ارگان مطبوعاتی جریان اصولگرا: تمایل به مهاجرت به همه اقشار سرایت کرده است
ارگان مطبوعاتی نزدیک به قالیباف نوشت:« سالهاست از آسیبها و مشکلات بزرگ نظام آموزشی ایران سخن میرود ولی در بر همان پاشنه قبلی میچرخد و کسی از میان مسئولان نمیتواند و یا نمیخواهد گامی جدی برای بهبود اوضاع بردارد واصلیترین گرهگاه و آسیب آموزشی که دانشآموزان را تهییج به رفتن میکند؛ کنکور، اشتغال و ترس بیآیندگی است.»
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ ارگان مطبوعاتی نزدیک به قالیباف (رسالت) در مطلبی با عنوان «حفظ سرمایه انسانی در گرو اصلاح آموزش» این گونه آورده است:
هرچند مهاجرت در میان دانش آموزان گسترده نیست و آنچه روایت میشود، صرفا به صدا درآوردن زنگ خطری برای پیشگیری از تشدید این مسئله است و البته تلنگری برای اصلاح ناکارآمدی نظام آموزشی که تقریبا ناکارایی آن بر کسی پوشیده نیست، بااینوجود سیاستهای آموزشی سترون، خستهکننده و غیرجذاب ادامه دارد، از این رو، واضح است که دانشآموزان از درس خواندن لذت نمیبرند و نمیتوانند در زندگی اجتماعی از آموختههای خود استفاده عینی کنند. نمیتوانند با آموزههای خود به نیازهایشان پاسخ دهند. نمیتوانند با آموختههای خود مسائل را دقیق تحلیل کنند و نمیدانند آنچه یاد گرفتهاند به چه دردی میخورد. همچنین به اذعان بهرام صلواتی، پژوهشگر ارشد مهاجرتهای بینالمللی، عوامل و بازیگران میدانی مهاجرت در جهت تسریع و تسهیل این فرآیند وارد عمل شدهاند. ازجمله مهمترین تسهیلگران میتوان به مؤسسات اعزام دانشآموز، دانشجو، نیروی کار و حتی پناهجو اشاره کرد که با پررنگ کردن مزیتها و فرصتهای مهاجرتی در خارج از کشور، ارائه مشاورههای عمومی و تخصصی، مهاجرت را به شکل گستردهتری دسترسپذیر و هزینههای آن را تا حد زیادی مقرونبهصرفه نشان میدهند. مهاجرت هر دانشآموز، از دست رفتن دارایی گرانقدری است که جبران آن، اگر نگوییم محال، دشوار است. این اتفاق نامبارک به این معناست که سرمایهگذاریهای فردی و خانوادگی بهجای اینکه در مسیر توسعه ملی بهکار گرفته شوند و بهعنوان بازوهای قوی، در فرآیند کلان توسعه سرزمینی، نقشی مؤثر و سازنده ایفا کنند، بهسوی آمادگی برای مهاجرت سوق یافتهاند.
کشورهای پیشرفته و پیشرو نیز مدتهاست به اهمیت و جایگاه سرمایه انسانی در فرآیند کلان توسعه خود پی بردهاند و چندسالی است با معرفی برنامههای جذاب و اغواکننده و تبلیغ محتوای آموزشی نوین و مهارتپرور خود در تلاش برای جذب استعدادهای نوجوان سایر کشورها بهویژه جوامع درحالتوسعه هستند. بنابراین شاهکلید ماجرا نظام آموزشی است، آموزشی که در آن خبری از مهارتآموزی نیست و بسیاری از محتوای کتب درسی در جامعه ما مصداق عینی ندارد.
قاطبه کارشناسان ایراد اساسی را متوجه سیستم آموزشی میدانند، همچون «کوثر شیخ نجدی» که معتقد است: در دبیرستان و دانشگاه روشهای آموزشی ما ارتباطی به بازار، تولید و صنعت ندارند. فشار درسی بیهوده و اتلاف وقت زیادی در این سیستم رخ میدهد و استرس و ناامیدی از آینده، بسیاری از فرزندانمان را فرسوده و سرخورده میکند. در نظام آموزشی ما عملا هنر، ورزش و تعاملات اجتماعی، قوانین، سبک زندگی سالم، آیتی و بسیاری از موارد موردنیاز یک انسان امروزی آموزش داده نمیشود و در عوض انبوهی از دروس اجباری، آنهم به شیوه قدیمی ارائه میشود.
