کد خبر: 44170
A
امیر سرتیپ مسعود بختیاری :

میراث‎خواران جنگ کسانی هستند که امروز از دستاوردهای جنگ استفاده کرده و دلار و سکه انباشت می‎کنند

همرزم صیادشیرازی گفت: میراث داران دستاوردهای جنگ شهدا، جانبازان، اسیران، آسیب خوردگان جنگ و خانواده ایثارگران هستند. میراث خواران نیز کسانی هستند که در جنگ نبودند و هیچ ارتباط غیرمستقیمی هم با آن نداشتند اما از دستاوردهایش امروز دلار و سکه انباشت می کنند و پول و خانواده اشان را به خارج از کشور می فرستند

میراث‎خواران جنگ کسانی هستند که امروز  از دستاوردهای جنگ استفاده کرده و دلار و سکه انباشت می‎کنند

 دیده بان ایران: آزادسازی خرمشهر یکی از مهم‌ترین اهداف عملیات بیت المقدس در دوره جنگ ایران و عراق بود که پس از ۵۷۸ روز اشغال در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ انجام شد. این عملیات توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی علی صیادشیرازی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی محسن رضایی به اجرا درآمد و موفقیت آمیزبودنش بازتاب جهانی داشت. فتح خرمشهر از لحاظ نظامی نقطه عطفی در تاریخ جنگ ایران و عراق بود.

سرتیپ بازنشسته مسعود بختیاری از افسران عملیات قرارگاه نیروی زمینی ارتش و همرزم شهید صیاد شیرازی در گفت‎وگو با خبرآنلاین در پاسخ به کسانی که معتقدند بعد از آزادسازی خرمشهر نباید جنگ ادامه پیدا می کرد، می گوید: «عراق از موضع قدرت و تکبر با ایران صحبت می کرد، چون 5 هزار کیلومتر مربع زمین از قصرشیرین، مرز خسروی، سرپل ذهاب و مناطق و گذرگاه های مهم مرزی در اختیارش بود و حاضر نمی شد به مرزهای خود برگردد. بنابراین هنوز خواستار تجدیدنظر در قرارداد 1975 از ایران بود تا خطوط مرزی عراق جلوتر بیاید. ایران نیز می گفت عراق متجاوز است، باید در دادگاه بین المللی محاکمه شود و غرامت دهد اما عراق این را نمی‎پذیرفت.»

مشروح گفت‌وگوی خبرآنلاین با سرتیپ بازنشسته مسعود بختیاری را در ادامه بخوانید.

****

ماجرای اختلاف صیادشیرازی با بنی صدر و تنزل درجه او چه بود که منتهی به رفتنش از ارتش و پیوستنش به سپاه شد؟

زمانی صیادشیرازی از طرف بنی صدر دو درجه تشویقی گرفت و از سرگردی به سرهنگی ارتقاء درجه پیدا کرد. او در کردستان مشغول برخورد با ضد انقلاب بود. از طرفی تفکرات سیاسی بنی صدر با قانون اساسی و مسئله ولایت فقیه مغایرت داشت و این مسئله مورد قبول شهید صیاد نبود. به همین علت آنها اختلاف نظرهای سیاسی با هم داشتند که دامنه اش به فرمانده کلی نیروهای مسلح کشیده شد. در ادامه همین اختلافات، بنی صدر آن دو درجه تشویقی را پس گرفت و صیاد را از کار در ارتش معلق کرد. صیادشیرازی هم تا زمان عزل بنی صدر به سپاه رفت. بعد از آنکه مرحوم شهید رجایی رئیس جمهور شد، دوباره صیاد در ارتش دعوت به کار شد و آن دو درجه را نیز به او برگرداندند.

همکاریشما با صیادشیرازی برای طراحی عملیات فتح المبین و بیت المقدس به چه صورت آغاز شد؟

با شروع جنگ داوطلبانه، به توپخانه لشکر 21 پیاده جنوب رفتم. قبل از آن جزء پرسنلی از ارتش بودم که بعد از انقلاب شغل مشخصی نداشتند. در پایان سال اول جنگ یعنی 7 مهر سال 1360 بعد از عملیات ثامن الائمهریال سانحه سقوط هواپیمای سی 130 پیش آمد که به شهادت فلاحی رئیس ستاد ارتش، نامجو و فکوری منجر شد.

