مرجع تقلیدی که ساواک به طلبهها پیشنهاد میکرد /کارمان شده بود تانکهای مشروب را خالی کنیم
آیتالله مطهری از شاگردان امام خمینی (ره) گفت:پس از انقلاب بنده زیاد به دنبال حکم نبودم ولی اطرافیان امام مانند آقای اشراقی، آقای توسلی و صانعی پیشنهاد کردند که بنده در همان منطقهای که فعالیت داشتیم با حکمی به فعالیت ادامه دهم
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، «جناب مستطاب ثقةالاسلام آقای آقا سید حسین مطهری یزدی ـ دامت افاضاته- لازم است جنابعالی به قریۀ فَشَم و سایر بخشهای حومه بروید و در تشکیل کمیتۀ انقلاب اسلامی اقدام نموده و اموالی را که از خاندان پهلوی در آن حدود و در بخش گلندوک موجود است ضبط و نگهداری کنید؛ و چنانچه مخارجی نیز داشت از درآمد آنها بپردازید. و مردم آن سامان را به حفظ اتحاد و یگانگی دعوت نموده از اختلاف و تفرقه برحذر دارید.»
این حکم در تاریخ 1357/12/16 از سوی امام خمینی به یکی از شاگردان ایشان صادر شد. شاگردی که این روزها هرچند در بستر بیماری است اما در طول سالهای بعد از انقلاب در کمیته و امامت مسجدی در شرق تهران منشأ خدمات بسیاری بود.
او در مصاحبه ای از گذشته می گوید:
دلیل سکوت مرحوم بروجردی در برابر حرکت فدائیان اسلام
قبل از آغاز قیام امام خمینی و در زمان حیات آیتالله بروجردی، بحثمبارزه با استکبار مطرح بود ولی نه به شکل علنی. مثلا شاه با فدائیان اسلامکه در راس آنها نواب صفوی بود در ستیز بود و فدائیان اسلام هم سخت با شاه در ستیزبودند. از مرحوم بروجردی که زعامت عامه داشتند، انتظار بود که ایشان فدائیاناسلام را تایید کنند ولی مصلحت ندانستند که این کار را انجام دهند.
مامور ساواک گفت "مرجع تقلید زیاد است؛ مثلا فلانی!"
پس از دستگیری امام، ما هم مقابل مدرسه آیتالله بروجردی تحصن کردیم.مامورها گفتند چرا ایستادید بروید در حجرههایتان. ما گفتیم چرا برویم؟ مرجع ورهبر ما را گرفتند. گفت مرجع تقلید زیاد است! اتفاقاً اسم هم برد و یکیاز مراجع را نام برد که بعد انقلاب هم خلع شد!
امام که به کشور بازگشتند ما به جلوی دانشگاه رفتیم و منتظر امامماندیم تا ایشان از حضور پرشور جمعیت به اصطلاح یک سان ببینند که بهدلیلجمعیت فوقالعاده امام اصلاً نتوانستند سمت دانشگاه بیایند و به بهشت زهرا رفتند.
7 مرتبهپیادهروی اربعین به کربلا با حاج آقا مصطفی
در جلسات درس ولایت فقیه امام(ره) که از سال 48 آغاز شده بود حضورداشتم و یکی از مستشکلین درس امام، حاج آقا مصطفی بود. بنده با حاج آقا مصطفیبسیار رفیق بودم و 7 مرتبه از نجف پیاده به کربلا مشرف شدیم. علم بالایی داشت وآنقدر نکاتی از نجوم و سماوات به ما گفتند که من پشیمانم چرا آنها را یادداشتنکردم. در راه نجف به کربلا دوستداران امام، آقا مصطفی را دعوت به حضور در منزل میکردندو میگفتند که با حضور خودتان منزل ما را متبرک کنید.