به باور این کارشناس مسائل آموزشی، «در یک کشور مدرن دانشآموز ناچار نیست هفده کتاب درسی را بخواند، حفظ کند و امتحان بدهد و بعد هم مسائل کنکور هیچ ربطی به این دروس نداشته باشند و نیازمند کلاسهای کمکآموزشی باشد. در بسیاری از سیستمهای آموزشی شما مسیر روشنتری پیش رودارید. برای مثال میدانید قرار است در دانشگاه حقوق بخوانید. پس در مدرسه هم صرفا دو سه درس در همین راستا را میخوانید و اگر قبول شدید دانشگاه بهراحتی شمارا میپذیرد. دروس نیز به شیوه تفکر خلاق تدریس میشوند. دست معلم برای تدریس باز است و محدود به یک کتاب خاص نیست. برای مثال در درس ادبیات دانشآموز باید یک رمان را بخواند و آن را از چند منظر نقد کند و خبری از صرف و نحو و قواعد کسالتبار نیست، بلکه او قرار است در درجه اول از ادبیات لذت ببرد، بعد آن را درک، تحلیل و نقد کند و بهاینترتیب آنچه را نیاز دارد بیاموزد.»
سالهاست از آسیبها و مشکلات بزرگ نظام آموزشی ایران سخن میرود ولی در بر همان پاشنه قبلی میچرخد و کسی از میان مسئولان نمیتواند و یا نمیخواهد گامی جدی برای بهبود اوضاع بردارد واصلیترین گرهگاه و آسیب آموزشی که دانشآموزان را تهییج به رفتن میکند؛ کنکور، اشتغال و ترس بیآیندگی است. «شیخ نجدی» بانام بردن از این سه چالش عمده عنوان میکند: «مسئله کنکور و حذف آن سالها است که حلنشده باقیمانده. همچنین با توجه به موضوعات اقتصادی، خانوادهها تصمیم میگیرند به هر روشی آینده فزرندان خود را تضمین کنند. در کشور ما فقط چند رشته وجود دارد که افراد میتوانند بابت آینده شغلی و تأمین نیازهایشان اطمینان داشته باشند».
اظهارات «محمد داوری» در قامت مشاور تحصیلی هم تأیید کننده موارد پیشگفته است. داوری در گفتوگو با «رسالت» از محتوای کتب درسی انتقاد کرده و بیان میکند: «محتوای حجیمی که به دانش آموزان ارائه میدهیم، هیچ تناسبی با نیازهای بازار کار ندارد. روزانه دانش آموزان متقاضی مهاجرت در پایه هفتم، برای مشاوره مراجعه و در پاسخ به پرسش ما در مورد علت تمایل و شتاب آنها به ترک وطن پیش از اخذ دیپلم میگویند: «چرا باید ۶ سال دیگر در این نظام آموزشی تحصیل کنند، مگر چه محتوای ارزشمندی ارائه میشود؟» اغلب این دانش آموزان چنان برای رفتن مصمماند که فهرست کتابهای آموزشی کشور مقصد را استخراج و با اطمینان میگویند اگر در این کشور تحصیل کنند، حتی پیش از اخذ دیپلم؛ دانش و مهارت لازم را کسب میکنند، به این مفهوم که کارکرد دروس کشورهای مقصد را در راستای آینده تحصیلی و شغلی خود می ببینند، به همین دلیل به محتوای درسی در نظام آموزشی ایران علاقهای ندارند. در کشورهای دیگر محتوا و سرفصلهایی تدریس میشود که هم جذاب است و هم با نیازهای بازار کار همخوانی دارد و این مسئله انگیزه دانشآموز را برای یادگیری تقویت میکند. ضمن اینکه در دیگر کشورها، فضای آموزشی بزرگ است و مدارس دارای استخر و زمین ورزشی اند، در مقابل فضای آموزشی ما کوچک است و در هرکلاس ۴۰-۳۰دانشآموز حضور دارند و در اغلب مدارس ازاینگونه امکانات و زیرساختها خبری نیست.»
