سودای توسعه سیاسی، موانع و متغیرهای موثر
نظریه و باورهای متعددی در علم سیاست مبنی بر تقدم توسعه سیاسی بر توسعه فرهنگی و اقتصادی یا عکس آن مطرح شده است. آنچه اما در جوامعی مانند ایران باید مورد توجه سیاستگذاران توسعه قرار گیرد این گزاره است که توسعه در همه حوزه ها باید با شتاب یکسان صورت گیرد و غفلت از هریک می تواند برای مردم سالاری و منافع ملی آسیب زا باشد.
بر پایه اسناد تاریخی بیشینه تلاش انسان برای توسعه در حوزه های اجتماعی به شکل گیری جمعیت های اولیه، بهبود اسکان و تغذیه و در دوره های بعد به ساخت دولت-شهرها انجامید.
نهادهایی در آتن یونان بنیان گرفتند و بعد در سراسر جهان، نه همگون که با تفاوت های اندک و تشابهات فراوان گسترده شدند. در کنار توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جوامع مختلف؛ موضوع توسعه سیاسی در این دولت-شهرها اهمیت یافت. نهادهایی برای اعمال قدرت یا اقتدار تشکیل شدند و سازو کارهایی برای اداره امور جامعه تعریف شد.
سال ها و یا شاید قرن ها بعد مفهوم حکومت داری و دولت به معنای نهاد اصلی و مسوول امور جامعه از سوی مردم پذیرفته شد و توسعه سیاسی گرچه از همان ابتدای تشکیل جوامع بدوی آغاز شده بود، اما شتاب گرفت و در بسیاری جوامع راه را برای توسعه حوزه های دیگر هموارتر ساخت. برای توسعه سیاسی، رشته های دانشگاهی تعریف و تدوین شد و به اصول حکومت داری به مثابه دانشی همانند سایر دانش ها اهمیت داده شد.
اگر بپذیریم که توسعه به عنوان فرآیندی تاثیرپذیر از متغیرهای متفاوت است باید گفت شتاب توسعه سیاسی در جوامع با متغیرهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی پیشینه تاریخی و ناخودآگاه و خودآگاه ویژه آن جامعه، سرعت و مدت متفاوتی را تجربه کرده است.
برخی حکمرانان و صاحبان قدرت با بهره گیری از مختصات خاص جامعه خود توانستند قطار توسعه در حوزه سیاسی را به آسانی بر ریل جامعه خود حرکت دهند و راه هزار ساله را صد ساله بپیمایند و گروهی دیگر از سرزمین ها در قرن بیستم هم هنوز به اصول اولیه این توسعه دست نیافته اند. در ایران شاید متاخرترین تکاپو برای توسعه سیاسی را می توان در دوران مشروطه و تلاش برای قانون پذیر کردن حکمرانان و جامعه جستجو کرد.
گسترش مردم سالاری و نهادینه شدن اصول دموکراسی در هر جامعه ای باید از ذهن و باور مردمان آن آغاز شود. با در نظر گرفتن چنین نگرشی و واکاوی ساخت ها و باورهای روانی و ذهنی ایرانیان، در کنار اخلاق و فرهنگ و ایدئولوژی خاص جغرافیای ایران می توان به این نیتجه رسید که ذهن و باور مردم، سیاست را امری مذموم و نتیجه قدرت حاصل از سیاست را جز استبداد نمی دانستند.
استبدادزدگی ذهن و ناخودآگاه جمعی ایرانیان در طول قرن های متوالی آنها را نسبت به ساحت سیاست و حکمرانان این عرصه بدبین کرده است. ثمره این بدبینی در خوشبینانه ترین حالت به توسعه سیاسی کمکی نکرده اما در نگاهی دقیق از عوامل مهم توسعه نیافتگی ایران بوده است. این شک و بدبینی اعتماد مورد نیاز میان دولت و ملت را در بسیاری از برهه ها کمرنگ و موجب تضعیف آن قدرت شده است.
در حقیقت بسیاری از ایرانیان پذیرفته بودند که تلاش در جهت توسعه سیاسی نه تنها برای آنها فایده ای ندارد بلکه به سبب قدرت یافتن، حاکمی هر چند در حد و مرز قانون، منافع آنها متضرر خواهد شد.
درعرصه اجتماعی هم نوعی چند پاره گی اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران وجود داشته که از دلایل مهم توسعه نیافتگی در حوزه سیاسی ایران است. بسیاری از تاریخ شناسان و ایران شناسان، پراکندگی های جغرافیایی، تنوع قومی و تکثرمذهبی را از مهمترین دلایل این مهم می دانند.