ایشان البته وزن بالایی داشت و در پیادهروی اواسط مسیر مجبور بود باعصا راه بیاید. یک روز یادم هست سر درسِ امام صدایش را بلند کرد که اشکال کند،امام گفت "آهسته آهسته، شما جوانید! به سن ما که برسید میفهمید چه بر سرانسان میآید!" در نجف و قم در سر درس همیشه حواسش جمع بود و اگر کسیحرف امام را نمیفهمید از وی سوال میپرسید. آقای رحمانی هم اولین رئیس سازمانبسیج در راهپیماییهای اربعین با ما بود. حاج آقا مصطفی خیلی اهل شوخی و خنده بود.
آیتالله راستی اولین شخصی بود که درس امام را رونق داد
امام در نجف که بودند سعی داشتند هم مشی خود را گسترش دهند و همزماننیز با علما در ارتباط باشند. منتها دید نجف و شرایط این شهر به گونهای دیگربود. این شهر بسیار خشک بود و با نهضت و انقلاب روبرو و آشنا نبودند وبرایشان سنگین بود که امام را به عنوان مرجع تقلید نام ببرند. آیتاللهراستی کاشانی اولینشخصی بودند که شهامت داشت به عنوان یک عالم والامقام و بزرگ پای درس ایشان نشستندو درس امام را راه بیندازند و موجب رونق درس امام در نجف شدند و درس امام را علمکند.
مولوی عبدالعزیز میگفت من و کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم
معتقدم حق آیتالله کفعمی ضایع شده چون ایشان نقش بسیاری در وحدت درآن منطقه ایفا کرد. بعد انقلاب هم مجدانه با امام همراهی کرد. ایشان با اهلسنترفاقت میکرد. نگذاشت وهابیها در زاهدان نضج بگیرند. مولویعبدالعزیز{از علمای اهلسنت زاهدان و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی} از مکه بهکربلا میرود و خدمت آیتالله خویی و حکیم و امام در نجف رفته و گفته بود منو آقای کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم.
منزل پدر همسر بنده(آیتالله کفعمی) پاتوق بستگان تبعید شدگان به اینمنطقه بود. هر کدام از بستگان تبعیدیها که به این منطقه میآمدند درمنزل پدر همسر بنده استقرار پیدا میکردند. پس از انقلاب هم به شکل رسمی در ارتشبا ایشان آشنا شدم و در جبهه نیز همکاریهایی با آیتالله خامنهای داشتیم.
9 عدد ژ3به شهید چمران دادم
یکبار در جبهه با شهید چمران و آیتالله خامنهای که نمایندهامام(ره) بودند جلسهای داشتیم که چمران به من گفت: به آقای مهدوی کنی{رئیسوقت کمیتههای انقلاب} سلام برسان و بگو ما اسلحه نداریم و بنیصدر هم سلاح نمیفرستد.بگو سلاح به ما بدهند و ما برمیگردانیم. من هم 9 تا ژ3 داشتم که به ایشان دادم.
آیتالله خامنهای یک شخصیت "همهچیز تمام" است
من معتقدم در پیروزی انقلاب دست دیگری در کار بود. در انتخاب آیتاللهخامنهای هم به رهبری، دست دیگری در کار بود. برخی نمیتوانند یک خانه را ادارهکنند اما ایشان یک ممکلت را اداره کردند. خدا یک شخصیتهمه چیز تمام برای اینانقلاب گذاشت.
گفتم رفتم خارج روضه بخوانم
من را به بازجویی ارتش بردند و در پرونده من نوشته بودند "شیخحسین مطهری". من گفتم شیخ نیستم و سیدم! گفتند حالا چه فرقی دارد، شیخ باشییا سید(باخنده) گفتند چرا به خارج کشور رفتی؟ گفتم رفته بودم روضه بخوانم!! گفتنداین همه جا در ایران چرا خارج رفتی؟ گفتم هرجا بروم میگویند از خمینی بگو. به مدت5 ماه توسط ساواک بازداشت بودم در قزلقلعه و زندان قصر. الان هم اسناد ساواکاسم من موجود است. اما نفوذ آقای کفعمی موجب شد چندان دستگیری من را علنی نکنندچون وجود آقای کفعمی را رژیم سابق برای حفظ وحدت میخواستند چون اگر آقای کفعمی باآنها علناً لج میکرد واویلا میشد.