مهاجرت دانشآموزی تک عاملی نیست
این مشاور تحصیلی، تغییرات در نظام آموزشی را ضروری دانسته و درعینحال تأکید میکند: «مهاجرت دانشآموزی مثل هر پدیده دیگری تک عاملی نیست و نمیتوان صرفا نظام آموزشی را مقصر دانست، ممکن است کیفیت نظام آموزشی ما ارتقاء یابد، اما هنگامیکه چشمانداز شغلی و اقتصادی امیدوارکننده نیست، میل به ماندگاری کاهش مییابد. بحث نارضایتی از آموزش عمومی تنها عامل مهاجرت نیست و باید به موارد دیگری هم توجه کرد. از سوی دیگر در سالیان اخیر، تمایل به مهاجرت تنها به جمعیت نخبگان محدود نمانده و این تمایل تقریبا به همه اقشار در سنین مختلف سرایت کرده و متأثر از موجی که ایجادشده، به خانوادهها و سپس دانش آموزان رسیده است. حتی در برخی موارد به دلیل تقاضا و فشار نوجوان، تمامی اعضای خانواده جلای وطن میکنند، در مواردی هم والدین، فرزندان دانشآموز خود را بهتنهایی برای تحصیل به کشورهای پیشرفته میفرستند.»
این مشاور تحصیلی، دانش آموزان مهاجر را در دودسته تقسیمبندی میکند، نخست دانش آموزان تیزهوش و محصلان مدارس خاص که پیش از اخذ دیپلم کشور را ترک میکنند. این نوع مهاجرتها افزایش یافته و برخی کشورها امکانات و تسهیلاتی را باهدف مهاجرپذیری نوجوانان فراهم کردهاند، ازجمله ترکیه که دارای مدارس آمریکایی و انگلیسی است و تحصیلات دانش آموزان در مدارس این کشور به یک تجارت بدل شده است: «دریکی دو سال اخیر تعداد دانشآموزانی که مقصد مهاجرتی آنها ترکیه است افزایش داشته و اگرچه مدارس این کشور به لحاظ کیفی مناسب نیستند، اما مراکز آموزشی در سه نوع دولتی، خصوصی و بینالمللی طبقهبندی میشوند. دانش آموزان مهاجر نه در سیستم آموزش عمومی این کشور، بلکه در سیستم خصوصی و یا بینالمللی تحصیل میکنند. کمترین میزان شهریه در مدارس خصوصی، معادل پول ایران، ۱۰۰ میلیون تومان است که البته شهریه در مدارس غیردولتی ایران نیز به همین میزان است، اما خانوادهها هزینه بیشتری را صرف میکنند تا فرزندان دانشآموزشان در مدارس آمریکایی و انگلیسیزبان ترکیه تحصیل کنند و بهاینترتیب آینده شغلی آنها تضمین میشود، از سوی دیگر، دانش آموزان نخبه بهجای مهاجرت پس از اخذ دیپلم، ترجیح میدهند در دوره دبیرستان مهاجرت کرده و در مدارس بینالمللی تحصیل کنند. مدارس آمریکایی و همچنین اروپایی در ترکیه، به علت دارا بودن استانداردهای بالا باوجود شهریههای گزاف، محبوب اغلب خانوادهها بهویژه خانوادههای متمول است. در این میان مدارس آمریکایی جایگاه ویژهای دارند و اعتبار جهانی مدرک آنها محبوبیتشان را دوچندان کرده است. دسته دیگری از دانش آموزان مهاجر، جویای کار بوده و تمایل دارند همزمان با ادامه تحصیل کار کنند، بنابراین اینگونه نیست که فقط دانش آموزان نخبه و یا دانش آموزان طبقات اجتماعی بالا مهاجرت کنند. تمایل طبقه متوسط برای ترک وطن بیشتر شده، به این دلیل که چشمانداز تحصیلی و شغلی، چندان امیدوارکننده نیست و برخی از دانش آموزان در این طبقه با هزار زحمت هزینه مهاجرت خود را تأمین میکنند و به علت تبلیغات گسترده، جلای وطن را کلید موفقیت میدانند. از طرفی این مسئله به گفتوگوهای درون مدرسهای و درون کلاسی بدل شده است، اگرچه مهاجرت دانش آموزان عمومیت ندارد ولی در کلانشهرها و در میان طبقه متوسط رو به افزایش است و این زنگ خطر را باید جدی گرفت.»
داوری در اظهاراتش به این نکته مهم گریز میزند که «نگاه سودمحور و اقتصادی تمام جامعه را در برگرفته و سن تفکر مادی بسیار پایین آمده است، هنگامیکه با دانش آموزان پایه هفتم و هشتم درباره رشته تحصیلی محبوب آنها در دانشگاه صحبت میکنیم، بهجای اظهار علاقهمندی به رشتهای مشخص، به اولین نکتهای که اشاره دارند، درآمدزایی است و به دنبال تحصیل در رشتههای پولسازند. حتی برخی از دانش آموزان معتقدند اگر در بهترین رشته و بهترین دانشگاه تحصیل کنند بازهم نمیتوانند درآمد چندانی کسب کنند. از این رو، شاخص اقتصادی در نظر دانش آموزان و خانوادهها بسیار ارزشمند است. افراد برخلاف گذشته، با کسب مدرک فوقلیسانس و دکتری احساس منزلت نمیکنند و این داشتن اتومبیل و یا خانه گرانقیمت است که به افراد احساس منزلت میدهد. لذا ارزش غیرمادی تحصیلات در نسل جدید کاهش پیداکرده و به همین دلیل مهاجرت را برای تحقق اهداف اقتصادی خود نسبت به ماندگاری در کشور مناسبتر میبینند.»
داوری مهاجرت در سنین نوجوانی را برای کشور و حتی برای دانش آموزان دارای پیامدها و تبعات گستردهای دانسته و بیان میکند: «مهاجرت دانشآموزی، به معنای کوچ نیروهای بالقوه و باکیفیت است و نخستین پیامد آن برای کشور، تهدید سرمایه انسانی است، آنها از معادن طلا، مس و نقره مهمترند و هرقدر سن مهاجرت پایین میآید، نیروهای جوان و سرمایه انسانی را توأمان از دست میدهیم. از طرفی سایر دانش آموزان با مشاهده موج مهاجرت، برای ادامه تحصیل در کشور بیانگیزه شده و دچار یأس و ناامیدی میشوند. حتی انگیزه افرادی که توان و بضاعتی برای مهاجرت ندارند، نسبت به ارتقاء توانمندی خود در مسیر شغلی و تحصیلی کاهش مییابد. البته مهاجرت برای دانش آموزان هم تبعات خاص خودش را دارد و باعث میشود فرآیند سازگاری نوجوانان با کشور میزبان به طرق مختلف دشوار باشد. استرس فرهنگپذیری یکی از این موارد است. یادگیری روشهای کنار آمدن با شرایط زندگی در کشور جدید با حمایت اجتماعی محدود بخشی از فرآیند فرهنگپذیری است، زیرا مهاجرت باعث از بین رفتن آن دسته از حمایتهایی است که مهاجر در کشور خود از آنها برخوردار بوده است. دامنه این مشکلات گاه نوجوان را تا مرز افسردگیهای شدید، پرخاشگری و اختلال در روابط اجتماعی پیش میبرد و مهمتر از همه اینکه، جدایی از خانواده، نوجوان را در معرض آسیبهای روحی و روانی قرار میدهد.»
دخالتهای غیرتخصصی در امر تعلیم و تربیت
هنگامیکه بحث مهاجرت دانشآموزان به میان میآید، این پدیده را باید از زاویه دید خانوادههای آنها تفسیر کرد. «ارسلان مخبری» از پژوهشگران و تحلیلگران نظام آموزشی به همین نکته اشاره دارد، اینکه والدین بهخوبی از وضعیت نامطلوب نظام آموزشی آگاهند و بخشی از چرایی مهاجرت به حجیم بودن کتابهای درسی وغیرجذاب بودن محتوای آن برمیگردد. آموختههای دانش آموزان پس از ۱۲ سال تحصیل، کوچکترین مطابقتی با نیازهای بازار کار ندارد و مقام معظم رهبری نیز بهصراحت تأکید کردهاند، محتوای برخی دروس نافع نیست. متأسفانه نظام تعلیم و تربیت ما بیشتر مروج مسابقه و رقابت گرایی و نخبهگرایی است و در آن خبری از مهارتهای نرم همانند کار تیمی، هوشهای چندگانه و آموزش سواد اقتصادی و شغلی نیست. محتوای دروس ارتباطی با زندگی واقعی دانش آموزان ندارد و بخشی از این مسئله به دخالتهای غیرتخصصی در امر تعلیم و تربیت برمیگردد که به معنای شلیک به قلب آموزشوپرورش است و افت هرچه بیشتر نظام تعلیم و تربیت را در پی دارد.»
