حجت الاسلام محمدرضا ناصری قوچانی: امام گفتند طلبه نباید در خیابان نوشابه بنوشد
محمدرضا ناصری قوچانی، شاگرد امام خمینی گفت: «امام دیدند که یک طلبه بیرون مغازهای ایستاده و در حال نوشیدن نوشابه بود. ایشان فرمودند: 'برو به این طلبه بگو یا داخل مغازه بنشیند و نوشیدنیاش را بخورد یا آن را برداشته و به اتاقش ببرد. طلبه باید مواظب باشد و شئون طلبگی را رعایت کند؛ نباید در خیابان نوشابه بنوشد.»

به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ حجتالاسلام و المسلمین شیخ محمد رضا ناصری قوچانی یکی از شاگردان امام خمینی در نجف اشرف به بیان خاطرات خود پرداخت.
خواهشمندم در ابتدا کتاب را به طور کامل معرفی بفرمایید و بفرمایید که اساساً چه انگیزهای باعث شد که به سمت نگارش این اثر حرکت کنید؟ منشأ این ایده از کجا شکل گرفت؟ این مجموعه چند جلد است و چند سال برای نگارش آن زمان صرف شده است؟ سپس به ادامۀ گفتوگو خواهیم پرداخت.
بسمالله الرحمن الرحیم.
عرض بنده به محضر حضرتعالی این است که مرحوم استاد ما، آیتاللهالعظمی شیخ مجتبی لنکرانی که در مقدمۀ کتاب نیز به ایشان اشاره کردهام، در جوانی هم مباحثه مرحوم آیتاللهالعظمی خویی و مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی بودند.
ایشان نقل میکردند که ما سه نفر، دروس مرحوم آیتاللهالعظمی نائینی را بهصورت مباحثهای فرامیگرفتیم، یعنی هم بحث یکدیگر بودیم. بعدها، شاگردان زیادی نیز از محضر ایشان بهرهمند شدند که در مقدمۀ کتاب به نام برخی از آنها اشاره کردهام.
بنده در نجف اشرف، یک دورۀ رسائل را نزد مرحوم آیتالله راستی کاشانی خوانده بودم. ایشان که اصالتاً اهل سامرا بودند، بهعنوان نمایندۀ مرحوم آیتالله بروجردی در آن شهر حضور داشتند. پس از وفات آیتالله بروجردی، برای مدتی در سامرا اقامت داشتن، اما پس از مدتی، دوباره به نجف بازگشتن و تدریس رسائل را از سر گرفتند با این تفاوت که خود ایشان فرمودند: «من این را بهعنوان رسایل تدریس می کنم ولی آراء مرحوم آقاضیا، آقای نائینی و دیگران نیز تدریس میکنم، اما هر کس که بخواهد، میتواند نام دیگری برای آن بگذارد.»
در آن زمان، بسیاری از افراد این مباحث را نگارش کرده و چاپ کرده بودند. اما یکی از دوستان به بنده گفت: در حال حاضر، اعتقادات مردم ضعیف شده است، بهتر است مباحث عقیدتی را در اولویت قرار دهید تا مردم بتوانند بهره ببرند، چراکه متون فقهی و اصولی به مقدار کافی برای طلاب موجود است. همین امر سبب شد که بنده این کار را آغاز کنم.
کتابی که در حال حاضر معرفی میکنیم، أوف البیان است. این کتاب شامل اشعار عربی مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ مجتبی لنکرانی است. البته این اشعار متعلق به آقای مرتضوی است که تصویرشان در جلد اول و همچنین جلد سیوهشتم کتاب موجود است.
مرحوم آیتاللهالعظمی هادی شیرازی، با تأکید و دستور ویژه، فرمودند که این اشعار دربارۀ اصول پنجگانۀ دین، یعنی توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد، بسیار ارزشمند است و باید بر روی آن شرحی نگاشته شود. به همین دلیل، شرح فارسی مختصری تحت عنوان «أوف البیان فی معرفة أصول الدین و الإیمان» بر این اشعار نگاشته شد.