بعد از آن اتفاق ظهیرنژاد که فرمانده نیروی زمینی ارتش بود، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب شد و صیاد شیرازی در جایگاه فرمانده نیروی زمینی قرار گرفت. صیاد وقتی آمد تغییراتی در امور داد. من تا پیش از این فقط اسم او را شنیده بودم و همکاری‎ای با او نداشتم. صیاد تعداد معدودی را انتخاب کرد تا افسران جدید ستادش شوند، من یکی از آن افسران بودم. چهار-پنج نفر از افسران به قرارگاه جنوب و چهار-پنج نفر از افسران به قرارگاه غرب رفتند. من برای اولین بار صیاد شیرازی را در هفدهم مهر سال 60 دیدم که به منطقه جنوب آمد و در حضور افسران جدید، عملیات قرارگاه فرماندهی نیروی زمینی در منطقه را تشریح کرد.

قبل از آنکه صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش شود، هماهنگی بین ارتش و سپاه سخت بود؛ اما او توانست به واسطه مدت حضورش در سپاه، هماهنگی مناسبی بین دو نیروی نظامی ایجاد کند. علت و عوامل توفیق او در چه بود؟

در سال اول جنگ، ارتش حتی در مسائل کردستان مخالفت و معاندتی با حضور سپاه نداشت و از این حضور حتی استقبال هم می کرد. چون دوره سربازی یک سال شده بود، ارتش سرباز کم داشت. در این وضعیت عده ای داوطلب آمده بودند و می گفتند «کجا می توانیم بجنگیم؟»، کدام عقل سلیمی چنین نیرویی را رد می کند؟

بنابراین ارتش مخالفتی با حضور نیروهای مردمی نداشت. منتها ادبیات ارتش در کار نظامی با ادبیات سپاه متفاوت بود. نگاه فرمانده ارتش به یک رزمنده این است که آیا آموزش های مقدماتی را دیده، آیا با تفنگ آشنا شده است؟ آیا لباس و آمادگی اولیه دارد؟ با این محاسبات از کسی که با تمام وجود برای ایثارگری آمده و می خواهد بجنگد اما تیراندازی بلد نیست، چه استفاده نظامی‎ای می‎شود کرد؟ پس اولا باید آموزش مقدماتی نظامی می دید. ثانیا رابطه فرماندهی و محدوده اختیارات سطوح مختلف نظامی مسئله مهمی است. ثالثا کسی که می خواهد عملیات کند، من پشتیبان او، باید بدانم چه ساعتی می رود، کجا می رود؟ تا اگر درخواست کمک کرد بدانم، در چه موقعیتی باید پشتیبانی شود.

در آن ایام، ادبیات و سلسله مراتب نظامی بین ارتش و سپاه متفاوت بود و ما ادبیات همدیگر را مشکل درک می کردیم؛ اما این طور نبود که ارتش بخواهد جلوی سپاه بایستد. مثلا از فرمانده ارتش تقاضای اسلحه و مهمات داشتند. فرمانده یک لشکر نمی تواند به کسی اسلحه دهد؛ چون آن اسلحه ها به تعداد سربازانش است. اگر اسلحه و مهمات می خواستند باید از انبارهای وزارت دفاع تقاضا می کردند. منتها شهید صیاد چون دو سالی با سپاه در منطقه غرب کشور کار کرده بود، به این ادبیات آشنا بود و زبان ارتش را هم می دانست. چون با این ادبیات آموزش دیده بود و می توانست این هماهنگی را بین دو نیرو برقرار کند و آنها را خوب کنار هم قرار دهد. فلاحی و ظهیرنژاد از خدا می خواستند از نیروی سپاه استفاده کنند اما نوع به کارگیری ادبیات ارتباطی بین دو نیرو مهم بود.

طراحی عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر کلاسیک بود؟

سال اول جنگ دوره مقاومت، پایداری و متوقف کردن عراق و سال دوم جنگ دوره آزادسازی مناطق اشغالی در خوزستان بود. سال سوم برنامه تنبیه متجاوز دنبال می شد. تمام عملیات های سال دوم جنگ، از ثامن الائمه (شکست حصر آبادان)، طریق القدس (آزادسازی بستان و میانه خوزستان)، عملیات فتح المبین (آزادسازی شمال خوزستان) و بیت المقدس (آزادسازی جنوب غرب خوزستان) فرزند همدیگر هستند. یعنی اگر آن توقف سال اول ارتش عراق نبود سال دوم نمی شد حمله کرد و آزادسازی مناطق اشغالی را در دستورکار قرار داد.

اولین عملیات بزرگ ثامن الائمه بود. سپاه پاسداران با سازمان جدیدی که در سال اول جنگ پیدا کرده بود، فرماندهی متفاوتی یافت؛ چون در سال اول یک هیأت 5 نفره سپاه را فرماندهی می کردند. در پایان سال اول جنگ، سپاه سازمان منسجمی تشکیل داد. حتی بعضی برادران سپاهی در سال اول جنگ مخالف شرکت سپاه در جنگ بودند و می گفتند «وظیفه سپاه حضور در مسائل تأمین امنیت داخلی و مبارزه با منافقین و چریک های فدایی خلق است».

