ناگفتههای جنتی درباره کنسرتها، احمدینژاد و پدر
علی جنتی، برخی ناگفتهها درباره سیستم مدیریتی احمدینژاد، زندگی خصوصی آیتالله جنتی و ماجرای لغو کنسرتها در مشهد را بیان کرد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران، روز گذشته بخش اول از گزیده گفتوگوی «شرق» با علی جنتی را خواندید. امروز نیز گزیدهای از بخش دوم این گفتوگو را میخوانید:
شما وارد وزارت ارشاد شدید؛ از سال ۷۱ در معاونت امور بینالملل. در دوره کدام وزرا کار کردید؟
دوره آقایان لاریجانی، میرسلیم و مهاجرانی.
دیدگاه شما به کدامیک از وزرایی که نام بردید، نزدیکتر بود؟
به آقای لاریجانی و آقای مهاجرانی.
شما در دوره آقای خاتمی سفیر بودید. علاقهای داشتید که سفارتتان در دوره ایشان ثبت شود؟
بله، من با آقای خاتمی رفاقت دیرینه دارم.
چطور؟ یعنی خانوادگی؟ هنوز هم با یکدیگر ملاقات دارید؟
هنوز هم هر از چندگاهی ایشان را ملاقات میکنم. من در دهه ٤٠ با ایشان آشنا شدم. ایشان در دانشگاه اصفهان درس میخواندند و در کنار تحصیلات دانشگاهی، دروس حوزوی هم میخواندند. ایشان یکی از دروس فقهی خود را نزد پدربزرگ من در مدرسه چهارباغ اصفهان گذراندند. از آن زمان من با ایشان آشنا شدم و ارادت پیدا کردم که تا امروز ادامه پیدا کرده است.
در این سالها حزب اعتدال و توسعه هم راهاندازی شده بود. شما عضو هیئت مؤسس بودید. چرا این حزب فعالیت خود را محدود نگه داشت؟ قرائتی هست که اعتدال و توسعه را بال راست آقای هاشمی میدانست و کارگزاران را بال چپ، این قرائت را قبول دارید؟
حزب اعتدال و توسعه در مجموع پایهگذاری خیلی خوبی داشت؛ ما و جمعی از دوستان به این نتیجه رسیده بودیم که نه تفکر اصولگرایان و نه تفکر برخی از اصلاحطلبان که آن زمان خیلی افراطی عمل میکردند بهنحویکه مرتب به آقای هاشمی توهین میکردند و علیه او مینوشتند نمیتواند ما را قانع کند؛ بنابراین با راهنمایی آیتالله هاشمیرفسنجانی حزب اعتدال و توسعه را تأسیس کردیم. در آن زمان ۳۰ نفر عضو شورای مرکزی بودند که همگی عناصر باتجربه و کارآمد بودند. ما از مرحوم دکتر حسن حبیبی نیز در زمینه آگاهیهای سیاسی خیلی بهره بردیم، ایشان بخش عظیمی از تجربیات سیاسی خود را به حزب منتقل کرد. افراد دیگر نیز مثل آقای دکتر روحانی تجربیاتشان را منتقل میکردند. کار به نحو مطلوبی پیش میرفت تا سال ۸۴ که آقای احمدینژاد آمد و تصمیم داشت حزب را منحل کند. شاید دلیلش حضور آقای دکتر نوبخت، دبیر کل حزب، در مناظرههای تلویزیونی انتخابات ٨٤ بود که خیلی تند علیه ایشان صحبت کرد و خب این حرفها در ذهن آقای احمدینژاد مانده بود و میخواست حزب را محدود یا منحل کند، بنابراین تصمیم گرفته شد بهاصطلاح فتیله حزب را پایین بکشیم. البته عناصر فرصتطلبی هم در حزب وجود داشتند که یکمرتبه به سمت آقای احمدینژاد سوق پیدا کردند، در آن هشت سال جلسات حزب بهطور سالانه تشکیل میشد و اعضای حزب از سراسر کشور میآمدند. ما هم در تهران جلساتی را هر چندوقت یکبار برگزار میکردیم تا اینکه در سال ۹۱ تصمیم گرفته شد حزب را فعال کنیم.
ستاد آقای روحانی را در سال ٩٢ بیشتر عناصر اصلی حزب اعتدال و توسعه تشکیل دادند. در سه، چهار سال گذشته کموبیش حزب رونق گرفت، اما بهدلیل حضور عناصر پیشکسوت حزب در دولت، وقت کمتری صرف فعالیت حزب میکردند. حزب مجدد در آستانه سال ۹۶ فعال شد و به نظر من در انتخابات ریاستجمهوری، حزب اعتدال و توسعه فعالترین تشکیلات سیاسی بود.
