عمادالدین باقی: از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷، تعداد قربانیان انقلاب ۳۱۶۴ نفر است/ آماری که من دادهام بیان یک واقعیت تاریخی است
عمادالدین باقی در خصوص تعداد قربانیان انقلاب اسلامی گفت: عدد ۳۱۶۴ تن از سال ۴۲ تا ۵۷ عدد من است ولی تعداد ضبط شده بنیاد {شهید} کمتر بود و ۲۷۸۱ نفر در تمام کشور بود چون مثلا مارکسیست را در این لیست نیاورده بودند.
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ عمادالدین باقی، فعال حقوق بشر در گفت و گویی به موضوع تعداد قربانیان انقلایب اسلامی پرداخت.
ایده تحقیق درباره تعداد قربانیان انقلاب اسلامی چطور و در کجا مطرح شد؟ علاقه شخصی بود یا پروژهای سازمانی؟
این یک پروژه تحقیقی کاملاً شخصی و متعلق به دوره ای بود که من علاقه به تاریخ داشتم و بعدها به این نتیجه رسیدم که عمرم را در کارهای مهم تری مثل حقوق بشر صرف کنم ولی به دلیل اینکه نامی از بنیاد شهید در مطلب آمده شاید این تصور را برای بعضی القا کند که یک تحقیق سازمانی بوده چنانکه فردی هم نوشته بود برای اولین بار آمار تلفات و کشته شدگان جنگ تحمیلی با توافق ارگانهای بالاسری در انتشار این اطلاعات، در مقاله عمادالدین باقی منتشر شده است. متن کامل این مطلب را در پیوستهای کتاب جنگ و صلح با رهیافت حقوق بشر (ص ۲۹۰) آوردهام. اما توجه کنید که حاصل تحقیق، یک کتاب دو جلدی به نامهای《بررسی انقلاب ایران》و《تولد یک انقلاب》بود که بالغ بر ۸۰۰ صفحه وزیری است و فقط چند صفحه درباره قربانیان انقلاب است. در مقدمه کتاب هم درباره انگیزهها و چگونگی انجام تحقیق مفصل توضیح داده شده. اصل ماجرا این است که وقتی انقلاب شد ما خیلی جوان بودیم و احساس میکردیم ما متعلق به یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ قرن خود هستیم و از طرفی به دلیل وجود گروههای سیاسی بسیار زیاد و تحلیلهای متضادی که ارائه میشد و می دیدیم جلوی چشم همان نسلی که این رخداد را افریده تفسیرهای خلاف واقع ارائه می شود نگران بودم که تاریخ انقلاب وارونه نویسی شود لذا با این منطق که هر نسلی باید خود تاریخ خودش را بنویسد کاری را شروع کردم. زمانی که هنوز دانشگاهها هم تعطیل بود و درسی به اسم بررسی و تحلیل انقلاب اسلامی وجود نداشت من در دورههای ۲۶ و ۲۷ آموزشی سپاه در منظریه قم در سال۶۱و۶۲ درس بررسی و تحلیل انقلاب داشتم (که همان سال62 هم اخراج شدم و دیگر در همه چهاردهه گذشته یک نویسنده ازاد بودم) بعد همین درسها را به صورت سلسله مقالاتی تحت عنوان روایتی از انقلاب در سال ۶۴ در روزنامه اطلاعات منتشر کردم. همزمان کار تحقیق ادامه داشت تا اینکه در سال ۷۰ چاپ اول کتاب بررسی انقلاب منتشر شد و چند سال بعد ویرایش جدید آن با افزودنیها از جمله بحث قربانیان انقلاب تجدید چاپ شد.