پس از آن، فرزند مرحوم آیتالله لنکرانی این کتاب را به من داد و گفت: «این اثر ارزشمندی است و حیف است که بدونشرح باقی بماند. بهتر است شما بر آن شرحی بنویسید.» بنده نیز پذیرفتم و تصمیم گرفتم که بر آن شرحی نگاشته شود.
در انتهای کتاب، تصویری از ایشان درج شده است. فرزندشان زندگینامهای مختصر از ایشان به زبان عربی نوشته و در اختیار من قرارداد. وقتی مطالعه کردم، دیدم که بسیار ارزشمند و آموزنده است؛ بنابراین، آن را به فارسی ترجمه کرده و در انتهای کتاب آوردم تا زندگینامۀ ایشان نیز ثبت شود.
مرحوم آیتالله لنکرانی دارای یک دیوان شعر است که حجم قابلتوجهی دارد و شاید خود ایشان قصد انتشار آن را داشته باشد. این دیوان حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه است. در دوران حضورشان در نجف اشرف، تنها برای اقامۀ نماز جماعتِ حضرت امام (ره) حاضر میشدند. در آن دوران، ما در محضر مرحوم آیتالله بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) بودیم. از حضرت امام درخواست کردیم که در آنجا نماز جماعت اقامه کنند و ایشان نیز پذیرفتند.
مرحوم آیتالله لنکرانی هر روز و هر شب برای اقامۀ نماز حضرت امام حاضر میشدند و میفرمودند: «نماز ایشان برای من بسیار دلنشین است.» دلیل این علاقه را نیز چنین بیان میکردند: «ایشان مردی شجاع و دلیر است و از هیچچیز هراس ندارد. یک مرجع تقلید باید اینگونه باشد.»
ایشان اشعاری نیز در مدح امام خمینی (ره) سرودهاند که هم به زبان عربی و هم به فارسی موجود است. این اشعار را در انتهای جلد سیوهشتم کتاب آوردهام. تمامی اشعار ایشان دربارۀ آیتالکرسی نیز در دوران حیاتشان گردآوری شده بود که آنها را نیز در همین جلد ثبت کردهام.
اشعار این کتاب هم به عربی و هم به فارسی موجود است. در این اثر، به مباحث اعتقادی از جمله توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد پرداخته شده و اشکالات و شبهاتی که پیرامون این اصول مطرح شده است، همراه با پاسخهای مستدل آورده شدهاند.
بهویژه دربارۀ امامت، تمامی مستندات مورد استفاده از منابع معتبر اهلسنت استخراج شده و با ذکر آدرس دقیق منابع ارائه گردیده است. از جمله، استدلالهایی مبنی بر اینکه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خلیفۀ بلافصل پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) هستند که همگی از مدارک خود علمای اهلسنت استخراج شده است.
همچنین، در بخش مربوط به معاد، به دیدگاههای نادرست و شبهاتی مانند اینکه «آتش جهنم پس از مدتی خاموش خواهد شد» پرداخته و پاسخهای متقن به آن ارائه شده است. در این بخش، نظرات مرحوم سید عبدالله شبر از کتابهای ایشان آورده شده و بهتمامی شبهات مطرحشده، پاسخ داده شده است.
این کتاب بهگونهای تدوین شده که هرکس آن را مطالعه کند، شک و شبههای برای او باقی نماند. مباحث نیز به ترتیب اصول اعتقادی اسلام تنظیم شدهاند: ابتدا توحید، سپس عدل، پس از آن نبوت، سپس امامت و در نهایت معاد.