اما سپاه خوزستان دنبال این بود که در جنگ شرکت کند. به هر حال سپاه در پایان سال اول جنگ حالت منسجمی پیدا کرد و سپاه کل پاسداران انقلاب اسلامی به وجود آمد. آن زمان در کل کشور بنا به گفته خود عزیزان، نیروهای سپاه از 20 هزار نفر بیشتر نبود. نیروهای بسیجی نیز هنوز جزء سپاه نشده بودند و تحت فرماندهی حجت الاسلام سالک عمل می کردند. بعدها نیروهای بسیجی در کنار سپاه تعریف شدند، مثل سرباز وظیفه که به ارتش داده می شود، نیروهای بسیجی را به سپاه دادند. آماری که خود عزیزان می گویند و اسنادش است، 12 گردان سبک حدود 2 -3 هزار نفر توانستند بیاورند.

وقتی عملیات ثامن الائمه انجام و حصر آبادان شکسته شد، آن تغییرات در ارتش به وجود آمد و با انتصاب صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی نزدیکی بین ارتش و سپاه بیشتر شد. شهید صیاد با افسران جدید عملیات خودش و برادران سپاه عملیات آزادسازی خرمشهر را طراحی کردند. اول خوزستان در تقدم آزادسازی مناطق اشغالی قرار گرفت. طرح آزادسازی میانه، بعد شمال و سپس جنوب خوزستان تهیه شد. بر همین اساس عملیات های طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس زنجیروار به اجرا درآمد.

نگفتید که این عملیات ها کلاسیک بودند یا نه؟

کاملا کلاسیک بودند. کلاسیک یعنی تجربه ای که علمی می شود. پس باید براساس یک اصول علمی می جنگیدیم. این جنگ ثابت کرد که باید به شیوه کلاسیک یعنی شیوه علمی جنگید. البته نه به شیوه عهد حضرت آدم، بلکه باید با دیدگاه علمی خود، دشمن، مکان و زمان را مورد ارزیابی قرار دهیم. جنگ ایران و عراق نشان داد که شیوه های کلاسیک و علمی جواب می دهد. اگر این مدل جنگیدن به درد نمی خورد و بی خودی بود؛ چرا سپاه همان روش های آموزشی را دنبال کرد؟

بعد از فتح خرمشهر برخی می گفتند نباید جنگ با عراق را ادامه می دادیم. به نظر شما آیا باید بعد از سوم خرداد سال 61 جنگ با عراق متوقف می شد؟

جنگ سال 67 تمام شد. امروز بعد از 30 سال برخی می گویند «اگر در زمان فتح خرمشهر جنگ تمام می شد بهتر بود». در حالیکه باید به وضعیت سال 1361 تا 67 رفت و با درنظر گرفتن مسائل آن زمان اظهارنظر کرد. آن زمان اصلا چنین قراری نبود که بعد از فتح خرمشهر جنگ تمام شود. کسانی که می گویند باید صلح می کردیم، متوجه نیستند که عراق از موضع قدرت و تکبر با ایران صحبت می کرد. چون قصرشیرین، مرز خسروی، سرپل ذهاب و مناطق و گذرگاه های مهم مرزی ما همچنان در اختیارش بود و حاضر نمی شد به مرزهای خود برگردد. عراق همچنان خواستار تجدیدنظر در قرارداد 1975 از ایران بود تا مرزهای جدیدی تعیین شود و خطوط مرزی عراق جلوتر بیاید.

از سوی دیگر ایران می گفت عراق باید بپذیرد متجاوز است و باید غرامت دهد؛ اما عراق این را نمی پذیرفت. درخواست دوم ایران این بود که نظام عراق به عنوان متجاوز باید تنبیه شود. آقای رفسنجانی در نمازجمعه اعلام کرد «حکومت عراق به عنوان شروع کننده جنگ باید در دادگاه بین المللی محاکمه شود». عراق این مسئله را هم نمی پذیرفت. وقتی دشمن حاضر نیست از بقیه مناطق اشتغالی بیرون برود، چه کار می شد کرد؟ در آن وضعیت، صلح امکان پذیر نبود. فارغ از این استدلال ها، اگر بعد از آزادسازی خرمشهر تصمیم به توقف جنگ بود، اول باید آتش بس می شد تا بعد برای صلح مذاکره کرد. ثانیا در پایان فتح خرمشهر 3 میلیون آواره جنگی داشتیم و 18 هزار شهید داده بودیم. خانواده شهدا و آسیب دیدگان از این جنگ، به دنبال احقاق حقشان بودند. اما عراق طلبکار بود، صدام و طارق عزیز تا آخرین روز حکومت سیگار برگ می کشیدند و یک وری می نشستند.