چنانکه در کتاب «بررسی انقلاب ایران» اشاره کردید در سال ۷۶-۱۳۷۵ به مناسبت همکارى با معاونت پژوهشى بنیاد شهید و مسئولیت نشریه «یاد یاران» به جدول مفصلى از آمار قربانیان دست یافتید که میخواستید به مناسبت سالگرد انقلاب در نشریه چاپ کنید اما ارائه آن در نشریه هنوز مجاز نبود. این آمار چطور تدوین و تهیه شده بود؟ آیا به دلیل قید محرمانه امکان انتشارش وجود نداشت یا مقامات وقت بنیاد شهید مناسب نمیدیدند آن را منتشر کنند؟
در سال ۱۳۷۵ آقای دکتر رحیم عبادی که معاون پژوهشی بنیاد شهید شدند از من خواستند در بخش پژوهشها با ایشان همکاری کنم ضمناً گفتند مسئولیت هفته نامه یاد یاران، نشریه بنیاد شهید به عهده معاونت است و درخواست داشتند که برای ارتقای کیفی نشریه هم اقدامی بشود. من درصدد ایجاد پیوند بین بخش پژوهش و کار نشریه بودم و گفتم این نشریه دارای مطالب کلیشهای و تکراری است و مخاطبین خیلی خاص و محدودی دارد به همین دلیل خیلیها از وجودش هم خبر ندارند اما ما میتوانیم آن را تبدیل به یک نشریه پرمخاطب و وزین کنیم که در عین حال بحثهای مربوط به شهدا در آن جنبه محوری داشته باشد. تغییرات تدریجی شروع شد اما بیش از چند شماره امکان انتشار با کیفیت جدید نداشتیم و بعد از آن رئیس بنیاد آقای رحیمیان مخالفت کردند.
یکی از کارهای نو، مهم و جذاب که می توانست نشریه را به یک رفرنس تبدیل کند ارائه اطلاعات آماری مربوط به شهدای جنگ و انقلاب بود. در معاونت پژوهشی اطلاعات ارزشمندی وجود داشت که من آنها را تصحیح و تکمیل کردم و برای آخرین شمارهای که اجازه انتشار پیدا نکرد صفحهبندی شد اما دیگر همکاری ما قطع شد.
بنیاد شهید برحسب اینکه تنها نهاد تخصصی متولی امور شهدا بود طبیعی بود که در سراسر کشور برای تمام شهدایی که از سال ۴۲ به بعد شناسایی شده بود پرونده تشکیل داده بود. آقای عباسی از جوانان اهل جنوب کشور و فعال در معاونت پژوهشی که با شادروان نصرالله مردانی شاعر معروف و از همکاران همین معاونت، صمیمی بود، خیلی همراهی و کمک می کرد. غیر از اینکه خود بنیاد برای شناسایی و گردآوری اطلاعات شهدا از اول انقلاب تلاش کرده بود، چون امتیازاتی منظور می شد اگر در گذشته کسی شهید شده بود بستگانش انگیزه معرفی داشتند. از طرفی من در چاپ اول کتاب بررسی انقلاب ایران که سال ۷۰ منتشر شد مطلبی را از بیانیه عفو بینالملل در مورد آمار زندانیان سیاسی زمان شاه آورده بودم که آشکارا خلاف واقع بود. از همان جا در مورد بقیه آمارها هم شک کردم و کنجکاو شده بودم. بنیاد شهید کتابی را منتشر کرده بود که حاوی تصاویر و زندگینامه کوتاه شهدای استان تهران بود. من اطلاعات این کتاب را که در واقع دادههای خام برای یادبود شهدا بود تبدیل به اطلاعات آماری کردم اما فقط بیانگر آمار استان تهران بود. اطلاعات خود بنیاد شهید به علاوه اطلاعات دیگری در مورد کشتههای مخالفین غیر مسلمان (که جزو آمار بنیاد شهید نبود)، می توانست این کار را تکمیل کند و در واقع آمار کاملتر و دقیقتر از آنچه در معاونت پژوهشی بود به دست میآمد. حالا بزرگترین مشکل این بود که چنین آماری امکان انتشار نداشت زیرا مواضع رهبران انقلاب و بیانیههای رسمی نظام وحتی مقدمه قانون اساسی را درباره تعداد شهدا زیر سوال میبرد. فضای بعد از دوم خرداد زمینه را برای انتشار آن مساعدتر کرده بود به خصوص که در قالب یک اثر پژوهشی با رویکرد مثبت نسبت به انقلاب اسلامی بود. بعد از انتشار امار، بلافاصله مورد توجه و استقبال قرار گرفت. البته بخشی از آمار در مورد شهدای جنگ بود و بخشی در مورد انقلاب و آمارهای هر دو برای اولین بار بود که منتشر میشد. بخشی از آمارها در کتاب بررسی انقلاب ایران آمد و بخش دیگری در کتاب تولد یک انقلاب، در بحثی که موقعیت طبقاتی نسل انقلاب ۵۷ را مورد بررسی قرار میداد اما مسئلهای که به وجود آمد این بود که اولا فقط به امار کتاب اول توجه شد و دیگر اینکه در همان کتاب سه مطلب مهم وجود داشت اما فقط همین یکی دیده شد.
