پس از پایان دولت آقای هاشمی به فکر کاندیدا شدن برای انتخابات ریاست جمهوری افتادم/سیاستمداران اولویتهای جناحیشان را برای مدتی کنار بگذارند و اجازه دهند نیروهای انقلابی به مسائل کشور رسیدگی کنند/ دیگر خودم برای خودم تکلیف تعیین نمیکنم!
آقای روحانی کار سختی در این انتخابات در پیش دارد؛ چون اولین دولتی است که محبوبیتش در همان دوره اول به زیر ٤٠ درصد کاهش یافته است.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ محسن رضایی که اخیرا بارها گفته بود قصد نامزدی در انتخابات را ندارد و حتی رخت نظامیاش را هم دوباره بر تن کرده بود، دیروز تلویحا اعلام کرد در صورتی که «جبهه مردمی نیروهای انقلاب» از او برای آمدن به صحنه انتخابات درخواست کند، آن را میپذیرد. او گفته است: «البته به تکلیف نیروهای انقلاب احترام میگذارم. ردکردن چنین تقاضایی برای من سخت است. اگر به من تکلیف کردند، درباره آن فکر خواهم کرد». شنیدهها حاکی از آن است که نام محسن رضایی در میان گزینه نهایی «جبهه مردمی نیروهای انقلاب» قرار دارد. گفتوگوی فرمانده اسبق سپاه و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام با «شرق» را در ادامه میخوانید.
کارنامه شما با عناوین متفاوت و تجربههای گوناگونی که داشتهاید، کمی پرخبر و پرحاشیه است؛ به همین دلیل من فکر میکنم به عنوان اولین سؤال، بهتر است بگویید محسن رضایی کیست؟
از دوران نوجوانی و از سال ١٣٥٠ که وارد عالم سیاست شدم، راه روشنی را برای خودم برگزیدهام. در سال ٥٢ - در دوران دبیرستان - با اولین بازداشت و زندانرفتن، برای ادامه این مسیر مصممتر شدم. من در این مسیر دو هدف داشتم؛ اولین هدفم خدمت به مردم بوده و دومین هدفم اینکه بتوانم ایران را تا آنجایی که ممکن است، به جایگاه واقعیاش برسانم. هرکاری توانستم انجام دادهام. راهم یک راه ثابت و روشنی است که در ٤٥ سال فعالیت سیاسیام، ثابت بوده است. در برابر گروههای سیاسی مختلفی که آمدهاند و رفتهاند، در همین مسیر ماندهام و حرکت کردهام. در این سالها هر کجا خطر و مشکل جدیای احساس میکردم، میرفتم آنجا حاضر میشدم. شاید یکی از دلایلی که من از سیاست شروع کردم، بعد وارد نهاد اطلاعاتی کشور شدم و سپس وارد سپاه شدم و دوباره به عالم سیاست بازگشتم و دو، سه سالی است که دوباره لباس نظامی به تن کردم هم به همین دلیل باشد. بههرحال این فرازونشیبهای فعالیتی من، همگی با یک انگیزه بوده است و آن اینکه من هرکجا ضرورتی میدیدم و احساس میکردم که از عهده انجام آن برمیآیم، آنجا وارد شدهام.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید، کارنامهتان هم پرفرازوفرود است هم پر عنوان. درحالحاضر به خودتان چه نمرهای میدهید و آیا فکر میکنید در این مسیر ی که طی کردهاید موفق بودهاید؟
در چند مقطع خودم را موفق میدانم و در یک مقطع ناموفق. در ابتدای امر و در مسیر مبارزه با رژیم شاه، از سال٥٠-٥٧ به نظرم موفق بودم؛ چراکه گروه منصورون که پایهگذار آن بودم، در سال ٥٧ و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ٧ استان و ١٧ شهرستان فعالیت میکرد و به عنوان یک گروه مبارزاتی قوی، شناخته شده بود. ورودم به فعالیتهای اطلاعاتی که در نهایت اطلاعات کشور را با کمک فرزندان گمنامی همچون شهید باقری و زینالدین و دهها نفر دیگر تأسیس کردیم، کار موفقی بود.
