نشست «پس از 444 روز» در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد
ابراهیم اصغرزاده: وقتی مردم برای ما کف زدند فکر کردیم ما قهرمانان این خلق هستیم «پس از 444 روز» عنوان برنامهای است که «انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش دانشکده حقوق و علوم سیاسی» روز گذشته در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار کردند. «پس از 444 روز» همان طور که از نام آن پیدا است به 444 روز اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امامی اشاره دارد اما برخلاف اغلب برنامههایی که در حوالی 13 آبان برگزار میشوند و تا بعد از آن ادامه دارند، قرار نبود که در «پس از 444 روز» تنها این سوال همیشگی و تکراری مطرح شود که چرا خط امامیها تصمیم گرفتند یک روز از دیوار سفارت آمریکا بالا بروند، گروگانگیری کنند و از اولین روز تا 444 روز بعد و حتی تا همین سالها بالا رفتنشان از سفارت بر تمام روابط و مناسبات ایران پس از انقلاب تاثیرگذار باشد.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیدده بان ایران ؛ «پس از 444 روز» عنوان برنامهای است که «انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش دانشکده حقوق و علوم سیاسی» روز گذشته در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار کردند. «پس از 444 روز» همان طور که از نام آن پیدا است به 444 روز اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امامی اشاره دارد اما برخلاف اغلب برنامههایی که در حوالی 13 آبان برگزار میشوند و تا بعد از آن ادامه دارند، قرار نبود که در «پس از 444 روز» تنها این سوال همیشگی و تکراری مطرح شود که چرا خط امامیها تصمیم گرفتند یک روز از دیوار سفارت آمریکا بالا بروند، گروگانگیری کنند و از اولین روز تا 444 روز بعد و حتی تا همین سالها بالا رفتنشان از سفارت بر تمام روابط و مناسبات ایران پس از انقلاب تاثیرگذار باشد. در برنامهای که به همت گروهی از دانشجویان حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، قرار بود در این نشست گفتوگوی بین نسلی با محوریت 13 آبان و اشغال سفارت آمریکا بررسی شود و چه کسی بهتر از ابراهیم اصغرزاده طراح اصلی ماجرای سفارت آمریکا که بارها و بارها در نقد و نکوهش این عمل در اوایل پیروزی انقلاب صحبت کرده است.
ابراهیم اصغرزاده ترجیح داد تحت تاثیر یکی از مهمترین اتفاقات دو روز اخیر بحث را با ورود خانمها به ورزشگاه آغاز کند. اصغرزاده گفت: بحث را از یک موضوع ساده شروع کنیم تا بعد به مباحثی برسیم که سرنوشت ما به آن گره خورده است. بعدازظهر روز شنبه مسابقه فوتبالی میان دو تیم پرسپولیس ایران و کاشیمای ژاپن برگزار شد و تعدادی از خانمها فرصت یافتند تا در استادیوم حضور پیدا کنند. اصلاحطلبان با شادی اعلام کردند که خانمها وارد ورزشگاه شدند پس ما به پیروزی دست پیدا کردیم. بخش اصولگرای جامعه اما معتقد بود حالا از ورود خانمها به ورزشگاه چه نصیبتان میشود و آخر این کار به خانمهایی میرسد که در کشورهای اروپایی و آمریکایی ملیجک یا عروسکی در ورزشگاهها هستند.