آن سه مطلب چه بود؟
اون سه مطلب یکی آمار زندانیان سیاسی بود که عفو بین الملل در سال۵۷ از ۱۱۰ هزار زندانی سیاسی رژیم شاه گفته بود و من توضیح دادم کل زندانهای کشور ۳۷ هزار نفر بیشتر ظرفیت نداشته، چطور ادعا شده ۱۱۰ هزار زندانی سیاسی داشته.
مورد دیگر آمار قربانیان انقلاب بود و سومی هم درباره کاپیتولاسیون. ۴۰ سال از قیام سال ۴۲ گذشته بود و مدام در کتابها و مقالات و تبلیغات علیه کاپیتولاسیون میگفتند اما هیچکس نمیدانست اساساً لایحه کاپیتولاسیون چیست و تا آن زمان منتشر هم نشده بود. لایحه کاپیتولاسیون و مواضع نمایندگان مجلس را درباره آن آوردم که نشان میداد حتی سخنان امام خمینی علیه کاپیتولاسیون هم متاثر از مواضع آنها بوده است.
شما گستره جغرافیایی مراکز بنیاد شهید در کل کشور را مبنای صحت رقم ۳۱۶۴ کشته در دوره ۱۵ ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷عنوان کردید. اما آیا طی این سالها به مواردی برخورد نکردید که قربانیان انقلاب به دلیل عدم تعلق خاطر خانواده آنها به انقلاب یا ملاحظات دیگر، پروندهای در بنیاد شهید ثبت نکرده باشند؟
عدد 3164 تن از سال 42 تا 57 عدد من است ولی تعداد ضبط شده بنیاد کمتر بود و 2781 نفر در تمام کشور بود چون مثلا مارکسیست را در این لیست نیاورده بودند. درباره احتمال ثبت نشدن بعضی موارد هم ان را منتفی ندانسته بودم و در کتاب هم نوشتم: «با توجه به گستره جغرافیایى این بنیاد و نیز با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب ممکن است فقط نام قربانیان بسیار معدودى ضبط نشده باشد». در واقع به نظر من اگر هم مواردی بوده انقدر کم است که تغییر زیادی در آمار ایجاد نمیکرد ضمن اینکه یک احتمال معکوس را هم نباید منتفی بدانید و آن اینکه ممکن است بعضیها به عنوان شهید معرفی شده باشند که قابل اثبات هم نبوده باشد و مثالهایی را میشود ذکر کرد که فعلاً خارج از این بحث است. این موارد استثنایی با آن موارد استثنایی در میشود.
مبنای بنیاد شهید در ثبت پرونده افراد به عنوان شهدای انقلاب چه بود؟ آیا مثلاً قربانیان آتشسوزی سینما رکس هم جزو شهدای انقلاب محسوب شدند و در این آمار آمدهاند؟
این آمار بنیاد شهید با احتساب تعداد کشتههای سینما رکس آبادان بود که در واقع در درگیری کشته نشده بودند. اگر اینها را کم کنیم آمار کاهش پیدا میکند. از طرفی در آمار بنیاد شهید، کسانی که در درگیریهای چریکی کشته یا دستگیر و اعدام شده بودند لحاظ نشده بود و من اینها را افزودم. آن زمان درباره روش گردآوری اطلاعات بررسی نکردم چون مدت همکاری خیلی محدود بود و اصلاً بررسی ونقد روش گردآوری اطلاعات، خودش یک کار پژوهشی بود اما آن مقداری که به خاطر دارم از گردآوری آنچه که در روزنامهها منتشر شده بود تا «خود معرفی»بازماندگان و همچنین پروندههایی که شعبات شهرستانی بنیاد در محلات و مناطق تشکیل داده بودند استفاده شده بود.
با وجود مخالفت انتشار جداول آمار قربانیان در نشریه «یاد یاران» آیا با انتشار این آمار در کتاب «بررسی انقلاب ایران» مخالفتی نشد؟
درست است که این اطلاعات برای اولین بار همه تصورات را بهم ریخت ولی اولاً فرایند بررسی و صدور مجوز انتشار کتاب با مطبوعات فرق میکند. دوم اینکه جو درون بنیاد شهید و مسئول آن و نشریه یاد یاران خیلی بستهتر از جو جامعه و حتی نهادهای دیگر بود. سوم اینکه من این را به عنوان آمار محرمانه منتشر نکردم گرچه در بنیاد، محرمانه کرده بودند اما آمار من هم با بنیاد فرق داشت. چهارم این که فضای به وجود آمده بعد از دوم خرداد در کتاب و نشریات و در جامعه خیلی بازتر از قبل و بعد بود.
نکته پنجم هم این که این آمار به شکل پژوهشی و در قالب یک کتاب منتشر میشد که در کل بحث هم خیلی جنبه حاشیهای پیدا کرده بود و مورد توجه و حساسیت قرار نمیگرفت چنانکه بعضی موضوعات دیگر با وجود اهمیت شان مورد توجه قرار نگرفتند و این آمار هم اگر از طرف مخالفین مورد بهرهبرداری قرار نمیگرفت دیده نمیشد.
الان در این زمان به دلیل اینکه شرایط سیاسی بسیار تغییر کرده کسی توجه ندارد که ان زمان اسم کتاب از یک امار مستور در کتاب، بیشتر جلب توجه می کرد. در سال ۷۰ انتشار کتابی با عنوان بررسی انقلاب ایران، مهمترین مشکلش این بود که چرا پسوند اسلامی آن حذف شده؟ و من می گفتم در متن، قیداسلامی امده ولی می گفتند اسمی که در پیشانی و جلد کتاب می آید مهم است و تاثیر منفی دارد. امروزه اینها نکات خیلی ساده و پیش پا افتادهای شده است به طوری که کسی فکر نمیکند در آن زمان خود اسم کتابی با مجوز وزارت ارشاد به عنوان یک مسئله مطرح بوده. سال ۱۳۷۰ نسبت به اسم کتاب حساسیت و مخالفت نشان داده میشد اما به دلیل اینکه بسیاری از بحثهای آن در روزنامه اطلاعات چاپ شده بود و از طرف سابقه من در کتابهای قبلی و همچنین وجود برخی از افراد باز اندیش و موثر در اداره کتاب باعث شد به این اسم مجوز بدهند.
انتشار آمار قربانیان انقلاب چه بازتابهایی داشت؟
در کتاب ها و رسانه های اصلاح طلب و اصولگرا و اپوزیسیون برانداز دهها مقاله و مراجعه دیده ام. از بازنشر مطلب در روزنامه همدلی و ایسنای زنجان دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ تا رسانه های مخالف. البته مخالفان بیشتر برای مقاصد سیاسی علیه انقلاب یا حکومت استفاده کرده اند. برای مثال پرویز ثابتی در کتاب «دامگه حادثه» امار قربانیان انقلاب را نقل می کند تا نتیجه خودش را بگیرد و کتاب «انقلاب ۵۷ چه بر سر ایران و ایرانیان آورد؟» از مجید محمدی در ص۹۴ و کتاب «شاهد سقوط های سه گانه» در خارج از کشور به قلم حسین حقیقی در ص121و 122استناد به این امار قربانیان انقلاب کرده اند اما در نوشته ها و رسانه های دیجیتال هم فراوان بوده برای مثال در مطلبی با عنوان«آمار قربانیان دوره شاه دروغ بود» آمده «باقی در همین زمینه آماری می دهد که گفتههای محمدرضا شاه و پژوهشگران «متهم» به سلطنت طلبی را تایید میکند!». فرسته دیگری که خیلی در شبکه های اجتماعی می چرخید و بعضی برای اطلاع من هم می فرستادند مطلبی بود با عنوان«تنها چند اعتراف از بین صدها اعتراف انقلابیون مخالف حکومت پهلوی!» از قول عزتالله سحابی اورده بودند: برنامههای شاه به نفع ایران بود و ما متوجه نمیشدیم! بعد از قول اکبر گنجی، کیانوری و حمزه فراهتی، جملاتی اورده و از قول دکتر اسماعیل خویی و محمد نوری زاد پوزش خواهی از پهلوی را اورده و افزوده است،«عمادالدین باقی: آمار قربانیان دوره شاه دروغ بود!». مقاله دیگری با عنوان« بررسی یک دروغ بزرگ»:« براساس گزارش عمادالدین باقی ــ که خود از وابستگان این رژیم است ــ در تاریخ 30 ژوئیهی سال 2003 در وب سایت ایران امروز از روی وب سایت امروز وابسته به جناح اصلاح طلب حکومتی باز چاپ شده، آمده است…».
یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ اقای ابراهیم نبوی مقاله ای داشت با عنوان«عدد بده عدد بده عدد بده» و در فرازی از ان می گوید: «بنیاد شهید که اصلا کار تخصصی اش همین بود اعلام کرد که کلا از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ تعداد کشته های سیاسی حکومت از اول تا آخرش حدود ۳۱۶۴ نفر بود که کشته های انقلاب به گفته عماد الدین باقی کمتر از هزار نفر بود. بیست سال گفته می شد که حکومت پهلوی در وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دوازده هزار نفر را در خیابان کشت. در حالی که آمار واقعی در دو روز حدود ۸۱ نفر بود. یعنی اصلا اعداد بی معنی هستند. طرف می گوید صدها هزار زندانی سیاسی داریم، می گویی دقیق آمار بده، طرف حساب می کند و می گوید ۲۱۳ نفر». اشکال این حرف این است که امار را امار اعلام شده بنیاد شهید قلمداد کرده است.
مقاله دیگری در صفحه کویر نگار با عنوان«ابراهیم یزدی و توبه نکرده» مصاحبه ای از دکتر یزدی نقل کرده که تعداد کشته شدگان حادثه هفده شهریور را 500 تن بر می شمارد و جواب می دهد طبق تحقیقات موثق عمادالدین باقی از منابع آماری بنیاد شهید و بهشت زهرا تعداد کل کشته شدگان حادثه هفده شهریور 88 نفر بوده اند. نمونه دیگر این بود که یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۲مقاله ای به قلم حسین علیزاده دیدم با عنوان «اگر محمدرضا شاه بشار اسد بود» که این امار را نقل کرده و نتیجه گرفته که اگر او شدت عمل بیشتری نشان می داد سقوط نمی کرد. البته افراد زیادی گفته یا نوشته اند« تنها گناه شاه کمکاری در سرکوب شورشیان ۵۷ بود» ولی این یک فرضیه است و باید درباره آن مستقل از عواطف و موافق یا مخالف پهلوی یا جمهوری اسلامی بودن پژوهش کرد و حرف مستدل زد. من در کتاب این فرضیه را رد کرده و نشان داده ام که چرا اصلا امکان سرکوب بیشتر وجود نداشت.
البته آمار ذکر شده درکتاب «بررسی انقلاب ایران» به مرور در نوشته های موافقان انقلاب هم راه پیدا کرد برای مثال سایت تسنیم منسوب به سپاه در مقاله «پاسداشت حرمت خون شهیدان ۱۷ شهریور» که در 18 شهریور ۱۳۹۲ منتشر کرده چند ارجاع به بررسی انقلاب ایران دارد.
طی این سالها این آمار با منابع و مستندات دیگر چه از سوی شما و چه محققان دیگر مقایسه شده و نتایجی تغییر کرده است؟
آقای یرواند آبراهامیان پیش از من اماری را فقط درباره کشته شدگان در درگیری های چریکی قبل از انقلاب داده بودند که مورد استفاده من قرار گرفت ولی بعد از انتشار کتاب من، ایشان هم در کتاب “مردم در سیاست ایران” نوشتند: «بیشتر جمعیت ها، به خصوص در زمستان ۱۳۵۶ و بهار ۱۳۵۷، برآمده از گروههایی خلق الساعه در دانشگاه ها، دبیرستان ها و بازارها بودند. مرکزیت مرموزی از دسیسه کاران یا دست خارجی پنهانی سازماندهی و هماهنگ شان نمی کرد. عمده اتکاشان به ارتباطات غیررسمی و در صورت امکان، گروه های شکل گرفته حول مسجد محل بود. محرک اصلی از پایین بود نه از بالا. تا پیش از سه ماه آخر، روحانیان شناخته شده ای چون آیت الله طالقانی نقش مهمی در سازماندهی راهپیمایی ها نداشتند. روحانیت، به خصوص اطرافیان آیت الله خمینی، تا پیش از واپسین هفته های قیام، مجموعه های محوری همچون شورای انقلاب و سپاه پاسداران را راه نینداخته بودند. در بیشتر طول بحران، گروه های مردمی خودانگیخته عمل می کردند و ارتباط شان با چهره های برجسته ی انقلاب صرفا از طریق اعلامیه ها، نوارهای کاست و برنامه های خبری رادیوها بود- به خصوص رادیو بی بی سی که بسیاری ایرانی ها هر روز برنامه های بخش فارسی اش را گوش می دادند.
