آیا تعریف اصلاح طلبی در ایران صرفا اصول گرا نبودن است؟!
پنداره مردم از اصلاح طلبی ، آنتی تز اصولگرایی است . جریان اصلاح طلبی از انسجام مفهومی مشترک و ادواری برخوردار نیست . گفتمان درون جریانی اصلاح طلبی معطوف به ساز و کارهایی شده است که از دغدغه مردم فاصله گرفته است همچنین کج کاری های به ظاهر اصلاح طلبان و عدم وقوع وعده های انتخاباتی بعضی اصلاح طلبان یکجا جمع شده و در نهایت شعاری را به عنوان " اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا " به گوش میرساند که زنگ خطری جدی از سمت مردم برای کنشگران سیاسی ایران
دیده بان ایران - محسن محبی : از اصلاح طلبی در مفهوم لغت تعابیر گوناگونی استخراج شده است ، از جریانی که رفورمیست و تحول خواه است تا جریانی که صرفا آنتی تز یک طیف راستگراست و صرفا ماهیتی سنتزی جهت بقای یک کل را دارد . مفهومی که امروزه در بین مردم ایران از اصلاح طلبی و اصلاحات رایج شده است مفهومی است که در مقابل جریان اصولگرایی خود را تعریف میکند . این دقیقا از اولین نقاط مساله ساز در حیطه تعریف یک جریان است . این موضوع نوعی بی تعریفی است ؛ اینکه ما تعریف خود را از "دیگری نبودن" ارائه دهیم ، آیا تعریف اصلاح طلبی در ایران صرفا اصولگرا نبودن است ؟ اگر آری پس با پرچم بزرگی رو به رو هستیم که در زیر خود از مارکسیست ها تا مذهبیون مخالف حکومت را شامل می شود . حتی امروزه شاهد جریان اعتدالی هستیم که خود را اگر از اصلاحات نداند ولی بر سر سفره اصلاح طلبی ارتزاق می کند . و اگر نه ؟ پس تعریف اصلاح طلبی چیست ؟ همین عامل که اصلاح طلبی را باید دقیقا چه مفهوم و جریانی تعریف کرد ، می تواند به درستی اصلاح طلبان را از برانداز ها ، از مارکسیست ها و از دیگر اندیشه ها تفکیک داد و به تبع اولی می توان انتظارات را بر اساس همان تعریف توقع داشت . همین عامل عدم تعریف مشخص و عدم بازتولید آن توسط نسل های کنشگر در ادوار انقلاب اسلامی باعث شد که امروز نسل های فعلی توقعی را از اصلاح طلبی داشته باشند که هیچ ربطی به اصلاح طلبان و مانیفست اجرایی آنها ندارد و از طرف دیگر به ظاهر اصلاح طلبان امروز نیز با اتکا به صرف اینکه اصولگرا نیستند و لاجرم در خیل اصلاح طلبان قرار می گیرند دست به هر عملی از جمله منفعت طلبی و آقازاده بازی و برتریت های انتسابی و تاسی به ژن خوب و ... می زنند و تاوان رفتار نسنجیده شان به پای شخص یا تفکر آنها نوشته نشود و این جریان اصلاحات است که باید جور این افراد و برخوردها را بکشد .
خلط تعریف اصلاح طلبی همزمان شد با فاصله گرفتن کنشگران اصلاحات از نسلی به نسل دیگر ، که این شکاف بین نسلی مسبب عدم بازتولید مفهومی و نداشتن گفتو گوی درون جناحی شد . نداشتن تعریف واحد در عین حال عدم همخونی تعاریف نسل گذشته با نسل امروز سبب شد اصلاح طلبی به جای بسط یافتن در مفاهیم گروهی و توده ای در اشخاص کنشگر متبلور شود . تبلور اصلاح طلبی در شخص دقیقا از نکات اصلی متضاد با مفهوم اصلاح طلبی است . اما شاهد این هستیم که امروزه اصلاح اصلاحات در رفتار کنشگران ختم میشود به انحلال یک شورا و عزل ریاست آن و تاسیس شورایی دیگر که به واسطه آن شخص مطلوب دیگری جایگزین شود . و این در حالی است که وقتی صحبت از اصلاحات است صحبت از اصلاح نهاد هاست نه صرف شخصیت ها . شاید در جواب بیان شود که وقتی شوای جدید تاسیس گردد خود به مثابه نهادی کنشگر در جهت منویات اصلاحات حرکت می کند ، اینکه این مطلوب ، خواسته جمعی طلب کنندگان است که در آن شکی نیست ولی آیا برای رسیدن به این هدف ( اصلاح نهادی اصلاحات ) باید از مسیری رفت که باز از خلال یک فرد خاص مثل آقای خاتمی عبور کند ؟ یعنی برای رسیدن به جمع گرایی از فرد بخواهیم که جمع مطلوب را تاسیس کند ؟
اتفاق فوق دقیقا مثالی است مبنی بر نداشتن تعاریف و یا عدم اشتراک تعاریف و همچنین عدم بازتولید تعریف از نسلی به نسل دیگر در جریان اصلاحات
حال از بالا که به این موضوع نگاه میکنیم متوجه می شویم جران اصلاحاتی که برخاسته از مردم و برای مردم بود و از ابتدا داعیه دار تغییر علیه پوسیدگی ها و ایستایی ها بود امروز به طبقه یا گروهی خاص تبدیل شده که در ادبیات درون جریانی خود کمتر صحبتی از مردم و راه حلی برای رفع دغدغه های مردم و یا همراهی با آنها را ندارد و یا زاویه دید فعالان نسبت به ابژه واحد با زاویه دید مردم متفاوت شده است . همچنین این خرده وارد است که باید کنشگران اصلاحات دغدغه خود را برای مردم ترجمه و نفسیر کنند . باید تفسیر شود که اگر با تمام فشار های موجود عده ای همچنان از حصر و رفع آن صحبت میکنند افرادی شکم سیر و بی دغدغه نیستند ، بلکه در پشت این رفع حصر مطالباتی چون اکتساب آزادی است که خود به مثابه نهاد سیاسی فراگیری است که در خلال آن نهاد اقتصادی فراگیر شکل میگیرد . مفهوم رفع حصر در دل خود بسیاری از دغدغه های عمومی را حا داده اما تا وقتی این موضوع برای جامعه و افکار عمومی شکافته نشود ماحصلی ندارد جز اینکه مردم این حریان را از خود دور می بینند .
پنداره مردم از اصلاح طلبی ، آنتی تز اصولگرایی است . جریان اصلاح طلبی از انسجام مفهومی مشترک و ادواری برخوردار نیست . گفتمان درون جریانی اصلاح طلبی معطوف به ساز و کارهایی شده است که از دغدغه مردم فاصله گرفته است همچنین کج کاری های به ظاهر اصلاح طلبان و عدم وقوع وعده های انتخاباتی بعضی اصلاح طلبان یکجا جمع شده و در نهایت شعاری را به عنوان " اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا " به گوش میرساند که زنگ خطری جدی از سمت مردم برای کنشگران سیاسی ایران