کد خبر: 133171
A

اسدالله بادامچیان: آنها که می گویند امام زدایی صورت گرفته دچار زوال عقل شده‌اند/ میرحسین را مهره پرورش یافته غرب می دانستم/ خاتمی و روحانی بین مردم جایگاه ندارند/ من و سردار کوثری در جنوب شهر زندگی می کنیم

اسدالله بادامچیان دبیرکل حزب موتلفه اسلامی در خصوص امام زدایی گفت: به نظرم کسانی که چنین حرف‌هایی می‌زنند، دچار زوال عقل شده‌اند، وقتی ملت ما شعار می‌دهند امام خامنه‌ای به واقع یعنی امام‌خمینی، چه اینکه ایشان خلف صالح آن بزرگوار به شمار می‌رود. مگر می‌شود امام‌خمینی را از انقلاب اسلامی کنار گذاشت و فراموش کرد؟ هر کسی از امام خامنه‌ای صحبت می‌کند

اسدالله بادامچیان: آنها که می گویند امام زدایی صورت گرفته دچار زوال عقل شده‌اند/  میرحسین را مهره پرورش یافته غرب می دانستم/ خاتمی و روحانی بین مردم جایگاه ندارند/  من و سردار کوثری در جنوب شهر زندگی می کنیم

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ اسدالله بادامچیان دبیرکل حزب موتلفه اسلامی با ارگان مطبوعاتی نزدیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت و گو کرده است؛ مشروح کامل گفت و گو را در ذیل می خوانید؛ 

در دوران اقامت امام‌خمینی در نوفل‌لوشاتو، بسیاری از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، برای دیدار با ایشان به نوفل‌لوشاتو رفتند، چه شد که شما با آنان همراه نشدید؟

ساواک اصلاً اجازه نمی‌داد که من از ایران خارج شوم. بر حسب محاسباتی که خودشان داشتند، آن یکبار را هم که اجازه خروجم از کشور داده بودند، برای آن بود که از ملاقات‌هایم گزارش تهیه کنند. چون معمولاً آن زمان از کسانی که به مکه می‌رفتند، شش قطعه عکس گرفته می‌شد، اما از من ۲۴ قطعه عکس گرفتند. علاوه بر این مرا در اتاق مربوط به ساواک که در ساختمان حج و اوقاف بود، سه ساعت نگه داشتند. برای آنکه مأموران کاروان، مرا از پنجره اتاق کامل ببینند و با قیافه مبارکم آشنا شوند که آدم مسئله‌داری هستم، بعد از سفر مکه هم دوباره دستگیر شدم و به زندان رفتم تا سال ۱۳۵۶ که بیرون آمدم. دیگر دوستانی هم که به نوفل‌لوشاتو رفتند به لحاظ مدت حضور در آنجا وضعیت‌شان فرق می‌کرد. مثلاً شهید حاج مهدی عراقی و آقای توکلی بینا را حضرت‌امام در نوفل‌لوشاتو نگه داشتند. شهید آیت‌الله مطهری و شهید آیت‌الله بهشتی هم که به نوفل لوشاتو رفتند، چون در داخل کشور هدایت امور انقلاب را بر عهده داشتند، به ایران برگشتند. مرحوم آقای عسگراولادی را هم ما فرستادیم که نزد حضرت امام برود و بگوید در آن دوره هیئت‌های مؤتلفه، چگونه باید به وظایف خود عمل کنند؟ اما حضرت امام به ایشان فرمودند: «اگر شما بخواهید به کار گروهتان برسید، از کار‌های روزمره انقلاب باز می‌مانید. شما اینجا بمانید با هم به ایران می‌رویم و آنجا فکری برای آن می‌کنیم.» بعد هم که قرار شد حضرت امام به کشور بازگردند، ما کمیته استقبال تشکیل دادیم و طبعاً با ایشان ارتباط ویژه داشتیم.