اینکه فرمودید احمدینژاد میخواست حزب را منحل کند، یعنی کار خاصی میکرد؟
بله، مثلا ما یک سایت خبری به اسم آفتاب داشتیم که هنوز هم وجود دارد. وزارت اطلاعات سه بار این سایت را فیلتر کرد. چرا؟! فقط به این دلیل که برخی کامنتهای ذیل خبرها را نمیپسندیدند. به این بهانه سه بار سایت را بستند. حتی فردی که مسئول آن سایت بود، هنوز هم برای پاسخگویی به دادگاه میرود!
سال ۸۴ وارد ستادهای آقای هاشمی میشوید، اما بعد شما بهعنوان معاون سیاسی وزارت کشور توسط آقای پورمحمدی معرفی میشوید. ابایی از کارکردن در دولت احمدینژاد نداشتید؟
خیر، برای اینکه برای من اصل نظام مطرح بود. با اینکه آقای احمدینژاد را اصلا قبول نداشتم و رقیب آقای هاشمی بود ولی چون آقای پورمحمدی که از دوستان قدیمی دوران تحصیل من بود از من خواست کمک کنم، من پذیرفتم. ایشان هم با آقای احمدینژاد هماهنگ کرده بود. احمدینژاد، بهطور نسبی من را میشناخت ولی وقتی حکم من را صادر کردند و جلسه معارفه برگزار شد، بعدها شنیدم که آقای احمدینژاد از همان موقع به آقای پورمحمدی فشار آورده بود که باید او را تغییر دهید. به ایشان گفته بودند کسی معاون سیاسی وزارت کشور شده که در ستاد آقای هاشمی بوده است! از همان زمان فشار آوردند که من را بردارند. آقای پورمحمدی هم مقاومت میکرد و به احمدینژاد گفته بود من با موافقت شما او را منصوب کردم و با آبروی افراد بازی نمیکنم و ایشان باید حضورش ادامه پیدا کند! بنابراین ایشان تا یک سال مقاومت کرد.
در مسیر فعالیت شما مانعتراشی هم میکردند؟
من آنموقع خبر نداشتم. درست است که من آقای احمدینژاد را قبول نداشتم، ولی هیچجا برخلاف سیاستهای ایشان صحبتی نمیکردم.
در بحث چینش نیرو در استانها، چقدر توانستید بر اعتدالیشدن نیروها تأثیر بگذارید؟
خیلی کم، برای اینکه آقای احمدینژاد نهتنها در استانداریها و فرمانداریها دخالت میکرد، بلکه برخی از استانداران را هم از بالای سر وزیر کشور خودش منصوب میکرد.
یعنی اصلا فرصت نمیداد که وزیر کشور انتخاب کند؟
خیر، خیلی وقتها به وزیر کشور میگفت فردا پرونده فلان آقا را به جلسه هیئت دولت بیاورید، میخواهیم او را به یک استانداری منصوب کنیم!
دست وزیر کشور هم برای مقاومت باز نبود؟
با حمایتهایی که از آقای احمدینژاد میشد وزیر نمیخواست مخالفت کند. آقای احمدینژاد در انتصاب معاونان سیاسی استانداریها و حتی فرمانداریها هم دخالت میکرد. او عموما عناصری را که در سراسر کشور در ستاد ایشان بودند یا ادعا میکردند در ستاد ایشان بودهاند، در پستهایی منصوب میکرد.
درنهایت آقای پورمحمدی تسلیم شد یا شما استعفا دادید؟
من استعفا دادم. چون تا هفت، هشت ماه از بحثهای ایشان با آقای احمدینژاد خبر نداشتم. بعدا بعضی از رسانهها نوشتند که پورمحمدی بهخاطر فلانی تحت فشار است. من به ایشان گفتم که من آمدهام به شما کمک کنم، الان کمک من این است که استعفا بدهم و شما را از زیر فشار خارج کنم. ایشان نهایتا استعفای من را پذیرفت ولی به آقای احمدینژاد گفت من در صورتی موافقت میکنم که ایشان بتواند پست دیگری بگیرد. آقای احمدینژاد نهایتا پذیرفت که من برای بار دوم بهعنوان سفیر به کویت بروم.
شما سال ۸۸ کویت بودید، آیا دورادور فعالیتی برای انتخابات سال ۸۸ انجام دادید؟
نه، هیچ تحرکی نداشتم.