به طور خلاصه، حتی برخی از مسیحیان نیز مطالبی دربارۀ امامزمان(علیهالسلام) نوشتهاند. از منابع خود مسیحیان، مطالبی گردآوری شده که نشان میدهد آنان نیز بهنوعی به این موضوع باور دارند. در ادامه، به مناسبت بحث بهائیت، تمام عقاید آنان را بررسی و نقد کردهام. به طور مفصل دربارۀ اعتقادات آنان در مورد نماز، روزه و سایر مسائل توضیح دادهام تا روشن شود که این فرقه باطل است. سپس، رد تمام مذاهب باطله را مطرح کردهام. مرحوم آیتالله لنکرانی دراینخصوص به یک اشاره بسنده کرده بودند، اما من این مباحث را بهصورت تفصیلی آوردهام تا حقیقت روشن شود.
پس انگیزۀ شما از نگارش این کتاب ۳۸ جلدی، ارائۀ این شرح بوده است؟
بله، دقیقاً همینطور است.
جناب شهرستانی، لطفاً از ویژگیهای این کتاب بفرمایید. همچنین، چند سال در نجف از محضر امام خمینی (ره) بهره بردید و چه درسهایی را نزد ایشان گذراندید؟
عرض کردم که در درسهای حضرت امام شرکت داشتم. ایشان درس خارج مکاسب تدریس میکردند و من در کنار آن، اصول را نزد مرحوم آیتاللهالعظمی خویی فرامیگرفتم. زمانی که درس ایشان به پایان رسید، همراه عدهای از شاگردان نزد حضرت امام رفتیم و درخواست کردیم که درس خارج اصول را آغاز کنند.
ایشان فرمودند که فرصت کافی ندارند و تنها توانایی تدریس خارج مکاسب را دارند؛ لذا توصیه کردند که برای اصول نزد مرحوم آیتالله خویی برویم. بنده پیشتر در قم نیز دروس خارج اصول و خارج فقه را از ایشان شنیده بودم، اما در نجف، به علت کمبود وقت، تنها خارج مکاسب را تدریس میکردند؛ بنابراین، من نیز تنها مباحث مربوط به ولایتفقیه را یادداشت کرده و ثبت نمودم.
در ادامه، بنده تغییراتی را در این یادداشتها اعمال کرده و آنها را در مدرسۀ خودمان تدریس میکردم. چون منزل حضرت امام بسیار کوچک بود، امکان برگزاری درس در آنجا وجود نداشت. ازاینرو، طلاب مدرسۀ مرحوم آیتالله بروجردی گرد هم آمدند و پیشنهاد کردند که جلسات در آن مدرسه برگزار شود. حضرت امام در ابتدا نگران بودند که مبادا حضور ایشان موجب مزاحمت برای طلاب شود، اما پس از اصرار طلاب، پذیرفتند و مقرر شد که جلسات شبانه برگزار گردد.
با آغاز جلسات، دو خادم مدرسه فرشها را برای درس پهن کرده و پس از نماز جمع میکردند. با فرارسیدن ماه رمضان، ایشان تدریس را متوقف کردند. پس از آن، مجدداً از ایشان درخواست کردیم که حضور یابند. ابتدا فرمودند: «طلاب برای افطار برنامه دارند و شاید حضور من موجب زحمت شود.» اما پاسخ دادیم که ظهر کسی افطاری تهیه نمیکند و جلسات در آن زمان مشکلی ایجاد نمیکند. ایشان پذیرفتند و از آن پس، ظهرها برای تدریس در مدرسه حاضر میشدند.
حتی بهخاطر دارم که مرحوم آیتالله مشکینی (رحمهالله علیه) نیز، بهصورت مخفیانه، پس از ماه رمضان به نجف آمدند. از ایشان درخواست کردیم که منبر بروند. هنگامی که ایشان منبر میرفتند، تمام سهطبقۀ مدرسه و حتی پشتبام پر از جمعیت میشد. روز نخست، پیش از منبر ایشان، صدای تلاوت عبدالباسط را پخش کردند. اما ایشان پس از رفتن بر منبر فرمودند:
«صدای کسی را پخش کنید که محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را در دل داشته باشد. ما صوت خوش نمیخواهیم، بلکه قلب پاک و سرشار از محبت اهلبیت میخواهیم.»