آخر این که رقم کل کشته های راهپیمایی ها بسیار کمتر از آن چیزی بود که باورهای مرسوم به خوردمان داده بودند. بلافاصله بعد سقوط شاه، یکی از یاران نزدیک آیت الله خمینی ادعا کرد《خون شصت و هفت هزار و سیصد و یازده شهید، انقلاب ایران را آبیاری کرده است.》به رغم این که این محاسبه جایگاه اعلام نظری رسمی یافته، اما رقم واقعی بسیار کمتر از این بود. در ایالات متحد، دو پژوهشگر اجتماعی که بر پایه اطلاعات جمع آورده ی یکی از محققان دانشگاه تهران کار می کنند، رقم کل را حدود سیصد تخمین می زنند- رقمی جز پانصد کشته دو ماه آخر. عماد باقی هم که بلافاصله بعد انقلاب در بنیاد شهید مشغول به کار شد، رقم کل را حدود دو هزار و هشتصد نفر تخمین می زند، رقمی که احتمالا شامل قربانیان آتش سوزی سینما رکس آبادان هم هست. هیچ کدام از این برآوردهای آماری خیلی وارد جزئیات نمی شوند»( ترجمه بهرنگ رجبی از نشر چشمه، صفحه ۱۲۱).
با توضیحاتی که بالاتر داده اشتباه مربوط به مشغول به کار شدن در بنیاد شهید انهم بلافاصله بعد از انقلاب روشن می شود. اما نکته مهم این است که این امار چون بسیار نقل شد و مورد استناد قرار گرفت، با وجود اینکه مواضع و حرفهای افراد و نهادهای قدرتمندی را مخدوش می کرد اما هیچگاه نقد و انکار نشد و سال ها سکوت کردند چون امکان رد کردن ان وجود نداشت و سرانجام انقدر جا افتاد که در سال های اخیر دیگر ان امار رسمی تکرار نشد.
بارها سلطنتطلبان از رضا پهلوی گرفته تا پرویز ثابتی [چه در کتابش و چه در مستند اخیر] به آمار شما استناد کردهاند. آیا نگرانی درباره سوءاستفاده از این آمار برای سفیدشویی رژیم گذشته وجود دارد؟
ارجاع دادن آقای ثابتی به آمار قربانیان انقلاب در کتاب «بررسی انقلاب ایران» بار اول نیست. تا به حال صدها ارجاع در مقالات و کتابها صورت گرفته که از جمله در کتابهای انگلیسی زبان میتوانم از کتاب «سقوط بهشت» به قلم اندرو اسکات کوپر، نام ببرم و از نویسندگان ایرانی کتاب گذری بر انقلاب ایران از آقای محمدعلی کاتوزیان. کتاب انقلاب ۵۷ چه بر سر ایران و ایرانیان آورد؟ از مجید محمدی و… البته بعضی از آنها مستقیماً به منبع مراجعه نکرده و از قسمتی که انتشار عمومی پیدا کرده نقل کرده اند.
آقای ثابتی و عده ای دیگر برای سفید شویی رژیم گذشته از این آمار استفاده کرده اند. اولین بار که کتاب منتشر شد یعنی حدود ۲۰ سال پیش، انقدر این آمار با آنچه سالها گفته شده بود فاصله داشت که باعث حیرت بسیاری شد و عدهای اصلاً از اینکه چنین کتابی اجازه انتشار پیدا کرده شگفت زده شدند چون این اطلاعات اولین بار بود منتشر میشد و بعضی از ادعاها را زیر سوال میبرد.
در همان زمان آقای رضا پهلوی هم در یک مصاحبه با تعابیری مانند «آقای فلان یکی از محققین برجسته و…» در کتابش اماری داده که نشان میدهد در تمام دوره ۱۵ ساله ۱۳۴۲ تا ۵۷ تعداد ۳۱۶۴ نفر کشته شده اند در حالی که فقط در یک مقطع دو سه هفته ای (اشاره به اعدام های ۶۷) این تعداد کشته شدهاند.
همان زمان آقای علیرضا حقیقی که در کانادا به سر میبرند تماس گرفتند و ضمن اینکه مرا از این مصاحبه مطلع کردند گفتند آقای پهلوی از اطلاعات این کتاب برای تطهیر رژیم پدرشان استفاده میکند. نگرانی آقای حقیقی این بود که حتی ممکن است باعث مشکلات و گرفتاریهای برای من و کتاب بشود و توصیه می کردند برای پیشگیری بهتر است سریعا به او جوابی داده شود.