آخرین دیدارتان با امام‌خمینی در چه مقطعی انجام شد و از آن چه خاطره‌ای دارید؟

آخرین دیدار ما با حضرت امام در سال ۱۳۶۷ بود. از آنجا که مرحوم سیداحمدآقا، رابطه مؤتلفه با حضرت امام بودند، هر چند ماه یکبار، یک وعده ناهار با هم می‌خوردیم. بعضی وقت‌ها هم از طریق آقایان حاج حیدری و شفیعی ما به احمدآقا موعد جلسه و مکان آن را اطلاع می‌دادیم و بعضی وقت‌ها هم که نوبت سیداحمدآقا بود، ناهار دعوتمان می‌کرد. یک روز که به دعوت سیداحمدآقا برای ناهار به جماران رفته بودیم، ایشان بعد از صرف ناهار گفتند: «امام با خبر شدند که شما اینجا هستید و ابراز علاقه کردند که با شما دیدار داشته باشند!.» جمع یاران ما هم در آن روز جمع بود. آقایان عسگراولادی، لاجوردی، حاج حیدری، ربانی، حائری‌زاده، بنده و... وارد حیاط که شدیم، دیدیم حضرت امام در ایوان نشسته‌اند. ما را که دیدند خیلی خوشحال شدند. به هر حال یاران ۲۶ ساله ایشان بودیم. با آنکه معمولاً حضرت امام با کسی شوخی نمی‌کردند، ولی آن روز با مرحوم عسگراولادی و من شوخی کردند. حضرت امام با توجه به علاقه‌ای که به شهید لاجوردی داشتند، سه بار هم با ایشان شوخی کردند. البته شهید لاجوردی هم خیلی آدم حاضرجوابی بود و اگر کسی با ایشان شوخی می‌کرد، فوراً جوابی در آستینش داشت، ولی در برابر حضرت امام با احترام کامل رفتار می‌کرد. بعداً به شهید لاجوردی گفتم سید جرئت نکردی به امام جواب دهی؟ گفت: نه. به امام که نمی‌شود چیزی بگویم و شوخی کنم. حضرت امام در آن جلسه خطاب به ما گفتند: «من از اول شما‌ها را می‌شناختم، شما برای خدا کار می‌کردید، الان هم برای خدا کار می‌کنید، خدا می‌داند من در این سال‌ها هر جا بوده‌ام، شما را دعا کرده‌ام. من در بورسا، نجف، حرم حضرت علی (ع) و حرم حضرت اباعبدالله (ع) و در نماز شبم برای شما دعا کردم. من الان هم هر جا در مظان استجابت دعا باشم، برای شما دعا می‌کنم. شما باید خیلی مراقب باشید، می‌خواهند بین شما اختلاف بیندازند. البته شما اختلاف نمی‌کنید، ولی باید مراقب باشید....» بعد هم مطالب دیگری بیان فرمودند. از محضر حضرت امام که مرخص شدیم، به دوستان گفتم: «امام داشتتند از موضع خداحافظی سخن می‌گفتند و به ما وصیت می‌کردند، بیانات ایشان بار ما را خیلی سنگین کرد....» جالب است وقتی امام این حرف‌ها را می‌زدند، حال عجیبی پیدا کردم، طوری که نمی‌توانید حال آن روز مرا تصور کنید. تمام آن شکنجه‌های مهیب سال ۱۳۴۳ و بعد هم دستگیری و زندان سال ۱۳۵۳ به خاطرم آمد که ما اینجا زیر شکنجه بودیم و حضرت امام آنجا برای ما دعا می‌کردند. چقدر زیباست و چه توفیقی در این سال‌ها خدا به ما داده بود. بعد از آن دیدار، من تا زمانی که حضرت امام فوت کردند، دیگر ایشان را ندیدم. چند بار هم به آسیداحمدآقا گفتم دیداری را تدارک ببینند، اما ایشان می‌گفت من حرفی ندارم، اما حضرت امام توانشان کم است. این توان را باید جمع کنند که در سخنرانی و جلسه‌ای شرکت داشته باشند. البته آقای عسگر اولادی بعد از آن هم دیدار دیگری با حضرت امام داشتند.