از آن روز به بعد، یکی از طلاب ابتدا قرآن را تلاوت میکرد و سپس ایشان منبر میرفتند. مرحوم آیتالله مشکینی ناراحت بودند که چرا صدای عبدالباسط را پخش کردهاند، چراکه هرچند صوت او زیبا بود، اما به نظر ایشان قلبش از محبت اهلبیت (علیهمالسلام) تهی بود.
ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود و افراد حتی در پشتبام مدرسه حضور پیدا میکردند. بسیاری از طلاب دستگاههای ضبطصوت آورده بودند تا سخنان ایشان را ضبط کنند. در این جلسات، حضرت امام (رحمهالله علیه) حضور پیدا نمیکردند، اما مرحوم حاجآقا مصطفی (فرزند ایشان) در جلسات حاضر میشدند.
پس از آن، زمانی که مرحوم آیتالله مشکینی از عراق بازگشتند، جمعی برای استقبال از ایشان رفتند. بیرون از نجف، گاو، گوسفند و شترقربانی کردند. برای دیدار ایشان، مردم به مدرسۀ مرحوم آیتالله بروجردی آمدند. این مدرسه دو بخش داشت: کبری و صغری که ما در آنجا بودیم. مراجع، مردم عرب و عجم، همگی برای زیارت ایشان حضور پیدا کردند.
مرحوم آیتالله مشکینی معمولاً کمتر تبسم میکردند. اما در یکی از دیدارها، هنگامی که مرحوم آیتالله سید محمود شاهرودی (رحمهالله علیه) در کنار امام خمینی (رحمهالله علیه) نشستند، امام ناگهان شروع به خندیدن کردند. ما که تعجب کرده بودیم، مرحوم آقای حلیمی که مسئول چای دادن بود، را فرستادیم که ببیند علت خندۀ امام چیست. پس از بازگشت، او با خنده گفت:
«در نجف معمولاً چای را همراه با یک قاشق کوچک برای هم زدن آن میآورند. اما این بار، وقتی برای مرحوم آیتالله شاهرودی چای آوردند، قاشق را فراموش کرده بودند. ایشان رو به امام کرده و با لحنی شوخطبعانه گفتند: 'حضرت آقا، تکلیف عصای من که کنار در است، چیست؟»
امام با شنیدن این جمله، خندیدند و دستور دادند که برای ایشان قاشقی بیاورند.
نکتۀ عجیبتر از همه این بود که مرحوم امام (رحمهالله علیه) بسیار مقید بودند به بازدید از مراجع و علما. ابتدا به منزل مراجع عظام، ازجمله مرحوم آیتاللهالعظمی شاهرودی، مرحوم آیتاللهالعظمی حکیم، مرحوم آیتاللهالعظمی خویی، و سپس مرحوم آیتاللهالعظمی بجنوردی و دیگر اساتید بزرگ، مشرف شدند.
پس از آن، تصمیم گرفتند که از مدارس علمیه نیز بازدید کنند. ابتدا به مدرسۀ ما آمدند و سپس قصد داشتند به مدرسۀ آخوند بروند. هنگامی که ایشان حرکت کردند، جمعی از طلاب نیز بهرسم معمول نجف، همراه ایشان راه افتادند. اما امام (رحمهالله علیه) ناگهان ایستادند، برگشتند و با ناراحتی فرمودند:
«بروید درستان را بخوانید!»
مرحوم حاجآقا مصطفی نیز خطاب به طلاب فرمودند:
«برگردید، بابا ناراحت میشود.»
امام ادامه دادند:
«با من کسی هست که راه را نشان بدهد، نیازی به همراهی شما نیست.»
هرچند به ایشان عرض شد که در نجف رسم بر این است که طلبهها همراه مرجع حرکت میکنند، اما ایشان فرمودند:
«من کاری به این رسم ندارم.»
حتی اجازه ندادند که حاجآقا مصطفی نیز همراهشان باشد و ایشان را بازگرداندند.
یکی از ماجراهای جالب دربارۀ سادهزیستی امام را یکی از خادمان ایشان نقل میکرد. وی از اهالی یکی از روستاهای قوچان بود. روزی که به منزل امام آمد، ایشان به او فرمودند که از بازار سبزی تهیه کند. آن زمان، سبزی به قیمت ۱۰ فلز بود، اما او ۱۵ فلز پرداخت کرد. وقتی برگشت، امام از او پرسیدند که چه مقدار و به چه قیمتی خرید کرده است. او پاسخ داد، و امام بلافاصله فرمودند:
«برو و اضافۀ پول را پس بگیر!»
او که خجالتزده شده بود، دوباره به بازار رفت و مابهالتفاوت را پس گرفت. امام به او فرمودند:
«ما فقط به اندازۀ نیاز خرید میکنیم، چرا بیشتر گرفتهای؟»
خادم نقل میکرد که امام در این مسائل بسیار مقید و سختگیر بودند و بر سادهزیستی و پرهیز از اسراف تأکید ویژهای داشتند.
یکبار، جمعی از طلاب به همراه امام (رحمهالله علیه) به زیارت کربلا مشرف شدند. در آنجا، مدرسهای برای طلاب نجف ساخته شده بود. از امام درخواست شد که در پشتبام مدرسه نماز جماعت اقامه کنند. طلاب پتوهایی برای نشستن و استراحت انداخته بودند. اما امام، برخلاف دیگران، بیرون از محدودۀ پتوها ایستادند، چراکه کفشهایشان کثیف بود و نمیخواستند باعث آلودگی پتوهای طلاب شوند.
امام (رحمهالله علیه) هر شب در حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) زیارت جامعه میخواندند و به طور منظم برای عبادت به حرم مشرف میشدند. در نجف، افق شرعی طوری بود که اذان مغرب در ساعت ۱۲ شب گفته میشد. امام معمولاً ساعت ۳ بامداد برای زیارت به حرم مشرف میشدند.
مرحوم آیتالله لنکرانی نیز خاطرهای از این سلوک امام نقل کردهاند. ایشان میگفتند:
«روزی که به منزل امام رفتم، هنگام بازگشت، همراه ایشان به سمت حرم حرکت کردیم. من پشت سر امام راه میرفتم. ناگهان امام ایستادند، برگشتند و با ناراحتی فرمودند: 'آقا، بفرمایید جلو! ' عرض کردم: 'نه آقا، اشکالی ندارد.' اما امام تأکید کردند و فرمودند: 'یعنی چه؟ بفرمایید پهلوی من!»
ایشان بسیار مقید بودند که کسی پشت سرشان راه نرود. من تا آن زمان عالمی را ندیده بودم که تا این اندازه به رعایت مسائل اخلاقی و تواضع توجه داشته باشد."
امام خمینی (رحمهالله علیه) از نظر اخلاقی شخصیت شگفتانگیزی داشتند. روزی در بازار قبله چیزی خریده بودم و نزدیک اذان مغرب در حال بازگشت بودم. در همان لحظه، امام را دیدم که همراه یکی از علما از منزل خود به سمت مدرسۀ آیتالله بروجردی میآمدند. من پشت سر ایشان بودم که ناگهان نگاهشان به گوشهای از خیابان افتاد و با همراهشان چندکلمهای صحبت کردند.
