گتوسازی به مثابه ابزار کامیابی خودکامگی
دیروز توفیق شرکت در نشست علمی «تنوع فرهنگی و همبستگی ملی» از منظر زرتشتیان ایران را داشتم که از سوی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی برگزار شده بود. از سخنان دکتر کتایون مزداپور، دکتر پروا نمیرانیان، دکتر اردشیر بهمردی و دکتر پدرام سروش پور، بهره مند شدم. سروشپور در بیان تاریخ گذشته زرتشتیان به نکتهای اشاره کرد که این یادداشت به آن مربوط میشود و آن این که در دوره حکومت صفویه و به ویژه سالهای سلطنت شاه سلطان حسین، جداسازی پیروان ادیان از بدنه جامعه به شکل گیری «گبرمحلهها» انجامید و همین نیز پیامدهای ناگواری برای پیوستگی هویتی آنان با جامعه ایرانی آن روز ببار آورد.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ دکتر سید علیرضا بهشتی در یادداشتی به نقد فرهنگ حاکم بر گتو سازی ها پرداخته است
متن یادداشت در ذیل آمده است:
دیروز توفیق شرکت در نشست علمی «تنوع فرهنگی و همبستگی ملی» از منظر زرتشتیان ایران را داشتم که از سوی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی برگزار شده بود. از سخنان دکتر کتایون مزداپور، دکتر پروا نمیرانیان، دکتر اردشیر بهمردی و دکتر پدرام سروش پور، بهره مند شدم. سروشپور در بیان تاریخ گذشته زرتشتیان به نکتهای اشاره کرد که این یادداشت به آن مربوط میشود و آن این که در دوره حکومت صفویه و به ویژه سالهای سلطنت شاه سلطان حسین، جداسازی پیروان ادیان از بدنه جامعه به شکل گیری «گبرمحلهها» انجامید و همین نیز پیامدهای ناگواری برای پیوستگی هویتی آنان با جامعه ایرانی آن روز ببار آورد.
به یادم آمد که چنین رفتاری در حکومت عثمانی، امپراتوریهای مسیحی در اروپا و بعد از آن در دنیای مدرن نیز تکرار شده و میشود. اگر حکومت آپارتاید در آفریقای جنوبی پس از سالها مبارزه سیاهپوستان و سفیدپوستان ضدتبعیض نژادی به رهبری مردانی چون اسقف توتو و نلسون ماندلا به پایان رسید، اسرائیل، تازهترین و زندهترین نمونه چنین شیوه حکمرانی در عصر حاضر به شمار میرود که علیرغم انتقادهای جهانی و داخلی، هنوز هم بر همان سیاق عمل میکند. آنچه این روزها درباره مسلمانان رُهینگیا میشنویم را هم باید از همین جنس و سنخ دانست.
در تاریخ میخوانیم که در سال ۱۵۳۶ به دستور پاپ، یهودیان ساکن ونیز را مجبور کردند در محله بستهای زندگی کنند که در کنار یک ریختهگری بزرگ چدن که در زبان ایتالیایی «گتو» نامیده میشود قرار داشت. امروزه اصطلاح «گتوسازی» در علوم سیاسی واژهای شناخته شده است که به سیاستهایِ جداسازی اجباری مبتنی بر دین، مذهب، نژاد و جنسیت اطلاق میشود.
گتوسازی، موجب تفرقهی میان شهروندان میشود و همین نیز حکومت را برای خودکامگان آسانتر میسازد. برای خودکامه، پایداری و شیوع نگاههای ناشی از خشم و تنفر و انزجار شهروندان از یکدیگر کافی است تا با خیالی آسوده، به چپاولگری خود مشغول باشد. خودکامه با بهرهگیری از ابزارهای زر و زور و تزویر، به صحنهآرایی و تصویرسازی از نظام تحت حکومتش به عنوان قدرقدرتی شکستناپذیر، پایدار و مقبول اکثریت جامعه مشغول میشود و شهروندان متنفر و متفرق را به حال خود وا میگذارد تا یا به معیشت خود مشغول باشند یا به عشرت. در همین راستا شهروندان گتوسازی شده، هرگاه که به فکر اصلاح امور جامعهشان بیفتند یا عزم مقاومت در مقابل سیاستهای استثمارگرانه خودکامه کنند، عاجزانه در مییابند که همراهانشان جماعتی متشتت و پراکندهاند که به جز لحظاتی کوتاه، تاب در کنار یکدیگر ایستادن را ندارند.
در اینجا باید پرسید که آیا زیانهای ناشی از گتوسازی تنها دامنگیر جوامع و اقلیتهای فرهنگی میشود؟ شواهد تاریخی نشان میدهد که چنین نیست؛ چرا که این شیوه، سر از سلسله پایانناپذیر «خودی» و «غیرخودی» سازیهایی در میآورد که فرجامی جز کاهش همبستگی ملی و سرانجامی جز افزایش آسیبپذیری در مقابل تهدیدهای خارجی و بحرانهای داخلی ندارد. کافی است برای نمونه، تاریخ سقوط اصفهان در زمان شاه سلطان حسین صفوی را از این منظر بازخوانی کنیم. مباحث مبسوط درباره اهمیت سرمایه اجتماعی -به عنوان یک ضلع توسعه در کنار دو ضلع دیگر یعنی سرمایه اقتصادی و سرمایه انسانی- تفسیر و تعلیل مناسبی از پیامدهای هولناک و گاه جبرانناپذیر گتوسازی ارائه میکند.
با این همه، حکومتهای خودکامه غالباً چنان مفتون اثرات کوتاه مدت این شیوه حکمرانی میشوند که اثرات میان مدت و بلندمدت آن را نادیده میگیرند. در زمان ما، محمدرضا پهلوی با بهرهگیری از ثروت بادآورده نفت (که پس از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل به خزانهی کشور سرازیر میشد)، تکیه بر نیروهای اطلاعاتی خود در ساواک، تمسک به کمکها و همراهی ابرقدرتهای شرق و غرب و سرمست از سرکوب مخالفان داخلی و تحت کنترل در آوردن منتقدان دور و نزدیک خود، فریفته چنین سرابی شده بود. اعلام نظام تکحزبی با عنوان «رستاخیز ملت ایران»، خیالپردازی برای رسیدن به «تمدن بزرگ»، ایفای نقش «ژاندارم منطقه» (که اعزام نیروی نظامی به ظُفار گام نخست آن به شمار میرفت) و رجزخوانی به عنوان «جزیره ثبات»، قطعات گوناگونی از تصویر خودساخته چنین سرابی به شمار میروند. از همین روست که سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن»، تیغ دودَمی است که موجب انحطاط و زوال مُلک و ملت میشود.