قدری به نسبت اکنون نظام اسلامی، با امام‌خمینی بپردازیم. در حال حاضر جریانی سیاسی در کشور ما مدعی است. در بخش‌هایی از نظام اسلامی، سیاست امام‌زدایی پیگیری می‌شود. دستاویز آنان هم، نکاتی سطحی است. اینکه مثلاً در فلان مراسم عکس امام نبوده یا در سرود سلام فرمانده، نام امام نیست و از این قبیل، در این‌باره، چه ارزیابی دارید؟

اساساً نظام جمهوری اسلامی که بدون امام خمینی، نظام جمهوری اسلامی نمی‌شود. حال اگر در یک دیدار یا جلسه‌ای عکس ایشان نیست، دلیل بر چیزی نمی‌شود. در حدی که من می‌بینم، دائماً سخنرانی‌های حضرت امام از تلویزیون پخش می‌شود و معمولاً هر روز سحر قبل از اذان صبح هم یک جمله از حضرت امام قرار می‌دهند. البته این‌ها نمونه است وگرنه از این قبیل فراوان است. من معتقدم امام‌زدایی وجود ندارد و این ساخته و پرداخته برخی از مطرودین نظام اسلامی است، ضمن اینکه از آغاز انقلاب، همیشه از این حرف‌ها بوده است. برایتان خاطره‌ای بگویم. در سال ۱۳۵۸، خیلی بحث این بود که حضرت امام تنها شده یا کسی ایشان را درک نمی‌کند و نمی‌تواند همپای ایشان پیش رود. هیاهوی بسیاری راه افتاده بود. حتی مرحوم سیداحمدآقا هم این سخن را تأیید می‌کرد و می‌گفت بله. حضرت امام تنهاست. آن زمان من در حزب جمهوری اسلامی، دبیر اجرایی بودم. با توجه به شرایطی که پیش آمده بود، دیدم اینطور که نمی‌شود. عده‌ای قصد دارند بگویند، امام تنهاست که ایشان را از ملت جدا کنند؛ بنابراین برنامه راهپیمایی به نام «راهپیمایی وحدت امام و امت» را برای روز جمعه تنظیم کردم. منتها با آنکه باید این طرح را در شورای مرکزی حزب مطرح می‌کردم، چنین کاری نکردم. به عنوان دبیر اجرایی حزب جمهوری، خبر این راهپیمایی را اعلام کردم. تهیه پلاکارد و تمام کار‌های مربوطه را هم خودم انجام دادم. شب جمعه که برای حضور در جلسه مؤتلفه‌ای‌ها به آنجا رفته بودم، از خستگی بی‌حال روی مبل افتادم. آقای شیبانی - که خداوند ان‌شاءالله شفای عاجل به ایشان دهد- با عصبانیت خطاب به جمع گفت: آقای بادامچیان اعلام کرده که فردا راهپیمایی وحدت امام و امت است، ایشان این کار را بدون مشورت و هماهنگی انجام داده، فردا جمعیت کمی می‌آید و معلوم می‌شود که ملت با امام نیستند و این خیلی بد است.» دیگری هم از آن طرف گفت خب چرا مشورت نکردی؟ یکی دیگر هم گفت چرا چنین کاری را کردی؟ حال من با آن همه خستگی از برنامه‌ریزی راهپیمایی، زیر بار شماتت دوستان هم قرار گرفته بودم. یک‌دفعه آقای رفیق‌دوست خطاب به جمع گفت: «بابا چرا آقای بادامچیان را در این حال رها نمی‌کنید، چکارش دارید؟» به ایشان گفتم: «حاج محسن آقا، بگذار هر چه می‌خواهند بگویند، رفقای خودمان هستند، بسیار خب همه، حرف‌هایتان را زدید. فردا راهپیمایی عظیمی راه می‌افتد و تمام این توطئه تنهایی امام را می‌شوید و می‌برد. بعد من فردا عصرش، شما را می‌بینم که پیش‌بینی‌هایتان غلط از آب در آمده است. فعلاً حرف نزنید که خسته‌ام و می‌خواهم استراحت کنم....» فردا جمعیت عجیبی در راهپیمایی شرکت کرد. عکس‌های آن روز موجود است. مردم بی‌نظیر به صحنه آمده بودند. جالب است که در راه برگشت، وقتی به اخبار ساعت دو بعدازظهر گوش می‌دادم، شنیدم که می‌گفت: «در حج هم راهپیمایی وحدت امام و امت راه افتاده و زائران کشور‌های دیگر هم در آن شرکت کردند.»