یعنی یک ناظر بیطرف بودید؟
بله، من در هر موقعیتی بودم سعی میکردم بیطرفی خود را حفظ کرده و وظایف قانونیام را درست انجام دهم. سال ٨٠ هم که انتخابات دور دوم آقای خاتمی برگزار شد، اعضای سفارت هم نمیدانستند که من به چه کسی رأی میدهم. بعدا که آرا را شمردند بعضی از دوستان گفتند ما فهمیدیم که شما به آقای خاتمی رأی دادید. خط من را شناخته بودند. در دوران احمدینژاد هم همینطور بود، نه در داخل سفارت و نه جای دیگر تبلیغ نمیکردم که به آقای احمدینژاد یا آقای موسوی رأی دهید.
ولی گفته بودید که تعداد آرای احمدینژاد خیلی بیشتر بود.
بله، بیشتر بود. کل آرا، حدود ١٩ هزار بود. ۱۱ هزار نفر به آقای احمدینژاد رأی دادند و هفت هزار نفر هم به آقای موسوی، مابقی هم به دیگران رأی دادند.
چرا آرای احمدینژاد بیشتر بود؟
آنجا محیط کارگری بود و بیشتر ایرانیان چون کارگر بودند گرایش بیشتری به احمدینژاد داشتند.
گفته بودید که مقابل سفارت اعتراضاتی هم انجام شد.
بله، بعد از انتخابات که اعلام شد آقای احمدینژاد برنده انتخاب بوده مثل خیلی کشورهای دیگر آنجا هم ایرانیانی که حضور داشتند؛ ازجمله دانشآموزان ایرانی مقابل سفارت تجمع میکردند. ما هم از پلیس کویت خواستیم که مراقبت کنند کسی به سفارت حمله نکند و فقط شعارشان را بدهند.
تا چند وقت ادامه داشت؟
فکر میکنم یکهفتهای ادامه داشت.
نظر آیتالله جنتی درباره احمدینژاد چه بود؟
قبل از انتخابات بسیاری به آقای احمدینژاد توصیه کردند شما کاندیدا نشوید ازجمله پدر من که دو جلسه با ایشان صحبت کرده بودند و آقای احمدینژاد را ترغیب کردند که نامزد نشود چون افراد دیگری بودند که مناسب احراز این پست بودند ولی نپذیرفت. بعد از انتخاب او بهعنوان رئیسجمهوری و پذیرفتن آن از سوی مقام معظم رهبری، پدرم بهطور جدی از آقای احمدینژاد حمایت میکرد. این حمایتها ادامه داشت تا زمانی که احمدینژاد خانهنشینی کرد و پدرم جلسه دو سه ساعتهای با احمدینژاد داشت که ایشان را قانع کند به محل کار خود بازگردد ولی احمدینژاد قانع نشد و حرفهایی زد که نگاه ایشان کاملا عوض شد.
تا زمانی که آقای روحانی به شما پیشنهاد وزارت را بدهند، در تمام این سالها ارتباط شما با آقای روحانی چطور بود؟ به تناسب پستها و مقامات با هم ارتباط داشتید یا رفاقتی هم بین شما برقرار بود؟
هم رفاقت بود و هم رابطه کاری بود. من در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مسئول کمیته فرهنگی - اجتماعی بودم ولی در بسیاری از سفرهایی که آقای روحانی برای پیگیری مسئله هستهای داشتند، ایشان را همراهی میکردم؛ از جمله در سفر به استرالیا، تونس، فرانسه - دیداری که با آقای ژاک شیراک داشتند - و آلمان.
روحانی بعد از ریاستجمهوری فرقی کرده است؟
از نظر فکری نه، نظراتشان همان نظرات گذشته است اما از نظر عملکرد بالاخره وقتی رئیسجمهور میشوید، باید ملاحظه خیلی جاها را داشته باشید. مثلا در همین دوره، خودشان گفتند که «من سه خانم را برای سه وزارتخانه کاندیدا کردم؛ ولی نشد». نگفتند چرا نشد، حتما ملاحظاتی بود یا فشاری در کار بود. خیلی کارهای دیگر هم ایشان میخواست انجام دهد که نشد. حتما ملاحظاتی در کار بوده است؛ اما ایشان از نظر دیدگاه تفاوتی نکردهاند.
