مسجدجامعی: اگر هاشمی بود، با گروههای کف خیابان و خانوادههای آسیبدیده وقایع اخیر، ملاقات و گفتوگو میکرد
وزیر فرهنگ دولت سیدمحمد خاتمی گفت: باور به مدنیبودن چند انتخابات اخیر کمتر پذیرفته شد و این نارضایتی عمومی طرف توجه نظام قرار نگرفت، هرچند کسانی اقداماتی کردند و مطالبی گفتند و نوشتند؛ اما گوش شنوایی نبود.افزون بر آن، در شرایط کنونی، آنچه کار را دشوار میکند، رودررویی با کسانی است که برآمده از آموزش و پرورش و فرهنگ و رسانه همین نظام هستند و در عین حال، مدعی ایدهها و چشماندازهای آن شدهاند.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ در آستانه ششمین سالگرد رحلت استوانه انقلاب اسلامی، سیاستمدار بیبدیل معاصر آیتالله هاشمی رفسنجانی رضوانالله تعالی علیه، روزنامه جمهوری اسلامی درصدد برآمد با توجه به شرایط خاص کنونی کشور، از صاحبنظران بپرسد اگر آیتالله هاشمی رفسنجانی اکنون در میان ما بود، با وضعیت موجود چه برخوردی میکرد؟
به این سوال و همینطور درخواست نقل یک خاطره از ایشان، جمعی از صاحبنظران پاسخ دادهاند که متن این پاسخها را از نظرخوانندگان گرامی روزنامه میگذرانیم.
متن سوالها اینها هستند.
۱- پاییز ۱۴۰۱ با خاطرههای رنج آوری از اعتراضات و اغتشاشات و خسارتهای جانی و مالی زیادی به کشورمان همراه بود. در این شرایط دشوار، جای خالی آیتالله هاشمی رفسنجانی که بحرانها را با مهارت مهار میکرد خالی است. به نظر شما اگر ایشان در این زمان در میان ما بودند، چه میکردند؟
۲- لطفا خاطرهای از نوع حکمرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی بفرمایید.
اگر آقای هاشمی بود، حق اعتراض را به رسمیت میشناخت
و بر یافتن راهکار عملی آن تاکید میکرد
دکتر احمد مسجدجامعی
دکتر احمد مسجدجامعی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات و از صاحبنظران فرهنگی و سیاسی کشور است که در چند دهه اخیر منشا خدمات بزرگ فرهنگی بوده است. از کارشناس مسئولی در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی تا خدمت در دفتر امور اجتماعی وزارت کشور و سپس مسئولیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ریاست شورای فرهنگ عمومی و عضویت در چندین هیات امنا موسسات دینی و فرهنگی تا نمایندگی مردم تهران و ریاست شورای اسلامی شهر تهران و مسئولیتهای دیگر را در کارنامه خود دارد.
حضور دلسوزانه دکتر مسجدجامعی در مسئولیتهای مختلف فرهنگی کشور موجب اعتماد مسئولین از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی به ایشان شده بود، لذا روزنامه جمهوری اسلامی با مطرح کردن دو سوال با عنوان «اگر هاشمی بود...» نظر وی را درباره نوع برخورد آیتالله با وقایع اخیر کشور جویا شد. ضمن تشکر از دکتر احمد مسجدجامعی، توجه خوانندگان گرامی روزنامه را به نقطه نظرهای ایشان جلب مینمائیم.
***
روزنامه جمهوری اسلامی، از من پرسید که اگر آقای هاشمی در قید حیات بود، در وضع کنونی، چه میکرد؟ مسلماً، پاسخ به این پرسش با حدس و گمان همراه است. آیتالله هاشمی همچون دیگر سیاستمداران برجسته معاصر فراز و فرودی در مواضع سیاسی داشته است. از ایشان در دو دهه آخر عمر، رویکردی جدید دیده میشود. آنچه خواهم گفت باتوجه به همین موضوع است کسانی که بیشتر با اخلاق و شیوه عمل ایشان، آشنا بودهاند، میتوانند نقاط ضعف یادداشت مرا اصلاح کنند.
آنچه این روزها کشور بدان نیاز دارد، دستیابی به تصویری مشترک برای افزایش اعتماد متقابل اجتماعی بهمنزله سرمایهای بزرگ است که به سبب آن، همراهی و همدلی جایگزین تقابل و رودررویی شود و آرامشی اطمینانبخش در کارها و جریان زندگی هرروزه فراهم آید.
نخستین گام در این راه وجود نهادها یا افرادی اجماعساز است که با گفتوگوی فیمابین، حلقه پیوندی بین نظام، صاحبنظران و دیدگاههای گروههای گوناگون شهروندان فراهم آورند و با تدبیر و کاردانی و حسننیت، آمدوشد پیوستهای برای جمعبندی و نزدیککردن دیدگاهها داشته و پیغامبری امین و معتمد بین این و آن باشند.