تنوع و پراکندگی ها، فرهنگ های متفاوت ونوع مختلف جهان بینی هر یک از فرهنگ ها نوعی شکاف در جامعه ایران ایجاد کرده است که می توان به عنوان پیش فرض عدم توسعه سیاسی مورد بررسی قرار داد.
پییشینه تاریخی ایران از هجمه های متنوع سرزمین های دیگر به این کشورحکایت دارد که خود از مهمترین دلایل عقب ماندگی های سیاسی در ایران امروز است.
در بسیاری از برهه های تاریخی جنگ ها و دخالت های بیگانگان اجازه تفکر، تامل و عمل برای بهبود وضیعت سیاسی ایران را نمی داده است.
بسیاری از حاکمان در سده های مختلف چنان درگیر جنگ ها و هجمه های داخلی و خارجی بودند و امنیت در ایران چنان گوهر نایابی بود که سخن گفتن از مقوله ای چون توسعه سیاسی امری، ناملموس و گاهی حتی متضاد با منافع ملی ارزیابی می شد.
موانع توسعه در یک سده گذشته تنها به اجتماع و فرهنگ مردمان ایران محدود نبوده است. اقتصاد از دیگر عوامل مهم در این توسعه نیافتگی است. توسعه اقتصادی، انباشت سرمایه، حضور سرمایه گذاران خارجی، ارتباط اقتصادی در داخل و خارج تا همین یک قرن پیش محلی از اعراب در تعاریف توسعه ایر ان نداشته است. حتی راه های ارتباطی داخل ایران به منظور دادوستد اقتصادی هم چندان امن و قابل تردد نبوده اند.
انباشت درازمدت سرمایه هم به دلایل بسیاری در ایران یک قرن گذشته چندان موفق نبوده است. کارخانه هایی که منشا تحول در اروپای پس از قرون وسطی بود، در ایران حتی در داخل هم نمی توانست باری از دوش معیشت مردم بردارد. از این رو در طول تاریخ بدنه جمعیتی ایران همواره با فقر منابع اقتصادی و دغدغه های معیشتی روزگار می گذراندند و این عقب افتادگی های اقتصادی از بنیادی ترین عوامل عدم توسعه سیاسی در ایران بود.
به زبانی ساده تر مردم در غم نان و کار روز به شب می رسانند و اعتقاد بسیاری از پادشاهان ایران این بود که اگر به ادامه سلطنت خود تمایل داشتند باید مردم را «گرسنه» و نادان نگه می داشتند.
آنچه اما این میان موثرترین عامل عدم توسعه سیاسی در ایران یک قرن گذشته است، تمرکز بیش از اندازه قدرت در نهاد حکومت و کمرنگ شدن نقش احزاب و سازمان های مردم نهاد به عنوان نهادهای توزیع کننده قدرت در جامعه است . ساختار قدرت در برهه های فراوان تاریخی چنان در قوم و قبیله ای نهادینه شد و از پدر به پسر رسید که مردم اعتماد خود را به آن از دست دادند. این تجمع قدرت در دستان گروهی خاص، اجازه نقد از آن گروه را از جامعه گرفت و مجوزی برای هر نوع اشتباه عمدی و سهوی به آن گروه داد.
رواج اشتباه و توجیه آن با دروغ، نهاد حکومت را در باور مردم به محلی برای ستم به جامعه تبدیل کرد و گام های لرزان دموکراسی در ایران را سست تر از همیشه به آیندگان تحویل داد. مردم به مکانیسم سیاست بی اعتماد شدند، احزاب به دلیل همین بی اعتماد پشتوانه اجتماعی خود را از دست دادند و با تضعیف جایگاه احزاب به عنوان نهادهای توزیع قدرت این تمرکز قدرت از اقتدار مشروع فاصله گرفت.
برنامه ریزی برای رفع موانع توسعه سیاسی با توجه به پیشینه تاریخی؛ شرایط جغرافیایی و دغدغه های اقتصادی مردم اگر از همین امروز هم آغاز شود شاید ثمره آن یک قرن دیگر برداشت شود اما آینده نگری در این حوزه می تواند توسعه سیاسی را دست کم برای نسل های آینده ایران از مرز آروز به واقعیت نزدیک تر سازد و از این رهگذر ایران را از آسیب های داخلی و خارجی مصون دارد.