سهم ۵۰ درصدی ایران از خزر، پروپاگاندا یا واقعیت؟
عبدالله شهبازی تاریخنگار در واکنش به فضاسازی های دروغین ضدانقلاب با انتشار یادداشتی به برسی سهم 50 درصدی ایران از دریای خزر پرداخته است.
به گزارش دیده بان ایران؛ در ادامه متن یادداشت شهبازی را میخوانید: تبلیغاتی که از دیروز شروع شده درباره «سهم ۵۰ درصدی ایران از دریای خزر»، که گویا اکنون به شدت تنزل یافته، مبنای تاریخی و حقوقی ندارد و تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا) است. چند بار در فیسبوک و در گروه تلگرامی توضیح دادهام.
حکومت رضا شاه اندکی پس از انقلاب ۱۹۱۷ و صعود بلشویکها در روسیه و گسترش آن به باکو و همسایگی ایران مستقر شد که مقارن بود با پایان جنگ «روسهای سفید» (ژنرالهای روسی مخالف حکومت بلشویکی) علیه نظام سیاسی جدید شوروی. این جنگ شالوده تخاصم شوروی با غرب است و در تاریخنگاری گاه «جنگ چرچیل» خوانده میشود. (چرچیل جوان تا سال ۱۹۲۱ وزیر جنگ بریتانیا بود.) برخی محققین معتقدند اگر این رویه خصمانه علیه شوروی جدید نبود مسیر تاریخ به شکل دیگر میتوانست رقم خورد.
در این فضا، رضا شاه میتوانست سهم ایران از دریای خزر را با حکومت جدید شوروی تعیین کند ولی نکرد و این مسئله مهم و حیاتی برای ایران مبهم ماند. چرا؟
دریای خزر هیچگاه تماماً متعلق به ایران نبوده برخلاف خلیج فارس.
ولی در زمان استالین این امکان هم برای رضا شاه و هم برای حکومتی که محمدرضا شاه جوان در رأس آن بود پس از شهریور ۱۳۲۰ (در زمان احیای ماجرای جنجالی نفت شمال پس از پایان جنگ دوم جهانی) وجود داشت که طی قراردادی سهم ایران را در دریای خزر بطور کاملاً مشخص تعیین کنند ولی نکردند. اگر آن زمان، بخصوص زمان رضا شاه، سهم ایران در دریای خزر تعیین میشد، اگر ۵۰ درصد سهم ایران نمیشد بالاخره میتوانست ۳۰ درصد باشد. به این دلیل، پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تبدیل دریای خزر به حوزه مالکیت ۵ کشور مجاور آن، سهم ایران به شدت کاهش یافت.
مسئله مهم بعدی ماجرای جنجالی نفت شمال است که دو بار بحرانی شد. یک بار اواخر احمد شاه و جنگ نفتی در ایران و بار دیگر پس از شهریور ۱۳۲۰ و دولت محمد ساعد مراغهای. در ماجرای نفت شمال، برخورد ایران به شوروی، که به نفت ایران نیاز داشت، خصمانه بود در حالی که مخفیانه و حتی علنی در حال مذاکره با رویال داچ شل و استاندارد اویل بود برای اعطای امتیاز نفت شمال به این دو کمپانی.
در مقابل، رضا شاه با اتخاذ سیاست ناسیونالیسم افراطی ایرانی سبب شد حاکمیت ایران بر خلیج فارس (که قلمرو نفوذ ایران بود) بکلی از دست رود و حاکمیت وهابیون بر جنوب خلیج فارس تأمین شود. به این معنا که حلقه واسطه حاکمیت ایران بر جنوب خلیج فارس عشایر عرب شیعی ایرانی بودند بویژه بنیکعب. بنیکعب همیشه خود را ایرانی میدانست و حتی زمانی که دولت قاجاریه به شدت مالیات مطالبه میکرد، و عثمانیها پیشنهاد کردند مالیات چند ساله را ببخشند ولی تبعه عثمانی شوند، اعراب شیعی بنیکعب نپذیرفتند.