پاسخی به آقای حقیقی دادم که امروز هم در مورد پرسش شما از بهره برداری آقای ثابتی از این اطلاعات، همان پاسخ را تکرار میکنم. به ایشان گفتم: اولاً کتاب با مجوز چاپ شده و در قسمت ممیزی کتاب آنقدر مستند بوده که نتوانستند به آن اشکال بگیرند و اگر بخواهند مانع نشر آن بشوند باید بتوانند آمار مستند اعلام شده را رد کنند.
ثانیاً اماری که من دادهام بیان یک واقعیت تاریخی است نمیتوانم سخنی جز آن را بگویم. تحقیق من تابع خوشایند و بدآیند موافقین و مخالفین حکومت نیست. ما وظیفه علمی خود را انجام میدهیم و واقعیات تاریخی را بازگو میکنیم. اگر قرار باشد نوشتن تاریخ و تحلیلهای تاریخی تحت تاثیر خوشایند و بدآیند این و آن باشد، هیچ وقت تاریخ درستی نوشته نخواهد شد. من وظیفه داشتم به عنوان یک محقق آنچه را یافتهام بنویسم و وظیفه ندارم به سو استفادههای دیگران واکنش نشان بدهم. من مسئول نوشته خودم هستم نه مسئول استفاده یا سو استفاده دیگران از آن.
تعداد کم قربانیان انقلاب برخلاف مانور گروههای سلطنتطلب امتیازی برای رژیم شاه بود یا ابتکاری از سوی انقلابیون؟ این رواداری نظام پهلوی را نشان میدهد یا خودداری انقلابیون از رفتارهای خشونتگرایانه و مسلحانه و سیاست «گل در برابر گلوله» را؟
البته آنها که به قصد سفیدشویی رژیم گذشته از این اطلاعات استفاده میکنند به دو نکته توجه نکرده اند که در کتاب اشاره کرده بودم اولاً با مسئله قتل بیگناهان و ناراضیان نباید کمّی برخورد کرد و کشتن یک نفر هم به اندازه کشتن یک ملت است. تفاوت دیدگاه سیاسی و دیدگاه حقوق بشری و انسانگرایانه در همین جاست که در سیاست بازان با جان انسان برخورد کمی و وزنی می شود ولی در انسانگرایان حتی یک جان هم بی نهایت ارزش و اهمیت دارد.
دوم اینکه این آمار بیان واقع بود اما با هدف بیان اینکه انقلاب اسلامی تا سال ۵۷ نسبت به انقلابات دیگر جزو انقلابات خشونت بار نبوده و با کمترین خشونت و کشته به نتیجه رسیده است و امتیاز مثبتی برای جنبش انقلابی بود و نشان می داد جنبش اعتراضی مردم ایران هم تا حدی خشونت پرهیز بود و به گروههای چریکی زیاد روی خوش نشان نمیداد و برخلاف همه انقلابات دیگر که دهها و صدها هزار کشته برجای گذاشته بود با تلفات خیلی خیلی کمتری نسبت به دیگر انقلابات متمایز می شد.
من چون از همان زمان در پستوی ذهنم جنبشهای خشونت پرهیز برای ایجاد تغییرات مطرح بود در کتابم به این نکته توجه ویژهای کردم و این آمار را در ادامه بحث پیرامون پرهیز از جنگ مسلحانه و خونریزی کمتر اورده بودم. می شود گفت از این نظر انقلاب ایران درسال1357 مقدم بر انقلاب های نارنجی و مخملی بود. البته بعد از انقلاب بعضیها هم از موضع انقلابی نقد کرده و کم بودن کشتهها را از نقاط ضعف انقلاب میدانستند و میگفتند انقلاب زودرس با تلفات پایین باعث شده که فرصت طلبان بتوانند زود رشد کنند و خسارتهایی را که انقلابات دیگر در طول زمان متحمل میشدند انقلاب ما بعد از پیروزی متحمل شود. این هم موضوعی قابل بحث و نقد است به خصوص اگر با سرنوشت انقلابات دیگر مقایسه شود.
منبع: آگاهی نو، سال چهارم . شماره ۱۳ فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۳ ص ۲۳۴ - ۲۳۸