مضاف بر همه اینها بعد از یک سلسله پیروزی که در جنگ داشتیم، توقف جنگ سخت بود. فوتبال نیست که وقتی بردیم و سوت پایان زده شد، به ملت بگوییم تمام شد بروید خانه هایتان! مجموعه شرایط بعد از فتح خرمشهر به گونه ای بود که اصلا بحث صلح نمی توانست مطرح شود.

صیاد شیرازی توانست از مهرماه سال 60 تا آزادسازی خرمشهر در 3 خرداد 61 بین سپاه و ارتش زبان مشترک ایجاد کند، اما چرا بعد از فتح خرمشهر آن زبان مشترک قدرت قبل خود را برای ایجاد هماهنگی بین این دو نیرو نداشت؟

یک اصلی تحت عنوان «وحدت فرماندهی» وجود دارد. در دو سال اول جنگ، نظر شهیدصیاد شیرازی و نظرات کارشناسی ارتش وجود داشت اما سپاه در پایان سال دوم معتقد به بلوغ و تکامل بود که خودش می تواند کار کند. نظرها، روش ها و اعتقاداتی داشت. اختلافاتی بود که به معنای دعوا نبود بلکه به معنای تفاوت دیدگاه بر سر اتخاذ روش ها بود.

چرا صیاد شیرازی نتوانست اختلاف در اتخاذ روش ها را بین سپاه و ارتش همچون قبل فتح خرمشهر مدیریت و کم کند؟

او تلاش خودش را کرد اما نتوانست. شرایط به گونه ای نبود که بتواند حرفش را به کرسی بنشاند. سر همین اختلاف نظرها بود که نهایتا فرمانده سومی به نام قرارگاه فرماندهی خاتم الانبیا انتخاب شد که ابتدا حضرت آیت الله خامنه ای آن قرارگاه را فرماندهی کرد و بعد مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی فرماندهی آن را به عهده گرفتند تا ارتش و سپاه تحت فرماندهی یک فرمانده واحد قرار بگیرند.

شما خاطرات زیادی از صیاد شیرازی دارید، شیرین ترین و تلخ ترین خاطره شما از شهید صیاد شیرازی چه بود؟

تلخ ترین خاطره من مربوط به شهادت صیاد شیرازی است. او روز چهارشنبه 31 فروردین 78 ترور شد، ما قرار بود شنبه با هم به مأموریتی در حوزه آموزشی برویم اما وقتی خبر شهادتش را شنیدم خیلی ناراحت شدم. شیرین ترین خاطره ام نیز به آن روزی بر می گردد که در کنار ایشان توانستیم خرمشهر را از دشمن بعثی پس بگیریم. چون خرمشهر نقطه عطفی در جنگ میان ایران و عراق بود و قشنگ توازن را نشان می داد. من زمانی که خرمشهر آزاد شد و روی جاده خرمشهر-اهواز آمدم، اولین احساسم این بود که حرکت روی آسفالت چقدر خوب است. 19 ماه در آرزوی این بودیم که یک بار دیگر جاده آسفالت خرمشهر-اهواز را ببینیم. ولی هرگز ندیدم شهید صیاد شیرازی در یک فتح و ظفری بیش از حد بخندد و خوشحالی کند و حالت هیجانی بگیرد و بگوید من کردم و من بودم و همه دستاورد پیروزی را به نام خودش بزند. در هیچ ناکامی و دشواری ندیدم که سر به زانوی غم بگذارد و همه تقصیرها را به گردن دیگران بیاندازد، بلکه می گفت بنشینیم ببنیم اشتباه کار کجا بود و دیگر تکرار نکنیم. این متانت ایشان بود که در زمان فتح و ناکامی همواره یک حالت داشت.

لحظه ای که آزادسازی خرمشهر کامل شد، شهید صیاد چه کار کرد؟

بلند شد 2 رکعت نماز شکر خواند و بلافاصله خواست که به منطقه برویم.

میراث داران و میراث خوران جنگ از نظر شما چه کسانی هستند؟

میراث داران دستاوردهای جنگ شهدا، جانبازان، اسیران، آسیب خوردگان جنگ و خانواده ایثارگران هستند. میراث خواران نیز کسانی هستند که در جنگ نبودند و هیچ ارتباط غیرمستقیمی هم با آن نداشتند اما از دستاوردهایش امروز دلار و سکه انباشت می کنند و پول و خانواده اشان را به خارج از کشور می فرستند.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر