عطریانفر: اعتدال و توسعه خواسته یا ناخواسته در جبهه اصلاحطلبان تعریف می شود / ناطق نوری وعلی لاریجانی متحول شده اند
امروز تندروهای اصلاحطلب تا حدود زیادی کنترل شدهاند و عملاً منشأ اثری نیستند، اما در جریان اصولگرایی این طور نیست. در جریان اصولگرا به اعتبار اتکا به برخی از نهادهای قدرت غیرانتخابی و امید پایداری بیشتری که نسبت به آینده سیاسی خود دارند، تندروها برای خود اعتباری قائلاند و بیشتر ایفای نقش میکنند. بههمین روال در مجلس شورای اسلامی اگرچه دو نظریه سیاسی اصلاحطلبی و اصولگرایی نمایندگانی دارند اما خوشبختانه جریان اصلاحطلب در حاشیه خود تقریباً عنصر تندرویی ندارد. البته ممکن است تک نمایندگانی از جریان اصلاحطلب که در قالب فراکسیون امید شکل حقوقی گرفته است برخی اظهارات تند را داشته باشند اما آن صداها جریان غالب نیست. در حالی که در جناح مقابل گرچه با یک جریان منطقی و معقول اصولگرا مواجهیم اما در کنارش جریان مؤثری به اسم جبهه پایداری در واقع همان تفکرات تند و افراطی جریان اصولگرا را نمایندگی میکند.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گفت و گویی انجام داده که بخشی از آن را می خوانید:
در مرور تغییر آرایش نیروهای سیاسی کشور طی سالهای گذشته شاهد آن بودهایم که تقسیمبندی اصلاحطلب و اصولگرا تدریجاً به دو قطبیهایی نظیر برجامی و غیربرجامی و نیز میانه رو - تندرو تغییر شکل یافته است. بهعبارتی مرزبندی مواضع فعالان هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا چنان مبهم است که شاید دیگر نتوان همین دو تعبیر را به دقت در تقسیمبندی آرایش سیاسی دو کشور استفاده کرد. شما با این نظر تا چه حد موافق هستید؟
مواضع سیاسیون در کشور ما ازمنظرکلان به دو دسته قابل تقسیم است. در ادبیات سیاسی پیشین جریان چپ و راست وجود داشت؛ اما به تناسب شرایط، این دوجریان امروزه با نامهای دیگری هم معرفی شدهاند. در طیف نظریات چپ، افرادی قرار دارند که ذهنیتشان معطوف به نوعی عدالت اجتماعی است و مشخصاً ذیل مباحث اقتصادی، عدالت توزیعی تعریف میشود. طیف راست نیز در ایران کسانی بودند که به سیاست بازار آزاد در اقتصاد باور داشتند و برخی ارزشهای اعتقادی خود را در نظریات اقتصادیشان دخالت میدادند. البته آنچه در ایران تحت عنوان چپ و راست تعریف شده با آنچه در فلسفه سیاسی غرب وجود دارد، متفاوت است. چنان که جریان راست درایران اگرچه در مباحث اقتصادی با راست در مفهوم غربیاش مشترکاتی دارد اما حائز تفاوتهایی در ارزشهای معنوی است.
امروز چهار دهه پس از انقلاب، اندیشه چپ خود را در نظریه اصلاحطلبی بازسازی کرده است و جریان راست که جریان بازار محسوب میشد تحت عنوان اصولگرا ظهورکرد. اصولگرایان کسانی هستند که به باور خود مقید به یکسری دیدگاههای محافظه کارانه و کنترل شده هستند و در مقابل اصلاحطلبانی هستند که بیشتر به آزادی های فردی واجتماعی و جنبههایی از مفاهیم دموکراتیک پایبندیهایی را نشان می دهند. در کنار این دو نظریه اصلی در کشور دو حوزه افراط گرایانه نیز در هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا شکل گرفت که البته حداقل در حوزه اصلاحات، گروههای مؤثر و جریانسازی نبودهاند بلکه براساس شرایط روزگار حضوری پیدا میکردند و تأثیرات مخربی را به جا میگذاشتند.
امروز تندروهای اصلاحطلب تا حدود زیادی کنترل شدهاند و عملاً منشأ اثری نیستند، اما در جریان اصولگرایی این طور نیست. در جریان اصولگرا به اعتبار اتکا به برخی از نهادهای قدرت غیرانتخابی و امید پایداری بیشتری که نسبت به آینده سیاسی خود دارند، تندروها برای خود اعتباری قائلاند و بیشتر ایفای نقش میکنند.
بههمین روال در مجلس شورای اسلامی اگرچه دو نظریه سیاسی اصلاحطلبی و اصولگرایی نمایندگانی دارند اما خوشبختانه جریان اصلاحطلب در حاشیه خود تقریباً عنصر تندرویی ندارد. البته ممکن است تک نمایندگانی از جریان اصلاحطلب که در قالب فراکسیون امید شکل حقوقی گرفته است برخی اظهارات تند را داشته باشند اما آن صداها جریان غالب نیست. در حالی که در جناح مقابل گرچه با یک جریان منطقی و معقول اصولگرا مواجهیم اما در کنارش جریان مؤثری به اسم جبهه پایداری در واقع همان تفکرات تند و افراطی جریان اصولگرا را نمایندگی میکند.
اینکه میگویید اصلاحطلبان الان طیف تندرو ندارند محصول چیست؟
دنبال دلایل منحصر و خاص نباشید. اما بهصورت کلی کسانی که از رویکردهای افراطی فاصله میگیرند معنای متناظرش این است که آنها به عقلانیت سیاسی بیشتر پایبندی نشان دادهاند. در حوزه فعالیتهای سیاسی در ایران، جریان اصلاحطلب امروزی که اندیشه چپ دیروز را نمایندگی میکند عمدتاً بهدلیل فراز و فرودهایی که در لابیرنتهای قدرت سیاسی ایران داشته و اتفاقاً فراز و فرودهای سنگینی هم بوده است زودتر به عقلانیت سیاسی معتدل دست پیدا کرد. نفس این عقلانیت سیاسی دلالت بر ضعیف شدن جریانات تندرو دارد. اما متأسفانه در حوزه اصولگرایان این اتفاق نیفتاده است؛ یعنی عقلانیت به مفهوم واقعی شکل نگرفته لذا در کنار معتدلین عناصر تندروشان هنوز مؤثرند.
شما در پاسخ هایتان به دایره مشخصی از اصلاحطلبان و اصولگرایان اشاره دارید در حالی که اظهارات منسوبان بههر دو دیدگاه از مبهم و مخدوش شدن مرزهای این دو دایره حکایت دارد. چنانکه شاهدیم چهرههای اصولگرا گاه مواضع کاملاً اصلاحطلبانه دارند و برعکس. در بافت سیاسی هم شاهد آن بودیم که جریان جدیدی تحت عنوان اعتدال خودش را معرفی کرد. البته منظورم صرفاً چهرههایی که حول دولت اعتدال حضور دارند نیست. اما آیا این وضعیت مبهم که به نوعی دو قطبی اعتدال و تندروی را شکل داده جایگزین دو قطبی اصلاحطلبی و اصولگرایی نشده است؟
ببینید، اعتدال اساساً بار اندیشهای و معنایی ندارد. اعتدال« رویکرد » است؛ رفتار آرام، غیرخشن، منطقی و قانونمند را تحت عنوان اعتدال نام میبریم. این صفت، صفت ذاتی اصلاحطلبی است. رویکرد اعتدال اصلاحطلبی است. اتفاقاً به محض اینکه کسانی نام اعتدال را بر خودشان بگذارند و چنین رویکردی داشته باشند در جبهه اصلاحطلبان قرار میگیرند. همین اتفاق برای طرفداران آقای روحانی و حزبی که تحت عنوان اعتدال و توسعه شکل گرفت رخ داد و این حزب خودش را خواسته یا ناخواسته در جبهه اصلاحطلبان تعریف میکند. نکته دیگر اینکه گفتید اصلاحطلبان تندرو... ما اصلاً اصلاحطلب تندرو نداریم. تندروی واصلاحطلبی نقیض هم اند. اگر کسی بوده که موضع گیری و نظرات تندروی خود را کنار گذاشته و خود را پالایش کرده است، ما نمیتوانیم بگوییم اینها همچنان زندهاند و متناسب با اقتضائات گذشته خودشان ممکن است در آینده کاری کنند. آنها ترمیم شدهاند شکل گذشتهشان را تغییر دادهاند و خود را در محک نقد آوردهاند و چه بسا از برخی مواضع گذشته تند خود عذرخواهی کردهاند. خب ما نمیتوانیم به حساب گذشته ناصواب، آنها را امروز بهعنوان عناصر تندروی اصلاحطلب محکوم کنیم. البته افراد معدودی ممکن است با تک صدایی در برخی شرایط اظهاراتی بکنند اما منشأ اثر نیستند. ما اصلاحطلبی را در مفهوم تبلیغی واعلامی، جمعی میدانیم که حول محور آقای سید محمد خاتمی نماد اندیشه اصلاحطلبی هستند و آنها سخنگویان متفرقهای نیستند که هر کدام از گوشهای صدایی بلند کنند. ما مجموعه دیدگاههای اصلاحطلبی را در قالب جنبههای تبلیغاتیاش آنجایی به رسمیت میشناسیم که مهر صحت و تأیید آقای محمد خاتمی و دوستانی که در روزهای آینده بهعنوان مجمع عالی اصلاحطلبان به رسمیت شناخته خواهند شد از ناحیه آنها به گوش برسد. صداهای متفرقه و متفاوت را هیچ اعتباری برایش قائل نیستیم.
یعنی نگران این نیستید که صداهای متفاوتی که شنیده میشوند از جمله کسانی که میگویند دیگر دلیل ندارد بههر قیمتی در انتخابات شرکت کنیم یا دیگرانی که میگویند باید با چهرههای اصولگرای میانه مانند آقایان لاریجانی یا ناطق نوری ائتلاف کرد و پشت آنها ایستاد. نگران آن نیستید که این طیف متفاوت از دیدگاهها نتوانند زیر پرچم اصلاحطلبی از آن نوع که شما تعریف میکنید باقی بمانند؟
اولاً باید برای من و شما مشخص باشد که اصلاحطلبی یک فرایند است، پدیده وساختار متصلب نیست. به این معنا که اگر کسی یکبار نام اصلاحطلبی را یدک کشید فارغ از عملکردش تا آخر این مهر بر پیشانی اوثبت شده باشد یا برعکس اگر دیگری عنوان اصولگرایی پیدا کرده است تا آخرچنین است. اصلاحطلبی رویکردی است که دلالت بر افکار و اندیشه ما دارد. ما کسی را تنها به لباس اصلاحطلب نمیشناسیم بلکه بهعمل، اندیشه و رفتارهای اجتماعی، این صفت را بر کسی قرار میدهیم.
در سؤال تان به آقایان لاریجانی و ناطق نوری اشاره کردید، همین آقای ناطق نوری که یک روز در سال 76 رقیب اصلاحطلبان بوده امروز رویکردش اصلاحطلبانه و متحول شده است. آقای علی لاریجانی که یک روز عنصر متقابلی به حساب میآمده امروز رویکردش به نحوی است که ما او را بر یک چهره شاخص اصلاحطلبی در مجلس ترجیح میدهیم و در مدیریت مجلس اعتبار بیشتری برایش قائل میشویم. بنابر این رویکرد ملاک است و نه سابقه انتساب افراد به این یا آن جریان. وقتی این طور به مسأله نگاه کنیم خیلی از تعاریفمان باید اصلاح شود. نکته سوم اینکه قهر از انتخابات اساساً یک شعار انحرافی است. اصلاحطلبی «همزاد با انتخابات» است. اگر شما روزی از انتخابات روی برگردانید، از کسوت اصلاحطلبی خارج میشوید و لاجرم در برابرتان سه راه وجود دارد. یا یک منفعل سیاسی میشوید و دیگر دغدغهای برای سرنوشت ملی ندارید و در گوشهای سر در لاک خودتان فرو میبرید، یا از سیاست و سیاست ورزی دست میکشید ومی گویید بروم به زندگی ام بپردازم، شاید در بزنگاههای انتخاباتی رأی بدهید یا نه، قسمت سوم این است که میروید به سمت مقاومت و مخالفت با نظام حاکمی که انتخابات را مبنای مدیریت خود درجامعه قرار داده است و آن وقت میشوید برانداز و مخالف. بنابراین کسانی که سخن از قهر انتخاباتی میزنند توجه نمیکنند به اینکه تبعات این اظهارنظر چیست. تبعات این اظهارنظر یا دلالت بر انفعال یا دلالت بر یک قهر انتخاباتی دارد که نظام آن را به رسمیت نمیشناسد یا رویکرد مخالفت و مقاومتی که روح براندازی نظام از آن استنباط میشود.