او افزود: ورود خانمها به ورزشگاه پدیدهای عادی در عرف جامعه جهانی است و در بیش از 230 کشور به صورت روتین و عادی خانمها در ورزشگاهها حضور دارند و میان کشورها ایران و عربستان از جمله کشورهایی هستند که برای حضور خانمها در ورزشگاه ممانعت ایجاد میکنند. با توجه به دو تحلیل اصلاحطلبانه و اصولگرایانهای که گفتم و با توجه به این گزاره که حضور خانمها در ورزشگاه امری معمول در همه جهان است چه اتفاقی که همه ما که در بستر و تاریخ مشترکی بودهایم چرا برای حل این مشکل به زبان تفاهم نمیرسیم؟ چرا یک خانم محجبه در کشورهای غربی مورد احترام اروپاییها و آمریکا قرار میگیرد و جامعه فکر نمیکند این حجاب نماینده ایدئولوژی و جمهوری اسلامی است بلکه این برداشت وجود دارد حجاب انتخاب آن فرد بوده پس باید از حق اقلیتی او دفاع کرد و به آن احترام گذاشت؟ چرا جامعه غربی به این خردورزی و عقلانیت میرسد که به یک خانم محجبه احترام بگذارد ولی ما دارای این ظرفیت و پتانسیل نیستیم که وقتی یک خانم از فرهنگی متفاوت وارد کشور ما میشود، بتواند با لباس خودش حضور داشته باشد؟
اصغرزاده ادامه داد: اینجاست که نوع نگاه اهمیت پیدا میکند. من متعلق به جنبش دانشجویی سنتی قبل از انقلاب هستم. در آن دوران چادر مظهر مبارزه و آزادیخواهی بود ولی الان چنین شرایطی ایجاد شده که برخی تصور میکنند هرکس چادر سر میکند حتما عامل حکومت است یا برعکس. چرا فکر میکنیم اگر خانمها به ورزشگاه بروند این مقدمه فروپاشی ارزشی و اخلاقی است؟ چرا تصور میکنیم که اگر بخشی یا قشری از جامعه مثل دانشگاهیان یا گروههای قومی و فرهنگی مختلف در مورد حقوق خود صحبت میکنند نباید تحمل داشته باشیم؟ خوانش ما چیست؟ آیا نگاه ما به انقلاب و تحولات آن، این است که نسل قبلی کاری کردهاند و ما اسیر آن شدهایم یا مسیر واقعی جامعه بوده و بخشهای مختلف جامعه به آن واکنش نشان دادهاند؟
او در پایان این بحث نیز تاکید کرد: به نظر من لحظه پیروزی ما در ورزشگاه آزادی لحظهای نیست که خانمها وارد شدند بلکه درست همان لحظهای است که چیزی حدود 99 برابر آن خانمها در استادیوم از ورودشان استقبال کردند. این موضوع نشان داد که جامعه ایران نسبت به آزادی خانمها نه از خود بیخود و نه یک باره دچار گناه میشود بلکه با درایت و عقلانیت استقبال میکند. چیزی که همیشه در اذهان وجود داشت این بود که افرادی به تماشای ورزش میروند فقط مشغول فحاشی هستند و ممکن است کرامت خانمها را نادیده بگیرند اما ماجرای بازی روز شنبه نشان داد که تمام این حرفها خیالبافی است.
نسل ما چه چیزی برای گفتوگو با نسل جدید دارد؟
«انسداد نسلی» موضوع دیگری بود که اصغرزاده به آن پرداخت. در واقع این فعال سیاسی و دانشجویی سابق با مثال آوردن از نگاه نسل خودش به نسل پیشین ماجرای اشغال سفارت را تبیین کرد.
اصغرزاده بخش دوم سخنرانی خود را با این سوال آغاز کرد: نسل ما چه چیزی دارد که با شما گفتوگو کند؟ اشکالی که به وجود آمده انسداد نسلها است. البته به جز بحث نسلی این انسداد در گفتوگو وجود دارد و بین شما و دوستان بسیجی و حزباللهی یا کسانی که پشت در دانشگاه هستند و فکر میکنند دانشگاه محل علم و گناه و شک و تردید است، باید دانشگاهها را خراب کرد و حوزه علمیه ساخت نیز گفتوگو شکل نمیگیرد. چرا این گروهها راهی برای درک بهتر یکدیگر پیدا نمیکنند؟
این فعال دانشجویی سابق ادامه داد: برای تبیین این موضوع به تابلوی نقاشی خودم و گذشتهای که به آن تعلق دارم، گریزی میزنم. وقتی سال 53 وارد دانشگاه شدم محیط دانشگاه باعث شک و تردید جدی نسل من نسبت به نسل پیرمردها بود. همان اول فکر میکردیم نسل قبل از ما نسل بیخودی است. نه میتوانند در مقابل کودتای 28 مرداد بایستد، نه میتواند 15 خرداد را حذف کند، نه یک انقلاب را جلو ببرد و نه جلوی استبداد را بگیرد. نسل قبل از خود را متهم به سازشکاری و میانهروی میکردیم.
او افزود: البته اینکه من یا نسل من دچار چنین گرایش و طرز فکری شدیم را میتوان از منظرهای دیگری نیز بررسی کرد. یکی اینکه به لحاظ بینالمللی این فضا وجود داشت؛ یعنی نگاه تحولخواهی و چپروی نگاه نسل جوان بود. آنها نسبت به ساختهای موجود به خصوص ساختهای موجود تحت تاثیر جهان آزاد و سرمایهداری که از دیکتاتورها حمایت میکرد، اعتراض داشتند. حتی نسل من مدرنیته را از کانال وابستگی رژیمهای استبدادی به غرب میدید و به همین دلیل به مدرنیته هم مشکوک میشد. نظریهپردازهایی که دور ما بودند یا کسانی که کتاب مینوشتند یا فیلم میساختند، دکتر شریعتی، شایگان، آلاحمد و ... نگاهشان اینگونه بود که غرب مظهر پلشتی و آلودگی است و شرق بازگشت به خویشتن و خودی بودن و فرهنگ روستایی و باید به این فرهنگ و سنت بازگردیم.
این فعال دانشجویی سابق اظهار کرد: شک و تردیدی که بین گفتمان نسل من و نسل قبلی وجود داشت منجر به جنگهای مسلحانه شد. بسیاری از جوانان فداکار که جانشان را برای انقلاب نثار میکردند، تصور کردند موتوری کوچک را به راه میاندازند و یک موتور بزرگ که تودههای مردم است به راه میافتد؛ بنابراین شروع کردند به اسلحه دست گرفتن و مخفی شدن زیر زمین.
اصغرزاده ادامه داد: برای جنبش دانشجویی بچههای چریک اسطوره بودند ولی اسطورههایی که در مخفیگاه به سر میبردند. نمیتوانستند در کارخانه، روستا، مسجد و بهطور کل جامعه با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار کنند. در غیاب این نسل جاننثار اما جمعیتی از روحانیون که حکومت روی آنها حساس نبود و به تبع آن دستشان باز بود در مساجد و حسینیهها تاثیرگذار شدند.
او در مورد تاثیرات جنبشهای مسلحانه گفت: جنبش مسلحانه اثراتی گذاشت که باعث شد جنبشهای دانشجویی و نسل من نگاهشان به سیاست سفید و سیاه شود؛ نگاهی که هر نوع خردگرایی و مصلحتاندیشی را جرم تلقی میکرد و افراد اینچنینی را فرصتطلب و سازشکار میدانست.
او پس از تبیین این موضوعات بیان کرد: اشغال سفارت آمریکا ابتدای کار نبود انتهای کار بود؛ یعنی انتهای مسیری که جنبش دانشجویی از 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357 طی کرده بود. بیاعتمادی و باور به اینکه نیروهای میانهرو نمیتوانند ما را در مبارزه همراهی کنند و اعتماد به روحانیتی که در سال 56 و 57 برگ برنده رو خود را رو کردند. برگ برنده آنها بسیج مردم بود. ما فکر میکردیم که خلق قهرمان مقدس هستند. بنابراین اسبمان را به درشکه تودههای مردم بستیم و وقتی سفارت امریکا اشغال شد و مردم برای ما کف زدند و هورا کشیدند، فکر کردیم ما قهرمانان این خلق هستیم.