نظام در سالهای پیش، شخصیتی شاخص از اینگونه را از دست داد. آقای هاشمی چنین جایگاهی داشت و از توان و بیان لازم برخوردار بود. او در دوره مرحوم امام، بهسبب ارتباط صمیمانهای که با ایشان داشت، برخی از مهمترین کارها را عهدهدار بود و از پس آن بهخوبی برمیآمد؛ مانند متقاعدساختن همگان به پذیرش قطعنامه هرچند رسانه سراسری در این سالها، در پی کاستن از نقش آقای هاشمی در روند انقلاب و جنگ است، بهتازگی، یکی از فرماندهان ارشد نظامی گفته است کاش پیش از عملیات کربلای ۵، سیاسیون راهحلی برای پایان جنگ مییافتند و یکی از محققان تاریخ جنگ با استنادات فراوان پاسخ داده بود که کسانی اقداماتی کردند؛ اما گوش شنوایی پیدا نشد. آقای هاشمی نزد رهبری هم همین جایگاه رفیع را داشت، هرچند این جایگاه نزد ایشان تا پایان، چنین نماند.
شاید اگر این بزرگوار بود، در وضعیت کنونی میتوانست سرِ چشمه را بگیرد تا کار بدین جاها کشیده نشود.
در انتخابات گذشته، کنارگذاشتن نامزدهای شناختهشدهای که حتی در راس قوا بودند، از جریان گرم رقابتها کاست؛ ازاینرو، بر مشارکت عمومی تاثیری منفی به جا نهاد و بدینترتیب، پایینترین مشارکت مردمی در تاریخ پس از انقلاب رقم خورد، هرچند شخصیتها و گروههای موثر همگی به صحنه آمده و مردم را به حضور فعال در انتخابات فرا خوانده و نامزدهای خود را معرفی کرده بودند. یکپارچهشدن قوا ناشی از همین حضور ناقص مردم است. در همه نظرسنجیها، درصدی از پاسخدهندگان همیشه وضع موجود را بهترین شرایط میدانند که حتی از این رقم نیز کاسته شده است. بههرحال، باور به مدنیبودن چند انتخابات اخیر کمتر پذیرفته شد و این نارضایتی عمومی طرف توجه نظام قرار نگرفت، هرچند کسانی اقداماتی کردند و مطالبی گفتند و نوشتند؛ اما گوش شنوایی نبود.
افزون بر آن، در شرایط کنونی، آنچه کار را دشوار میکند، رودررویی با کسانی است که برآمده از آموزش و پرورش و فرهنگ و رسانه همین نظام هستند و در عین حال، مدعی ایدهها و چشماندازهای آن شدهاند.
آنچه برخورد با اعتراضات این دوره را متفاوت میکند، حضور وسیع همین دهههشتادیها و حتی بعد از آنهاست. پیش از ماجرای مهسا امینی، در گزارشی تصویری که در فضای مجازی بسیار دستبهدست شد، شاهد حضور سراسیمه مادری بودیم که به گشت مثلاً، امر به معروف و نهی از منکر با آه و ناله، التماس میکرد که دختر بیمارش را از وی جدا نکنند و آنها بیهیچ پروایی و با رفتاری خارج از عرف، دختر را سوار خودروی پلیس بردند و با مادر چنان کردند که نزدیک بود از روی او هم عبور کنند. فکر نمیکنم اگر آقای هاشمی چنین صحنهای را میدید، خاموش و بیتفاوت، از کنارش میگذشت. لطمهای که از این نوع مثلاً، امر به معروف و نهی از منکر به عواطف عمومی زده شد، جبرانناپذیر بود؛ درحالیکه هیچ برخوردی با عوامل آن صورت نگرفت. این بیعملی در برابر رفتارهای به نام دین خشم گستردهای را سبب شد. با چنین زمینهای بود که ماجرای مهسا امینی آن موج وسیع را در پی داشت.
بههرحال، این نخستین و آخرین نمونه از این اعتراضات نیست. اگر آقای هاشمی بود، میان اغتشاش و اعتراض تفاوتی میگذاشت و حق اعتراض را چنانکه در قانون اساسی بهصراحت آمده است، به رسمیت میشناخت و بر یافتن راهکار عملی آن، که دستکم دو بار از ناحیه من ارائه شده است، تاکید میکرد و تا جایی که میتوانست میکوشید به اعتراضها توجه و از شدت برخوردهای خشن با مردم و معترضان کاسته شود.
آقای هاشمی در دوره ریاست جمهوری خود، هرسال از نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دیدن میکردند. در یکی از این دیدارها، سالن «استانها» را بازگشایی کردیم. هر غرفه به یک استان اختصاص داشت که در آن، مجموعه آثار همان استان اعم از کتاب، پژوهش، نشریه و سند عرضه میشد. ازآنجاکه پیش از آن، در سالهای ریاست مجلس ایشان، براساس گزارشی که درباره زاهدان داده بودیم، اعتبار ویژهای را به آنجا اختصاص دادند، با ذوق و شوق از غرفه سیستان و بلوچستان بازدید کرد و از حجم پژوهشها و انتشاراتی که از این استان ارائه شده بود، شگفتزده و خواستار توجه بیشتر به آنجا شد. از کارهای بهیادماندنی در آن خطه مجموعه هفتجلدی و بسیار ارزشمند حکایت بلوچ دکتر محمود زند مقدم، از برترین پژوهشگران کشور، بود. در آن زمان، برنامهای برای برگزاری نمایشگاه کتاب استانی داشتیم که باتوجهبه گفته ایشان، بیشترین نمایشگاه کتاب استانی را در سیستان و بلوچستان برگزار کردیم. اگر آقای هاشمی بود، باتوجهبه اطلاعات وسیع خود از مسائل زاهدان و دسترسی به منابع خبری متفاوت شاید زودتر، در جریان اتفاقات آنجا قرار میگرفت و تلاش میکرد که اوضاع تا این حد بحرانی نشود.
اگر آقای هاشمی بود ضعف عملکرد دستگاههای اجرایی را شفاف میکرد تا آنها پاسخگوی گفتار و کردار خود باشند و نوک حمله معترضان به سوی باورهای آیینی و ارکان نظام نرود.یکی از مدیران میانی گفته بود که ما فقط پشتیبان نیروهای خودی هستیم؛ درحالیکه دولت نماینده کل ملت است؛ حتی آنانی که او را قبول ندارند.
اگر آقای هاشمی بود، با گروههای کف خیابان و خانوادههای آسیبدیده از وقایع اخیر ملاقات و گفتوگو میکرد و ضمن دلجویی از آنها نظراتشان را میشنید و انعکاس میداد. اگر آقای هاشمی بود، از ظرفیت مجمع تشخیص مصلحت نظام، که در این قضایا، گرفتار بیعملی شد، به شیوهای موثر بهره میبرد.
ایران ما بهسبب موقعیت استراتژیکی که دارد، همواره در معرض تهدیدات کوچک و بزرگ و بحرانهای ریز و درشت قرار دارد؛ اما نباید انکار کرد که با سوء مدیریتهای موجود، زمینه دامنگیر و فراگیرشدن اعتراضات را فراهم میسازیم و با بیتوجهی به معترضان، آنها را به سمت اغتشاش سوق میدهیم. رسانههای پرهزینه رسمی و نیمه رسمی جدید و سنتی نه تنها در برابر ریزرسانههای جوانان و نوجوانان درمانده شده و کارایی خود را از دست دادهاند؛ بلکه حرفهای هم عمل نمیکنند، اعتمادبرانگیز نیستند و ظرفیت شنیدن اعتراضات و دیدن فقر و فساد و نابرابری را ندارند تا چه رسد به چارهجویی و پاسخگویی به آن. آنها حتی صدای اشخاص و تشکلهای پایبند به نظام را نمیشنوند تا چه رسد به آنکه بازتابدهنده سخنان آنان باشند؛ درحالیکه در قانون اساسی، آزادی همتراز با تمامیت ارضی شمرده شده است و هیچکس آن را مخل امنیت نمیداند.
در همین آشفته بازار اتفاق عجیبی افتاد و آن دو بیانیه مشترک چین و عربستان و سایر کشورها درباره ادعای واهی مالکیت سه جزیره ایرانی بود، وقتی هفته فرهنگ ایران در عربستان را در دولت آقای خاتمی برپا کردیم، آقای هاشمی این ابتکار را به فال نیک گرفت، در کنار آن دیداری با ملک عبدالله در ریاض همراه با دو سه تن از وزرای آن کشور داشتیم. وزیر خارجه آنجا به وزیر خارجه آقای هاشمی سلام رسانید و برای نخستین بار عکس رهبران ایران در تلویزیون آن کشور از موضع عزت و قدرت دیده شد. آقای هاشمی بر حسن روابط ایران و عربستان در سیاستهای منطقهای تاکید داشت؛ به رغم کارشکنیهای دیگر نیروهای سیاسی، اما این بخش را با اطمینان بیشتری میتوانم بگویم که اگر آقای هاشمی بود اولاً کار به چنین بیانیهای نمیرسید و اگر میرسید او دست روی دست نمیگذاشت. زیرا او از تحولات تاریخ معاصر ایران آگاه بود و زمانی در این باره میگفت و مینوشت که در حوزه و غیرحوزه، چندان چنین مباحثی رایج نبود.
در همان دیدار بود که با وزیر کشور عربستان در خصوص تسهیل زیارت شیعیان از بقیع صحبت کردیم و او در این زمینه قول مساعد داد.