شش گروه دیگر نبود. مثلا گروه منصورون سابقه تشکیلاتی قوی داشت. گروه توحیدی صف از پیشینه فکری و مسلحانه قابل قبولی برخوردار بود. گروه امت واحده که آقای بهزادنبوی و صادق نوروزی از اعضای اصلی آن بودند علاوه بر سابقه مبارزه مخفی و مسلحانه سالهای قبل از انقلاب؛ بنیادهای فکری سیاسی قوی داشت.
همین یک دست نبودن گروه ها باعث اختلاف درون سازمانی و سپس انشعاب و در نهایت انحلال آن شد. طبیعی است آن هایی که از نظر فکری قوی تر بودند در اداره و مواضع سازمان نقش بیشتری داشتند و در دفتر سیاسی و شورای مرکزی سازمان هم تأثیرگذارتر بودند.
البته وضع امروز آقایان فدایی و علی عسگری بالطبع متفاوت است و الان تجربه سیاسی زیادی دارند. این اختلافات بین دو طیف به اصطلاح چپ و راست سازمان وجود داشت. چنان که گفتم مثلا یک طیف می گفتند سازمان نباید بیانیه ای برای این روز بدهد چرا که در اسلام چیزی به نام روز کارگر نداریم و این ها افکار مارکسیستی است.
ایرنا: آقای احمد توکلی هم جزو این طیف بود؟
آرمین: آقای احمد توکلی در سازمان فعال نبود اما با سازمان ارتباط نزدیکی داشت. ایشان جزو فراکسیون سازمان در مجلس اول و از نظر فکری به طیف راست سازمان نزدیک بود. بعدا وزیر کار شد اما معتقد بود «دولت نباید در روابط میان کارگر و کارفرما دخالت و مثلاً کارفرما را به بیمه کارگران و یا تعیین ساعت کار و حداقل حقوق برای کارگران ملزم کند. این ها خلاف شرع است». آقای توکلی میگفت «اصلاً واژه کارگر اسلامی نیست و ما در فقه باب اجاره داریم. رابطه کارگر و کارفرما براساس مسائل باب اجاره باید تنظیم شود؛ یک طرف اجیر است و یک طرف موجر. این دو با هم وارد قرارداد می شوند. در قرار داد اجاره هم مانند هر قرار داد دیگری رضایت طرفین شرط است. دولت حق دخالت ندارد». ایشان بر اساس همین ایدهها قانون کاری نوشته بود که البته از آن استقبال نشد.
ایرنا: مواضع نظری ایشان بیشتر تامین کننده منافع کارفرما بود یا کارگر؟
آرمین: طبعا کارفرما. البته نمی خواهم بگویم آقای توکلی طرفدار سرمایه داری بود. ایشان مانند دیگر همفکرانشان معتقد بود ما در روابط میان کارگر و کارفرما باید کاملاً مطابق احکام «رساله عملیه» عمل کنیم. اما این رویکرد کاملا به نفع کارفرما و سرمایه دار و به ضرر کارگر بود.
خوب بالطبع ما کاملاً با این دیدگاه مخالف و معتقد بودیم دولت باید ضوابطی نظیر حداقل سن کار،ساعات کار، بیمه کارگر و از این قبیل را در قالب قانون کار تنظیم کند که مانع بی عدالتی و استثمار شود.
این اختلافات البته در شرایط عادی میتوانست صرفاً یک اختلاف دیدگاه باشد اما در فضای آن سالها و تجربه انحراف مجاهدین خلق و وجود گرایشهای مارکسیستی، این اختلافات رنگ دیگری پیدا میکرد. کافی بود در آن زمان شما در حمایت از تعاونیها صحبت کنید یا از سیاستهای سوسیالیستی و عدالت اجتماعی طرفداری کنید تا متهم به التقاط و گرایشات مارکسیستی شوید.
مارکسیست شدن مجاهدین خلق چنان تأثیری در بخشهایی از نیروهای مذهبی گذاشته بود که در واکنش به آن از طرف دیگر بام افتاده بودند و در گرایش به اقتصاد آزاد و بازار از خود «آدام اسمیت» هم جلو زده بودند. شما امروز میبینید متفکران لیبرالی مانند «جان رالز» در اندیشههای خود تجدید نظر کرده از ایدههای عدالت طلبی تحت عنوان «انصاف» دفاع میکنند. اما دوستان ما در آن زمان میگفتند «لازم نیست شما در کار خدا دخالت کنید و در جامعه عدالت برقرار کنید و اینها ایدهها مارکسیستی است.» در حالی که ما میدانستیم اندیشههای سوسیالیستی و عدالت خواهانه ربطی به مارکسیسم و کمونیسم ندارد./ ایرنا