بعداً از آن فرد پرسیدم که امام چه فرمودند؟ پاسخ داد: «امام دیدند که یک طلبه بیرون مغازهای ایستاده و در حال نوشیدن نوشابه بود. ایشان فرمودند: 'برو به این طلبه بگو یا داخل مغازه بنشیند و نوشیدنیاش را بخورد یا آن را برداشته و به اتاقش ببرد. طلبه باید مواظب باشد و شئون طلبگی را رعایت کند؛ نباید در خیابان نوشابه بنوشد.»
این ماجرا را خودم از نزدیک شاهد بودم و بهروشنی دیدم که امام تا چه اندازه به رعایت اخلاق و آداب طلبگی مقید بودند. ایشان معتقد بودند که طلبه باید در تمام شئون زندگی، وقار و متانت خاصی داشته باشد و همواره الگوی دیگران باشد.
یکی از روحانیون اهل قم نقل میکرد که امام در دوران حضورشان در مدرسۀ فیضیه، جلساتی برای آموزش اخلاق داشتند. او میگفت: «روزی برای ایشان پتو پهن کردیم تا روی آن بنشینند، اما امام بهمحض دیدن آن فرمودند: 'اینها را جمع کنید، اینها چیست؟' گفتم: 'آقا، برای راحتی شما پهن کردهایم.' اما امام تأکید کردند که آنها را برداریم. از همان ابتدا، ایشان در رعایت سادهزیستی و پرهیز از تجملات بسیار مقید بودند.»
امام همچنین ذوق و استعداد خاصی در ادبیات داشتند و از مدرسان برجستۀ این حوزه بودند. سالها در نجف ادبیات تدریس کردند و بسیاری از افرادی که اکنون در رأس امور قرار دارند، از شاگردان ایشان بودند. از جمله آقای موسوی لاری که وزیر کشور بود، در درسهای مغنی و حاشیۀ ملاعبدالله ایشان شرکت میکرد.
در آن زمان، رسم بر این بود که«منطق مظفر» هنوز چاپ نشده بود و بیشتر طلبهها «حاشیۀ ملاعبدالله» را مطالعه میکردند. امام نیز در شبهای درس، مطالب ادیب نیشابوری را تدریس میکردند و بسیاری از شاگردان از ایشان بهره میبردند.
جمعیت زیادی در جلسات ایشان حاضر میشدند و امام همواره با جدیت و دقت، مطالب علمی را تدریس میکردند.»
یکی دیگر از خاطراتی که در ارتباط با دیدگاههای فقهی امام وجود دارد، مربوط به مسألۀ «حق مرغوبیت» است. روزی، یکی از افراد نقل میکرد:
«در نزدیکی پل نیروگاه، مکانی تخریب شده بود و از سوی شهرداری اعلام شد که برای آن باید مبلغی حدود دو میلیون تومان بهعنوان 'حق مرغوبیت' پرداخت شود. در حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)، آقای موسوی لاری که در آن زمان وزیر کشور بود، مرا دید و جلو آمد.
پس از احوالپرسی، گفت: «حاجآقا، آیا امری دارید؟»
گفتم: «بله، این مسألۀ حق مرغوبیت پیشآمده و من حتی فتوای حضرت امام را نیز آوردهام که در آن تصریح شده این مبلغ شرعاً جایز نیست. آیا شما در این مسئله مقلد امام نیستید؟ یا در این مورد از دولت تبعیت میکنید؟»
آقای لاری که در حرم حضرت معصومه بود، گفت: «بهعنوان وزیر کشور، این موضوع را بررسی میکنم و نتیجه را به شما اطلاع خواهم داد.»
پس از تحویل مدارک، یک هفته بعد تماسی دریافت کردم. شخصی گفت: «شمارهای یادداشت کنید، از استانداری با شما کاری دارند، لطفاً مراجعه کنید.» من هم پذیرفتم و به استانداری رفتم. در آنجا، در یک جلسۀ خصوصی به مادۀ ۵۴ اشاره شد و بیان کردند که از آنجاکه ایشان از اساتید حوزه هستند، حق مرغوبیت نباید از ایشان دریافت شود. سپس شهردار را احضار کردند و دستور دادند که چکهای مربوط به این مبلغ را باطل کنند. اما شهرداری گفت: «یک سال دیگر مراجعه کنید.»
