اولین سخنگوی سپاه: بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین کرد
سردار فروتن اولین سخنگوی سپاه و رئیس زندان اوین در دهه ۶۰ به بیان ناگفتههایی از همراهی با شهیدان بهشتی و لاجوردی و برخوردش با منافقین پرداخته است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران به نقل از تسنیم؛ بخش هایی از اظهارات سردار فروتن را در زیر می خوانید؛
*وقتی امام به گورباچف نامه نوشتند، عمویی را که افسر زمان رزمآرا بود، صدا کردم و گفتم نظرت راجع به این نامه چیست؟ خدا را شاهد میگیرم که پس از این سوال من، چندین دقیقه گریه کرد و مدام به حزب توده لعن میکرد.
*ما با بنیصدر که از فرانسه به هامبورگ میآمد آشنا بودیم خانواده او مثلا دخترش فیروزه از همان ابتدا به اصول دینی پایبند نبود و در نوع لباس پوشیدن و ظاهر به هیچ عنوان اسلامی عمل نمیکرد.
* تمام اظهارات علیه لاجوردی منافقانه است چرا که من با شهید لاجوردی از نزدیک در ارتباط بودم و او را کاملاً میشناختم. ایشان شخصیتی کاملا دوست داشتی و رئوف داشتند. از پاکی و صداقت شهید لاجوردی همین بس که ایشان پس از عزل در این سمت، در بازار، روسری دوزی میکرد تا بتواند روزی خود را در آورد در حالی که میتوانست در دوران مسئولیتش میلیونها تومان ثروت برای خودش جمع کند.
*طبق معمول هر زندانی میتواند تقاضای دیدار با مسئولان زندان را داشته باشند. بر همین اساس یک بار منیره رجوی، خواهر مسعود رجوی از منافقین برجسته زندان تقاضای دیدار با من کرده بود.
*آن طور که اطلاع دارم شمار زیادی از منافقین سر موضع که در زمانی که در زندان هم تحت نظر بودند فعالیتهای خرابکارانهای در آنجا انجام میدادند که توطئه آنان کشف و ضربه بزرگی به آنها زده شد.
* خاطره اولین برخوردم با این مریم فرمانفرمائیان همسر کیانوری جالب است. او زن مغرور و متکبری بود که در زندان او را تنها برای هواخوری بیرون میآوردند. در همان روز اول مسئولیتم در اوین حین سرکشی از بندها دیدم او را تنها در محوطه آوردند. به او گفتم اسمتان چیست؟ با یک غرور و تکبری گفت نمیشناسی من چه کسی هستم! گفتم کی هستی؟ گفت مریم فرمانفرمائیان.خواهری که مسئول بند او بود به من گفت این خانم، همسر آقای کیانوری است.گفتم همان «سوسیال امپریالیست معروف»؛ این جمله من خیلی برای خانم مریم فرمانفرمائیان سخت تمام شد.مکتب سوسیالیسم که روشن است و مکتب امپریالیسم هم روشن است اما سوسیال امپریالیست قابل درک نبود که با ازدواج این دو نفر قابل درک شد. (کیانوری از بزرگان سوسیالیسم بود و فرمانفرماییان از بزرگان امپریالیسم.) ازدواج این دو از برگهای عبرتانگیز تاریخ است.
* آن روز که شهید مطهری آمدند و جلسه شورای انقلاب بود. ایشان گفت منافقین(مجاهدین خلق) از اول منافق بودند و ما باید تشکیلاتی را بوجود آوریم و تمام القابی که اینها به دروغ روی خود گذاشتهاند را از اینها بگیریم. مثلا خلق برای قرآن است. مجاهد برای قرآن است و این گروه که هیچ التزامی به قرآن و خلق خدا ندارند، نباید از این القاب به نفع خود سوء استفاده کنند. پس از مدتی ما متوجه شدیم که 7 گروه شاخص مبارز با هماهنگی بزرگانی چون شهید مطهری، گروهی واحد را تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دادند و با اضافه کردن پسوند اسلامی به سازمان ایجاد شده مرز میان خود و مجاهدین خلق را بیشتر نشان دهند. البته بنده در جلسات سازمان به دلیل توهین علنی به آیتالله بهشتی از طرف بهزاد نبوی، به نشانه اعتراض با دلخوری و بحث با آنها جلسه را ترک کردم و دیگر در جلساتشان شرکت نکردم. بعد از آن ماجرا بحث تشکیل سپاه شد و قرار شد که در جلسهای در پادگان امجدیه یک نفر از هرکدام از گروههای هفتگانه به نمایندگی از گروه متبوعشان انتخاب شوند و شورای نمایندگی کل سپاه را ایجاد کنند.
*من اواخر سال 1356 به ایران آمدم. رشته اول بنده نقشهکشی عالی و رشته دوم تاسیسات بود. بنده تمام واحدهایم را پاس کرده بودم ولی پایان نامه خود را تنظیم نکرده بودم در همین شرایط به دلیل اینکه ساواک از فعالیتهای من علیه رژیم شاه در هامبورگ خبر داشت و میدانست که من فرد تحصیل کردهای هستم، سعی در جذب من داشت و میخواست که به نوعی جاسوس آنها در هامبورگ باشم.
*به هر حال طی مشاورهای که با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشتم، او به من گفت عیبی ندارد شما برو به ساواک تعهد بده تا به فعالیتهایت بتوانی برسی. به او گفتم اگر تعهد بدهم پایم گیر میشود و او گفت من هم از این تعهدات زیاد دادهام! اتفاقی برایت نمیافتد مثلا میگفت من تعهد دادم روی منبر سخنرانی نکنم ولی ایستاده سخنرانی کردم.(میخندد)
*آقای منتظری در یکی از جلسات نامهای به من داد که پشت این نامه توسط یکی از افراد با نفوذ دفتر او که قصد خراب کردن بنده را داشت این جملات نوشته شده بود "یک خارجی در یکی از خیابانهای فرمانیه قصد خرید پاکت سیمان داشته است. مصالح فروش به او گفته بود این سیمانها را دیگر ما نمیفروشیم بلکه مسجد توزیع میکند. بروید از مسجد بخرید. خارجی با تعجب به او گفته مسجد که جای عبادت کردن است. مصالح فروش نیز به او گفته که مسجدیها را بردند دانشگاه. خارجی گفته بود که دانشگاه جای استاد و