کد خبر: 164296
A

سندروم استکهلم زید آبادی

امید کاجیان روزنامه نگار نوشت: چهره اش آرام و روزگاری اسطوره خیلی ها بود. زمانی وی را شرف اهل قلم می خواندند و می گفتند سختی کشیده است از سردو گرم روزگار گفته و کتاب هایش را که بخوانی می فهمی غم کم نداشته . بخش قابل توجهی از عمرش را هم در زندان گذرانده چندین سال . یکبار که برای گفتگوی حضوری با او دیدارداشتم می‌گفت شبیه رفیق دوران زندانش می‌مانم همانی که دیگر نیست.

سندروم استکهلم زید آبادی

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ چهره اش آرام  و روزگاری اسطوره خیلی ها بود. زمانی وی را شرف اهل قلم می خواندند و می گفتند سختی کشیده است از سردو گرم روزگار گفته و کتاب هایش را که بخوانی می فهمی غم کم نداشته . بخش قابل توجهی از عمرش را هم در زندان گذرانده چندین سال . یکبار که برای گفتگوی حضوری با او دیدارداشتم می‌گفت شبیه رفیق دوران زندانش می‌مانم همانی که دیگر نیست.

به احمد زید آبادی گفتم تا به حال به این فکر کرده که ای کاش به جای زندگی در اوین یا تبعید، مسیرش را طوری دیگر انتخاب می کرد گفت: «فکر می‌کنم زندگی آدم اینجور که من انتخاب کردم پربارتر می‌شود. اگر باز هم به عقب برگردم همین مسیر را برای توشه آخرت انتخاب می‌کنم.»

زید آبادی زمانی  در وجود برخی محدودیت‌ها و محرومیت‌ها می‌اندیشید، می‌نوشت و به خواندن و اندیشیدن بر می‌انگیخت تورا .

او  برای خیلی از روزنامه نگاران یک سرلوحه بود و شجاع می نمود .

اماصد افسوس . صد حیف.  او اینروزها حال و روز دیگری دارد انگار. دیگر اسطوره نیست. دیگر برای خیلی از ما آن خاطرات را پاک کرد. برای خیلی از ما سوخت. او با خودش و با مخاطبانش بد کرد.

دیگر حرف ها و نوشته هایش باب پسند آن طرفداران سابق نمی شود. قبلا ها تک و توک که برخی نوشته ها را از او می خواندیم و متعجب میشدیم که چرا او چنین چیزی نوشته اندکی بعد با خود می گفتیم خب لابد خواسته انصاف به خرج دهد و دو طرف ماجرا را ببیند. اما اینروزها از آن طرف بام افتاده و گویی ازاین به بعد یک طرف ماجرا را بیشتر می بیند و حرف هایی می زند که آن سابقه پرافتخار را پاک می کند. این روزها نقدهای زید آبادی به مسئولان زیادی نرم ترو منفعلتر از همیشه و البته دوپهلوتر شده و برعکس نقدهایش به مخالفین وضع موجود تندتر و تندتر و صریحتر.  می شود گفت آن یکی به نعل و یکی به میخ زدن هایش برای حفظ حاشیه امنیت مسیری افراطی در پیش گرفته و حالا هم که  این مصاحبه ها و اظهارات آخری و بعد نوشته ای در دفاع از گفته هایش و .... همینطور اظهارنظرها و نوشته هایی که انگار کار را خرابتر می کند و زید آبادی را از چشم آن طیف قبلی مخاطبانش می اندازد و به سمت طیفی که از مخالفان قبلی اش بوده سوق می دهد. او حالا منتقدان این روزهایش را به جلاد تشبیه کرده ....

البته تا یک جایی از این اتفاقات طبیعی است در عرصه روزنامه نگاری ، به دلیل شرایط ، ناخود آگاه محتاط می شوی . حال فرض کن قبلا بابتش بهای سنگینتری مانند آنچه زید آبادی داده داده باشی. چه کسی حال و حوصله هزینه و شکایت و دادگاه و ... را دارد که احمد زید آبادی داشته باشد. از سویی یک روزنامه نگار هرگز نمی تواند، روزنامه نگاری را کنار بگذارد و همانطور که حرف زدن و... سخنرانی کردن را. برای همین هم می خواهی محتاط بنویسی وهم باشی و بگویی که همچنان حضور داری چه در حرف زدن چه در نوشتن.

نتیجه اینکه گاهی آنقدر خود سانسور می شوی، آنقدر برای در نظرگرفتن جنبه های احتیاطی، دوپهلو می نویسی که کم کم عادت می کنی. گاهی هم البته می خواهی حرف هایی بزنی که بگویی متفاوتی. اما همه این ها نباید باعث شود تا چشم ها به روی حقیقت بسته شود. اگر معذوراتی از گفتن حقایق وجود دارد پس بهتر است اساسا انسان هیچ نگوید. اما زید آبادی این روزها دائم می گوید ....  

این روزها زید آبادی آنقدر خواسته تا انصاف را در زمین اصولگرایان و بدنه قدرت حفظ کند و محتاط بنویسد و بگوید که گویی وکیل وصی آنان شده، اما این ماجرا زمانی باتعحب بیشتر همراه است که وی حتی حقایقی را نادیده می گیرد. مثلا از آزادی رسانه ها دراین یکی دوساله سخن می گوید و اینکه دیگر ترسی از بسته شدن رسانه ندارد. ولی حتی حواسش نیست خبرنگار روزنامه خودشان کجاست، یا سایت انتخاب چرا بسته شد؟ یا کمی قبل تر سایت های خبری رکنا، روزنامه جهان صنعت، روزنامه سازندگی، سایت امتداد، برای مدتی درهمین ایام توقیف شدند-هرچند رفع توقیف شده اند-. زید آبادی در دفاع از شرایط کنونی نمی خواهد حقایق دیگری را هم ببیند و حتی انگار به دنبال فریب مردم است. مثلا می گوید که ساختار، دختران  بدون روسری را پذیرفته، کجا چنین چیزی است؟  تا همین چند روز دیگر طرح سفت و سخت حجاب هم عملیاتی می شود.  او دراین مدت اخیر مخالفین رویه کنونی را به مراتب بیش از موافقین رویه کنونی ملامت می کند و علیه آن ها می تازد و این آخری هم درجواب آن هایی که به اظهارات این روزهایش خرده گرفتند  و وی را به نقد کشیده اند،  لقب جلاد داده . او نوشته : "بعضی از این نقدهای دوستان را به اظهارنظرم درباره سطح آزادی رسانه در کشورم دیدم باید بگویم بازجویی که کتک می زد و فحاشی می کرد ، سرجمع از بعضی از آن ها از مولفه های انصاف آگاهتر بود "

زید آبادی آنقدر محافظه کار و البته به صورت احساسی بر ضد مخالفین شده که راه را به مسیری دیگر کج کرده و مانند کسانی که دچار سندروم استکهلم شده اند در ستایش همان هایی برآمده که روزگاری منتقدشان بود و یا برایشان هزینه ها می داد و از نگاه بسیاری چه حیف که آن کس  که روزگاری به عنوان  یک منتقد مدنی نه روی دیوار اصلاح‌طلبان یادگاری می‌نوشت و نه اصولگرایان. امروز روی هردو این جناح ها در حال مشق نوشتن و ستایش است و تکلیفش با خودش هم مشخص نیست. ای کاش همان روزی که ادای قهر و کنار کشیدن از سیاست را در آورد و گفت که به خاطر هجمه هایی که علیهش می شود دیگر از سیاست داخلی چیزی نمی گفت و نمی نوشت اما سر حرفش یک روزهم نتوانست بماند و دوباره روز از نو روزی از نو و فقط یک نمایشی با عبدالکریم سروش به راه افتاد که دل قوی دار (!) دیگر این دل قوی داشتن نمی خواست.

زید آبادی حیف شد ... حیف

امید کاجیان - روزنامه نگار 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر