سرتیپ دوم خلبان رمضانی: شرایط ایران خوب نیست/ کسانی که ۸ سال جنگیدند، دغدغه معیشت دارند
سرتیپ دوم خلبان عباس رمضانی از خلبان های شرکت کننده در عملیات معروف کمان ۹۹ به دیده بان ایران گفت: متاسفانه شرایط امروز، شرایط خوبی نیست. با نگاهی به وضعیت جامعه، شاهد نقصان فراوانی در همه بخش ها هستیم. ما نباید فقط به خودمان نگاه کنیم و تنها به مطالبات خودمان فکر کنیم. در کنار پیشکسوتان و بازنشستگان ارتش، پیشکسوتان بخش های دیگر جامعه همچون بازنشستگان وزارت آموزش و پرورش و دیگر ارگان ها و نهادها حضور دارند که امروزه در شرایط خوبی به سر نمی برند. در حقیقت امروزه بازنشستگان کشوری و لشکری، هر دو شرایط سختی را تجربه می کنند. بسیاری از مطالبات این بخش از جامعه همچون طرح همسان سازی و قانون نظام هماهنگ، تا کنون اجرا نشده است. بازنشستگان امروز همان کسانی هستند که در زمان جنگ و پس از جنگ در سخت ترین شرایط به وظایف خود عمل کرده اند
به گزارش سایت دیده بان بان ایران؛ سی و یکم شهریور سال 1359، ارتش عراق در حالی وارد خوزستان وجنوب غرب وارد سرزمین ما شدند، که رهبرشان یعنی صدام حسین، رویای فتح تهران را طی یک هفته در سر می پروراند. در آن زمان ایران زخم خورده و رنجور از تحولات سیاسی پس انقلاب بود. گروه های شبه نظامی هرکدام در گوشه ای داعیه قدرت داشتند و ارتش ایران در پی تصفیه های سلیقه ای به شدت ضعیف شده بود. در چنین شرایطی بود که دیکتاتور عراق ایران را از هر زمان دیگر بی دفاع تر می دید و تصمیم گرفت به خیال خد اختلافات مرزی گذشته را با تجاوز به خاک ایران برای همیشه حل و فصل کند. غافل از آنکه در ارتش ایران نیروهای شجاع و میهن پرستی تربیت شده بودند، نمی توانستند بی حرمتی به خاک مقدس ایران را تحمل کنند و اینگونه بود که در همان روزهای آغازین جنگ، خلبانان شجاع ارتش حماسه ای جاویدان را رقم زدند و رویای صدام را به کابوس تبدیل کردند. حماسه ای که در تاریخ معاصر به عملیات کمان 99 شهرت یافت.
در همین رابطه سایت دیده بان ایران با یکی از خلبانان حماسه ساز دوران جنگ که در عملیات های متعددی از جمله عملیات کمان 99 حضور داشتند، که در ادامه می خوانید.
- ضمن معرفی خودتان، بفرمائید که در چه سالی وارد ارتش شدید و دوره های خلبانی را در کجا طی کردید؟
من سرتیپ دوم خلبان جانباز، عباس رمضانی هستم. در سال 1352 در دانشکده پرواز نیروی هوایی استخدام شدم و در سال 1390، پس از حدود 38 سال خدمت بازنشست شدم. پس از آن نیز در دفتر مطالعات به عنوان مشاور فرمانده نیروی هوایی خدمت کردم. در سال 52 و پس از ورود به دانشکده پرواز ، ابتدا دوره های آموزشی را طی کردم و پس از اخذ سردوشی، دوره های زبان انگلیسی را گذراندم و به گردان پرواز در پادگان قلعه مرغی پیوستم و دوره های مقدماتی خلبانی را در آنجا طی کردم. پس از گذراندن دوره ای که به آن دوره پرواز ایران گفته می شد، با دیگر یک دوره کامل زبان انگلیسی را طی کردم و در تیرماه 1354 به همراه دیگر دانشجویان به آمریکا اعزام شدم. پس از ورود به آمریکا در آکادمی پرواز تگزاس بار دیگر یک دوره زبان انگلیسی را سپری کردم. در آن مقطع آموزش پرواز با انواع مختلفی از هواپیماها را پشت سر گذاشتم، از جمله هواپیماهای پیش رفته سوپر سونیک یا مافوق صوت.
عباس رمضانی در آکادمی پرواز در ایالت تگزاس
اسفند ماه سال 55 و در آستانه نوروز 1356 بود که به عنوان خلبان فارغ التحصیل شدم و به ایران بازگشتم. پس از یک تعطیلات کوتاه مدت در فروردین 1356 به دزفول اعزام شدم و دوره تاکتیکال هواپیماهای شکاری- بمب افکن را گذراندم و به عنوان خلبان اف-5 انتخاب شدم. پس از گذراندن دوره خلبانی هواپیمای اف-5 تعدادی از از هم دوره ای ها در دزفول ماندند و مابقی به تبریز اعزام شدند، که من هم جز آنان بودم. پایگاه تبریز شامل گردان بود که من در گردان 22 مشغول به خدمت شدم. در پایگاه تبریز هم دوره های متعدد آموزشی را طی کردم تا بهمن ماه سال 57 که پایگاه های نیروی هوایی از جمله پایگاه تبریز تحت تاثیر حوادث و رویدادهای ناشی از انقلاب قرار گرفتند. پس از پیروزی انقلاب بخش هایی از کشور، از جمله استان های غربی، دچار بحران های تجزیه طلبانه قرار گرفتند که نیروی هوایی ارتش توانست نقش بسزایی در کنترل این بحران ها ایفا کند. مدت زمان زیادی از این بحران های داخلی نگذشته بود که عراق عراق به خاک مقدس ایران حمله کرد و جنگ آغاز شد.
- عراق در شرایطی به کشور ما حمله کرد که ارتش در شرایط نامساعدی قرار داشت. بخش عمده ای از نیروهای نخبه ارتش در پی تصفه های انقلابی یا از ارتش اخراج شده بودند و یا به جوخه های اعدام سپرده شده بودند. روحیه نیروهای ارتش در پی این اقدامات به شدت تضعیف شده بود. در واقع پس از انقلاب 57 برخی از اقدامات عجولانه و گاهاً سلیقه ای مانند اعدام و اخراج گسترده فرماندهان و افسران ارتش، کاهش ناگهانی مدت زمان خدمت سربازی و صدور بخشنامه ای که بر اساس آن هر فرد نظامی می توانست در شهر زادگاهش خدمت کند، موجب شد تا ارتش ایران که یکی از قدرتمندترین ارتش های منطقه به شمار می رفت، ناگهان بخش عمده ای از توان رزمی خود را از دست بدهد. در چنین شرایطی بود که صدام با خیالی آسوده از ارتشی که توانایی مقابله با ارتش بعث را ندارد، به خاک ایران حمله کرد. در چنین شرایطی خلبانان شجاع ارتش با آفرینش حماسه کمان 99 معادلات ذهنی صدام را بر هم زدند. حماسه عملیات کمان 99 چگونه رقم خورد؟
ما اکنون در دوره ای زندگی می کنیم که همه اطلاعات تاریخی در دسترس عموم قرار دارد. به طور مثال اگر عملیات کمان 99 را در اینترنت جستجو کنید، حتی جزئیات این عملیات در دسترس شما قرار دارد. با این حال به عنوان کسی که در آن دوره از تاریخ معاصر کشورمان، در بطن حوادث و رویدادهای آن زمان حضور داشته است، شرح مختصری از وضعیت نظامی و دفاعی کشور در آن زمان و آنچه که باعث شد خلبانان ارتش، حماسه کمان 99 را رقم بزنند، برای شما بیان می کنم. در سال 1975 اختلافات مرزی میان ایران و عراق بالا گرفته بود، زمانی که صدام به عنوان معاون حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق، در کنفرانس الجزایر شرکت کرد، مجبور به پذیرش قرارداد الجزایر شد. زمان صدام نه تنها معاون رئیس جمهور بود بلکه ریاست شورای انقلاب عراق را بر عهده داشت و پذیرش این قرار داد برای او یک شکست محسوب می شد. از این رو پس از آنکه توانست حسن البکر را کنار بگذارد و رئیس جمهور عراق بشود، همواره به دنبال فرصتی بود تا این شکست را جبران کند.
همانطور که شما اشاره کردید، شرایط سیاسی و نظامی کشور در سال 1359 آنقدر آشفته به نظر می رسید که صدام آن را بهترین فرصت برای حمله نظامی به ایران و جبران شکست خود در کنفرانس الجزایر ارزیابی کرد. بر این اساس پس از آنکه به طور رسمی قرارداد 1975 الجزایر را باطل اعلام کرد، در روز 31 شهریور سال 59 با دستور صدام، 190 فروند هواپیمای ساخت روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) به ایران حمله و نقاط حساس از جمله پایگاه های نیروی هوایی ارتش را بمباران کرد. صدام به این دلیل ابتدا دستور بمباران پایگاه های نیروی هوایی ارتش را صادر کرد، چرا که می دانست نیروی زمینی ارتش در پی تصفیه های صورت گرفته توسط عوامل حکومت نوپای جمهوری اسلامی، به شدت تضعیف شده است، اما ساختار نیروی هوایی با وجود اسکادارن های قدرتمند و پیشرفته ای که پیش از انقلاب تهیه شده بودند و خلبانان آموزش دیده و مجرب این نیرو، می تواند مانعی بر سر راه ارتش عراق باشد. از این رو پس از حمله به پایگاه های نیروی هوایی؛ با خیالی آسوده به یگان های پیاده و زرهی خود دستور داد تا به سمت ایران حرکت کنند. ارتش عراق مدعی بود می تواند طی 3 روز استان خوزستان را تصرف کرده و پس از یک هفته به سمت تهران پیش روی کند. البته هدف صدام اشغال تهران نبود، بلکه هدف او اشغال کامل خوزستان بود تا با دست پر، حکومت ایران را پای میز مذاکره بکشاند.
همانطور که اشاره شد، در زمان تجاوز نظامی عراق، وضعیت نظامی در ایران بسیار آشفته بود. در آن برهه سپاه تازه متولد شده بود و فاقد ساختار و انسجام نظامی بود. ارتش نیز که تا قبل از انقلاب یکی از ارتش های قدرتمند در جهان به شمار می رفت و درجه نظامی فرماندهان ارتش ایران ارتشبد و سپهبد بود. از سوی دیگر در این ارتش افسران عالی رتبه و مجربی حضور داشتند که پس از انقلاب عده ای از آنان اعدام شدند و برخی دیگر مجبور به ترک کشور شدند. تعداد قابل توجهی از افسران نیز یا بازنشست شدند و یا از ارتش اخراج شدند.
در واقع نیروهای رده سوم و چهارم ارتش بودند که وظیفه دفاع از کشور را بر عهده داشتند. از سوی دیگر نیروی زمینی عراق که همچون دیگر بخش های ارتش این کشور توسط روس ها مجهز شده بود، یکی از قدرتمند ترین نیروهای زمینی در خاورمیانه و در بین کشورهای عربی به شمار می رفت. در واقع نیری زمینی عراق، حتی پیش از انقلاب سال 57 از نیروی زمینی ایران قدرتمندتر بود و این نیروی هوایی و دریایی ایران بود که موجب هراس عراقی ها می شد. البته نمی توان این موضوع را نادیده گرفت که تمام نیروهای ارتش، همچون اجزای یک بدن هستند و هرکدام اهمیت و ارجحیت خود را دارند و در کنار یکدیگر می توانند پیکره ارتش را کامل کنند.