آقای روحانی چه قدر افراد را طرف مشورت قرار میدهند و چه قدر به این مشورتها توجه میکنند؟ آیا ایشان اساسا خودرأی هستند؟
خیر، ایشان مشورت میکنند و در مسائل خیلی با احتیاط رفتار میکنند. اینطور نیست که شتابزده تصمیم بگیرند. مثل احمدینژاد نیست که صبح بیدار میشد و تصمیمات خلقالساعه میگرفت. کاری را که میخواهد انجام دهد، با افرادی که میداند در آن کار صاحبنظر هستند، مشورت میکند.
در ماجرای استعفا با پدرتان مشورت کردید؟ یا نظر استمزاجی از ایشان گرفتید؟!
من فقط به ایشان اطلاع دادم.
بهنظر میرسید ماجرای اجرای موسیقی در مشهد و انتقاد آقای روحانی برای استعفای شما جرقهای بود.
بعضی فکر میکردند، ایشان وقتی تذکر دادند که وزیر نباید عقبنشینی بکند، تعریض به من بوده، درحالیکه ایشان میخواستند تأکید کنند وزارت ارشاد باید وظیفه خود را عمل کند و کاری نداشته باشد که دیگران چه میگویند. ایشان اخیرا هم در مجلس گفتند که وزارت ارشاد وظایفی دارد یا این وظایف را از آن بگیرید یا اگر این وظایف را دارد دیگر کسی نمیتواند در آن دخالت کند.
از طرف کسانی که در مشهد بودند آیا پیغامی برای شما فرستادند؟
خیر.
خودتان وقتی با آن مقاومتی که در مشهد بود روبهرو میشدید، یا در ماجرای قم، واکنشتان چه بود؟
من از همکارانم حمایت میکردم. در طول سه سالی هم که در وزارت ارشاد بودم اینطور نبود که در مشهد مطلقا کنسرت برگزار نشود. در همان زمان هم در منطقه قاسمآباد مشهد در یک سالن ۲۰۰، ۳۰۰نفره هر هفته کنسرت برگزار میشد ولی افراد محدودی دعوت میشدند.
نرفتید آقای علمالهدی را ببینید؟
در سفرهایی که به مشهد داشتم با ایشان هم صحبت میکردم، منتها ایشان عقاید خاص خودش را داشت و از اهرمهای خاص هم استفاده میکرد. دادستان مشهد هر کنسرتی که نمیخواست برگزار شود را لغو میکرد. این اواخر در سایر شهرهای استان خراسان هم مثل سبزوار کنسرت سالار عقیلی و در نیشابور کنسرت آقای شهرام ناظری و کیهان کلهر را لغو کردند. حتی آقای قربانی خواست در چناران کنسرت برگزار کند باز هم مانع شدند.
آقای جنتی، پدر شما عضو شورای نگهبان شدند و بعد هم دبیری آن را بر عهده گرفتند. از یک مقطعی به بعد اتفاقاتی میافتد که خیلیها خودآگاه و ناخودآگاه مرجع آن را پدر شما میدانند؛ مثل ردصلاحیتها از مجلس چهارم به اینسو. کسانی که در این سالها ردصلاحیت میشدند آیا به شما مراجعه میکردند تا این موارد حلوفصل شود؟
بهکرات! در طول سه دهه گذشته افرادی که ردصلاحیت میشدند به من مراجعه میکردند و من هم گاهی مسائل را منتقل میکردم یا برای آنان درخواست ملاقات میکردم.
به نتیجهای منتج میشد؟
خیلی کم.
دوباره هم مراجعه میکردند؟
بله، بارها پیش آمده بود برخی افراد ردصلاحیتشده سالها بعد هم در جایی من را میدیدند ابراز گلهمندی میکردند. بااینحال پدرم بارها گفتهاند شورای نگهبان ۱۲ عضو دارد و برای اینکه صلاحیت کسی تأیید شود، حداقل هفت عضو باید صلاحیت او را تأیید کنند. البته ایشان در بین اعضای شورای نگهبان صاحب نفوذ بیشتری هستند و خیلیها به نظر ایشان احترام میگذارند و از این نظر، تأثیرگذاری بیشتری دارند. اما درهرحال نظر اکثریت شورا ملاک است.