یک تودهای که راپورت زندانیها را میداد
وقتی که وارد زندان شدم یکی از مسئولان زندان به کنایه گفت "یزدیهاکه زندانی و سیاسی نمیشوند"! اتفاقا همان شب دو سه نفر طلبه یزدی را آوردهبودند. در یک بند آقای طالقانی و مرحوم انواری و زندانیان طویلالمدت بودند و مندر بند 3 بودم. یادم هست در بند 3 یک توده ای بود که میگفتند حواست باشدکه برای کم کردن دوره محکومیتش به مسئولان زندان راپورت میدهد. اصلاً زنداندنیای دیگری بود.
تشکیل گروه انقلابی "جوانان ولیعصر" در منطقه فشم
بنده قبل از انقلاب به پیشنهاد یکی از علمای تهران، آیتالله فائق بهمنطقه فشم برای تبلیغات رفتم و مبارزات را شروع کردیم. این پیشنهاد آیتالله فائقبود که مسجد فائق تهران به نام ایشان است. ما به این منطقه رفتیم و جوانانمانرا جمع کردیم و گروهی را به نام "جوانان ولیعصر" تشکیل دادیم. هر روزعصر جمعه دور هم جمع میشدیم. یکبار هم آیتالله خزعلی را برای سخنرانی دعوتکردیم که حیف شد نوار آن سخنرانی موجود نیست. آیتالله خزعلی این آیه قران رادرباره جوانان ولیعصر به کار بردندند که "انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی".
بعد از انقلاب زیاد به دنبال حکم نبودم
پس از انقلاب بنده زیاد به دنبال حکم نبودمولی اطرافیان امام مانند آقای اشراقی، آقای توسلی و صانعی پیشنهاد کردند که بنده درهمان منطقهای که فعالیت داشتیم با حکمی به فعالیت ادامه دهم. چون با من مانوس بودندو در قم هم دوران طلبگی منزل ما نزدیک منزل امام بود.
کارمان شده بود تانک های مشروب را خالیکنیم
خاندان پهلوی هرچه اموال داشتند آنجا بود.رئیس مجلس سنا، اسکندر فیروز رئیس محیط زیست خانههایشان آنجا بود و کارمان شده بوداینکه تانکهای مشروب(شیشههای مخصوص مشروب) را از این خانهها خالی کنیم. یکنفر بودکه حریم رودخانه را گرفته بود و داخل ملک خود کرده بود که با وی برخورد کردیم و گفتتو کاری کردی که شهردار شاه هم نکرد. منم گفتم نمیگذارم که حق مردم را غصب کنی. کاخ سد لتیان هم به یاری خدا گرفتیم.
تلاش منافقین برای اخلال در انتخابات
منافقین هم سعی داشتند در زمان انتخاباتایجاد اختلال در روند انتخابات انجام دهند و من 40 تا ابلاغ به طلبهها دادم تا درصندوقها مستقر شوند و جلوی تخلف را بگیرند. خدا به من جرات و قوتی داده بود که به تهدیدات آنها اعتنایی نداشتم.بعد از کمیته به قم رفتیم. بانی مسجد خداداد بههمراه حاج آقا صفایی -که در عقیدتیسیاسی ارتش بود و من را میشناخت- نزد امام میرود و خبر ساخت مسجد را میدهد و درخواستیک امام جماعت میکند. امام میگوید هرچه آقای صفایی بگوید و حاج آقا صفایی هم من رامعرفی کرد و از آن زمان امامت مسجد را برعهده گرفتم.