یکی دیگر از عواملی که موجب شد صدام به خود جسارت حمله نظامی به ایران را بدهد، مجموعه ای از خیانت های داخلی بود. یکی از اقدامات خائنانه ای که موجب تضعیف نیروی دفاعی کشور شد؛ همانطور که شما پیشتر اشاره کردید، کاهش ناگهانی مدت زمان سربازی و صدور بخشنامه خدمت در محل زادگاه نیروها بود. به عنوان مثال آن نیروی فنی که تکنسین تانک بود و در دزفول خدمت می کرد، بر اساس آن بخشنامه می توانست به زادگاه خود که مشهد بود منتقل بشود. از سوی دیگر بخش عمده ای از پرسن نیروی زمینی را، پرسنل وظیفه تشکیل می دادند که با کاهش مدت زمان خدمت سربازی بیش از نمی از آنان از خدمت ترخیص می شدند. این دست اقدامات موجب شد تا در مدت زمان کوتاهی پایگاه های مرزی خالی از نیرو بشود. در چنین وضعتی افسران و درجه داران جوان به طور خودجوش سعی کردند جای خالی پرسنل وظیفه را پر کنند اما همچنان تعداد زیادی از پایگاه ها از جمله پاسگاه های مرزی، فاقد نیروی کافی برای مقابله با تهدیدات بود. در پایگاه های نیروی هوایی، خلبانان به طور خودجوش کنترل پایگاه ها را در دست گرفتند و به خوبی توانستند نیروهای حاضر در پایگاه ها را فرماندهی و هدایت کنند.
- اشاره کردید که افسران و درجه داران نیروی هوایی تحت فرماندهی خلبانان توانستند تا حدی انسجام سازمانی خود را بازیابی کننند. اما چه شد که با وجود فرماندهان مجرب در نیروی هوایی، صدام با خیال آسوده از واکنش نیروی هوایی ارتش دست به حمله نظامی بزند؟
همانطور که اشاره کردم، مجموعه ای از اقدامات خائنانه دست به دست هم دادند تا زمینه تجاوز نظامی عراق محیا شود. صدام از توانایی نیروی هوایی ایران و قدرت هواپیماهای پیشرفته ای که حکومت سابق برای دفاع از کشور تدارک دیده بود آگاه بود و می دانست با وجود چنین نیرویی نمی تواند به آسانی وارد جنگ با ایران بشود. اینجا بود که گروه های ضدانقلاب همچون حزب توده و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به کمک صدام آمدند. در آن زمان جزب توده و سازمان مجاهدین خلق نه تنها با اقدامات خائنانه خود موجب ناآرامی در کشور می شدند بلکه با نفوذ در بدنه حکومت نوپای اسلامی، نقش بسزایی در تضعیف ارتش داشتند. عناصر وابسته گروهک ها با نفوذ به درون نیروهای ارتش، ابتدا طرح کودتای نقاب را در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان راه اندازی و سپس آن را افشا کردند. افشای این کودتا دستگیری و اعدام تعداد زیادی از نیروهای کلاه سبز و خلبانان را در پی داشت تا جایی که برخی آن را یک ضربه مهلک به بدنه ارتش به ویژه نیروی هوایی ارزیابی کردند. پس از این حادثه بود صدام موقعیت را برای حمله به ایران مساعد دید چرا که دیگر خیالش از سوی نیروی هوایی نیز آسوده شده بود.
تقریباً همه چیز برای حمله به ایران در روز 31 شهریور آماده شده بود. ارتش به شدت تضعیف شده بود، پایگاه ها خالی از نیرو بودند، پاسگاه های مرزی متروکه شده بودند، هواپیماها زمین گیر بودند و مردم فارغ از آنچه که در پیش بود، سرگرم آماده سازی فرزندان خود برای آغاز سال تحصیلی جدید بودند. حوالی ساغت 14 روز 31 شهریور صدای انفجار در چند نقطه کشور از جمله فرودگاه مهرآباد، تمام مردم کشور را در بهت و حیرت فرو برد. پس از بمباران گسترده پایگاه های نیروی هوایی و نقاط حساس کشور توسط هواپیماهای عراقی، جشن بزرگی در عراق برپا شد و این توهم در ذهن عراقی ها پدیدار شد که کار ایران با این حمله هوایی به پایان رسیده است و نیروهای زمینی عراق اکنون به آسانی وارد خاک ایران می شوند و شهر ها را یکی پس از دیگری اشغال می کنند.
در چنین شرایطی بود که پرسنل نیروی هوایی در سراسر کشور به پایگاه های خود مراجعه کردند. تکنسین ها و نیروهای فنی به سرعت هواپیماها را آماده پرواز کردند. در همان روز خلبانان نیز در تمام پایگاه در کنار هواپیماهای شکار- بمب افکن خود برای انجام عملیات اعلام آمادگی کردند. پایگاه تبریز که من در آن خدمت می کردم، محل استقرار هواپیماهای اف-5 بود. من هم مانند دیگر همرزمانم آن روز در همان روز یعنی روز 31 شهریوز نیروی هوایی فوراً عملیات انتقام را طراحی و اجرا کرد که بر اساس آن چهار فروند هواپیما از پایگاه همدان و چهار فروند از پایگاه بوشهر به عراق حمله کردند و چندین نقطه حساس از جمله پالایشگاه نفت و پایگاه های ارتش عراق را مورد هدف قرار دادند. متاسفانه در این عملیات دو تن از همرزمانم به نام های خالد حیدری و محمد صالحی به شهادت رسیدند که نام این دو شهید به عنوان اولین شهدای جنگ تحمیلی از نیروی هوایی ثبت شده است. پیکر این دو شهید بزرگوار چندین سل بعد یعنی در سال 1391 به ایران زمین بازگشت. عملیات انتقام در حقیقت پاسخی بود به توهم صدام که گمان می کرد ایران دیگر نیروی هوایی ندارد. در حقیقت این عملیات همچون یک سیلی محکم به صورت صدام بود که موجب شد تمام رویاها و خیال پردازی های او بر باد برود. با این حال مشاوران صدام به او القا می کردند که این 8 فروند در مقابل حمله هوایی عراق چندان اهمیت ندارد. اما روز بعد روزی بود که حماسه کمان 99 رقم خورد.
- لطفا برای ما بگوئید که چگونه نیروی هوایی در چنین مدت زمان کوتاهی توانست چنین عملیاتی را طرح ریزی کند و اصولاً چرا این عملیات کمان 99 نام گرفت؟
این طرح پیش از انقلاب تحت عنوان طرح البرز توسط فرماندهان و استراتژیست های مجرب نیروی هوایی طراحی شده بود و از آنجایی که این طرح در 99 صفحه نگارش شده بود، نام کمان 99 برای آن برگزیده شد. بر اساس این طرح می بایست 140 فروند هواپیمای شکاری و بمب افکن به طور همزمان و از تمام پایگاه های نیروی هوایی در سراسر کشور به سمت اهداف مشخص شده پرواز کرده و اهداف را منهدم کنند. در واقع این عملیات همزمان با طلوع خورشید آغاز شد و در یک روز ما بیش از 350 سورتی پرواز کردیم و تعداد قابل توجهی از نقاط حساس عراق همچون پایگاه های نظامی و پالایشگاه های نفت این کشور را مورد هدف قرار دادیم. در این عملیات به غیر 140 فروند هواپیماهای شکاری و بمب افکن که وظیفه تهاجمی داشتند، مجموعه ای از هواپیماهای ارتش همچون سی 130، 707 و 747 نیر حضور داشتند که وظیفه پشتیبانی و سوخت رسانی را عهده دار بودند. این عملیات ضربه سنگینی بر پیکره ارتش عراق و حاکمیت عراق وارد آورد. در این عملیات چند تن از همرزمان من به شهادت رسیدند اما بیش از 90 درصد هواپیماها توانستند سلامت به پایگاه های خود بازگردند.
-نقش نیروی هوایی ارتش را در این دوره هشت ساله چگونه ارزیابی می کنید؟
پس از عملیات کمان 99 دیگر واضح بود که در یک وضعیت جنگی قرار گرفته ایم. از 31 شهریور 59 دشمن وارد خاک کشورمان شده بود و ما در وضعیت پدافندی و دفاعی قرار گرفته بودیم اما از خرداد ماه سال 61 یعنی پس از آزادسازی خرمشهر عملیات های آفندی ما آغزا شد. در این بین یکی از عملیات های درخشان نیروی هوایی حمله به پایگاه های اچ 3 و انهدام بخش عمده ای از توان رزمی نیروی هوایی ارتش عراق بود که موجب شد برتری هوایی عراق از بین برود و نیروی زمنی ارتش بتواند در عملیات ثامن الائمه، آبادان را از محاصره دشمن خارج سازد. در سال 61 عملیات های ثامن الائمه، بیت المقدس و فتح المبین عراقی ها را به شدت غافلگیر کرد چرا که تصور نمی کردند ایران توانایی انجام 3 عملیات را پشت سر هم داشته باشد. این 3 عملیات معادلات جنگ را به نفع ایران تغییر داد که در هر 3 عملیات نیز خلبانان نیروی هوایی و هوانیروز نقش بسیار درخشانی را ایفا کرده و هر کدام حماسه های بزرگی را رقم زدند.
- در همه جای دنیا، سرگذشت و زندگی خلبانان ارتش همواره مورد توجه قرار داشته است تا جایی که آثار سینمایی فراوانی، شجاعت و شهامت این تیزپروازان را بر پرده سینما روایت کرده اند که مورد اقبال عموم قرار گرفته اند. در کشور ما نیز آثار متعددی در ژانر دفاع مقدس ساخته شده که راوی رشادت ها و حماسه آفرینی های خلبانان شچاع ارتش بوده اند. آثار سینمایی همچون دایره قرمز، پرواز خاموش، جمله به اچ 3 و عقاب ها که بسیار مورد توجه عموم قرار گرفته اند. در این میان گفته می شود فیلم سینمایی عقاب ها به کارگردانی مرحوم ساموئل خاچیکان و بازیگری سعید راد، از حوادثی و ماجراهایی که در طی یک عملیات برای شما رخ داده اقتباس شده است. برای ما از آن عملیات و حوادث پیرامون آن بگوئید.
ما دو سانحه هوایی داشتیم که تقریباً به هم شبیه بودند و می توان گفت که داستان فیلم سینمایی عقاب ها، اقتباسی از این دو سانحه بود. سانحه اول در پاییز سال 1359 رخ داد، زمانی که جناب شریفیان که یکی از قهرمانان جنگ هستند در حین انجام عملیات در خاک عراق دچار سانحه شد و مجبور شد در خاک عراق اجکت کند. پس از آنکه جناب شریفیان با چتر فرود آمدند، با کمک نیروهای اتحادیه میهنی کردستان عراق که از مخالفان صدام بودند، توانست به کشور بازگردد.
سانحه دوم در سال 65 برای من رخ داد. ماجرا از این قرار بود که من و یکی دیگر از خلبانان ارتش به نام جناب سمندریان ماموریت داشتیم تا اهدافی را در سلیمانیه عراق مورد هدف قرار دهیم. این عملیات لو رفته بود و وقتی ما وارد آسمان سلیمانیه شدیم جناب سمندریان مورد اصابت قرار گرفت و مجبور به اجکت شد. من به مسیر خود ادامه دادم و توانستم پادگان سلیمانیه را بمبماران کنم و تلفات سنگینی بر نیروهای عراقی وارد آورم. بر اساس اخباری که در روزهای بعد دریافت کردم، حدود 160 نفر از نیروهای بعصی در این عملیات به هلاکت رسیده بودند. این موضوع از آنجایی منحصر به فرد محسوب می شود که به طور عمده در هر عملیات هوایی، خلبان با سرعتی نزدیک به سه هزار کیلومتر وارد خاک دشمن می شود و پس از مورد هدف قرار دادن دشمن با همان سرعت منطقه را ترک می کند و این خلبان اطلاعی ندارد که تا چه میزان توانسته است به دشمن خسارت وارد کند و طلاعات مربوط به تلفات دشمن بعدها از طرق مختلف جمع آوری می شود. اما در عملیاتی که من انجام دادم، پس از آنکه پادگان سلیمانیه را مورد هدف قرار دادم، به سمت مرز ایران حرکت کردم که در نزدیکی مرز، هواپیماهای عراقی در انتظار من بودند و پس از یک درگیری، هواپیمای من آتش گرفت و پس از آنکه حدود 50 ثانیه در آتش به پرواز خودم ادامه دادم، در کوه های کردستان عراق مجبور به ترک هواپیما شده و اجکت کردم. پس از آنکه با چتر فرود آمدم، مدت زمان کوتاهی فرصت داشتم تا قبل از آنکه بالگردها و نیروهای عراقی برای دستگیری من بیایند، خود را به مکان امنی برسانم. چند دقیقه بیشتر از سقوط هواپیمای من نگذشته بود که نیروهای اتحادیه مهنی کردستان عراق مرا پیدا و دستگیر کردند. آنها ابتدا تصور می کردند که من خلبان عراقی هستم و می خواستند من را به قتل برسانند. اما وقتی که فهمیدند ایرانی هستم از من پرسیدند که چه کسی هستید؟ شانسی که آوردم این بود که به جای آنکه بگویم من سروان رمضانی هستم، پاسخ دادم رمضانی هستم! آنها با شنیدن نام رمضانی رفتارشان تغییر کرد و با احترام فراوان من را به مکان امنی منتقل کردند...
- چرا با شنیدن نام رمضانی رفتارشان تغییر کرد؟ اگر می گفتید سروان رمضانی ممکن بود چه اتفاقی رخ دهد؟
صدام برای تحویل هر خلبان ایرانی جایزه بزرگی تعیین کرده بود. برخی از نیروهای کرد نیز در زندان های صدام اسیر بودند. اگر آنها می فهمیدند که من خلبان هستم ممکن بود به طمع دریافت جایزه من را تحویل نیروهای بعثی دهند و حتی می توانستند در ازای تحویل من، تعداد زیادی از نیروهای خود را از زندان های صدام آزاد کنند. اما وقتی من گفتم رمضانی هستم، آنها تصور کردند از نیروهای وابسته به قرارگاه رمضان سپاه هستم. در آن مقطع قرارگاه رمضان سپاه مسئول هماهنگی و ارتباط با کردهای مخالف صدام بود. از این رو آنها به تصور آنکه من از نیروهای قرارگاه رمضان هستم، با احترام به محل امنی منتقل کردند. البته این موضوع را حدود شش ماه بعد نیروهای سپاهی به من گفتند و آنجا بود که فهمیدم یک اشتباه اسمی باعث شده بود تا نجات پیدا کنم. وقتی من به آنها گفتم رمضانی هستم، آنها به من گفتند که نگران نباش؛ الان تو را پیش دوستانت می بریم و جراحت تو را درمان می کنیم... من تعجب کردم که منظور اینها چیست؟ من که اینجا دوستی ندارم!
به هر ترتیب من را به یک روستا منتقل کردند و از آنجایی که در اثر اجکت، دچار شکستگی های متعدد و جراحت شده بودم، در آنجا توسط پزشک محلی مورد معاینه قرار گرفتم. پس از رسیدگی به حراحاتم دیداری با اعضای ارشد نیروهای میهنی کردستان داشتم و آنجا بود که آنها فهمیدند من خلبان ارتش هستم. ضمن آنکه در طی این مدت خبر سقوط هواپیمای من در منطقه منتشر شده بود و قرارگاه رمضان نیز که با نیروهای کرد عراقی ارتباط داشت، از حضور من در منطقه آگاه شده بود. به همین دلیل، به نفع نیروهای کرد عراقی بود که برای حفظ و تقویت رابطه خود با نیروهای قرارگاه رمضان، من را صحیح و سالم تحویل نیروهای ایرانی بدهند.
پس از یکی دو روز در میان قافله های قاچاق که به سمت ایران حرکت می کردند، به سردشت منتقل شدم. در پادگان سردشت بچه های نیروی هوایی به استقبال من آمدند. پس از ورود به خاک کشور عزیزمان مدتی در بیمارستان تبریز بستری شدم و بعد درمان جراحات به ادامه خدمت مشغول شدم. این خلاصه ماجرایی بود که برای من رخ داد و تبدیل به بخشی از سناریوی فیلم سینمایی عقاب ها شد
آیا پس از این سانحه، به پرواز های خود ادامه دادید؟
نه، در آن سانحه گردنم دچار شکستگی شده بود. البته این شکستگی به لطف خدا درمان شد، اما پس از این وقایع به دانشگاه هوایی منتقل و به عنوان استاد دانشکده پرواز به تدریس دانشجویان خلبانی مشغول شدم.
- در این گفتگو، اشاره ای کوتاه داشتید به حماسه آفرینی دلاوران ارتش در طول دفاع مقدس... همانطور که مستحضر هستید در اکثر کشورهای جهان، پیشکسوتان و قهرمانان جنگ جایگاه ویژه ای در جامعه دارند. حتی در برخی از کشورها، هر ساله این پیشکسوتان در مراسم های مختلف رژه افتخار برگزار می کنند. این قهرمانان ملی در اذهان عمومی جایگاهی فراتر از سلبریتی ها دارند و از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردارند. در کشور ما نیز مسئولان همواره از حماسه آفرینی ها و رشادت های رزمندگان در هشت سال جنگ تحمیلی سخن می گویند. اما وقتی پای سخن پیشکسوتان و ایثارگران می نشینیم، متوجه می شویم ارج نهادن به جایگاه پیشکسوتان و ایثارگران در مرحله کلام و شعار باقی مانده و آنگونه که شایسته است به جایگاه پیشکسوتان توجه نمی شود. به عنوان یکی از پیشکسوت عرصه دفاع مقدس، جایگاه قهرمانان و پیشکسوتان دفاع مقدس را چگونه ارزیابی می کنید؟
متاسفانه شرایط امروز، شرایط خوبی نیست. با نگاهی به وضعیت جامعه، شاهد نقصان فراوانی در همه بخش ها هستیم. ما نباید فقط به خودمان نگاه کنیم و تنها به مطالبات خودمان فکر کنیم. در کنار پیشکسوتان و بازنشستگان ارتش، پیشکسوتان بخش های دیگر جامعه همچون بازنشستگان وزارت آموزش و پرورش و دیگر ارگان ها و نهادها حضور دارند که امروزه در شرایط خوبی به سر نمی برند. در حقیقت امروزه بازنشستگان کشوری و لشکری، هر دو شرایط سختی را تجربه می کنند. بسیاری از مطالبات این بخش از جامعه همچون طرح همسان سازی و قانون نظام هماهنگ، تا کنون اجرا نشده است. بازنشستگان امروز همان کسانی هستند که در زمان جنگ و پس از جنگ در سخت ترین شرایط به وظایف خود عمل کرده اند و امروز زمانی است که باید در آسایش و آرامش زندگی خود را بگذرانند. متاسفانه در به دلیل شرایط اقتصادی حاکم بر کشور، زمانی که باید یک بازنشسته با آسایش خیال پذیرای عروس و داماد و نوه های خود باشد، دغدغه معیشت دارد. این تنها یک بخش از مشکلات قشر بازنشسته است. بازنشستگان در سنی قرار دارند که عموماً دچار بیماری های متعدد هستند و بسیاری از آنان نمی توانند از پس مخارج درمان بر بیایند و به همین دلیل زندگی به کام آنان تلخ شده است.
به همین دلیل اعتقاد دارم مسئولین باید به جایگاه بازنشستگان و پیشکسوتان اهمیت بدهد. تفاوتی هم میان بازنشسته لشکری و کشوری قائل نیستم. به نظر من همه بازنشستگان در دورانی که مشغول به کار بوده اند، هر کدام به تناسب جایگاه و موقعیت کاری خود، به کشور و ملت خدمت کرده اند و یک زندگی شرافتمندانه در دوران بازنشستگی حق آنان است.