شما درباره حرفهایی که در مورد ایشان و درباره نقششان در بررسی صلاحیتها مطرح میشود ناراحت میشوید؟ اصلا شده تابهحال این حرفها را منتقل کنید؟
روندی که در شورای نگهبان وجود دارد این احساس را به وجود آورده که گرایشهای سیاسی اعضا در تأیید و ردصلاحیتها دخالت دارد. شورای نگهبان در انتخابات حکم داور را دارد و داور باید کاملا بیطرف باشد، نمیتواند یکطرفه عمل کند. وقتی یک یا دو عضو شورای نگهبان رسما و صریحا از یک کاندیدا حمایت میکنند؛ این خلاف رویه داوری است که انتظار میرود شورای نگهبان داشته باشد. در همین انتخابات اخیر ریاستجمهوری دو نفر از اعضای محترم شورای نگهبان در قم رسما با آقای رئیسی بیعت کردند. خب، یکوقت رأی مخفی میدهند اشکالی ندارد به هر کسی تشخیص میدهند رأی بدهند، اما اینکه بهطور رسمی از یک کاندیدا حمایت کنند، خلاف رویهای است که از شورای نگهبان بهعنوان یک داور انتظار میرود.
راجع به این مسئله با پدر صحبت میکنید؟
زیاد صحبت کردهام.
مراودات خانوادگی شما به چه صورت است؟ چهقدر همدیگر را میبینید؟
بسیار خوب است. مجموعه خانواده ما؛ یعنی من بههمراه فرزندان، نوهها و همسرانشان، تا یکسالونیم قبل که مادرم در قید حیات بودند، هر هفته به منزل پدر سر میزدیم. بعد از فوت مادرم، فاصله رفتوآمدهای ما بیشتر شد. به دلیل اینکه پدر یک هفتهدرمیان به قم میروند، بهویژه بعد از انتخاب ایشان بهعنوان رئیس مجلس خبرگان بیشتر به قم سر میزنند بنابراین ما هم هر دو هفته یکبار به ایشان سر میزنیم.
سایر برادران هم همین قاعده را رعایت میکنند؟
برادرم محمد که در تهران هست، بیش از من به پدر سر میزند.
پدر در تهران کجا زندگی میکنند؟
از ابتدا که ایشان به تهران آمدند و عضو شورای نگهبان شدند، در منزلی کنار ساختمان شورای نگهبان اسکان پیدا کردند. در اوایل دهه ٦٠ چندسالی با مرحوم آیتالله خزعلی بهطور مشترک آنجا زندگی میکردند. بعدا مرحوم خزعلی منزل دیگری تهیه کردند، اما پدر از آن زمان همانجا سکونت دارند.
بعد از فوت مادر، حاجآقا تنها زندگی میکنند؟
خیر، ازدواج کردهاند. چون سن ایشان بالاست و نیاز به مراقبت دارند. بعد از فوت والده، من یا برادرم باید شبها در کنار ایشان میماندیم یا ایشان را به منزل خودمان دعوت میکردیم که شبها تنها نباشند و امکان مراقبت از ایشان فراهم شود. این وضعیت نمیتوانست ادامه پیدا کند. باید فردی دائما از ایشان مراقبت میکرد. از این منظر معتقدم کار درستی انجام دادند.
چقدر بین شما و پدرتان بحث سیاسی درمیگیرد؟ یا اینکه اینقدر بحث کردهاید، دیگر منصرف شدهاید و به مباحث خانوادگی میپردازید؟
بیشتر بحثهای ما خانوادگی است. در دوره آقای احمدینژاد، خیلی بحث سیاسی داشتیم و همیشه هم در دو جبهه بودیم. بعد از آن، من دیگر بحث نمیکنم، چون ممکن است به جدال بینجامد و احترام ایشان خدشهدار شود. بههمیندلیل بیشتر به مباحث خانوادگی میپردازیم.
از فوت آقای هاشمی چه احساسی داشتند؟ آیا ناراحت شدند؟
خب بله، ایشان در اولین جلسه شورای نگهبان هم ابراز تأسف کردند که در رسانهها هم پخش شد.
با توجه به سابقه حضور شما در مشهد، با آقای رئیسی یا قالیباف سابقه آشنایی دارید؟
بله، با آقای رئیسی بعد از انقلاب آشنایی پیدا کردم. ایشان بیشتر در قوه قضائیه بودند، با هم ارتباط داشتیم. در دوره وزارت من هم، زمانی که ایشان دادستان بودند، جلسات مشترکی داشتیم. با آقای قالیباف هم در دوره وزارت همکاری خوبی داشتیم. البته ایشان را از سال ١٣٦٨ که استاندار خراسان بودم بهخوبی میشناختم.
الان چه میکنید؟
استراحت میکنیم. مصاحبه میکنیم! ملاقات میکنیم، فعالیتهای حزبی داریم و بعضیوقتها هم مطالبی مینویسیم!
چه فعالیت اقتصادیای انجام میدهید؟
هیچ فعالیت اقتصادیای ندارم.