وقتی پس از یک سال به شهرداری رفتم، دیدم چکها را تنها سوراخ کرده و مجدداً به من بازگرداندند. در آن زمان، مبلغ دو میلیون تومان رقم قابلتوجهی بود و از من خواستند که این هزینه را به دلیل افتادن ملک در حریم خیابان پرداخت کنم. برخی افراد واقعاً ادب و نزاکت را رعایت میکنند، اما در چنین مواردی، برخوردهای ناعادلانه نیز دیده میشود.
بسیاری از افرادی که اکنون در جایگاههای علمی و اجرایی قرار دارند، در نجف از شاگردان بنده بودند. در کتابی که تألیف کردهام، هر جا که به ادبیات پرداختهام، آن را بهتفصیل شرح دادهام. تمام مباحث معانی، بیان و بدیع را به فارسی نوشتهام، بهگونهای که اگر فردی آنها را نخوانده باشد، میتواند با مطالعۀ این اثر، به طور کامل با این مباحث آشنا شود.
علاوه بر مباحث ادبی، مباحث رجالی، فقهی، و اصولی را نیز در این کتاب آوردهام. در بخش فقه، مباحثی ازجمله ارث را به طور مفصل شرح دادهام و تمامی نامهای مربوط را نیز ذکر کردهام. این کتاب چنان جامع است که هر فردی با مطالعۀ دقیق آن، میتواند به دانش عمیقی دست یابد.
بیش از ۱۲ سال از عمر خود را صرف نگارش این کتاب کردهام. زمانی که در لبنان بودم، از سوی دفتر حضرت آقا به آنجا سفرکرده و در ایام تحصیلی به تدریس کتابهایی همچون رسائل، مکاسب، کفایه و همچنین آثار مرحوم شهید صدر مشغول بودم.
در ایام تعطیلات، پنجشنبهها، جمعهها، عیدها و حتی در فرصتهای امتحانی که معمولاً ۱۰ تا ۱۵ روز تعطیلی داشت، تماموقتم را به نگارش این اثر اختصاص دادم. سه سال آخر را در اینجا به تدریس کفایه پرداختم، اما به دلیل اهمیت اتمام این کتاب، تدریس را ترک کرده و شبانهروز برای تکمیل آن تلاش کردم.
تمامی مطالب کتاب را با ذکر مدارک و مستندات ارائه کردهام. ادبیات، فقه، اصول، رجال و دیگر مباحث را بهصورت دقیق و به ترتیب در کتاب آوردهام. در برخی موارد، برای یافتن توضیحات مناسب، جستوجوی بسیاری انجام دادم. برای مثال، در جایی که به واژۀ ملعون اشاره شده بود، به دنبال مستندات آن گشتم و دیدم که واقعاً در منابع معتبر، چنین تعبیراتی وجود دارد.
همچنین در مورد امامزمان (سلاماللهعلیه) بارها مطالبی را نوشتهام و در هر جا که ایشان به این موضوع پرداخته بودند، بنده نیز آن را تکرار کردهام.
این کتاب، اثری است که مرحوم آیتالله شیخ مجتبی لنکرانی در شرح و ترجمۀ منظومۀ مسمّات معرفی کردهاند. مرحوم سید مرتضوی که از علمای برجسته بودند، به شیخ مجتبی دستور نگارش آن را داده بودند. همچنین اشعار عربی بسیار ارزشمندی که در این اثر آمده، به تأیید علما رسیده است.
در پایان، از خداوند متعال طلب یاری دارم و امیدوارم که این کتاب مورد توجه و استفادۀ اهل علم قرار گیرد. از همۀ عزیزانی که در این مسیر یاریرسان بودهاند، صمیمانه سپاسگزارم.