یعنی شما خودتان را به نحوی بنیانگذار اطلاعات سپاه پاسداران میدانید؟
بله و به تعبیری مؤسس اطلاعات کشور. ما بنیان اطلاعات کشور را تأسیس کردیم و آن سازمان مبنای تشکیل وزارت اطلاعات شد. در حقیقت وزارت اطلاعات در موقعی که تشکیل شد، بیشتر از ٩٠ درصد آن، همان سازمان اطلاعاتی سپاه بود که ما آن را به وزیر اطلاعات جناب آقای ریشهری تحویل دادیم. اطلاعات سپاه کارنامه بسیار موفقی داشت، جریان منافقین، ماجرای پادگان نوژه و انهدام گروه فرقان همگی به دست اطلاعات سپاه که عملا این نهاد، مسئول اطلاعات کل کشور بود، صورت گرفت.
از کارنامه موفقیتها و ناکامیهایتان میگفتید.
موفقیت بعدی خودم را در دوران هشت سال دفاع مقدس میدانم که تقریبا از جوانان گمنام کشور که کسی رویشان حسابی باز نمیکرد، ژنرالهای بزرگی درست شد. در آن ایام تیپ و لشکرهای انقلابی برای اولینبار شکل گرفت. در کنار همه اینها، ولی وقتی مجددا بعد از ١٨ سال وارد سیاست شدم، یک کارنامه موفق و یک کارنامه ناموفق دارم. در حضور ٢٠سالهام در مقام دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام، تقریبا برای تمام امور تخصصی کشور مشاورههای خوبی به رهبری نظام دادیم و این مشاورهها تبدیل به سیاستهای کلی نظام در همه امور شده است و الان کمتر موضوعی در ایران وجود دارد که سیاست نداشته باشد و این برای من موفقیت بزرگی است، ولی در بحث انتخابات که دوبار در انتخابات ریاستجمهوری ٨٨ و ٩٢ حاضر شدم که ورود و حضورم موفقیتآمیز نبود. البته بار آخر چهار میلیون رأی مردم را کسب کردم و در هر دو انتخابات، نظرسنجیها من را بابرنامهترین کاندیدای انتخابات معرفی میکردند.
شما سال ٨٤ هم کاندیدا شدید.
در سال ٨٤ انصراف دادم. شرکت در انتخابات، یعنی کسی که کاندیدا میشود و در انتخابات و رأیگیری شرکت میکند.
بههرحال شما حضور داشتید. حتی فیلم تبلیغاتی شما هم که ساخته مرحوم رسول ملاقلیپور بود خیلی بازتاب داشت... .
من ثبتنام کردم، ولی کنار رفتم و در رأیگیری و انتخابات نبودم. بله در آن فیلم هم ملاقلیپور از من سؤال کرد که کنار میروی؟ من گفتم اگر مردم نخواهند یا اگر حادثهای برایم اتفاق بیفتد!
عزمتان خیلی جدی بود؛ در پاسخ به اینکه «چقدر در مسیر انتخابات جدی هستید» گفته بودید فقط با گلوله کنار خواهید نشست، پس چه پیش آمد که کنار کشیدید؟
احساس کردم که با وجود هشت کاندیدای ریاستجمهوری تشخیص مردم سخت خواهد شد.
نظر مردم با آرای انتخاباتیشان روشن میشود. هنوز که رأیگیری نشده بود، آن روزها به نظر میرسید که نیروهای اصولگرایی که حمایتهای مردمی را ساماندهی میکنند، تمایل چندانی به حمایت از شما نداشتند؛ اینطور نبود؟
خب، وقتی میگوییم تشخیص مردم سخت شده بود، منظور شکلگیری افکار عمومی است که تنها یک بخش آن بر عهده من بود. بخش دیگر بر عهده احزاب است که افکار عمومی را در حمایت از کاندیدایی سازماندهی میکنند. درمجموع دیدم بهتنهایی نمیتوانم افکار عمومی را جلب کنم و بین نیروهای انقلاب هم تشتت وجود دارد و انتخابات ریاستجمهوری آن سال هم تبدیل به انتخابات شورای شهر شده بود. این تعبیری بود که همان سال در مصاحبههایم درباره فضای نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به کار بردم.
انصرافتان تصمیم شخصی بود یا به شما توصیهای شد؟
نه، انصراف من کاملا شخصی بود.
