عباس عبدی: بخشی از اصلاح طلبان منفعت طلب شده اند
نیروهای اصلاحطلب در شرایط کنونی از نظر مدیریتی با دو مشکل مواجه هستند؛ یکم نتوانستهاند بخشهای جوانتر را جایگزین نیروهای قدیمی کنند. بخشهایی که در گذشته جوان بودند، فعالیت خود را ادامه داده و هنوز هم توان کار دارند اما این کار درستی نیست که چون هنوز توان دارند به صورت تمام قد در عرصه بمانند و به دیگران فرصت داده نشود که وارد میدان شوند. اصلاحطلبان باید نسل بعد از خود را خیلی سریعتر وارد میدان کنند و اجازه دهند که آنها پرچم اصلاحات را در دست گرفته و با درک، فهم و بینش خودشان آن را جلو ببرند. طبیعی است که بخشهایی از نیروهای قبلی نیز در کنار آنها خواهند ماند. نکته دوم این است که بخشهایی از اصلاحطلبان به دلیل ورود به قدرت، روحیه منفعتجویی پیدا کرده و در مقاطعی دست بالا را یافتهاند و این به نفع اصلاحطلبان نیست. البته اصل ورود به قدرت ایرادی ندارد و مثبت است. ولی مساله این است که اصلاحطلبان باید به اصلاحطلبانی که نگاه مردمیتر دارند بیشتر توجه کنند تا اصلاحات ایدهها و برنامههای خود را پیش ببرد.
دیده بان ایران : اصلاحطلبان روزهای سختی را سپری میکنند و در سه سطح سرمایه اجتماعی، درون جریانی و دولت مستقر با چالشهای قابل توجهی مواجه هستند. از یک سو پدیده رایدهندگان پشیمان و از سوی دیگر جوانان اصلاحطلب ناراضی. همین است که تحلیلگران و کارشناسان سیاسی در جریان اصلاحطلب به دنبال راهکار بوده و سعی میکنند نسخه موثری برای بیرون آمدن از این وضعیت تجویز کنند. برخی از آنان همچون علیرضا علویتبار معتقدند که اصلاحطلبان باید رادیکالتر عمل کرده و در مواجهه با ناکارآمدیهای دولت راه خود را از آن جدا کنند. گروه دیگری از فعالان سیاسی اصلاحطلب نیز محافظهکاری را ترجیح داده و نمیخواهند پشت دولت را خالی کنند. اینان با وجود انتقاداتی که به آن وارد میدانند به حمایتهای خود ادامه میدهند. عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب اما در گروه سومی قرار میگیرد که نه با رادیکال شدن موافق است و نه محافظهکاری. توصیه او به اصلاحطلبان این است که ایده و اراده خود را مشخص کنند. در عین حال تاکید میکند که حمایت از دولت روحانی به معنی چشمپوشی بر انتقادات موجود نیست و اصلاحطلبان نباید سرنوشت خود را به دولت گره بزنند. عبدی نیز همچون غلامحسین کرباسچی از ضرورت بازسازی در اصلاحطلبی میگوید و یکی از ایرادات اصلی در این جریان را فرصت ندادن به جوانان میداند.
اصلیترین نیاز امروز جریان اصلاحات چیست؟ برخی تحلیلگران مثل آقای علویتبار معتقد هستند که اصلاحطلبان باید رادیکالتر شوند. البته این توضیح را هم میدهند که منظور ریشهنگری است نه تندروی. شما با این ایده موافق هستید؟
من نمیتوانم به طور دقیق بگویم که بهتر است رادیکالتر بشوند یا محافظهکارتر زیرا این تعاریف نسبی و قراردادی است. آنچه اهمیت دارد این است که اصلاحطلبان باید دو نکته را روشن کنند. یکم؛ ایده آنها چیست و دوم؛ چه ارادهای پشت آن دارند. ایده به تنهایی کفایت نمیکند و در سیاست حتما باید ارادهای ضمیمه آن باشد. اتفاقا بخشی از ایده نیز متاثر از همان کیفیت ارادهای است که میتوانند بسیج کرده و پشت آن قرار دهند. در شرایط کنونی بخش مهمی از ایده باید معطوف به تامین مطالبات اجتماعی و بخشی نیز معطوف به نشان دادن راه برای خروج از وضعیت بنبست باشد. اینکه بگوییم رادیکال، محافظهکار یا چیز دیگری بحث دیگری است. باید به مساله اصلی جامعه و عناصری که مانع تحقق اهداف مردم است، پرداخته شود و نشان دهند که اراده آنها در قالب حمایت چه نیروهایی شکل گرفته و انسجام دارد. به اضافه اینکه باید نشان دهند به انجام برنامهها و تاکتیکهایی که برای رسیدن به آن اراده و هدف مشخص کردهاند، پایبند هستند.
به نظر شما تغییر نگاه چقدر به اصلاحطلبان کمک میکند؟
اگر منظورتان از تغییر نگاه، تغییر نگاه اصلاحطلبانه است که فکر نمیکنم مفید باشد یا اساسا از سوی اصلاحطلبان انجام شود. البته اصلاحطلبی شاخصههایی دارد که نباید از آنها عدول کرد و الان جای بحث آن نیست. مساله این است که شرایط کنونی ایران با سالهای گذشته خیلی فرق کرده و به همین خاطر باید نگاه اصلاحطلبانه را در چارچوب مسائل و شرایط فعلی شرح و بسط دهند و مسائل اصلی جامعه را بیان کنند. لازم است که به حکومت و مردم نشان دهند که تحلیل دارند و اراده سازمان یافته خود را نیز برای تحقق آن عرضه کنند. بنابراین تغییر نگاه از این منظر یک ضرورت است و میتواند علاوه بر اصلاحطلبان به کل جامعه و ایران و حکومت کمک کند. همه باید از منافع این تغییر نگاه بهرهمند شوند.
با توجه به نامه اخیر جوانان اصلاحطلب و تاکیدی که بر ضرورت استفاده از نیروهای متعهدتر داشتند، رادیکال شدن میتواند موجب تقویت پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات شود؟
نیروهای اصلاحطلب در شرایط کنونی از نظر مدیریتی با دو مشکل مواجه هستند؛ یکم نتوانستهاند بخشهای جوانتر را جایگزین نیروهای قدیمی کنند. بخشهایی که در گذشته جوان بودند، فعالیت خود را ادامه داده و هنوز هم توان کار دارند اما این کار درستی نیست که چون هنوز توان دارند به صورت تمام قد در عرصه بمانند و به دیگران فرصت داده نشود که وارد میدان شوند. اصلاحطلبان باید نسل بعد از خود را خیلی سریعتر وارد میدان کنند و اجازه دهند که آنها پرچم اصلاحات را در دست گرفته و با درک، فهم و بینش خودشان آن را جلو ببرند. طبیعی است که بخشهایی از نیروهای قبلی نیز در کنار آنها خواهند ماند.
نکته دوم این است که بخشهایی از اصلاحطلبان به دلیل ورود به قدرت، روحیه منفعتجویی پیدا کرده و در مقاطعی دست بالا را یافتهاند و این به نفع اصلاحطلبان نیست. البته اصل ورود به قدرت ایرادی ندارد و مثبت است. ولی مساله این است که اصلاحطلبان باید به اصلاحطلبانی که نگاه مردمیتر دارند بیشتر توجه کنند تا اصلاحات ایدهها و برنامههای خود را پیش ببرد. البته این به معنای آن نیست که با نیروهایی که در سطح قدرت فعال بودند، قطع رابطه کنند اما میخواهم بگویم که شرایط گذشته تغییر کرده و اصلاحطلبان باید ساختار و سازماندهی و همچنین تغییر نیروهای جدیدی را در دستور کار قرار دهند.