اعضای حزب جمهوری اسلامی، بابت این عدم هماهنگی به شما معترض نشدند؟

یک‌شنبه بعد از راهپیمایی، در حزب جلسه داشتیم. آنجا بحث شد که این راهپیمایی بسیار مهم بود، ولی میرحسین موسوی (عضو شورای مرکزی حزب) و همگنانش که همیشه با من جنگ و جدال عجیبی داشتند و البته من هم آن‌ها را قبول نداشتم، (چون از همان زمان، میرحسین را مهره پرورش یافته و خارجی می‌دانستم) اعتراض کردند: چرا آقای بادامچیان بدون اطلاع این کار را کرده و اگر از طرف مردم استقبال نمی‌شد، عواقبش بسیار بد بود و همه نیرو‌ها را به خطر می‌انداخت... در کل موضوع را به تمامی مسائل داخلی و خارجی ربط دادند. در آن گیرودار، شهید آیت الله بهشتی که جلسه را اداره می‌کردند، گفتند: «آقای بادامچیان چه دفاعی دارید؟» گفتم: «والا آقای بهشتی، من به این آدم‌های مریض الحال چه بگویم؟ یک توطئه پدید آمد به نام تنهایی امام که در دنیا بگویند: رهبر بعد از پیروزی انقلاب تنهاست که هزار و یک فتنه درست شود. من این مسئله را بدون خرج زیاد و با چند پلاکارد، با اعلام یک راهپیمایی وحدت امام و امت، حل کردم. آن وقت این‌ها به جای اینکه بیایند از ما تشکر و تقدیر کنند و بگویند آقا چنان کاری کردی که در مکه هم راهپیمایی به راه افتاد و معلوم شد که امام حتی در مکه و میان کشور‌های دیگر هم طرفدار دارد، آمدند و مدعی شدند شما قبلاً نیامدی بگویی که می‌خواهی چنین کاری را انجام دهی. خب اگر می‌آمدم و می‌گفتم، همین افراد می‌گفتند، نمی‌شود و این راهپیمایی نمی‌گیرد. بعد هم رأی می‌گرفتند و قضیه کنسل می‌شد. ما کارمان را انجام دادیم حال بد شده یا خوب، اگر خوب شده بگویید متشکریم، اگر هم بد شده ایراداتش را بگویید.» باز هم همان افراد شروع کردند به شلوغ کردن، اما آیت‌الله بهشتی موضوع را جمع‌بندی کردند و فرمودند: «آقای بادامچیان یک تنه، یک کار عظیم را انجام داد و یک توطئه را درهم شکست، طبعاً هر کاری مقداری هم ریسک دارد، حال ما از ایشان متشکریم، اما، چون ایشان بدون هماهنگی تشکیلاتی این کار را انجام داده، در اینکه یک عنصر تشکیلاتی است، باید برای خودش یک جریمه‌ای قائل شود....» گفتم: «آقای بهشتی حال به جای اینکه به ما جایزه بدهید که پول هم از جیب گذاشته‌ایم، می‌گویید جریمه هم بدهم؟» ایشان گفتند: «بله آقای بادامچیان، چون کار غیرتشکیلاتی کردی، باید جریمه هم بدهی.» گفتم: «باشد، شما امر بفرمایید یک روز، روزه می‌گیرم.» آیت‌الله بهشتی کلی خندیدند و گفتند: «این هم از زرنگی‌های آقای بادامچیان است، به جای اینکه بگوید پولی به حزب می‌دهم که آنقدر گرفتار است، می‌گوید یک روز روزه می‌گیرم که خرجی ندارد.»

در واقع شما اعتقاد دارید که انگاره امام‌زدایی، بخشی از جنگ نرم دشمنان نظام اسلامی است که اکنون در ابعاد مختلف دنبال می‌شود. اینطور نیست؟