مهاجرت دانش آموزان غیرنخبه؟
مخبری در بخش دیگری از سخنانش به افزایش ترک وطن از سوی دانش آموزان غیرنخبه اشاره و عنوان میکند: «برخی دانش آموزان به لحاظ درسی متوسط و ضعیفاند و دریکی دو سال اخیر، تمایل به مهاجرت در میان این گروه از محصلان افزایشیافته است، اما معمولا اینگونه دانش آموزان پس از ترک وطن موفق نخواهند بود. دانشآموزی که به لحاظ بنیه درسی قوی نیست و نتوانسته محتوای دروس به زبان مادری خودش را درک و دریافت کند، چگونه در آنسوی آب موفق خواهد بود؟ شاید این افراد بتوانند در دورههای کاریابی کشورهای مقصد شرکت کرده و با کسب مهارت، وارد بازار کار شوند، اما به لحاظ تحصیلی توفیقی نخواهند داشت. در ایام کرونا، برخی از این دانش آموزان به انگلیس و آلمان مهاجرت کرده و با روحیه و روانی آسیبدیده به کشور بازگشتند. اگرچه کشورهای پیشرفته از تنوع آموزشی و محتوایی جذاب برخوردارند، ولی شرط موفقیت این است که دانشآموز درسخوان باشد. اینها مواردی است که باید صادقانه با خانوادهها در میان گذاشت، مواردی که از سوی آژانسهای مهاجرتی مطرح نمیشود. همهچیز الزاما برمبنای تصور خانوادهها و تبلیغات آژانسها و وکلای مهاجرت پیش نمیرود، آنها به دنبال گرم کردن کسبوکار خود هستند. نتایج مطالعات ما نشان میدهد، طی دو سال گذشته، مهاجرت در مدارس مناطق یک تهران افزایش داشته و بعضی از دانش آموزان به علت تصور غیرواقعی درروند مهاجرت آسیب دیدند و در این تصور غلط، آژانسهای مهاجرتی سهم بسزایی داشتهاند.»
«موضوع مهم، اصلاح ریل سیاستگذاری در حوزه آموزشوپرورش است. دانش آموزان سمپادی مطابق تعاریف مسئولان تیزهوش و نخبهاند و نظام آموزشی ما برای آنها زحمتکشیده، اما چه عایدهای برای کشور داشتهاند، چرا بهجای تمرکز بر دانش آموزان مدارس دولتی عادی به دنبال نخبه پروری و تربیت استعدادهای درخشانیم؟ بخشی از علت مهاجرت به عدمحمایت در داخل کشور برمیگردد و باید زیرساختها و امکانات لازم را برای ماندگاری آنان فراهم و از ایدههایشان حمایت کرد. اما مسئله این است که راه و روش ما اشتباه است. هیچیک از کشورهای دنیا اینگونه عمل نمیکنند. وقتی با تأسیس مدارس مختلف، دانش آموزان را جداسازی و سمپادیها را تیزهوش خطاب میکنیم، وقتی آنها را ایزوله کرده و از افراد معمولی سوا میکنیم، انگاره غلطی شکل میگیرد، آنها خواهناخواه نمیتوانند با «عادیها و معمولی» سر یک میز بنشینند، بنابراین به یک شکاف ارزشی دچار شده و تصور میکنند جامعه به آن میزان که باید، به آنها توجه نمیکند. طبیعتا آنها به دنبال کسب جایگاه ویژه و فعالیت در مشاغل خاص هستند و به علت عدم تحقق خواستههایشان، مهاجرت میکنند. لذا ماحصل سرمایههایی که برای رشد و پرورش افراد صرف شده در جامعه مقصد به ظهور میرسد.»