میشود گفت از همان روزهای فرماندهی سپاه و در زمان جنگ، سودای ریاستجمهوری را در سر پروراندید؟
نه، پس از پایان دولت آقای هاشمی به این فکر افتادیم. اگر زودتر از این تاریخ بود که تلاشی میکردیم. پس از چهار سال اول دولت آقای خاتمی و اینکه دولت نتوانست از پس مسئله اقتصاد برآید. سال ٨٤ هم با خودم گفتم درست است اقبال مردمی به این اوضاع روشن نیست؛ اما شاید بهتر باشد این فرصت را در اختیار هفت کاندیدای دیگر قرار بدهم؛ شاید یکی از آنها بتواند مشکل اقتصاد را حل کند؛ اما سال ٨٨ و سال ٩٢ مطمئن شدم نهتنها هیچیک از دوستان اصلاحطلب و اصولگرا نمیتوانند مشکل اقتصاد را حل کنند، بلکه نیروهای انقلاب هم که من میشناسم، قادر به حل مشکل اقتصادی کشور نیستند؛ بههمیندلیل هم وارد میدان انتخابات شدم؛ هم نگرانیهای خود و هم برنامه خود را ارائه کردم و تا پایان کار هم ماندم و کنار نرفتم. با اینکه رأی من در سال ٨٨ پایین بود؛ اما سال ٩٢، چهار میلیون از آرای مردم را کسب کردم.
شانس روحانی را در انتخابات پیشرو چگونه میبینید؟
آقای روحانی کار سختی در این انتخابات در پیش دارد؛ چون اولین دولتی است که محبوبیتش در همان دوره اول به زیر ٤٠ درصد کاهش یافته است. به نظر من باید سیاستمداران اولویتهای جناحیشان را حداقل برای مدتی هم که شده، کنار بگذارند و اجازه دهند نیروهای انقلابی به مسائل کشور بهویژه اقتصاد، رسیدگی کنند، به همین دلیل نیروهای انقلاب با وحدت کنار هم قرار بگیرند و با هم جبهه انقلابی تشکیل دهند و ١٠، ١٥سالی انقلابی عمل کنند؛ بنابراین توصیه میکنم گروههای سیاسی و جناحبندیها مدتی به مرخصی بروند.
به اختلافات و تلاش برای حصول وحدت انقلابی اشاره کردید، این تأکید شما من را یاد مواضعتان در سال ٨٨ انداخت. مواضع شما پس از انتخابات سال ٨٨ کمی متناقض بود، مثلا ابتدا و پس از کلیدخوردن اعتراضات به نتیجه انتخابات ٢٤ خرداد ٨٨، به میدان آمدید و معترض شدید و گفتید رأی ناموس من است و بعد اعتراضات خود را پس گرفتید؛ یا بعد از حوادث عاشورای ٨٨ و تأکید سران معترضان بر همدلی و فراموششدن برخی درگیریها، شما هم دوباره آمدید و خواستار همدلی و فراموششدن اتفاقات آن روزها شدید. این اقدامات و مواضع شما در آن ماهها سبب شد شما به تناقضگویی متهم شوید. دراینباره و این تفاوت دیدگاهها برایمان میگویید؟
این ابهام شما درباره حوادث ٨٨ تاکنون در قالبهای دیگر مانند برجام یا ارتباط من با جناحهای سیاسی هم مطرح است. یک عده که عمدتا سیاسیاند، با من موضع دارند و انتخاباتی عمل میکنند. اینها میگویند مواضع ثابتی ندارم. این درحالی است که اگر روی عملکردها و مواضع و اقدامات من دقیق شوند، متوجه میشوند اتفاقا من معیارهای مشخص و معینی دارم؛ مبنای من ارزشهای انقلاب و قانون است. ولایت، امامت، وحدت، انسجام ملی، قانون و مقررات کشور مبانی اقدامات و مواضع من را شکل میدهد. در زمان امام من با امام بودم، آن موقع اصلاحطلبان خودشان را بیشتر به امام نزدیک نشان میدادند و نزدیکی من به امام به معنای اصلاحطلببودن من نبود؛ به معنای انقلابیبودن من بود. بعد از امام من به مقام معظم رهبری اقتدا کردم و حالا که اصولگرایان به رهبری نزدیکترند نباید تعبیر شود که من جناحی هستم؛ درحالیکه من انقلابی هستم؛ من با امام هستم.
در بحث پیروی از قانون هم همینطور است؛ وقتی اعتراضات به نتیجه انتخابات ٨٨ شروع شد، من هم معترض بودم و رفتم به شورای نگهبان اعتراض کردم. اعتراض من قانونی بود. من با اعتراض خیابانی مخالف بودم. از همان ابتدا دو نوع اعتراض صورت گرفت؛ یکی اعتراض قانونی بود که من در پیش گرفتم و دیگر اعتراض خیابانی بود که آقایان کروبی و موسوی در پیش گرفتند و اعتراضات خیابانی را ادامه دادند.
