نطق تاریخی روحانی برای شهید مصطفی خمینی/نقش ناطق در فراری دادن روحانی/ تشویق بازرگان و مطهری
پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: سخنرانی حسن روحانی در مراسم بزرگداشت آیتالله سیدمصطفی خمینی در سال 1356 بارها و بارها روایت شده و محور همه آنها به کار بردن "لقب امام" از سوی وی برای رهبر نهضت اسلامی بود که از آن زمان به بعد این لفظ بر سر زبانها افتاد. اما زمینهها و پیامدهای آن سخنرانی بسیار جالب توجه و قابل تأمل است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، حجتالاسلام حسن روحانی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است دراین باره میگوید: « چند روز پس از شهادت حاج آقا مصطفی، علما و روحانیون، مجلس ختمی در مسجد جامع بازار بر پا کردند که جمعیت زیادی در مسجد گرد آمده بودند. من نیز در آن مجلس شرکت کردم. سخنران آن جلسه که مرحوم شیخ حسن طاهری اصفهانی بود، بعد از سالها که نام بردن از امام ممنوع بود، از ایشان نام برد و مجلس با شور فراوان مردم به پایان رسید. فردای آن روز، استاد مطهری تلفن کرد و گفت: ما قصد داریم برای حاج آقا مصطفی دو مجلس بزرگ، یکی در مسجد ارک تهران و دیگری در مسجد اعظم قم بر پا کنیم و شما سخنرانی یکی از این دو مجلس را بر عهده بگیرید. به ایشان عرض کردم: من ممنوعالمنبر هستم. آقای مطهری فرمود: چه بهتر، چون اگر ممنوعالمنبر هم نباشی، شما را به خاطر این سخنرانی قاعدتاً ممنوعالمنبر میکنند و یا حتی ممکن است دستگیر کنند. نظر ایشان را پذیرفتم و برای سخنرانی اعلام آمادگی کردم. آقای مطهری پرسید: آمادگی برای تهران یا قم؟ گفتم: فرقی ندارد و هر چه نظر شما باشد. گفت: نظر من تهران است، چون جلسه تهران اهمیت بیشتری دارد.
من چون احتمال میدادم پس از منبر دستگیر شوم، از یکی از دوستانم پولی قرض کردم و آن را در اختیار خانوادهام گذاشتم و گفتم: بعد از منبر قاعدتاً برنمیگردم و اگر مشکلی برای شما پیش آمد، به آقای اکرمی و یا آقای ناطقنوری اطلاع دهید. سپس وصیتنامه خودم را که در پاکتی دربسته بود، به خانوادهام تحویل دادم که اگر حادثهای پیش آمد، به آن عمل کنند.
با همراهی آقای اکرمی وارد حیاط مسجد شدیم، عدهای از دوستان، از جمله آقای موسوی خوئینیها، آقای مطهری، آقای خلخالی، داریوش فروهر، مهندس بازرگان و... جلوی درب مسجد بودند. آقای خوئینیها یادداشتی به من داد که آن را آخر منبر بخوانم. یادداشت مربوط به اعلام مجلس دیگری به همین مناسبت در مسجد همت تجریش بود.
هنگامی که ما وارد مسجد شدیم، هنوز جمعیت زیادی جمع نشده بود، اما به تدریج مسجد و حیاط پر از جمعیت شد و در میان جمعیت، دیگر چهرههای آشنا همچون آقایان: ناطقنوری، فلسفی، خزعلی، موسوی اردبیلی و تعداد زیادی از فضلای حوزه علمیه قم مشاهده میشدند.
مطلبی که برای این مجلس در نظر گرفته بودم، این بود که پس از مقدمهای راجع به روحانیت و نقش آنان در مسائل اجتماعی و سیاسی، زندگی سیاسی امام را با ابراهیم خلیل(ع) مقایسه کنم و مرحوم حاج آقا مصطفی را به اسماعیل تشبیه نمایم. نکتهای که خیلی ذهن من را مشغول کرده بود، این بود که میخواستم لقب «امام« را برای رهبر انقلاب پیشنهاد نمایم؛ در مسیر راه از منزل به مسجد، فکرم به همین مسئله مشغول بود. ابتدا دچار تردید شدید بودم. فکر میکردم ممکن است مردم برای پذیرش این پیشنهاد آمادگی نداشته باشند، زیرا واژه امام در جامعه ما کلمه مقدسی بود که مردم صرفاً آن را درباره ائمه اطهار(ع) به کار میبرند. در حقیقت تردید و بیم من از این بود که مردم بگویند اینها میخواهند آیتالله العظمی خمینی را در کنار دوازده امام قرار دهند و امام سیزدهم درست کنند. این مطلب مرتب در ذهنم خلجان میکرد. از طرفی هم تنها لقبِ شایسته و مناسب برای رهبری انقلاب، کلمه «امام« بود که دارای بار دینی و سیاسی و انقلابی بود. سرانجام به این تصمیم رسیدم که این پیشنهاد را مطرح کنم. وقتی این جمله را گفتم، مردم با دنیایی شور و احساسات آنچنان صلواتی فرستادند که از شدت آن، مسجد به لرزه درآمد. بنابراین مردم خیلی راحت لقب امام را پذیرفتند و گویی همه منتظر این چنین پیشنهادی بودند.
دوستان بعد از منبر، من را مورد تشویق قرار دادند. برخی نیز مثل آیتالله موسوی اردبیلی به من گفتند که سخنان شما خیلی تند بود. خودم هم تصورم این بود که دستگیر خواهم شد. بهخصوص اینکه وقتی روی منبر بودم، افسری که به نظر میرسید رئیس کلانتری محل بود، از فضای سرپوشیدهای که رو به روی شبستان مسجد قرار داشت، مرتب اشاره میکرد که از منبر پایین بیا. من هم اعتنایی نمیکردم و به سخنرانی خودم ادامه میدادم، گویی اصلاً متوجه اشارات او نیستم. در همین فکرها بودم که آقای ناطقنوری رسید و دست من را گرفت و گفت: چرا ایستادهای؟ الان دستگیرت میکنند. سریع با من بیا. آقای ناطق ورزشکار و قوی بود و لذا با قدرت، جمعیت را میشکافت و تقریباً من را همراه خود میکشید. نزدیک درب مسجد، عمامه من را برداشت و سپس من را از میان انبوه جمعیت و از مقابل مأموران به سرعت عبور داد و به خیابان پشت مسجد برد که اتومبیل پیکان خودش را در آنجا پارک کرده بود و فوری با ماشین او از صحنه دور شدیم.
مرحوم آقای مطهری نیز که بعداً به من تلفن کرد، از منبر خیلی راضی بود و گفت: همه دوستان راضی بودند و خیلی مطالب خوب و بجایی مطرح کردید و خیلی تشویقم کرد. بهخصوص از اینکه من دستگیر نشده بودم، خیلی خوشحال بود. به ایشان گفتم: در این زمینه آقای ناطق نقش اصلی را داشت و اگر ایشان به موقع دست به کار نمیشد، احتمالاً دستگیر شده بودم. ضمناً آقای مطهری گفتند که آقای بازرگان به من تلفن کرد و از سخنرانی شما خیلی تعریف کرد.
در ماجرای مسجد ارک، آنچه بیش از هر چیز دیگر من را خوشحال کرد، گوش دادن امام به نوار آن سخنرانی و ابراز رضایت ایشان بود. شاید پس از حدود دو هفته از تاریخ تشکیل مجلس مسجد ارک، آقای امام جمارانی را دیدم، ایشان به من گفت: احمد آقا از نجف تلفنی با من صحبت کردند و گفتند: به آقای روحانی سلام برسان و بگو امام از سخنرانی شما خیلی راضی هستند و ایشان که کمتر نوار سخنرانی کسی را گوش میکنند، سخنرانی شما را دو بار گوش کردهاند. من از شنیدن این خبر، خیلی خوشحال شدم و احساس کردم مطالبی را که در سخنرانی مطرح کردهام، به نوعی مورد تأیید ایشان است و در مجموع مشوق بسیار خوبی برای ادامه فعالیتهایم بود.