آقای حجاریان اخیرا در گفتوگویی گفته بودند که رقیب اصلی اصلاحطلبان، براندازان هستند، به نظر شما رادیکالتر شدن میتواند به اصلاحطلبان در مواجهه با این رقیب کمک کند؟
رقیب اصلی اصلاحطلبان به نظر من خودشان هستند. آنها نباید در درجه اول خیلی به حکومت، براندازان یا افراد دیگر نگاه کنند. البته باید در تحلیلهای خود آنها را وارد کرده و واقعیتهای آنان را ببینند اما مشکل اصلی اصلاحطلبان خودشان هستند و باید یک بازسازی جدی در درون خود صورت دهند. یک بازسازی همهجانبه به لحاظ تشکیلاتی، نیروی انسانی و ایدهها و تاکتیکهایی که برای تحقق آن ایدهها باید پیش بگیرند. اصلاحطلبان باید یک تعریف جدید از وضعیت خود در داخل و ارتباطشان با ساختار حکومت ارایه کنند تا اعتماد همه جلب شود.
در صورت رادیکالتر شدن اصلاحطلبان، نسبت آنها با دولت چه تغییری خواهد کرد؟ با آقای علویتبار که گفتهاند لازم نیست با دولت غرق شویم، موافق هستید؟
اصلاحطلبان چه رادیکالتر شوند و چه محافظهکارتر و... هیچ دلیلی ندارد که سرنوشت خود را با دولت یا هر پدیده دیگر پیوند بزنند. به نظرم دولت مسوولیت وظایف خود را دارد و اصلاحطلبان نیز در سال ۹۲ به دلیل محدودیتهای خود از این دولت دفاع کردهاند. در سال ٩٦ نیز یک بار دیگر همین کار را کردند و اکنون هم اگر با مشابه آن دو مقطع مواجه شوند بهترین کار همان بود که انجام دادند. اما این به معنای آن نیست که مسوولیت حقوقی رفتارهای دولت یا سیاستگذاری دولت را به عهده دارند. باید هرجا ایراد و ابهامی دیدند، صریح و شفاف بگویند. نباید برای بیان انتقادات خود در چینش نیروهای کابینه و دولت، مبارزه با فساد، سیاستگذاری در حوزههای مختلف اقتصاد و سیاست خارجی و... هیچ محدودیتی برای خود در نظر بگیرند.
فکر میکنید طیفهای مختلف اصلاحطلب چقدر با ایده رادیکالتر شدن همراهی میکنند؟
به طور قطع یک بخشی از نیروها همراهی نخواهند کرد. اما توجه داشته باشید که هر نیروی سیاسی باید بهترین نقطه اثرگذاری خود را انتخاب کند. اگر قرار باشد که آنقدر سکوت کند که بیفایده شود، ریزش از جاهای دیگر شروع میشود. اگر هم آنقدر تند و بیمنطق حرف بزند که یک عده کمی از آن حمایت کنند طبیعی است که کارایی و اثرگذاری نخواهد داشت. بنابراین اصلاحطلبان باید ضمن التزام به منشور اصلاحطلبانه خود خیلی روشن و شفاف حرف بزنند و فرض را بر همراهی اکثریت بگذارند. برداشت من این است که اگر درست عمل کنند بخش قابل توجهی از جامعه و نیروهای سیاسی از این ایده و ارادهای که معرف اصلاحطلبی باشد، حمایت خواهند کرد.
اگر نتیجه رادیکال شدن انشقاق در اصلاحطلبی باشد، چطور باید از پس این چالش برآیند؟
نتیجه هر نوع تغییر سیاستی صفر و یک نیست. یعنی میتواند با اندیشیدن تمهیداتی به نوعی تغییر سیاست داد که مشکلی ایجاد نشود یا کم ایجاد شود. شما میتوانید سیاستی را انتخاب و بدون اینکه تمهیداتی بیندیشید بلافاصله اقدام کنید و شاهد باشید که آن سیاست با درگیری، اختلاف و دعوا آغاز میشود. همان سیاست را میتوان با تهمیداتی آغاز کرد و پیش برد که اختلافات به حداقل برسد و من معتقدم که این ظرفیت در میان اصلاحطلبان وجود دارد که سیاستهای متناسبتری با جامعه و شرایط موجود اتخاذ کرده و پیش ببرند به نحوی که نه تنها ریزش جدی نداشته باشند بلکه رویش زیادی هم به سمت آنها وجود داشته باشد.
منبع: اعتماد