من همان روز که به شورای نگهبان رفتم، با هر دو کاندیدای معترض دیگر هم تماس گرفتم و گفتم که به شورای نگهبان رفتهام و شما هم بیایید از شورای نگهبان مسیر اعتراضات را پیگیری کنید. آقای کروبی گفت باید با آقای موسوی مشورت کند و آقای موسوی هم گفت باید با ستاد انتخاباتیاش مشورت کند که دیگر هم موفق نشدم با آنها تماس بگیرم. زیر بار نرفتند. خب، وقتی قانون محور است، من که به قانون اعتقاد دارم اعتراض خود را باید قانونی پیگیر شوم. وقتی قانون گفت این آقا رئیسجمهور است، من هم پذیرفتم؛ اما حالا عدهای میگویند چرا اول اعتراض کردی و بعد به قانون تمکین کردی؟! خب مبنای فکری من همین است؛ اعتراض و پذیرش باید قانونی باشد. معیارها و مبنای اقدامات و موضعگیری من با دیگران متفاوت است. یک عده به امام نزدیکتر بودند، بعد از امام از ولایت و رهبری دورتر شدند، عده دیگری از امام فاصله بیشتری داشتند، ولی الان پشتسر رهبری هستند. من در زمان امام و مقام معظم رهبری به هر دو نزدیک بودم، ولی بسیاری از اصولگرایان و اصلاحطلبان رفتار یکسانی در زمان امام و مقام معظم رهبری نداشتهاند.
بعد از عاشورای ٨٨ به نحوی برای فراهمآوردن وحدت ملی تلاشهایی کردید، آیا همچنان برای حصول این امر تلاش میکنید؟
من آشتی ملی را یک بیقانونی و انحراف میدانم، ولی معتقد به وحدت و انسجام ملی پیرامون ارزشهای انقلاب و قانون هستم. در فتنه ٨٨ تا ایام عاشورا دلم میخواست این ماجرا پایان یابد، بههمیندلیل بیشتر تلاشهای ما این بود که آقای هاشمی را جلو بیندازیم و ایشان آن دو نفر را قانع کند که دست از مخالفتخوانی بردارند.
پس از انتخابات ٨٨، ناامید نشدید و باز هم در سال ٩٢ به میدان آمدید و دوباره در تصدی ریاستجمهوری ناکام ماندید، پس از انتخابات ٩٢ یکی، دوسالی از شما خبری نبود، آیا این ناکامیها شما را دلزده کرده بود؟
نه تکلیفم را انجام داده بودم، دیگر خودم برای خود تکلیف تعیین نمیکنم. از طرف دیگر همانطور که گفتم، من هرجا که احساس خطر کردهام، وارد میدان شدهام. بعد از انتخابات ٩٢ و در راهپیمایی روز قدس آن سال من لباس نظامی بر تن کردم و درحالیکه هنوز داعش شکل نگرفته بود، نسبت به آینده منطقه اعلام نگرانی کردم. من مطمئن شده بودم توطئه بزرگی در منطقه به وجود خواهد آمد.
با همین تفکر بود که خواستار بازگشت به سپاه پاسداران شدید؟
داعش که راه افتاد، من در قالب نامهای از مقام معظم رهبری تقاضا کردم که اجازه دهند من از بازنشستگی خارج شوم و به لباس رسمی سپاه برگردم که ایشان هم بلافاصله موافقت کردند. بههمیندلیل وارد دانشگاه امام حسین شدم تا تجربیاتم را به فرماندهان آینده سپاه منتقل کنم. البته من وارد نیروهای مسلح نشدهام، لباس نظامی پوشیدن تا ورود به نیروهای مسلح متفاوت است. ورود به نیروهای مسلح به این معناست که شما مسئولیتی برعهده بگیری و شغل پیدا کنی. من به این معنا وارد نیروهای مسلح نشدهام. لباسپوشیدن یک شغل نیست؛ یک ماهیت و هویت است. الان محل خدمت من در مجمع تشخیص مصلحت نظام است که یک نهاد غیرنظامی بهشمار میرود.
محسن رضایی، چه زمانی تصمیم میگیرد بازنشسته شود؟
به بازنشستگی فکر نمیکنم.