عشایر عرب شیعی جزء مهمی از ایران بودهاند و سد استواری در مقابل تهاجم وهابیون به عتبات. ولی سیاست ناسیونالیسم افراطی رضا شاه، که متکی بر عامل پیوندهای تاریخی اقوام متنوع ایرانی یعنی ساکن فلات ایران و عامل مذهب تشیع نبود، و فقط بر قومیت «ایرانی» و زبان فارسی تأکید میکرد، این عنصر مهم در اقتدار منطقهای ایران را از بین برد و اکنون کار به جایی رسیده که ما نه تنها در میان اعراب شیعی خوزستان بلکه در برخی مناطق سنینشین نیز با گرایشهای تجزیهطلبانه ضد ایرانی مواجه هستیم.
اگر ایران در دوران پهلوی حکومتی «ملی» بود و روابطی مشابه با هند دوران نهرو با شوروی داشت، سهم ما از دریای خزر در چند موقعیت استثنایی و عالی به سود ایران میتوانست تعیین شود و سهمی البته نه ۵۰ درصد ولی مثلاً ۳۰- ۴۰ درصد برای ایران کسب کند. ولی حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی خط مقدم جبهه غرب علیه شوروی و در تحریکات و «جنگ سرد» علیه شوروی به شدت فعال بودند و بنابراین منافع ملی ما را هم در دریای خزر و هم در خلیج فارس به باد دادند.
موقعیت اول، اوضاع سالهای اولیه اقتدار رضا خان سردار سپه/ رضا شاه بعدی است که ماجرای نفت شمال اوج گرفت و به قتل ماژور ایمبری در ماجرای مرموز سقاخانه آشیخ هادی تهران انجامید برای ممانعت از انعقاد قرارداد با کمپانی آمریکایی سینکلر اویل. این توطئه را کمپانیهای استاندارد اویل آمریکا و رویال داچ شل رقم زدند و نقش داشت در صعود و استقرار دیکتاتوری مهیب رضا شاه.
موقعیت دوم سال پایانی جنگ دوم جهانی بود که استالین به شدت به قرارداد نفت شمال ایران امید داشت برای بازسازی صنایع نابودشده شوروی در جنگ جهانی دوم. دولت ساعد مراغهای، در همدستی با کانونهای غربی بویژه کمپانی رویال داچ شل، رویهای محیلانه در پیش گرفت که خشم استالین را برانگیخت و به ماجرای غائله سالهای ۱۳۲۴- ۱۳۲۵ آذربایجان و کردستان انجامید و سرانجام با وعده انعقاد قرارداد نفت شمال با استالین از سوی قوامالسلطنه ارتش سرخ ایران را ترک کرد و غائله آذربایجان و کردستان پایان یافت ولی قرارداد نفت شمال با شوروی منعقد نشد.
در مقابل، همانطور که در بالا نوشتم، برخلاف دریای خزر، خلیج فارس حوزه حاکمیت ایران بود. ولی رضا شاه با تبدیل کردن ناسیونالیسم افراطی (شووینیسم) ایرانی به «ایدئولوژی» رسمی حکومت خود و حذف اقتدار اعراب شیعی ایران بر جنوب خلیج فارس این منطقه بسیار مهم را عمداً، و هماهنگ با سیاست بریتانیا، در کنترل کامل وهابیون و آلسعود قرار داد.
قبلاً چند بار به تفصیل نوشتهام که اعراب شیعی بنیکعب استوارترین سد دفاع از وهابیون بودهاند و حلقه اتصال «ایرانیت» و «عربیت» و چنان به ایرانیت خود مباهی بودند که حتی در مقاطعی پیشنهادهای فریبنده عثمانی را نپذیرفتند که خود را تبعه عثمانی بخوانند.
حالا، آقای عباس امانت هر چه میخواهد از رضا شاه تعریف کند؛ رضا شاهی که در عالیترین و استثناییترین فرصتهای تاریخی حتی این جربزه را نداشت که با شوروی قرارداد منعقد کند و سهمی خوب برای ایران در دریای خزر به دست آورد و در منطقه جنوبی خلیج فارس نیز اقتدار ایران را تماماً، منطبق با برنامههای کانونهای قدرت غربی، به نفع آلسعود حذف کرد.