بله. اینکه شما می‌گویید: برخی ادعا دارند که در نظام نوعی امام‌زدایی شکل گرفته باید بگویم که در گذشته هم از این حرف‌ها زیاد پیش آمده است. عده‌ای در داخل از این حرف‌ها می‌زنند و دارودسته خارجی‌ها هم دلشان به این حرف‌ها خوش است. مثلاً سال گذشته می‌گفتند که ما در ایران آبان قرمز داریم. یا تصور می‌کردند که ما در داخل کشور درگیری‌های منتهی به براندازی کارگری داریم. یک زمانی هم خبر کشف جنازه مومیایی رضاشاه را دادند که خاندان پهلوی را مطرح کنند. بعد هم فرح پهلوی آمد و گفت: مگر پیش از انقلاب چه مشکلی بود که مردم این کار را کردند! او حتی ادامه داد: ما برای جشن‌های ۲۵۰۰ ساله خرجی نکردیم، در حالی که صورتحساب‌های دربار موجود است که غذا و گارسون و... را از فرانسه به ایران آورده بودند. آن‌ها را وهم برداشته بود که با طرح چنین موضوعاتی در ایران اتفاقی می‌افتد، ولی بعد خودشان دیدند که نه طوری هم نمی‌شود. روزگاری هم خیال می‌کردند که اصلاح‌طلبان در ایران به جایی می‌رسند، اما اصلاح‌طلبان آنقدر در دوران خود خرابکاری کردند که نه تنها شاخه افراطی آنان که حتی نه آقای خاتمی جایگاهی در مردم دارد و نه آقای روحانی. در همین خصوص، روزی خبرنگاری از من پرسید: گویا شما معتقدید که آقای روحانی خدمت کرده است؟ گفتم: بله. ایشان فاتحه اصلاح‌طلبی افراطی و اعتدالی را با هم خوانده و این بالاترین خدمت آقای روحانی است. خب از این جماعت همگرا با ضدانقلابیون خارج، چه توقعی دارید؟ ملت ما در این شرایط دشوار اجتماعی، اعتراض و انتقاد هم دارند و حق طبیعی و قانونی او هم هست، اما در عین حال که معترض است، وقتی حاج قاسم سلیمانی شهید می‌شود، موج جمعیت برای تشییع ایشان به راه می‌افتد. آیا کسی از مردم دعوت و به آن‌ها اصرار کرد که به صحنه بیایند؟ خیر. زن، مرد، کودک، جوان و پیر با هر ظاهر و فکری برای او به خیابان‌ها آمدند و موجی برخاست؛ لذا تمام حرف‌هایی که خارجی‌ها درخصوص پایان انقلاب و نظام اسلامی می‌زدند، به باد رفت. الان هم شما می‌بینید که یک سرود زیبای «سلام فرمانده»، چطور محبوب شده است. دشمنان در شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ها کلی به خود زحمت می‌دهند که علاقه به نظام و انقلاب را از بین ببرند، اما یک‌مرتبه یک سرود سلام فرمانده می‌آید که همه مجذوبش و آن را همسرایی می‌کنند. چنان موجی برخاسته که حتی آن مجری شبکه من و تو از ناراحتی و با ناشی‌گری می‌گوید: پول داده اید که برایتان آهنگ بسازند و بگویند: سلام فرمانده که چه بشود؟ یکی نیست بگوید: به فرض باطل که پول هم داده باشند، تو چرا جیغ می‌زنی و ناراحتی؟ به تو چه؟ هر حکومتی برای تبلیغ ارزش‌های خودش پول می‌دهد، مگر شبکه‌ای که تو الان در آن مشغول به کار هستی، با باد هوا یا بودجه خصوصی اداره می‌شود؟ و حال آنکه ما برای ساخت این سرود پولی هم نداده‌ایم! این سرود، کار یک عده از بچه‌های خوب گیلان است که آمدند و آن را اجرا کردند. بعد هم این اثر هنری، خودش استان به استان پیش رفت، حال این سرود که خیلی هم زیباست، اما فرض بفرمایید مداحی «یاد امام و شهدا» آقای حدادیان آن هم اثری حکومتی نبود، اما دیدید که چطور در میان مردم مورد استقبال قرار گرفت. ما گوشمان از این حرف‌های بیهوده که مثلاً نظام امام‌زدایی را در دستور کار خود قرار داده، پراست. با این همه، این مانع از آن نیست که ما مشکلات کشور را ندانیم و از کنار مسائل بی‌اعتنا عبور کنیم و به قولی، خاطر مبارک‌مان آسوده باشد. نه اینطور نیست. بله، مردم نگرانی و مشکل دارند، اما انقلابشان را هم همچنان دوست دارند. رهبر عزیز انقلاب را هم به عنوان پیشوای خویش قبول دارند. مسئولان دلسوزمان را هم قبول دارند. واقعیتش این است که خط ناسالم قلمداد کردن تمامی مسئولان از خارج هدایت می‌شود. ما چند هزار مسئول داریم که در زندگی سالم و ساده به سر می‌برند. سردار کوثری ما در یک آپارتمان در جنوب شهر تهران زندگی می‌کند. بنده هم با همه این عنوان و سابقه مبارزاتی در یک آپارتمان در جنوب شهر زندگی می‌کنم. امثال ما فراوان هستند، اما چرا چنین نمونه‌هایی در میان رسانه‌های معاند دیده نمی‌شود، ولی تا مسئولی کار نادرستی انجام می‌دهد، آن را هیاهو می‌کنند. چون این یک جنگ روانی است و از خارج از کشور هم مدیریت می‌شود. البته شبکه‌های نفوذی هم در داخل کشور داریم که این‌ها یک بخش‌شان واقعاً وابسته و مزدور هستند و یک بخش‌شان هم وابسته نیستند، ولی آدم لیبرال، اصلاح‌طلب و افراطی هستند و البته خروجی این گروه دوم نیز به جیب گروه اول می‌رود. مطرودین داخلی با همدستی دشمنان خارجی، این موهومات را وسط می‌اندازند تا جنگ روانی ایجاد کنند. مخصوصاً که در شرایط کنونی و تلاش نظام برای محرومیت‌زدایی و به سامان‌کردن وضعیت طبقه مستضعف، عرصه سیاسی و اجتماعی ایران، رفته‌رفته بر آنان تنگ می‌شود. دیدید که در رویداد اقتصادی اخیر هم آن‌ها برای ایجاد آشوب تلاش و تبلیغ بی‌سابقه‌ای کردند، اما نتیجه‌ای نگرفتند و به نظر می‌رسد که در آینده هم نخواهند گرفت.

‌در حال حاضر عده‌ای وانمود می‌کنند که تجلیل از رهبر معظم انقلاب و صرفاً وجود تصویری از ایشان در محافلی محدود بدون وجود تصویر امام، جزیی از پروژه امام‌زدایی است که بخش‌هایی از نظام در پیش گرفته است. این انگاره را چگونه عیارسنجی می‌کنید؟

به نظرم کسانی که چنین حرف‌هایی می‌زنند، دچار زوال عقل شده‌اند، وقتی ملت ما شعار می‌دهند امام خامنه‌ای به واقع یعنی امام‌خمینی، چه اینکه ایشان خلف صالح آن بزرگوار به شمار می‌رود. مگر می‌شود امام‌خمینی را از انقلاب اسلامی کنار گذاشت و فراموش کرد؟ هر کسی از امام خامنه‌ای صحبت می‌کند، به واقع از میراث امام یعنی ولایت فقیه و جایگاهی که او ایجاد کرد، حرف می‌زند. عکس قضیه هم صادق است. هر کسی هم که از امام‌خمینی حرف می‌زند، لاجرم باید بداند که مفسر خط امام و ادامه‌دهنده اصلی آن امام خامنه‌ای هستند. اصلاً این حرف‌ها منطقی نیست، مگر می‌شود ولایت‌فقیه را قبول داشت، اما امام‌خمینی و امام خامنه‌ای را فراموش کرد، این‌ها لازم و ملزوم یکدیگرند.

عملکرد مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام‌خمینی در بیش از سه دهه اخیر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما این نهاد تا چه حد در این زمینه امانتدارانه رفتار کرده است؟

البته این موضوع، نیاز به یک ارزیابی جدی و دقیق دارد. من در مجموع، کارشان را مفید و خوب می‌بینم. دست‌اندرکاران این مؤسسه زحمت کشیدند و خیلی از اسناد و خاطرات را جمع‌آوری و برخی از آثار را منتشر کردند، اما نقدی که بر آن‌ها دارم، این است که در بعضی از موارد، ذهنیت خودشان را بر این آثار تحمیل کرده‌اند. چون حضرت امام به لحاظ عظمت، فراتر از آن است که در انگاره‌های جناحی و تقابل‌های گروهی بگنجد. به واقع انقلاب اسلامی ما، یک پدیده فرانگر و همه سونگر است. این انقلاب بسیار تأثیرگذار بوده و به خاطر دارم زمانی که آقای حسین دهباشی وقتی می‌خواست برای گفتگو‌های تاریخ شفاهی با عناصر رژیم گذشته به خارج از کشور برود، در این خصوص آقای اشعری (رئیس وقت کتابخانه ملی) در کتابخانه ملی با من مشورت کردند. به ایشان گفتم هیچ اشکالی ندارد که آقای دهباشی برود و با مسئولان وقت رژیم پهلوی مصاحبه کند. بعد هم همانجا به آقایان حاضر در جلسه گفتم من از شبکه بی‌بی‌سی هم که آمد و تاریخ شفاهی ما را با رویکرد استعماری خودش گفت، متشکرم. از خانم هما ناطق هم که رفت با شعبان جعفری مصاحبه کرد، متشکرم. چون شعبان جعفری نمی‌آمد با رسانه‌های ما مصاحبه کند. این مصاحبه با تمام دروغ و راست‌های خود باعث شد که نسل جدید این چهره را بهتر بشناسند، چون این نسل باهوش است و دم خروس را خوب تشخیص می‌دهد. منتهی اصل وقایع انقلاب اسلامی را باید از همان بانیان اصلی این حرکت و عوامل مؤثر آن به دست آورد و نباید گوش به دیگران سپرد؛ بنابراین من از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی هم متشکرم و البته امیدوارم اگر در گذشته هم محدودنگری‌هایی داشته‌اند، آن‌ها را جبران کنند؛ چراکه حضرت‌امام همه سونگر و فرانگر بود و متولیان نشر آثار ایشان هم باید اینگونه باشند.

در دو دهه اخیر، گفتار‌ها و کردار‌هایی از برخی نوادگان یا منسوبان به امام‌خمینی مشاهده می‌شود که با اخلاق‌گرایی، متانت و مهم‌تر از همه رویکرد انقلابی متوقع از آن‌ها در تناقض است. در این‌باره چه تحلیلی دارید؟

فاصله داشتن و فاصله‌گرفتن برخی اعضای بیت امام از ایشان، امر جدیدی نیست و در چهار دهه گذشته، مسبوق به سابقه است. مگر در زمان حضرت امام، مرحوم آقای پسندیده برادر ایشان طرفدار جبهه‌ملی و نهضت‌آزادی نبودند؟ یا مگر حسین خمینی فرزند شهید حاج آقامصطفی و نوه امام، مردود و مطرود نیست؟ لذا در همان دوران حضور امام هم، در میان فامیل و نزدیکان ایشان از این تیپ افراد بودند و اکنون و بعداً هم امکان دارد، باشند. حال چه از لحاظ تجمل‌گرایی یا دیگر مسائل. ببینید اصلاً در جهان خلقت «کلُّ نَفسٍ بِمَا کسَبَت رَهِینَهٌ»، هر کسی در گرو دستاورد خویش است. پیغمبر اکرم (ص) به حضرت‌زهرا (س) می‌فرمایند: زهرا جان خودت باید برای قیامتت کار کنی، اینکه ما بگوییم پدر را به جرم عملکرد پسر یا پسر را به جرم اقدامات پدر و برادر را به جرم رفتار‌های برادر مؤاخذه کنیم که جایز نیست. البته وقتی فرزند انسان بزرگی یا شهیدی، همان راه پدر را برود، خیلی ارزش دارد، اما اگر خلاف پدر را هم رفت، ربطی به پدرش ندارد. فرزند امام دهم ما شیعیان، جعفر کذاب است، این فرد، فرزند امام معصوم است و نمی‌شود گفت تربیتش درست نبوده، یا امام بلد نبوده چگونه او را تربیت کند. برادر امام عسگری (ع) و عموی امام زمان (عج) را دنیا فریب داد و جعفرکذاب، یعنی بسیار دروغگو شد، حال نمی‌شود گفت با آنکه خیلی دروغ می‌گوید، چون فرزند امام است، به او اعتراض نکنیم. چون در اسلام شخص‌پرستی و شخصیت‌زدگی مطرح نیست. همانطور فردی در جنگ جمل، از حضرت علی (ع) پرسید: یا علی آیا باید با عایشه، طلحه و زبیر بجنگم؟ حضرت فرمود: «إنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ، اِعرِفِ الحَقُّ، تَعرِف أهلَهُ» حق با شخصیت‌ها شناخته نمی‌شود، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی. این ماجرا نیز چنین حکمی دارد.

 
منبع: روزنامه جوان

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر